تاریخ فلسفه اسلامی (جمعی از نویسندگان)

    از ویکی‌نور
    تاریخ فلسفه اسلامی
    تاریخ فلسفه اسلامی (جمعی از نویسندگان)
    پدیدآورانمعلمی، حسن (نویسنده)

    شیروانی، علی(نویسنده)

    قيومي، محمدباقر (نویسنده)

    س‍ل‍ي‍م‍ان‍ي ام‍ي‍ري‌، ع‍س‍ک‍ري‌ (نویسنده)

    دژاکام، علي (نویسنده)

    ميرسپاه، اکبر (نویسنده)

    کاشفی، محمدرضا (نویسنده)
    ناشرمرکز جهانیعلوم اسلامی
    مکان نشرایران - قم
    چاپ1
    شابک964-8961-49-2
    موضوعفلسفه‌اسلامی - تاريخ

    فيلسوفان اسلامی - سرگذشت‌نامه

    فيلسوفان ایرانی
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏15‎‏ ‎‏/‎‏ت‎‏2‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاریخ فلسفه اسلامی، اثر حسن معلمی، اکبر میرسپاه، علی شیروانی و دیگران، پژوهشی است پیرامون تاریخ فلسفه اسلامی.

    ساختار

    کتاب با مقدمه‌ای از ناشر و پیشگفتاری از حسن معلمی آغاز و مطالب در دو بخش، به تحلیل و بررسى مباحث تاریخ تفکر فلسفى اسلامى و فیلسوفان جهان اسلام، اختصاص یافته است.

    نوشتار حاضر براى دانش‏‌پژوهان دوره کارشناسى ارشد رشته فلسفه و کلام نگارش یافته است.[۱].

    گزارش محتوا

    در پیشگفتار، به موضوع کتاب و نام نویسندگان آن، اشاره شده است.[۲].

    در بخش اول که به‌عنوان مباحث مقدماتی کتاب مطرح گردیده، تاریخ تفکر فلسفی اسلامی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به این نکته اشاره شده است که براى مطالعات و تفکرات فلسفى، آغاز مشخصى را نمى‌‏‌توان ذکر کرد؛ بلکه براى آن، همچون دیگر رشته‌‏هاى دانش بشرى، ریشه‏‌هایى در اعماق تاریخ تفکر انسان می‌توان یافت. هرگاه انسانى مى‌‏‌زیسته، فکر و اندیشه را به‌عنوان یک ویژگى جدایى‏‌ناپذیر با خود داشته و هر جا انسانى گام نهاده، تعقل و تفکر را با خود آورده است. از اندیشه‌‏هاى نانوشته بشر، اطلاعات متقن و دقیقى در دست نیست، جز آنچه دیرینه‏‌شناسان بر اساس آثارى که از حفاری‌ها به دست آمده است، حدس مى‌‏زنند. اما اندیشه‏‌هاى مکتوب، چه فلسفى و چه غیر آن، از این قافله بسیار عقب مانده و طبعا تا زمان اختراع خط به تأخیر افتاده است. نویسندگان معتقدند اندیشه فلسفى، به همان معنا که از فلسفه اراده مى‌‏‌کنیم، به معناى هستى‏‌شناسى و مباحثى از قبیل آغاز و انجام، در ابتداى پیدایش خود توأم با اعتقادات مذهبى است و ازاین‏‌رو، می‌توان گفت: قدیمى‌‏ترین افکار فلسفى را باید از میان اندیشه‌‏هاى مذهبى جستجو کرد[۳].

    به اعتقاد نویسندگان، حدود سیزده قرن است که مسلمانان داراى نوعى خاص از حیات تعقلى هستند که از آن می‌توان به «حیات فلسفى» تعبیر نمود؛ اما به‏‌طور کلى حیات تعقلى مسلمانان، با ظهور اسلام همراه است. قرآن کریم، تکیه فراوانى بر حیات تعقلى داشته و خود پاره‏‌اى از استدلال‎هاى قیاسى و منطقى را به کار برده است. در کلمات مأثوره از پیامبر(ص)، بحث‎هاى تعقلى دقیق و عمیقى یافت مى‌‏‌شود و متکلمان اسلامى قبل از آنکه کتب فلسفى ترجمه شود، کم‏‌وبیش به بحث‎هاى تعقلى و استدلالى پرداخته‌‏اند؛ بنابراین، حیات عقلى مسلمانان، سابقه طولانى‌‏ترى دارد که پانزده قرن از آن می‌‏گذرد[۴].

    به اعتقاد ایشان، نخستین بذرهاى تفکر و تعقل، با نزول آیات قرآنى و دعوت پیامبر(ص) در بین مسلمانان پاشیده شد. قرآن کریم، در آیات فراوانى، پیروان خود را به تعقل و تفکر دعوت مى‌کند و کسانى را که عقل خود را به کار نمى‌‏‌گیرند، مورد مذمت قرار مى‌‏دهد. همان ‏گونه که پیروان خود را به تقوا امر فرموده، به گفتار محکم و بااساس نیز مأمور ساخته است و از پیروى مطالب مشکوک برحذر داشته و مردمى را که از سنن خرافى نیاکان خود، کورکورانه تقلید مى‌‏‌کنند، نکوهش فرموده است‏[۵].

    در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی می‌باشد که مهم‏ترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مى‌‏‌توان متکلم - ‎فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و به‌‏ویژه در بحث از خداوند، به‌خوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مى‌‏سازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا على‌‏رغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کم‌‏اهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که به‌نحوى مى‌‏پنداشته با مسائل اعتقادى و داده‏‌هاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و داده‌‏ها را نگه مى‌‏داشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مى‌‏‌دید، قابل اعتنا نمى‌‏‌دانست[۶].

    دومین شخص معرفی‌شده، فارابی است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصه‌‏هاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را به‌‏طور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاش‌هاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار ارسطو و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این ابن سینا است که فهم خود را از مابعدالطبیعه ارسطو مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» فارابى مى‌‏‌داند. فلسفه‌‏اى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند ابن سینا و ابن رشد تأثیرگذار بود، از یک‏سو افلاطونى - ‎فلوطینى است و از سوى دیگر، ارسطویى است. این مطلب به‌وضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه می‌‏گذارد. او نه‏‌تنها در فهم درست فلسفه یونان بر فیلسوفان متأخر از خود مؤثر بوده، بلکه آرایى که خود در مسائل فلسفى مطرح کرده است، در آنان اثرگذار بود[۷].

    ابن سینا، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانش‌ها در تقسیم اولى به «دانش‌هاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برهه‏‌اى کاربردشان را از دست مى‌‏‌دهند و یا روزگارانى نیاز بدان‌ها مورد غفلت واقع مى‌‏شود و بعد مورد توجه قرار مى‌‏‌گیرد و به «دانش‌هاى ثابتى» که نسبت به همه زمان‌ها داراى کاربرد هستند تقسیم مى‌‏‌شوند. این قسم دانش‌ها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانش‌هاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مى‌‏‌شوند؛ دانش‌هاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مى‌گیرند. وی دانش‌هاى اصلى را به «دانش‌هاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانش‌هاى دیگرند و «دانش‌هاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مى‌کند. «دانش‌هاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مى‌‏‌شود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مى‌‏باشد، تقسیم مى‌‏شود؛ ازاین‏رو، «دانش‌هاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مى‌‏دهند و «دانش‌هاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مى‌کنند، تا بهترین‌ها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانش‌هاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مى‌کند و معیار را در این تقسیم‌‏بندى، به‌ترتیب ممزوج بودن شى‏ء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مى‌‏‌دهد. وى «دانش‌هاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مى‌‏‌کند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانون‌گذارى»[۸].

    چهارمین فیلسوف معرفی‌شده، غزالی است. شخصیت علمى غزالى، از ابعاد گوناگون، داراى اهمیت است. ابن عساکر، در کتاب «تبيين كذب المفتري في ما نسب إلی الإمام أبي‌الحسن الأشعري» و سیوطى در ارجوزه‌‏اى به همین مناسبت، به او لقب «مجدد» داده‏‌اند. احتمالا خود غزالى، درباره خود، چنین مى‌‏‌اندیشید و نام کتاب خود را احیاکننده علوم دین گذاشت. اهمیت وى در آن روزگار، در رونق و گسترش مذهب رسمى اشعریه شافعیه و رد بر مخالفین، انکارناپذیر است. وى بر علیه اسماعیلیان، که بزرگ‏ترین خطر براى حکومت عباسیان بوده‏‌اند، بسیار تاخته است؛ همه اینها، در جا افتادن شخصیت وى و رسیدن به مقام حجت‌الاسلامى، بى‌‏تأثیر نبوده است. وجه دیگر اهمیت وى، تأثیر در تفکر مغرب‎زمین است؛ به‌‏ویژه در شک دکارتى، که مبناى فلسفه جدید غرب است و هم‌چنین در مباحث هیوم و فیلسوفان تحلیلى، به‏‌ویژه بحث علیت[۹].

    از دیگر فلاسفه‌ای که به معرفی وی پرداخته شده است، صدرالدین شیرازی است. نظام فلسفى ارزشمندى که به‏دست وی تأسیس شد، تأثیر عمیقى بر اندیشه فلسفى ایران، در سه قرن و نیم اخیر و نیز در هند و عراق، از خود برجاى گذارد. هرچند حکمت متعالیه ملاصدرا، پس از مرگ او، به سبب اوضاع نامناسب سیاسى، به‌‏طور موقت، تحت‌الشعاع قرار گرفته بود، اما در طول دوره قاجار، هم در اصفهان و هم در تهران احیا شد. این حکمت، که به ‏دست حکیمان بزرگ اصفهان، «ملا على نورى» و «ملا اسماعیل خواجویى» احیا شده بود، توسط اندیشمندان بزرگى همچون «ملا هادى سبزوارى» در خراسان و «ملا على مدرس زنوزى» در تهران تداوم یافت. اینان، تا حد فراوانى، ادامه‌‏دهنده راه ملاصدرا بودند و در راه نشر و تبیین آراى وی، تلاش‌هاى بى‏‌وقفه‌‏اى انجام دادند[۱۰].

    ابن رشد، فخرالدین رازی، شیخ اشراق، علامه طباطبایی و شهید مطهری، دیگر فیلسوفان معرفی‌شده می‌باشند.

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و کتابنامه منابع مورد استفاده نویسندگان، در انتهای کتاب آمده است.

    در پاورقی‌ها، علاوه بر ذکر منابع، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: پیشگفتار، ص15
    2. ر.ک: همان، ص15-‎16
    3. ر.ک: متن کتاب، ص19
    4. ر.ک: همان، ص29
    5. ر.ک: همان، ص29-‎30
    6. ر.ک: همان، ص54
    7. ر.ک: همان، ص71
    8. ر.ک: همان، ص126-‎127
    9. ر.ک: همان، ص172
    10. ر.ک: همان، ص305

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها