ترجمه تاریخ یمینی

    از ویکی‌نور
    ترجمه تاریخ یمینی
    ترجمه تاریخ یمینی
    پدیدآورانشعار، جعفر (مصحح)

    عتبی، محمد بن عبدالجبار (نویسنده)

    جرفادقانی، ناصح بن ظفر (مترجم)
    عنوان‌های دیگرخاتمه یمینی، یا، حوادث ایام (در سال ۶۰۳ هجری قمری) تاریخ یمینی. فارسی
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1374 ش
    چاپ3
    موضوعایران - تاریخ - سامانیان، 279 - 389ق.

    ایران - تاریخ - غزنویان، 351 - 582ق.

    نثر فارسی - قرن 7ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏770‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ ‎‏ت‎‏2041
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    ترجمه تاریخ يمينى، تألیف محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه ناصح بن ظفر جرفادقانی و تصحیح جعفر شعار، شامل وقايع تاريخى از اواخر سامانيان تا زمان سلطان محمود است

    گزارش محتوا

    مصنّف كتاب، غزوات محمود غزنوى را در هند از قبيل غزوه بهاطيه، مولتان، بهيم‌نگرا، نارين، غور، ناردين، تانيشر و جز آن بشرح آورده و توان گفت كه در اين زمينه داد سخن را داده، و گويى قدم بقدم به دنبال سلطان رفته است. همچنين مصنّف ذكر تاريخ سلسله‌هاى ديگر اين عهد را نيز فروگذار نكرده، و جز سلسله سامانيان، درباره امراى سيستان، خلف بن احمد و جانشينانش، آل زيار، سيمجوريان، خانيان، آل فريغون، غوريان، پادشاهان غرجستان، ديلميان، خوارزمشاهيان و افغانيان نيز شرحى آورده، و از اين رو كتاب حاضر يكى از مآخذ مهم و شايان توجه بشمار است.

    جنبه ادبى كتاب نيز، بس مهمّ است. داستانهاى دلكش و نغز، پندهاى مؤثّر و عبارات بديع و ابيات شيوا و دلپذير سراسر كتاب را فرا گرفته است. داستان گرفتاری «شار» پادشاه غرجستان به دست سلطان محمود كه خود خالى از لطف نيست نمونه‌اى از نثر فصيح و شيوا و پخته است.[۱] چنان كه سخن مرحوم ملك الشّعراى بهار روشن‌تر مى‌شود، آنجا كه مى‌گويد: «من بعد از نثر ابوالمعالى و كليله نثرى از نثر جرفادقانى استوارتر و دلپذيرتر نيافته‌ام، نه از وطواط و بهاء الدّين چنين سخن شنيده، و نه از قاضى حميد الدّين و نور الدّين منشى چنين عبارات بديع و بلند ديده‌ام، و آنجا كه دست و قلم را آزاد ساخته و قصدش پرداختن معنى صرف است در كمال فصاحت و سلاست از عهده اداى مقصود بر آمده، و در آنجا كه قلم را نگاه داشته است نيز به خوبى حقّ صنعت را ادا كرده است.»[۲]، مؤيد همين مطلب است.

    درباره مسائل گوناگون مذهبى و اجتماعى نيز اشاراتى در كتاب هست كه از طرز تفكّر مردم در قرن چهارم و پنجم هجرى و آداب و رسوم اجتماع آن روزگار حكايت مى‌كند.

    در بسيارى از كتب تاريخى كه بعد از «عتبى»(از قرن پنجم به بعد) تأليف يافته، از اين كتاب مطالبى نقل شده و ترجمه كتاب (كتاب حاضر) نيز كه در آغاز قرن ششم انجام گرفته، در کتاب‌هاى تاريخى بعد، تأثير كلّى داشته است، تا آنجا كه در بعضى از تواريخ فارسى عين عبارات آن به چشم مى‌خورد. امّا در خلال مطالب تاريخى اشارات فراوان ادبى نيز دارد.[۳]

    و همچنين از اشارات علمى نيز بى بهره نيست چنانكه در ص155 مى‌گويد: «و اين مسئله (عدم تحرّك خورشيد) ميان علماء اوايل در تنازع است، بعضى گفته‌اند:اوج شمس را حركت نيست و آن را به براهین هندسى به اثبات رسانيده و بعضى در اثبات حركت او به قياس بر ديگر اوجات تمسّك جسته».

    نكته ديگرى كه ذكر آن در اينجا لازم است اين است كه مؤلّف مانند بسيارى از گويندگان و نويسندگان معاصر سلطان محمود در مدح اين پادشاه راه اغراق و غلوّ مى‌پيمايد و گويى او را مؤيّد من عند اللّه و مرد خدايى مى‌داند، و از اين رو كرامتهایى به او نسبت مى‌دهد از قبيل«و سه روز پياپى در پى ايشان (هندوان) مى‌رفتند(لشكر سلطان محمود) و مى‌كشتند و ساز و سلاح مى‌ستدند و بعضى از فيلان ايشان به قهر به دست آوردند و بعضى به طوع با مرابط سلطان آمدند و ايشان را «خداى آورد» نام نهادند، و سلطان بر لطايف صنع بارى تعالى و عوايد كرم او شكر مى‌گفت كه فيلى كه جز به استعمال حيل و تعاون اعوان و تجلّد مردان به دست نيايد، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت كند و روى به خدمت معاهد اسلام نهد».[۴]

    از مجموع آنچه گفتيم چنين بر مى‌آيد كه كتاب حاضر كه شرح وقايع سلطنت محمود غزنوى است از کتاب‌هایى است كه مى‌توان آن را به اصطلاح«دربارى» ناميد و اگرچه با تاريخ بيهقى كه در شرح وقايع دوره سلطنت مسعود غزنوى است در بعض جهات اشتراك مطلب دارد و بيهقى نيز ستايشهایى از سلطان محمود و سلطان مسعود كرده است، اما وى در تضاعيف كلام از بيان حقايق تاريخى خوددارى نكرده و رشته سخن را تماما به دست ستايش و مداهنه نداده است.

    در مورد اشعار فارسى كتاب، گذشته از چند بيت كه از شاهنامه فردوسى يا گرشاسب نامه اسدى است مأخذ باقى اشعار بر نگارنده مجهول بود تا آنكه اخيرا متوجّه شدم كه جرفادقانى در خود كتاب اشاره كرده است كه شعرهاى فارسى از معين اسلام على بن محمّد ابى الغيث مستوفى ابوالقاسم علىّ بن حسین وزير جمال‌الدّين آى ابه الغ باربك است.[۵]

    اين كتاب از نظر احتواى لغات اصيل و استعمالات خاص نيز مستندى قوى است، از قبيل:دستكار به معنى مصنوع و ساخته، فرمانروان و فرمانروانى به معنى فرمانروا و فرمانروايى (نظير جويان، جويا، گنجان، گنجا، گواران، گوارا) كه به نظر مى‌رسد استعمال جرفادقانى درست‌تر يا لااقل اصيل‌تر باشد. همچنين «بتازگى» به معنى مجددا، بهامون آوردن به معنى ويران كردن، پا افشردن به معنى پافشارى و مداومت، دل نمودگى به معنى اظهار مردانگى و جوانمردى كه در اين كتاب و نيز در كليله به كار رفته، رگ باز گرفتن به معنى سستى و كاهلى، سربازى كردن به معنى سرباختن، نگوسار به معنى نگونسار، سبزا رنگ به معنى سبز رنگ و نظاير آنها كه همه اين گونه لغات فهرست وار در پايان كتاب آمده است.

    ملحقات كتاب

    1. نخستين ملحقه كتاب،«خاتمه يمينى» یا حوادث ايّام است كه به قلم خود جرفادقانى است.
      اين خاتمه، حوادث و وقايع مربوط به زمان نویسنده (اواخر قرن ششم) را بيان مى‌كند كه از نظر تاريخى بسيار با ارزش است. در آغاز وقايع، حادثه قران كواكب كه انورى نيز آن را پيشگويى كرده و چوبش را خورده بود و پيدايش طوفان سخت و زلزله و نابودى همه موجودات را ذكر مى‌كند، آن‌گاه توضيح مى‌دهد كه يكى از معارف خراسان روايت معروف پيغمبر را كه پرسيدند: متى القيامة؟ فرمود، القيامة، و چند بار تكرار كرد، به حساب جمل انداخت و از آن عدد 582 به دست آورد و بدين ترتيب مردم از ديار خود آواره شدند، ولى به قول جرفادقانی «تقدير بارى تعالى چنان افتاد كه مدت يك ماه برگ بر درخت نجنبيد و خرمنها بر صحرا بماند».
      جرفادقانى در اين «خاتمه» به ساده نويسى و نثر مرسل گراييده و عباراتى فصيح و دلپذير آورده است، چنانكه غالباً از صنعت موازنه و ارداف و تسجيع و ترصيع عارى است، و از اين حيث با ترجمه تاريخ يمينى فرق بسيارى دارد.
    2. ملحقه ديگر «آخر يمينى» است كه عتبى آن را در پايان كتاب خود آورده و در آن از شخصى به نام ابوالحسن بغوى كه از امرا بوده بدگويى كرده است. مترجم اين قسمت ابواسماعيل سعيد بن ابى المفاخر اصفهانى معروف به سكّرى است، و ترجمه در نيمه اول قرن هفتم انجام گرفته است. كاتب نسخه «شع» ابواسماعيل را كه به انديشه برابرى با جرفادقانى افتاده و به ترجمه «آخر يمينى» مبادرت جسته است سخت سرزنش كرده و او را شايسته اين كار ندانسته است و حق با اوست.
    3. ترجمه مرثيه امير نصر بن ناصر‌الدين سبک تگين است كه در سنين جوانى درگذشته است. جرفادقانى عين متن عربى آن را آورده كه در كتاب حاضر مندرج است، امّا در چاپ سنگى 1272 هجرى ترجمه اين قسمت به شيوه مصنوع توسط حبيب الدّين جرفادقانى بر كتاب الحاق گرديده.

    ترجمه‌ها و شرح‌هاى تاريخ عتبى

    عتبى از رجال ادب بشمار است، و انشاى عربى كتاب او فنّى و پيچيده و نيازمند تفسير و شرح بوده، و از اين رو شروح متعدّدى بر آن نوشته‌اند. چلبى اين كسان را در شمار شارحان آن آورده است:

    1. مجدالدّين کرمانى
    2. صدرالافاضل قاسم پسر حسین خوارزمى(م 555 ق)
    3. تاج‌الدّين عيسى پسر محفوظ
    4. حميدالدّين ابوعبداللّه محمود بن عمر نجاتى نيشابورى، كه شرح خود را بساتين العلماء ناميده (معروف به شرح نجاتى) و در آغاز آن گفته است: پس از بررسى پنج شرح اين گزارش را نوشته‌ام و به تبريز (در 709 ه.ق.) به پايانش رسانيده، سپس آن را بر قطب شيرازى خواندم و به دستور او بر آن افزودم و به سال 721 ه. ق. به پايان رسانيدم(نسخه خطى از اين شرح در كتابخانه مجلس شوراى ملى ایران هست).
    5. جرفادقانى، كه كتاب را به فارسى ترجمه كرده (و همين كتاب حاضر است).
    6. شيخ احمد معين بن علىّ بن عمر عددى دمشقى(1089-1173)ه.ق. آن را به سال 1148 ه.ق.تفسير كرده و به نام الفتح الوهبى(معروف به شرح منينى) در مصر به سال 1286 ه.ق.در دو جلد چاپ شده است.
    7. صاحب ذريعه در ج 4 ص116 گويد: «حاج ميرزا على ثقةالاسلام تبريزى (مقتول در 1330 ه.ق.) نيز آن را به امر امير نظام به فارسى ترجمه كرده است»، ولى آنچه محقق است مرحوم ثقةالاسلام همه كتاب را ترجمه نكرده، بلكه رساله بثّ- الشّكوى را كه قسمت ديگرى از تاريخ عتبى است به فارسى در آورده، و اين ترجمه در سال 1316 ه.ق. به امر حسینعلى خان امير نظام والى آذربايجان انجام گرفته است (رك: ترجمه يمينى چاپ آقاى قويم ص9 و 272).
      از ميان شرحهاى مذكور الفتح الوهبى(يا شرح منينى) و شرح نجاتى مشهورند و از مآخذ معتبر به شمار مى‌آيند.
    8. رينولد مستشرق انگليسى تاريخ يمينى را از روى ترجمه جرفادقانى(كتاب حاضر) به زبان انگليسى ترجمه كرده و به سال 1808 م.در لندن چاپ كرده است. تاريخ يمينى (متن عربى) در دهلى به سال 1848 م. به كوشش اسپرنگر و در بولاق مصر به سال 1290 ه.ق. و در لاهور به سال 1300 ه.ق. 1883 م.به چاپ رسيده است.

    نسخه‌هاى كتاب حاضر

    از ترجمه تاريخ يمينى، نسخه‌هاى اصيل و قابل اعتماد و منقّح به جا مانده است.تنها از قرن هفتم چهار نسخه معتبر و استوار به دست داريم كه با توجّه به تاريخ ترجمه كتاب يعنى 603 ه.ق. اين مطلب بسيار حائز اهمّيّت است، و نسخه‌هاى خطّى ديگرى نيز از قرنهاى نهم و يازدهم و سيزدهم وجود دارد. مشخّصات همه نسخ موجود بدين قرار است:

    1. نسخه خطّى كتابخانه اسعد افندى (تركيّه) به شماره 2225 شامل 197 ورق، كتابت شده به سال 632 ه.ق.توسّط محمّد بن محمّد بن عبدالرّحمن الرّازى
    2. نسخه خطّى كتابخانه شهيد على پاشا (تركيّه) به شماره 1854 شامل 214 ورق، كتابت شده به سال 638 ه.ق. اين نسخه بسيار منقّح و عبارات عربى آن مشكول و معرب، و كامل ترين همه نسخ يعنى شامل مرثيه نصر بن ناصر الدّين به متن عربى و «خاتمه يمينى»(حوادث ايام) نگارش جرفادقانى در باب احوال روزگار خود و بيان شورشها و فتنه‌هاست، و نيز شامل ترجمه آخر يمينى است كه عتبى آن را در ذكر شخصى از مردم خراسان نوشته است و اين قسمت را شخصى به نام ابواسماعيل سكّرى ترجمه كرده.تمام اين نسخه با ضمايم آن به دست محمّد بن المهذّب نوشته شده است.
    3. نسخه خطّى متعلّق به موزه بريتانيا به شماره 059,42.ddA موجود 236 برگ و اصل 276 برگ(برگهایى از نسخه عكسى كتاب افتاده)، اندازه «57/9در7 اينچ» 15 سطرى، به خطّ نسخ خوش با اعراب، نوشته شده به تاريخ رجب 664 ه.ق. به خطّ سعيد بن عثمان البخارى، محل تحرير نا معلوم.[۶]
    4. نسخه خطّى كتابخانه اياصوفيا (تركيّه) به شماره 3147 داراى 279 برگ، كتابت شده به سال 696 ه.ق.توسط قتلوجة بن عبداللّه كاتب در شهر ارزنجان.اين نسخه از نظر صحّت كتابت و اصالت چندان حائز اهميّت نيست و شامل مرثيه نصر به عربى و نيز خاتمه يمينى نگارش جرفادقانى است.
    5. نسخه خطّى كتابخانه سازمان لغت نامه دهخدا به شماره 541 كتابت شده به سال 1265 ه.ق.نسخه نسبتا كاملى است و اشعار و قصايد عربى در آن به طور كامل نقل شده است.به خطّ نستعليق نوشته شده و كاتب آن مير عبدالمجيد حسینى اصفهانى است.
    6. نسخه خطّى كتابخانه مركزى دانشگاه (كتب اهدايى آقاى مشكوة) به شماره 131، اين نسخه به خط نسخ نزدیک به ثلث، معمول قرن هشتم است، نویسنده ابن القاضى، در سال 745 آن را نوشته است، تصحيح شده و افتادگيها را در هامش نوشته‌اند، شماره صفحات 146 و اندازه آن «42در5/61» و «5/81در41»، 21 و 22 سطر.
    7. نسخه خطّى كتابخانه دولتى تربيت تبريز به شماره 183 كتابت شده به سال 1272 ه.ق. توسط كاتب بديع بن مصطفى بن عبدالحمّد موسوى اصفهانى، كه شامل مرثيه نصر بن ناصر الدّين و خاتمه يمينى هر دو مى‌باشد.
    8. نسخه چاپى كه به اهتمام بهاء الدّوله بهمن ميرزا فرزند فتحعلى شاه قاجار و تصحيح حبيب الدّين محمّد گلپايگانى در طهران به سال 1272 به چاپ سنگى طبع شده و متن عربى مرثيه نصر بن ناصر الدّين را ندارد، ولى ترجمه آن توسّط خود مصحّح انجام شده و بدان الحاق گرديده است و خاتمه يمينى را نيز ندارد.در اين نسخه شرح برخى لغات و توضيح مطالب در هامش آمده است.
    9. نسخه چاپى كه به كوشش آقاى على قويم به سال 1334 ه.ش.به چاپ سربى با حواشى لازم در تهران طبع شده و متن عربى مرثيه را ندارد و ترجمه آن را از چاپ حبيب الدّين گلپايگانى نقل كرده است، خاتمه يمينى را نيز نياورده و در مقابل رساله ديگرى به عنوان «ذكر عاقبت امر محرر اين رساله (ابونصر عتبى)پس از فراغت از شرح حالات سلطان يمين الدّوله محمود و بيان آنچه شمس الكفاة خواجه احمد بن الحسن ميمندى در حقّ من از ايفاء مكرمت و اعطاء حقّ خدمت قصد كرده بود»همراه با رساله «بثّ الشّكوى» بر كتاب افزوده.اين رساله از تاريخ عتبى توسط حاج ميرزا على ثقةالاسلام تبريزى ترجمه شده است.

    پانویس

    1. رك:ص 330 كتاب
    2. سبک ‌شناسى ج 2 ص387-388
    3. رك:ص 214
    4. همان، ص 385
    5. رك:همان، ص 440
    6. رك: فهرست ريو، ج 1 ص157

    وابسته‌ها