تاریخ نوشته‌های جغرافیایی در جهان اسلامی

    از ویکی‌نور
    تاریخ نوشته‌های جغرافیایی در جهان اسلامی
    تاریخ نوشته‌های جغرافیایی در جهان اسلامی
    پدیدآورانکراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ (نویسنده) پاینده، ابوالقاسم (مترجم)
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1379 ش
    چاپ1
    موضوعآفریقای شمالی

    جغرافیای اسلامی

    خاور میانه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏G‎‏ ‎‏93‎‏ ‎‏/‎‏ک‎‏4‎‏ت‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاریخ‌ نوشته‌هاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه فارسی یکى از آثار پژوهشى معتبر ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکى(متوفاى 1951م) است که اصل آن به زبان روسى چاپ شده است. او در این کتاب شرح احوال و آثار جغرافى‌نگاران عهد اسلامى را ارائه و تحلیل مى‌کند. این اثر، مى‌تواند مورد استفاده نویسندگان تاریخ ادبیات و جغرافیا و تاریخ تمدن قرار گیرد.

    ساختار

    کتاب، مشتمل بر مقدمه مؤلف، پیش‌گفتار و دو بخش و 24 فصل است که 16 فصل آن در بخش اول و ما بقى در فصل دوم کتاب آمده است. هدف این کتاب، ارائه طرحى کلى از تکامل نوشته‌هاى جغرافیایى و شخصیت‌ها و تألیفات آنان در حدودى است که تحقیقات معاصر بدان رسیده است. هم‌چنین در صدد است تا کمک لازم را به‌صورت یک مرجع ابتدایى براى مطالب مختلفى که از آن بحث مى‌شود، فراهم آورد.

    گزارش محتوا

    نویسنده، در مقدمه اثر با اشاره به روش خود در نگارش کتاب، مى‌نویسد: «با وجود آنکه در ضمن گفت‌وگو از آثار ادبى رابطه آنها را با علم جغرافیا و تاریخ اکتشافات جغرافیایى منظور داشته‌ایم و در عرضه عمومى مطالب نقش تکامل فرهنگ اسلامى را از نظر دور نداشته‌ایم، روش عمومى ما روش زبان‌شناختى است؛ یعنى بیش از هر چیز به گفت‌وگو درباره طبیعت پدیده‌هاى ادبى جغرافیایى و تکامل آن توجه کرده‌ایم».

    او لازم مى‌داند که دلیل طرح نوشته‌هاى جغرافیایى غیر عربى را نیز توضیح دهد: «براى آنکه نقش نوشته‌هاى جغرافیایى اسلامى در شرق و غرب روشن شود، لازم آمد، علاوه بر بحث درباره آثار جغرافیایى عربى، دو فصل مستقل به نوشته‌هاى جغرافیایى فارسی و ترکى اختصاص دهم و از انتقال میراث فرهنگى در زمینه جغرافیا به اروپاى غربى سخن بگویم». پس از آن نیز به جایگاه جغرافیا نزد جغرافى‌دانان مسلمان پیش از پیدایش نخستین کتاب‌هاى جغرافیایى اشاره مى‌کند.

    نویسنده، در فصول مختلف کتاب، به طرح‌ریزى تکامل نوشته‌هاى تاریخى پرداخته که خلاصه‌اى از آن ارائه مى‌شود:

    در ابتداى کتاب، نویسنده، با اشاره به پیشینه علم جغرافیا در میان اعراب جاهلى تأکید مى‌کند که نمى‌توان انتظار داشت که بدویان جاهلیت نیروى دریافت جغرافیایى داشته باشند، ولى دقت ملاحظه آنان درباره پدیده‌هاى طبیعى اطراف از طبیعت زندگیشان مایه مى‌گیرد. بدویان معمولاً مایه فراوانى از تجربیات مستقیم در مورد جغرافیاى نجومى دارند. او شواهدى بر این مطلب ارائه مى‌کند.

    مستشرقان غیر مسلمان در مواجهه با قرآن کریم و روایات، همواره با مشکلاتى روبه‌رو بوده‌اند که آنها را به برداشت‌هایى غیر واقعى کشانده است. در صفحه 33 کتاب چنین مى‌خوانیم: «مسائل جغرافیایى در قرآن به‌طور کلى کم است، به‌علاوه، همیشه نمودار مایه خالص عربى نیست و... و چیزى که به‌ویژه تحلیل مایه‌هاى موجود را دشوار مى‌کند این است که معنى قصه‌هاى قرآن حتى براى[حضرت] محمد[ص] همیشه روشن نبوده است، چنان‌که در موارد مکرر از متن قرآن، به وضوح معلوم مى‌شود که[حضرت] محمد[ص] به عبارت‌هاى پیچیده و سبک ‌هاى مبهم سخن گفته است».

    مترجم کتاب، در توضیح عبارات فوق مى‌نویسد: «معلوم نیست مؤلف به کدام ابهام و روشن نبودن اشاره مى‌کند. آیات قرآن، در این باره کاملاً روشن است. گویا این‌گونه مؤلفان، چون زبان عربى زبان مادریشان نیست و آن را درست فرانمى‌گیرند، دچار ابهام و اشکال مى‌شوند.»

    نویسنده، سپس، به تشریح تکامل علم جغرافیا در قالب عربى پرداخته و در مقام پاسخ به این دو سؤال برمى‌آید:

    1. چرا جغرافیاى علمى اسلامى فقط در دوران عباسى؛ یعنى در نیمه دوم قرن دوم هجرى به وجود آمد؟
    2. با وجود اینکه امویان به گهواره قدیم تمدن یونانى؛ یعنى انطاکیه و اسکندریه که در آن‌جا سریانیان نقش واسطه را داشتند، نزدیک ‌تر بودند، چرا در آغاز کار حاملان جغرافیاى علمى، غالباً ً ایرانى بودند؟

    پیش از قرن سوم هجرى، مؤلفات جغرافیایى مستقل وجود نداشت، بلکه گاه و بى‌گاه به اطلاعات پراکنده جغرافیایى از آن دوران برمى‌خوریم که در متون لغوى یا در سفرنامه‌هاى خیالى به جا مانده است. قرن سوم هجرى به‌حق دوران نوآورى بود، زیرا در اثناى آن از یک سو آشنایى با مؤلفات بطلمیوس صورت گرفت و به دنبال آن ترجمه‌هایى پدید آمد که رشته جغرافیاى علمى با آن آغاز مى‌شد و از سوى دیگر، نمونه‌هاى گوناگون جغرافیاى توصیفى به وجود آمد و نزدیک به پایان همین قرن مدخل‌هاى جغرافیایى پدید آمد که بعضى براى نویسندگان دیوان و بعضى دیگر براى اهل ادب فراهم شده بود. نیز سفرنامه‌ها، گوناگون شد که بر برخى واقع‌گرایى چیره بود و بعضى دیگر رنگ افسانه داشت.

    در قرن چهارم با پیدایش مکتب جغرافیاى اسلامى که به توصیف «مسالک و ممالک» اهمیت خاص مى‌داد و با اطلس اسلام؛ یعنى بهترین نمونه‌هاى ترسیم نقشه‌هاى جغرافیایى، ارتباط نزدیک داشت، نوشته‌هاى جغرافیایى به اوج رسید. تألیف متون ساده و قابل فهم عامه رواج یافت و در عین حال براى جواب‌گویى به نیازهاى گروه روشن‌فکر، توجه به مسائل فنى بیشتر شد. سفرنامه‌ها نیز رنگ دیگر گرفت و مطالب آن‌ها متنوع‌تر شد. به‌طور کلى مى‌توان گفت که در قرن دهم، نمونه‌ها و رشته‌هاى مذکور در مؤلفات جغرافیایى رسوخ یافت.

    از قرن پنجم هجرى به بعد و به‌خصوص در قرن ششم، منابعى دیگر به مؤلفات جغرافیایى افزوده شد؛ یعنى فرهنگ‌هاى جغرافیایى و توصیف فراگیر جهان از آسمان و زمین که گونه‌اى از کیهان‌نگارى و در نوع خود منحصر به فرد است.

    در دایرةالمعارف‌ها و فرهنگ‌نامه‌هایى که به دوران ممالیک در مصر تألیف شده، جغرافیا مقامى خاص دارد؛ تا آن‌جا که گاه اثر آن در همه کتاب نمودار است. بدین‌سان دوران نوآفرینى در ادبیات جغرافیایى اسلامى به سر مى‌رسد و پس از آن، دوران رکود است که چیز تازه‌اى به وجود نیامده، بلکه به تقلید نمونه‌هاى سابق بسنده کرده‌اند و گاه، براى هم‌آهنگى با مقتضیات زمان، تغییراتى در آن داده‌اند. با وجود این، حتى به دوران تسلط ترکان بر جهان اسلام، این‌گونه نوشته‌ها از لحاظ مقدار نقصان نیافته است.

    دانش اروپایى، از آغاز کار، اهمیت نوشته‌هاى جغرافیایى اسلامى را بازشناخت. اگر خاورشناسان، مانند همه متخصصان دیگر در معرض این تهمت بوده‌اند که در موضوع تحقیقات خود بى‌طرف نمانده‌اند، نظر دانشوران مغرب‌زمین نسبت به مورخان اسلام که غالباً جغرافى‌دان نیز بوده‌اند، در این زمینه قابل توجه است. در قرن سیزدهم هجرى؛ یعنى هنگامى که این‌گونه نوشته‌ها هنوز به وسعت کنونى شناخته نبود، پروتس، مورخ جنگ‌هاى صلیبى، چنین نوشت: «نوشته‌هاى اروپایى آن روزگار نمونه‌اى برتر از مؤلفات آنان (مسلمانان) ندارد، کافى است که آثار مؤلفان اسلام را با بهترین آثار تاریخ‌نویسى اروپا برابر کنیم تا در اولین نظر و بى‌تردید معلوم شود که درک و فهم تاریخى و شعور سیاسى و سلیقه قالب‌ریزى و هنر عرضه کردن مطلب کجاست».

    در خصوص نوشته‌هاى جغرافیایى فارسی که از دیدگاه مؤلف از اهمیت ویژه‌اى برخوردارند مى‌خوانیم: «مؤلفات جغرافیایى فارسی با نوشته‌هاى جغرافیایى عربى رابطه نزدیک دارد، در همان مسیر مى‌رود و نقش آن را تکمیل مى‌کند و گاهى مطالبى را محفوظ مى‌دارد که اصل عربى آن به جا نمانده و احیاناً منبع آثار مدون به زبان عربى است. پس از حمله مغول نوشته‌هاى جغرافیایى فارسی در مسیر مستقل افتاد و نزدیک به پایان قرن پانزدهم سلسله آثارى که به جهات متعدد از نظر ما اهمیت دارد خاتمه یافت، البته تکامل این نوشته‌ها متوقف نماند، ولى تعقیب مراحل آن، مانند نوشته‌هاى عربى ضرورت ندارد و این کار محتاج به تحقیقات خاصى است که باید به‌وسیله محافل مشغول به تحقیقات ایرانى انجام شود».

    ترکان نیز مانند عرب‌ها از میان همه رشته‌هاى جغرافیا که پس از دوران کلاسیک به وجود آمده بود، نسبت به کیهان‌نگارى؛ یعنى گزارش عمومى جهان - که جز جغرافیا، از نجوم و اقوام و حیوان و گیاه و معادن و افسانه‌ها سخن دارد - علاقه خاص نشان دادند. قزوینى، در این زمینه مقامى خاص یافت و کتاب «عجایب المخلوقات» وى چند بار به ترکى ترجمه شد و احمد بیجان، نویسنده ترک که در همین فصل، به‌عنوان مؤلفى مستقل به او برمى‌خوریم، از سال 857ق، به ترجمه آن پرداخت، ولى ترجمه‌هاى کامل کتاب، متعلق به قرن دهم هجرى است. کتاب «خریدة العجائب» ابن الوردى اهمیت بیشتر یافت و دست کم پنج بار به ترکى ترجمه شد.

    نویسنده، لازم مى‌داند که سخن از نوشته‌هاى ترکى را تا قرن سیزدهم هجرى دنبال کند و پس از آن دوباره رشته تکامل نوشته‌هاى جغرافیایى را از قرن دهم پى مى‌گیرد و تا قرن دوازدهم ادامه مى‌دهد.

    قرن یازدهم هجرى نیز چون قرن دوازدهم نسبت به دوران‌هاى پیش، چیزى در زمینه نوشته‌هاى جغرافیاى عربى به وجود نیاورد و اگر فصلى را ما بدان اختصاص مى‌دهیم صرفاً به خاطر ملاحظات عملى است و ارتباطى با مطالب جغرافیایى ندارد.

    در قرن سیزدهم هجرى، وضع نوشته‌هاى جغرافیایى همانند دوران‌هاى پیش بود. دو رشته رونق فراوان یافت؛ یکى، جغرافیاى اقلیمى در نوع فضایل و دیگرى، سفرنامه که هر دو با مکان‌هاى مقدس اسلامى و مسیحى به یک‌سان ارتباط داشت. مانند سابق، سفرنامه، از سرگذشت جهان‌گرد مایه مى‌گرفت و گاه سرگذشت مشایخ وى یا دانشورانى ذکر مى‌شد که دیده بود با مجموعه‌اى از اشعار منتخب که سلیقه ادبى عصر را خوب نشان مى‌داد، اما جغرافیا در آن، مقام دوم داشت.

    وضعیت کتاب

    این کتاب، نخست، توسط صلاح‌الدین عثمان هاشم، سفیر اسبق سودان در مسکو، از روسى به عربى ترجمه شد و تاریخ الادب الجغرافى العرب نام گرفت. نسخه حاضر ترجمه فارسی اثر مزبور، به قلم ابوالقاسم پاینده است. نامى که بر ترجمه فارسی این کتاب نهاده شده، هم به اصل روسى آن نزدیک‌تر است و هم از آن‌جا که مطالب کتاب، بسیارى از آثار مورخان و جغرافى‌دانان مسلمان غیر عرب و به‌خصوص ایرانى را در بر مى‌گیرد، جامع‌تر و شامل‌تر است. پاورقى‌هایى که از مترجم عربى است با عنوان «مترجم عربى» از پاورقى‌هاى پاینده متمایز شده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها