آموزش فلسفه

    از ویکی‌نور
    ‏آموزش فلسفه
    آموزش فلسفه
    پدیدآورانمصباح یزدی، محمدتقی (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرآموزش فلسفه
    ناشرسازمان تبلیغات اسلامی، معاونت فرهنگی
    مکان نشرایران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1366ش , مجلد2: 1366ش ,
    موضوعفلسفه فلسفه اسلامی
    زبانفارسی
    تعداد جلد2
    کد کنگره
    ‏B‎‏ ‎‏99‎‏ ‎‏/‎‏ف‎‏22‎‏ ‎‏م‎‏6‎‏ ‎‏1370 ‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    آموزش فلسفه، اثر آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی که به انگیزه بازنگاری مباحث‎ فلسفی‎ و طرحی‎ نو در آموزش فلسفه تألیف شده، یک دوره فلسفه اسلامی را به نوآموزان فلسفه‎ یاد‎ می‌دهد. به دلیل اتقان و استحکام و نیز شیوایی سبک نگارش و ترکیب و اسلوب بی‌سابقه کتاب و تناسب آن با محیط‎های آموزشی، این مجموعه در محیط‎های علمی و دانشگاهی مطرح است.

    ساختار

    مباحث جلد اول کتاب، مشتمل بر مقدمه مؤلف[۱] و سی درس است که در سه بخش ذکر شده است. در جلد دوم کتاب نیز در چهار بخش چهل درس ارائه شده است. سی درس از چهل درس جلد دوم، مشتمل بر مباحث عامه فسلفی در ادامه مباحث جلد اول کتاب است. ده درس نیز در زمینه «الهیات بالمعنی‌الاخص» و شناخت خدا و صفات ثبوتیه و سلبیه واجب الوجود است که در پاره‌ای موارد اضافه بر دلائل فلسفی، به دلائل نقلی قرآنی نیز استناد به عمل آمده است.

    گزارش محتوا

    نویسنده در مقدمه کتاب[۲] سبب نگارش این اثر را این‌گونه توضیح می‌دهد: «سالیان درازی بود که از وضع برنامه‌های درسی در حوزه‌های علمیه و کمبود مواد و کتب درسی و نارسایی کیفیت تدریس، به‌ویژه در زمینه فلسفه، رنج می‌بردم و آرزو می‌کردم که شرایطی فراهم شود که بتوان طرحی نو درانداخت و به این اوضاع، سر و سامانی بخشید، ولی در شرایط خفقان‌بار رژیم طاغوتی و فشارهایی که مخصوصاًً بر روحانیت وارد می‌کرد و محدودیت‎ها و تنگناهایی که برای حوزه‌های علمیه به وجود می‌آورد، امکان تحقق این آرزو دشوار می‌نمود و کاری که موفق شدیم در آن دوران انجام دهیم این بود که در مؤسسه در راه حق، بخش آموزش را تأسیس کردیم و با امکانات بسیار محدود، برنامه میان‌مدتی برای تکمیل دروس گروهی از فضلای جوان حوزه به اجرا گذاشتیم که شامل موادی مانند تفسیر موضوعی قرآن کریم، فلسفه تطبیقی، اقتصاد اسلامی، زبان خارجه و... بود؛ تااینکه خدای متعال بر ملت مسلمان ایران منت نهاد و مبارزات و فداکاری‌های چند‎ساله ایشان را تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) به پیروزی رسانید و رژیم ضد‎ اسلامی پهلوی را سرنگون ساخت و شرایط مناسبی برای فعالیت‎های سازنده و رشدیابنده، فراهم آمد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نیروهای رهایی‌یافته از بندهای استعمار و استبداد، به تکاپو افتادند و به بازشناسی کمبودها و نارسایی‌ها و رفع و جبران آنها پرداختند و از‎ جمله، جامعه روحانیت، که بزرگ‎ترین سهم را در این انقلاب فرهنگی و سیاسی داشت، پس از ده‌ها سال ممنوعیت از ایفای نقش اساسی خود در بهتر شناختن و بهتر شناساندن حقایق اسلام و دفاع از مواضع نظری و عملی آن، زمینه مساعدی برای افزودن تلاش‌ها و کوشش‌ها یافت... در نتیجه به‌جای اینکه نیروهای ایشان در جهت رفع کمبودهای حوزه‌ها و بسط و گسترش امکانات تحصیل علوم دینی به‌کار گرفته شود، بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگان‌های دیگر گردید و بار دیگران را سنگین‎تر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشته‌تر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و از‎جمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیم‌الشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت. بدین ‎ترتیب، ضرورت اجرای برنامه‌های کوتاه‌مدتی برای تربیت جوانان و آماده ساختن ایشان برای به‌عهده گرفتن مسئولیت‎های ارشادی و تبلیغی و فرهنگی در سطح‎های متوسط، آشکار گردید و به این منظور در برنامه آموزش مؤسسه، تجدید نظری به‎ عمل آمد و کلاس‎های دیگری با برنامه‌های فشرده تأسیس گردید؛ از‎جمله گزیده‌ای از مسائل فلسفه اسلامی با شیوه‌ای نوین تدریس شد و به‌وسیله بعضی از دانشجویان از نوار، پیاده و تکثیر گردید. سپس به پیشنهاد سازمان تبلیغات اسلامی و به‌وسیله گروهی از دانشجویان مؤسسه (گروه پژوهش و نگارش) تکمیل شد و تنظیم جدیدی یافت و مورد بازنگری قرار گرفت و به‌صورت کتابی درآمد که هم‌اکنون پیش روی شما خوانندگان عزیز قرار دارد»[۳]. نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، می‌نویسد:

    1. هدف از آموزش فلسفه نه در کتاب‌های درسی کاملاً ذکر شده بود و نه در جلسات درس درست بیان می‌گردید و دانشجویانی یافت می‌شدند که پس از صرف سال‎ها عمر خود در خواندن این کتاب‌ها، به‌درستی درنمی‌یافتند که آموختن فلسفه چه لزومی دارد و کدام خلأ را پر می‌کند و در رفع چه نیازی به‌کار می‌آید. بسیاری از ایشان تنها بر اساس تقلید از بعضی از بزرگان به آموختن فلسفه می‌پرداختند.[۴]
    2. طرح مسائل و تنظیم آنها هم به‌گونه‌ای نبود که دانشجو به‌آسانی دریابد که انگیزه طرح آنها چیست و چه ارتباطی بین آنها وجود دارد و یا با خواندن بخشی از کتاب، شوق خواندن بخش‌های دیگر در او پدید آید.
    3. کتب فلسفی، آکنده از اصطلاحات گیج‎کننده‌ای است که فهم صحیح آنها پس از سال‎ها ممارست، امکان‌پذیر است و غالب دانشجویان در سال‎های اول، به درک جان کلام موفق نمی‌شوند.
    4. در این کتاب‌ها طبعاً توجهی به مسائل مورد بحث در محافل غربی نشده، چه رسد به اینکه پاسخ‎گوی شبهات جدیدی باشد که در عصر حاضر از طرف مکتب‌های الحادی مطرح شده و می‌شود[۵].

    ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎سپس با توجه به کمبودهای یاد‎شده، ویژگی‌های کتاب را این‌گونه برمی‌شمارد:

    1. نخست، اشاره‌ای گذرا به سیر تفکر فلسفی و مکتب‌های مختلف آن شده، تااینکه دانشجو تا حدودی به وضع فلسفه در جهان، از آغاز پیدایش آن تاکنون، آگاه شود و ضمناً علاقه او به مطالعه تاریخ فلسفه، جلب گردد.
    2. موقعیت کاذبی که در مغرب‎زمین برای علوم تجربی پیش آمده و کمابیش روشنفکران شرقی را هم تحت تأثیر قرار داده، مورد ارزیابی قرار گرفته و موقعیت واقعی فلسفه در برابر آنها تثبیت شده است.
    3. همچنین رابطه فلسفه با دیگر علوم و معارف، مورد بررسی واقع شده و نیاز آنها به فلسفه، اثبات شده است.
    4. ضرورت آموختن فلسفه، تبیین و شبهاتی که پیرامون آنها مطرح می‌شود، رفع شده است.
    5. قبل از ذکر مسائل هستی‌شناسی، مبحث ‎شناخت‌شناسی آورده شده که منطقاً مقدم است و امروزه هم در جهان، مورد گفتگوهای فراوانی قرار دارد.
    6. سعی شده که مسائل به‌گونه‌ای بیان شود که انگیزه طرح آنها و نیز موارد کاربرد آنها برای دانشجو روشن گردد و نیز به‌صورتی تنظیم شود که علاوه بر رعایت رابطه منطقی بین آنها، شوق دانشجو را در آموختن مباحث بعدی برانگیزاند.
    7. همچنین تلاش شده مطالب طوری بیان شود که دانشجو را به‌سوی تحجر فکری سوق ندهد، بلکه روح نقادی را در وی زنده بسازد.
    8. مطالب به‌صورت درس‎های جداگانه بیان شده و به‌طور متوسط خوراک یک جلسه، در یک درس گنجانیده شده است.
    9. سعی شده نکته مهم هر درسی، در درس‎های بعدی مورد تأکید و احیاناً مورد تکرار قرار گیرد تا بهتر در ذهن دانشجو جایگزین شود.
    10. در پایان هر درسی خلاصه مطالب و نیز پرسش‌هایی درباره آنها ذکر شده که نقش مهمی را در بهتر آموختن، بازی می‌کند[۶].

    نویسنده در جلد اول در درس بیست‌ودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاه‌های مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه می‌گیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و به‌اصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیت‎های مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر ‎می‌گیرد. همین واقعیت‎های عینی هنگامی که در ذهن به‌صورت قضیه منعکس می‌گردند، دست‎کم دو مفهوم اسمی از آنها گرفته می‌شود که یکی در طرف موضوع قرار می‌گیرد و معمولاً از مفاهیم ماهوی است و دیگری که مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار می‌گیرد که از مفاهیم فلسفی است و مشتق بودن آن مقتضای محمول بودن آن است»[۷]. در درس سی‌وهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین می‌خوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمی‌تواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمی‌خوریم که ممکن است چنین توهمی را به‎ وجود بیاورد که موجودی می‌تواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته می‌شود: «وجود واجب ‎الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب ‎الوجود بالذات» که در برابر «واجب‎ الوجود بالغير» به‌کار می‌رود، ممکن است توهم شود که همان‎ گونه که در واجب ‎الوجود بالغير، «غیر» علت است، در واجب ‎الوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببیت» دلالت بر این علیت دارد. حقیقت این است که این‌گونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست، بلکه منظور نفی هرگونه معلولیت از آن مقام متعالی است»[۸].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب هر جلد در انتهای آن ذکر شده است. در انتهای برخی بخش‌ها پی‌نوشت‎های مختصری ذکر شده است.

    پانویس

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها