حدیث دوات و قلم

    از ویکی‌نور
    حدیث دوات و قلم
    حدیث دوات و قلم
    پدیدآورانداودی، سعید (نویسنده) گروه معارف و علوم اسلامی (زیرنظر)
    ناشرامام علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام
    مکان نشرايران - قم
    سال نشرمجلد1: 1387ش
    چاپ2
    شابک978-964-533-039-0
    موضوعاحاديث خاص (دوات و قلم) - نقد و تفسير علي بن ابي‌طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    حدیث دوات و قلم از سری کتاب‌های «مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام؛ اثر سعید داودی است که در آن به بررسی یکی از وقایع صدر اسلام که به دنبال آن سلب خلافت از امام على(ع) شد پرداخته شده است.

    این کتاب در در سال 1386ش نوشته شده است.[۱]

    ساختار

    کتاب بدون مقدمه و تبویب یا فصل‌بندی خاصی، در هفت گفتار، سامان‌دهی شده است.

    گزارش محتوا

    تاریخ اسلام نشانه‌هاى فراوانى از عظمت این آیین و حقانیت پیامبر(ص) را در خود جاى داده است. به باور نویسنده این تاریخ، مملو از نکاتى است که اگر به‌خوبی تبیین گردد، براى جلب افراد دورافتاده از دین اسلام، بسیار کارساز بوده و چه مناسب و زیباست که بزرگان علماى اسلام سعى بلیغ در نشان دادن این نکات نمایند؛ نکاتى از خلق‌وخوی پیامبر(ص) و رحمت و رأفت او که سبب پیشرفت سریع اسلام در جهان شد و در برابر دشمنان نیرومند، لجوج و متعصب ایستاد و سرانجام موجب تأثیر اسلام در پیشبرد علوم و دانش‌ها و تمدن بشرى گردید. به اعتقاد وی، با تمام این امور، برخى نقاط تاریک نیز وجود دارد که بر دانشمندان دینى لازم است، بدون تعصب و پیش‌داورى آن‌ها را تبیین کنند و به‌ویژه، به جوانان جستجوگر و حقیقت‌طلب پاسخ قانع‌کننده‌ای دهند، تا سبب رمیدن آن‌ها از اسلام ناب نگردد که در این مجموعه، به بخشی از آن‌ها (شامل: ماجرای دوات و قلم؛ آتش در خانه وحی؛ شورای شش‌نفره؛ رفتارشناسی خلیفه دوم؛ مشورت سقیفه و ازدواج ام‌کلثوم) اشاره شده است. کتاب حاضر، داستان عجیب دوات و قلم را پی گرفته است.[۲]

    یکى از این نقاط سؤال برانگیز در تاریخ اسلام، داستان «دوات و قلم» است که گفتار نخست، اسناد این حدیث، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. داستان ازاین‌قرار است که در روزهاى پایانى عمر پیامبر(ص)، آن حضرت به جمعى از اصحاب که به عیادتش رفته بودند، فرمود: «قلم و دواتى برایم حاضر کنید تا براى شما نامه‌اى بنویسم که پس‌ازآن هرگز گمراه نشوید». ولى بعضى از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن این نامه شدند. این حدیث در شش مورد از صحيح البخاري و سه مورد از صحيح مسلم که هر دو از معتبرترین کتب روایی اهل سنت است آمده است.[۳] در گفتار دوم، به بیان تعبیرات مختلفی که در مخالفت با پیامبر(ص) گفته شد، همراه با تأکید بر این نکته که تمام این تعبیرات، در صحیح بخاری و مسلم موجود است، پرداخته شده است که یکی از آن تعبیرات عبارتند از: «فقال بعضهم: إنّ رسول اللّٰه قد غلبه الوجع، و عندكم القرآن، حسبنا كتاب اللّٰه»[۴]

    نویسنده به این نکته اشاره دارد که مطابق این تعبیرات، عمر براى جلوگیرى از نوشتن نامه پیامبر(ص) گفته است: «بیمارى بر رسول خدا(ص) چیره شده (و نعوذ باللّٰه نمى‌داند چه مى‌گوید!) و قرآن که نزد شما هست، براى هدایت ما و شما کافى است». در پنج مورد واژه «هجر» (نعوذ بالله هذیان گفتن) به کار رفته است، البته در پاره‌اى موارد به‌صورت استفهامى و یک مورد به‌صورت اخبارى. اهل لغت «هجر» را وقتی‌که به بیمار نسبت داده شود، به معناى هذیان‌گویى دانسته‌اند[۵]

    در گفتار سوم، به نزاع و درگیری در محضر پیامبر(ص) پرداخته شده و این نکته اشاره شده است که علاوه بر این سخنان ناروا، بعضى از صحابه در محضر آن حضرت به نزاع و کشمکش پرداختند. جمعى با عمر همراهى کردند و گروهى با او به مخالفت برخاستند و مى‌گفتند: بگذارید رسول خدا(ص) وصیت‌نامه‌اش را بنویسد. همان‌گونه که در بعضى از روایات صحيح البخاري آمده است: «فاختلفوا وكثُر اللَّغَط؛ آن‌ها اختلاف کردند و هیاهو و دادوفریاد زیاد شد». در چهار روایت در صحيح البخاري و صحيح مسلم آمده است: «فتنازعوا و لا ينبغى عند نبىّ تنازع؛ به نزاع و کشمکش پرداختند درحالی‌که این کار در محضر پیامبر(ص) شایسته نبود»[۶]

    به نظر نویسنده، عکس‌العملی که پیامبر(ص) در برابر برخوردهاى نارواى جمعى از صحابه و نزاع و درگیرى آنان از خود نشان داد نیز قابل توجه است، ازاین‌رو در گفتار چهارم، به بحث و بررسی عکس العمل آن حضرت در برخورد با این واقعه پرداخته شده است. مطابق آنچه در صحيح البخاري و مسلم آمده، دو نوع عکس العمل از آن حضرت نقل شده است:

    1. فرمود: «قوموا عنّى و لا ینبغى عندى التنازع؛ از نزد من برخیزید (و دور شوید) که در محضر من نزاع و کشمکش سزاوار نیست». به اعتقاد نویسنده، در این تعبیر کاملاً خشم و ناراحتى پیامبر(ص) از سخنان، اعمال و رفتار آن‌ها آشکار است.
    2. هنگامی‌که نزاع و کشمکش پیش آمد و حرف‌هاى زشتى به آن حضرت زده شد، فرمود: «ذرونى، فالّذى أنا فيه خير ممّا تدعونیإليه؛ مرا به حال خودم واگذارید! چرا که این حالتى که من در آن هستم بهتر از چیزى است که مرا بدان فرا مى‌خوانید». (اشاره به حالت توجه مخصوص به خدا در آخرین ساعات عمر است)[۷]

    در پنجمین گفتار، به اندوه فراوان ابن عباس اشاره شده است. مطابق پنج روایت از روایات صحاح، هنگامى که ابن عباس مى‌خواهد گزارشى از ماجراى آن روز بدهد، نخست با تأثر و اندوه از آن یاد مى‌کند و سپس به نقل حادثه مى‌پردازد، به‌عنوان نمونه: «سعید بن جبیر- مطابق نقل صحيح البخاري- مى‌گوید، ابن عباس مى‌گفت: «يوم الخميس و ما يوم الخميس؛ روز پنج‌شنبه، چه روز پنج‌شنبه دردناکى؟!». سپس سعید بن جبیر مى‌افزاید: «ثمّ بكى حتّى بلَّ دمعه الحصى؛ سپس (ابن عباس) آن‌قدر گریست که قطرات اشک چشمش روى سنگریزه‌هاى زمین افتاد»[۸]

    در گفتار ششم، به این پرسش پاسخ داده شده است که آیا می‌توان چنین نسبت‌هایی را به پیامبر(ص) داد و نافرمانی کرد؟ و در پاسخ، به این نکته اشاره شده است که شارحان «صحاح» در شرح این احادیث تصریح کرده‌اند که پیامبر(ص) در سلامت و بیمارى معصوم است و همیشه سخنش عین حقیقت است. ابن حجر عسقلانى از «قرطبى» نقل مى‌کند که: «مقصود از «هجر» در این حدیث سخن انسان بیمار است که درست حرف نمى‌زند و لذا به حرف او اعتنایى نمى‌شود». سپس مى‌افزاید: «ووقوع ذلك من النبى(ص) مستحيل لانّه معصوم فى صحّته و مرضه لقوله تعالى (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ) و لقوله(ص) إنّى لااقول فى الغضب و الرضا إلّا حَقّاً؛ وقوع چنین امرى (هذیان‌گویى) از پیامبر(ص) محال است؛ زیرا آن حضرت در سلامت و بیماریش معصوم است، به دلیل سخن خداوند که مى‌فرماید: «او (پیامبر) از سر هوا و هوس سخن نمى‌گوید» و به دلیل سخن خود آن حضرت که فرمود: «من در حال خشم و خشنودى (در هر حالى) جز حق نمى‌گویم»[۹]

    در آخرین گفتار، به این پرسش پرداخته شده است که پیامبر(ص) چه چیز مهمى را مى‌خواست بنویسد (یا دستور دهد آن را بنویسند) که با این مخالفت شدید روبه‌رو شد؟ به نظر نویسنده، به یقین آن مطلب اولاً تناسب با آخرین روزهاى حیات پیامبر(ص) داشته و ثانیاً: مسئله بسیار مهمى بوده که اگر به آن عمل مى‌شد هرگونه گمراهى و اختلاف ناشى از آن برطرف مى‌گشت و ثالثاً: آن مسئله خوشایند بعضى از حاضران نبود و با آن مخالف بودند و به نظر وی، آن مسئله چیزى جز مسئله خلافت و ولایت نبود، خلافت چه کسى جز على بن ابى‌طالب(ع)[۱۰]

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع مورد استفاده نویسنده در انتهای کتاب آمده است.

    در پاورقی‌ها علاوه بر ذکر منابع[۱۱]به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است.[۱۲]

    پانویس

    1. ر.ک: انتهای کتاب، ص23
    2. ر.ک: متن کتاب، ص5
    3. همان، ص6-7
    4. ر.ک: همان، ص11
    5. ر.ک: همان، ص12
    6. همان، ص14-15
    7. همان، ص16-17
    8. همان
    9. همان، ص19
    10. ر.ک: همان، ص21-22
    11. ر.ک: پاورقی، ص6
    12. ر.ک: همان، ص7

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها