تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق

    از ویکی‌نور
    تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق
    تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق
    پدیدآورانحائری، عبدالهادی (نویسنده)
    ناشرامير کبير
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1381 ش
    چاپ3
    شابک964-00-0782-x
    موضوعاسلام و مشروطیت

    ایران - تاریخ - انقلاب مشروطه، 1324 - 1327ق. - روحانیت

    ایران - تاریخ - قاجاریان، 1193 - 1344ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏1413‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏2‎‏ت‎‏5
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، از آثار عبدالهادى حائرى (قم 1314- 1372ش مشهد) است كه نخست به زبان انگليسى نوشته و منتشر شده و بعد نویسنده خودش آن را به فارسى ترجمه كرده است. موضوع اين اثر، بررسى تاريخى نهضت مشروطيت و ريشه‌هاى فرهنگى آن و تحليل نقش عالمان دينى و روشنفكران در اين زمينه است.

    ساختار

    اين كتاب از چند مقدمه به قلم نویسنده و مترجم و شش فصل تشكيل شده است. عناوين فصول كتاب بدين‌ترتيب است: 1. ريشه‌هاى فكرى مشروطيت در ايران،2. موضع رهبران روحانى شيعه در برابر دستگاه سياست، 3. زندگی‌نامه نائينى: نقش رهبران مذهبى در سياست، 4. ريشه‌هاى فكرى نوشته‌هاى سياسى نائينى، 5. انواع حكومتها: استبدادى و مشروطه و 6. كاركرد نظام مشروطه. در پايان هم نتيجه مباحث آمده است.

    گزارش محتوا

    درباره روش و محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:

    1. نویسنده در مقدمه‌اش يادآور شده است: كتاب حاضر را در چارچوب عناوين و موضوع‌هاى طرح‌شده در آن به هيچ روى نمى‌توان از كاستى‌هاى فراوان تهى دانست. نوشتن اصل اين كتاب به زبان انگليسى در سال 1352ش در كانادا پايان پذيرفت و پس از بازنويسى و دگرگونى‌هايى چند، كه در خلال چند سال بعد در آمريكا چهره بست، سرانجام در هلند چاپ گرديد. دورى نویسنده از بسيارى از منابع موجود در ايران در آن سال‌ها خودبخود چه در زمينه معرفى برخى از نوشته‌هاى اصيل و دست اول و چه از حيث ديدگاه‌هاى قابل بحث و مهم پيرامون انقلاب مشروطيت ايران، كاستى‌هاى فراوانى را به‌بار آورد. در خلال ترجمه كتاب به فارسى، به‌رغم زيستن نویسنده حاضر در ايران، به سبب شرايط و ويژگى‌هاى موجود كشور در سال 1357ش، باز هم فرصتى براى زدودن همه آن كاستى‌ها دست نداد. اكنون هم كه چاپ دوم ترجمه فارسى كتاب تقديم مى‌شود تنها به تصحيح غلطهاى چاپى و بازنگرى‌هايى فشرده در زمينه كتاب‌شناسى و يادداشت‌ها و گنجانيدن نكته‌اى كوتاه در پايان فصل پنجم بسنده شد.[۱]
    2. بر طبق پژوهش نویسنده: ميرزا فتحعلى آخوندزاده (95-1227ق) آورنده چند اختراع در جهان اسلام است. او نخستين مسلمانى بود كه نمايشنامه‌اى به زبان تركى در سال 1266ق يعنى چند سال پيش از نخستين نمايشنامه نویسنده عثمانى، ابراهیم‌شناسى نوشت. كوشش ديرپا و سرسختانه او در تغيير الفباى عربى نوآورى ديگرى است كه امتيازش به او داده شده است. گويا او نخستين مسلمانى نيز بود كه جنبه‌هاى ضد اسلامى مشروطه دمكراسى را به شيوه‌اى بسيار آشكار و روشن بيان كرد. آخوندزاده يك سكولاريست مصمم و تمام‌عيار و يك هواخواه جدى تمدن باخترزمين بود.... چون كيش زردشت يك كيش ايرانى پيش از اسلام است تعصب ملى آخوندزاده او را وادار كرد كه نگران كم شدن شمار زردشتى‌ها باشد. نامبرده در نوشته‌هايش انتقادهاى گوناگونى از پيامبر اسلام و دين او مى‌كند. اين نكته نيز نبايد ناگفته بماند كه آخوندزاده تنها از نظام حاكم در ايران انتقاد ولى از حكومت تزارى روس ستايش مى‌كرد و خود شخصاً خدمتگزار وفادار آن بود- حكومتى كه داستان تجاوزكارى‌هايش به ايران صفحات تاريخ نو ايران را پر كرده و به بهاى جان هزارها هم‌ميهن آخوندزاده تمام شده است. آخوندزاده چون سرسختانه به اسلام و پاى‌بندى بدان مى‌تاخت؛ نمى‌توانست از هواخواهان و خوانندگان فراوانى برخوردار باشد. حتى كتاب او پيرامون مشروطه يعنى «مكتوبات كمال الدولة» هرگز چاپ نشد. با وجود اين، انديشه‌ها و نوشته‌هاى او بسيارى از روشنگران ايرانى را تحت تأثير قرار داد و همين روشنگران بودند كه انقلابى‌هاى مشروطه ايران را از نظر انديشه و تئورى رهبرى می‌كردند.[۲]
    3. نویسنده با ذكر اين نكته كه صدرالمتألهين شيرازى مى‌خواست «شرع»، «عقل» و «عرفان» را باهم بياميزد و درهم گرد آورد؛ افزوده است: انديشه صوفيگرى و برداشت فلسفى او از مذهب، او را از علماء شيعه مذهب رسمى متمايز ساخت و همين تفاوت و تمايز سبب گوشه‌نشينى او و سرانجام تكفير او گرديد.... ما اين اختلافات را سوءتفاهم مى‌ناميم زيرا ملا صدرا را در جاى ديگر مى‌بينيم كه پيرامون مقام مجتهدان نظر كاملاً موافق ميل خود علماء نماينده مذهب رسمى مى‌دهد.[۳]
    4. بر اساس تحقيق نویسنده: ميرزا محمدحسین نائينى، مردى بود كه به عنوان يك مجتهد مهمترين و منظم‌ترين كتاب را پيرامون مشروطه در دوران استبداد صغير نوشت. او به علماء هواخواه استبداد اشاره كرده مى‌گويد كه گروهى از مردم به نام مذهب، بر ضد آزادى خداداده، برابرى و ديگر حقوق ملى و مذهبى برخاسته از رژيم استبدادى پشتيبانى كردند. آنان، با همكارى با حكام ستمكار ايران، اعمال ضحاك و چنگيز را تكرار كرده‌اند ولى آن اعمال را «دينداريش خواندند». اين علماء هواخواه رژيم استبدادى محمد على شاهى، اسلام را آلوده ساخته نسبت به خدا و پيامبر او ستم رواداشتند.... او موضع علماء ضدمشروطه را تنها به اين جهت بنا به گفته خود مورد حمله قرار داده است كه يك وظيفه مذهبى خويش را بجا آورد. نائينى از پشتيبانان سرسخت آخوند خراسانى در مبارزات مشروطه‌خواهى بود و انگيزه‌اش در درگيرى در آن جنبش تا اندازه‌اى زياد با خراسانى و ديگر مجتهدان برجسته مشروطه‌خواه يكى بود.[۴]
    5. همچنين نویسنده اين نكته را يادآور شده است كه: با در نظر گرفتن برداشت‌هاى گوناگون از مشروطه، بسيار دشوار خواهد بود كه درباره ميزان آشنايى سران مشروطه به اصول رژيم جديد و باورهاى گوناگون آنان پيرامون معنى مشروطه يك داورى كلى كنيم. خانم لمبتون Lambton چنين كلى‌گرايى در داورى خويش كرده است؛ نامبرده مى‌نويسد:... تمايل اساسى كسانى كه جنبش مشروطه را پشتيبانى می‌كردند نه انقلاب بلكه اجراى وظيفه اسلامى امر به معروف و نهى از منكر بود. اين كلى‌گرايى ممكن است مورد ترديد قرار گيرد زيرا آن انقلابيانى كه قوانين مساوات، آزادى و حاكميت مردم ايران را در متمم قانون اساسى گنجانيده از مجلس گذراندند تنها هدفشان اجراى اصول امر به معروف و نهى از منكر نبود. اگر اين نكته حقيقتى داشت پس چگونه بهبهانى، هنگامى كه در مجلس پيشنهاد كرد كه دستورهاى قرآنى لازم است در امور مملكتى و سياسى پيروى گردد، مورد حمله سخت برخى از نمايندگان مجلس قرار گرفت؟! پس چرا همان مجتهد بعلت مخالفتش با اصل مربوط به مساوات وسيله يكى از آزادى‌خواهان تهديد به مرگ گرديد؟!.[۵]
    6. نویسنده در نتيجه‌گيرى از مباحث كتاب آورده است كه: بيشتر نوگرايان دنياى اسلام، انديشه مشروطه‌گرى را به شيوه‌اى كه در خور آن بود با ديده دقت ننگريستند. ايرانيان نوگرا با پيروى از اصول كلى محافظه‌كارى يا مصلحت‌جويى و يا تنها به خاطر آشنايى نابسنده به اصول مشروطه نتوانستند قواعد و اصول نهادهاى دمكراتيك مشروطيت را به شيوه‌اى درست مورد مداقه و كاوش قرار دهند. در خلال رشد انديشه‌هاى نو سياسى در ايران، چهارگونه انديشه‌گر گام به پهنه هستى گذاردند؛ آنان را شايد بتوان اين چنين قشربندى كرد: يك- هواخواهان بى‌قيد و شرط نظامهاى غيردينى و يا سكولاريست‌هاى يك‌دنده؛ آخوندزاده و طالب‌اف را مى‌توان از اين قشر دانست. دو- سكولاريست‌هاى اهل توافق؛ ملكم خان و مستشارالدوله تبريزى از نمايندگان اين قشر به شمار مى‌آيند. سه- نوگرايان مذهبى محافظه‌كار مانند شيخ فضل‌للّه نورى، شيخ عبدالنبى نورى و بسيارى ديگر. اين افراد در شعارهاى نوگرايانه خود حداكثر تا درخواست بنيانگذارى «عدالتخانه» پيش رفتند ولى از سوى ديگر براى برقرارى «مشروطه مشروعه» با حكمرانان صددرصد استبدادگر همكارى بسيار نزدیک كردند. علمائى ديگر بودند كه با رهبران جنبش «مشروطه مشروعه» هدفهاى مشترك داشتند ولى مايل نبودند كه در سياست كشور جز در موارد و شرايط بسيار ضرورى و غيرعادى به شيوه‌اى آشكار دخالت كنند. بهترين نمونه اين گونه علماء مرحوم سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى بود. چهار- مذهبى‌هاى علاقه‌مند به تغييرات بيشتر، اغماض بيشتر، و آشتى‌گرايى بيشتر مانند خراسانى، مازندرانى، بهبهانى، نائينى و- با تفاوتهايى چند- سيد محمد طباطبائى.[۶]
    7. در پايان در مورد اين اثر ارزشمند يادآور مى‌شود كه كتاب حاضر از نظر روشمندى و استناد به منابع معتبر و بهره‌گرفتن از روش علمى تاريخ‌پژوهى قابل پذيرش و بلكه ستودنى است ولى البته معناى اين سخن تأييد مطلق همه مطالب و تحليلهاى آن نيست. اين اثر نيز مانند هر پژوهش علمى و ارزنده‌اى، چون نتيجه تلاش انسان است خطاپذير و قابل نقد است و همان طور كه خود نویسنده نيز يادآور شده تا مرداد ماه 1363ش، پنج نقد در زبان انگليسى و فارسى در مورد مباحث اين كتاب منتشر شده است.[۷]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب در ابتداى كتاب، و كتابنامه و نمايه در انتهاى كتاب آمده است.

    كتاب فاقد پاورقى بوده و يادداشت‌هاى فراوان هر فصل از كتاب در انتهاى آن فصل آمده است.

    در صفحات پانزده و شانزده ابتداى كتاب اختصارات به كار رفته در كتاب معنا شده است.

    پانويس

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.

    وابسته‌ها