برکات سرزمین وحی

    از ویکی‌نور
    برکات سرزمین وحی
    برکات سرزمین وحی
    پدیدآورانمحمدی ری‌شهری، محمد (نویسنده)
    ناشرمشعر
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1383 ش
    چاپ6
    شابک964-6293-98-0
    موضوعحج - خاطرات
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏188‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏3‎‏ب‎‏4*
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    بركات سرزمين وحى، اثر محمد محمدى رى‌شهرى (متولد 1325ش، شهر رى) است كه در آن، آثار مثبت زيارت كعبه و حضور در سرزمين وحى را توضيح داده و مجموعه‌اى از خاطرات شخصى و تجربيات معنوى زائران خانه خدا را ذكر كرده است.

    ساختار

    كتاب حاضر، رساله مختصرى است و از مقدمه نویسنده و متن اصلى (شامل شش فصل) تشكيل شده است. روش نویسنده در اين كتاب، تاريخى و خاطره‌نويسى است.

    گزارش محتوا

    برخى از نكات جالب و آموزنده اين اثر عبارت است از:

    1. نویسنده در مقدمه‌اش - كه آن را در تاريخ چهارم مرداد 1380 نوشته - يادآور شده است: «... به دليل مسئوليتى كه در ارتباط با خدمت به زائران خانه خدا دارم، تاكنون به گزارش‌هاى فراوانى از كرامات سرزمين وحى دست يافته‌ام. براى آنكه درس‌هاى عبرت‌آموز اين سرزمين چون گذشته به فراموشى سپرده نشود و آيندگان از تجربيات معنوىِ گذشتگان بهره‌مند گردند، آن گزارش‌ها را در اين مجموعه گرد آوردم... اشاره به چند نكته ضرورى است:
      الف)- خاطراتى كه از بركات سرزمين وحى در اين مجموعه مى‌آيد، عمدتاًً حاصلِ گزارش‌هایى است كه در مكّه يا مدينه بى‌واسطه در حضور اينجانب طرح و ضبط شده و شمار اندكى از گزارش‌ها به‌صورت مكتوب ارسال گرديده است.
      ب)- آنچه در اين كتاب آمده، گزيده‌اى است از خاطرات گزارش‌شده، نه همه آنها.
      ج)- در اين مجموعه خاطراتى را آورده‌ايم كه براى شخص گزارشگر اتفاق افتاده، يا او شاهد داستان بوده و يا شخص مورد وثوق و اطمينانى آن را نقل كرده است و در هر صورت حادثه در عصر حاضر به وقوع پيوسته است.[۱]
    2. بهترين و باارزش‌ترين بركات سرزمين وحى، پاک‌سازى آينه جان از غبارها و زنگارهاى آلودگى و نورانيّت بخشيدن بر دل است و اوج اين غبارزدايى و منوّر ساختن دل، ايّام حجّ است. با زدودن زنگارهاى آينه دل و كنار رفتن حجاب‌هاى ظلمانىِ آلودگى‌ها... ديده دل از حجاب‌هاى نور مى‌گذرد و با تجلّى صاحب خانه بر آن، به معدن عظمت مى‌رسد. بديهى است اين بركت نصيب هركس نمى‌شود، همّتى والا مى‌خواهد و دلى عاشق؛ همّتى كه دل را از هر انگيزه‌اى، جز خدا، خالى كند و عشقى كه مشكلات سلوك را بر عاشق هموار سازد.[۲]
    3. بديهى است كه پذيرفتن امكان ديدار امام عصر - روحي له الفداء - بدين معنا نيست كه هركس مدعى ديدار شد، مى‌توان او را تصديق كرد. بى‌ترديد تصديقِ مطلق، مانند تكذيب مطلق ناروا است. مدعیان دروغگو و شياد بسيارند، ساده‌انديشى در اين باب، به‌خصوص براى نوجوانان بسيار خطرناك است... يكى از مدعیان ارتباط با امام عصر(ع) در زمان حيات امام خمينى(قده) با يكى از مسئولان بلندپايه جمهورى اسلامى تماس گرفته، مى‌گويد: پيغامى از حضرت بقيةاللَّه(ع) براى امام دارم كه بايد حضورى به ايشان عرض كنم. گويا آن مسئول بلندپايه باور كرده بود كه مدّعى راست مى‌گويد؛ لذا جريان را به اطلاع امام خمينى(ره)]مى‌رساند. امام در پاسخ مى‌فرمايند: سه سؤال از وى بكنيد و بگوييد: اگر با ولى عصر(ع) ارتباط دارد، ابتدا پاسخ اين سؤال‌ها را بياورد، بعد پيغام آن حضرت را بگويد: سؤال نخست: من يك چيزى را دوست دارم، آن چيست؟ سؤال دوم: چيزى را گم كرده‌ام، كجاست؟ سؤال سوم: ربط حادث به قديم چگونه است؟ امّا مدّعى پاسخى نداشت و رسوا شد.[۳]
    4. نویسنده، خاطره‌اى را خودش نقل كرده است: آيت‌اللَّه بهاءالدينى بيمار بود. شنيده بودم كه ايشان موفق به زيارت امام عصر(عج) شده‌اند. شب جمعه 27 فروردين 1371 همراه حضرت آيت‌اللَّه مشكينى (ابوالزوجه) به عيادتش رفتيم تا ضمن عيادت، اين موضوع را هم از ايشان بپرسيم. به محض اينكه در حضور ايشان نشستيم، پس از سلام و احوال‌پرسى، پيش از آنكه درباره تشرف ايشان به محضر بقيةاللَّه سؤال كنيم، ايشان فرمودند: «چند شب قبل، آقا امام زمان(ع) از همين در - اشاره كرد به سمت چپ اتاقى كه در حضور ايشان بوديم - آمدند و سلام پرمحتوايى كردند؛ سلامى كه با اين محتوا تاكنون نشنيده بودم و از آن در - اشاره به در ديگر اتاق - رفتند و من ديگر چيزى نفهميدم». سپس به دو نكته اشاره كردند: نخست: «من 60 سال است درانتظار اين معنى بودم». دوم: «وقتى در جلد دوازدهم بحار داستان‌هاى كسانى را كه حضرت را ديده‌اند ملاحظه مى‌كردم، ديدم اين ديدارها در رابطه با مسائل مادى بوده و متوجه شدم كه مردم هنوز لياقت حكومت امام عصر(ع) را ندارند.[۴]
    5. آقاى اسماعيل اكرامى كه در كاروان حاج آقاى جواديان در خدمت بعثه مقام معظّم رهبرى بود، مى‌گويد: «سال 57 خداوند فرزند پسرى به من عطا كرد و در هنگام قنداق كردن وى متوجه شديم كه بسيار ناراحتى مى‌كند، ولى هرگاه بدون قنداق باشد مشكل ندارد. بالاخره او را نزد پزشک برديم و پس از معاينات به ما گفتند: فرزند شما از ناحيه پا به‌صورت مادرزادى فلج است و پابند مخصوص افراد فلج را به ما داد و گفت بايد او اين را ببندد. من خيلى غصه خوردم و سال 58 براى اوّلين بار به حجّ مشرّف شدم... ساعت حدود 2 بعد از ظهر بود به حرم رفتم و در حجر اسماعيل خود را به خانه كعبه چسباندم و گفتم: خدايا! همان‌طوركه به فاطمه بنت اسد، على را دادى سلامت على مرا نيز به من برگردان... اين ماجرا گذشت و من به تهران رفتم. در آمدوشدهاى معمول فراموش كردم وضعيت على را بپرسم؛ ناگهان چشمم به او افتاد كه دست‌هایش را به ديوار گرفته و دارد راه مى‌رود. با تعجّب موضوع را از همسرم پرسيدم و او كه تازه متوجّه شده بود، برایم تعريف كرد چند روز است على دست خود را به ديوار مى‌گيرد و راه مى‌رود. خدا را شكر كردم و در همان حال نذر كردم كه همه ساله براى خدمت به زائرين خانه خدا به حجّ بيايم و.[۵]

    وضعيت كتاب

    در پايان اين كتاب، فهرست تفصيلى مطالب آمده، وليكن متأسفانه فهرست‌هاى فنى و حتى فهرست منابع فراهم نشده است. كتاب حاضر، مستند و تحقيقى است و نویسنده، استنادات و ارجاعات و توضيحاتش را به‌صورت پاورقى آورده است.

    پانويس


    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.

    وابسته‌ها