در آستانه قرآن

    از ویکی‌نور
    در آستانه قرآن
    در آستانه قرآن
    پدیدآورانبلاشر، رژیس]] (نویسنده) رامیار، محمود (مترجم)
    ناشردفتر نشر فرهنگ اسلامی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1374 ش
    چاپ4
    موضوعقرآن - تاریخ

    قرآن - تحقیق

    قرآن - علوم قرآنی
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏BP‎‏ ‎‏69‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏ب‎‏8‎‏د‎‏4
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    در آستانه قرآن نوشته بلاشر و ترجمه دکتر محمود رامیار است.

    در سال 1945 ميلادى كه نخستين بار ترجمه فرانسوى قرآن از «بلاشر» منتشر شد.

    مقدمۀ آن سخت مورد توجّه علاقه‌مندان قرار گرفت.اين مقدّمه پس از مدّتى، با تلاش بيش‌تر به عنوان كتابى مستقل كه توسط دكتر راميار، تحت عنوان «در آستانه قرآن» به فارسى برگردانده شد، پا به عرصه پژوهش‌هاى قرآنى نهاد.

    ساختار و گزارش محتوا

    كتاب شامل مقدّمه و پنج عنوان و بخش كلى است.

    مترجم در مقدّمه درباره بلاشر و كتاب‌هاى او سخن به ميان آورده، آن‌گاه از چگونگى ترجمه و تاريخ آن سخن مى‌گويد.

    اينك به گزارش پنج عنوان و بخش كلى كتاب مى‌پردازيم:

    بخش اول، گردآورى قرآن مجيد نام دارد كه در آن سه فصل گردآورى قرآن، اصطلاح رسم الخط مصحف عثمانى و قراءات و قاريان به چشم مى‌خورد.

    بخش دوم، توصيف مصحف كنونى نام دارد.و در آن مباحثى درباره تقسيم‌بندیهاى قرآن، سرسوره‌ها، زبان قرآن و سبک قرآن وجود دارد.

    بخش سوم،«انتقاداتى كه پيش آمد» نام دارد و شامل انتقادات اسلامى و اروپائيان است.

    بخش چهارم.علوم قرآنى نام دارد كه شامل دو فصل منابعى براى درك متن قرآن و تدوين برحسب نزول قرآن است.

    و بخش پنجم كتاب، ترجمه‌هاى قرآن به زبانهاى اروپايى نام دارد كه ترجمه‌هاى قديم و معاصر را معرفى نموده است.

    نگاهى درباره نگارش و شيوه ترجمه

    كتاب حاضر با قلمى روان و قابل فهم و كاملا علمى نوشته شده است و نشان‌دهنده اهتمام دكتر راميار در اين تألیف ارزنده است.

    روش مترجم در نگارش اين اثر بدين منوال است كه جملات متن اصلى خيلى فشرده و طولانى بوده ولى ايشان سعى نموده هرجمله را به چند جمله تقسيم نموده و هرجا هم كه اين كار مقدور نبوده به ناچار جمله‌بندى را به همان شكل اصلى، طولانى و فشرده آمده است.

    از خصوصيات بارز اين ترجمه آن است كه دكتر راميار هرجا كه لازم بوده يادداشت و تعليقه‌اى براى روشن نمودن متن با منبع ذكر كرده و براى اطلاع بيشتر خوانندگان مراجع تازه‌ترى مطرح نموده است و هر كجا كه لغزشى از مؤلف به نظرشان رسيده آنرا تصحيح و جوابى درخور و مناسب به آنها داده است و اين پاورقيها در دو زمينه فوق، نشانگر توانايى علمى ايشان مى‌باشد.

    نقد آراء بلاشر

    جوامع اسلامى از ديرباز با ساير جوامع، به ويژه جوامع مسيحى ارتباط عميق داشته‌اند.بواسطه همين ارتباطات و تبادلات، استشراق غرب در حوزه قرآن‌پژوهى متخصصان برجسته‌اى را در طول چند قرن اخير وارد حوزه تفسير و علوم قرآنى نموده است كه يكى از نمونه‌هاى بارز آن «بلاشر، رژیس|رژى بلاشر»، مستشرق فرانسوى الاصل، نسبت به سايرين از جايگاهى ويژه‌اى برخوردار است.

    مستشرقان قرآن‌پژوه و دانشمندان مسيحى و يهودى صاحب‌نظر در شئون قرآنى در چهار حوزه مصدر و منبع آيات قرآن، تاريخ جمع و تدوين قرآن، ادبيات و ساختار آيات و سوره‌هاى قرآن و معارف و محتواى قرآن وارد تحقيق و اظهار نظر شدند كه انديشه‌ها و آراء بلاشر بيشتر مربوط به حوزه تاريخ جمع و تدوين قرآن مى‌باشد.كه گوشه‌اى از آنها در ترجمه «در آستانه قرآن» مطرح شده است.

    انديشه و آراء او در اين اثر به دو بخش قابل تقسيم است.

    1)بلاشر و جمع و تدوين قرآن در عصر پيامبر(ص)2-بلاشر و جمع قرآن بعد از رحلت رسول خدا(ص) كه هركدام از اين دو بخش داراى زير مجموعه‌هايى است كه خواننده اثر با آنها روبرو مى‌شود.

    بخش اول:بلاشر و جمع وتدوين قرآن در عصر پيامبر(ص)

    زيرمجموعه‌هاى بخش اوّل كه بلاشر مطرح مى‌كند:

    -خط و كتابت زبان عربى در آغاز اسلام چه وضعيتى داشته است؟

    -آيا پيامبر اكرم(ص) متن مدوّنى از قرآن كريم از خود براى آيندگان به جاى گذاشته است؟

    -به چه دليل حضرت محمد(ص) در زمان حيات خود به گروه‌بندى منظم آياتى كه نازل شده بود نپرداخت؟

    -كاتبان وحى تا چه اندازه مى‌توانند مورد وثوق و اطمينان باشند تا جايى كه به ميل خود كلمه‌اى را تغيير نداده باشد

    يا در كنايت دچار لغزش و خطاء نشده باشند؟

    -آيا استناد و تكيه به ذهن و حافظه صحابه براى اصالت و قطعيّت قرآن و عدم تحريف آن كفايت مى‌كند؟

    ما براى تحليل و مستندسازى موارد بالا سخنان او را از كتاب مى‌آوریم.

    بلاشر در صفحه 11 اينگونه بيان مى‌كند: «بايد اذعان داشت كه هنوز نكات فراوانى در تاريخ قرآن همچنان مبهم و مرموز، و از بسيارى جهات دور از دسترس باقى مانده است».

    او با اين بيان، اوّلين قدم را در ايجاد شبهه و ابهام در تاريخ قرآن شروع مى‌كند.

    از نظر بلاشر، مشكل اساسى در عصر بعثت كه كتابت وحى را مشكل يا غير ممكن مى‌كند دو عامل است:يكى خط عربى كه در ذات خود امكان خواندن يك كلمه را به دو يا چند نحو فراهم مى‌آورد يعنى استفاده از خطى بسيار ناقص الاصل براى نوشتن قرآن و عامل ديگر تعداد اندك باسوادان در شبه جزيره عربستان[۱]

    از اينجا وارد زير مجموعه دوم از آراء بلاستر مى‌شويم او مى‌آورد: «هيچ سندى نداريم كه نشان دهد، پيامبر به نوشتن وحى كه خود دريافت مى‌كرد، بپردازد، بلكه او اين مأموريت را به كاتبان وحى واگذار كرده است».[۲]

    و در جاى ديگر مى‌آورد: «از تاريخ نزول آيات اوّليه، تا موقعى كه اين آيات به قيد تحرير درآمد، يك فاصله زمانى وجود داشته است...محمد(ص) بنابر احاديث، وحشت عظيمى احساس كرد، او در آغاز ندانست كه برگزيده خداى قادر است.»[۳]

    از اينجا بلاشر دلائل عدم نگارش و تدوين كامل قرآن از طرف پيامبر(ص) را معرفى مى‌كند.عدم آگاهى پيامبر(ص) از رسالتش، فقدان امكانات مادى و موضوع وجود قرائت‌هاى مختلف كه پيامبر(ص) از برترى دادن يك قرائت‌بر قرائت ديگر احتراز مى‌جست.[۴]

    و در مورد بلاشر با استناد به گفت‌وگويى كه زيد بن ثابت با خليفه اوّل دارد اين كه گفته «چگونه كارى را انجام خواهيد داد كه پيامبر(ص) انجام نداده است» مطرح مى‌كند: «هيچ‌گونه دليل قطعى نداريم كه تصور كنيم محمد(ص) شخصا به تشكيل مجموعه‌اى از آيات قرآنى دستور فرموده باشد حتى دلائل در اختيار داريم كه طبق آنها مى‌توان گفت، اين امر بوسيله خود او طرح‌ريزى نشده است.»[۵]و در صفحه 42 دليل آنرا اينگونه بيان مى‌كند.«امروز ما بدين سؤال به كمك فرضيه مى‌توانيم پاسخ دهيم شايد محمد(ص) و معاصرين او مبادرت به كارى را كه منجر به ايجاد نسخه‌اى از معيار كتاب آسمانى شود، كفرآميز مى‌دانستند». وارد بحث وحى تا چه‌اندازه مى‌توانند مورد وثوق و اطمينان باشند

    را از نظر بلاشر مرور مى‌كنيم.وى معتقد است گردآورى قرآن امرى تقليدى از يهود و نصارى بوده است و ديگر فراموشى بخشى از آيات نزد خود حضرت(ص) بوده و از همه عجيب‌تر اينكه وى اشاره مى‌كند.دلايلى مبنى براینكه پيامبر(ص) دستور به تشكيل مجموعه‌اى به نام قرآن داده باشد در دست نيست و بدين وسيله امر كتابت را ابتكارى از ناحيه صحابه مى‌داند[۶]

    بلاشر سپس كتابت كاتبان وحى را اينگونه توصيف مى‌كند.«احاديث بارها به ما نشان ميدهند كه محمد(ص) وحى الهى را در همان لحظه نزول به كاتبان خود املاء مى‌فرموده است باوجود اينها شايد كاملا متناسب نباشد كه به اين آگاهى اعتماد مطلقى داشته باشيم زيرا چنين بنظر ميرسد كه همه اين معلومات به منظور اثبات اين فرضيه است كه پيغمبر(ص) در حيات خود به وسيله كتابت به تثبيت همه قرآن پرداخته است.[۷]

    عامل ديگرى كه بلاشر در خصوص كتابت كاتبان وحى با ترديد برگزار مى‌كند.از طرف ديگر، آيا آيات و سور روى چه چيزهايى نوشته مى‌شد و آيااين نوشته‌ها محفوظ مى‌ماند؟از سوى ديگر نگارش آيات وحى بلافاصله پس از نزول صورت نپذيرفت، مدتها

    بعد از نخستين نزول وحى بود كه مسلمين به فكر حفظ كتبى آيات نازله افتادند و سپس بلاشر به اين نتيجه ميرسد در آن زمان با روش محكمى تعقيب شده باشد نتيجه حاصله اطمينان خيلى زيادى به بار نخواهد آورد همه اين اسناد، امروز از بين رفته‌اند و درباره آنها جزء فرضيه كلمه ديگرى را نمى‌توانيم به كار ببريم و ما امروز تنها بر مصحفى اتكا مى‌كنيم كه پس از دوران محمد(ص) گردآمده‌اند.[۸]

    بلاشر با اين سخنان، كتابت كاتبان وحى را زير سؤال مى‌برد و بعد ادامه ميدهد: «اساسا در دوران محمد(ص)حافظه به عنوان وسيله اساسى نقل و حفظ قرآن شمرده مى‌شود»[۹]

    حال به نقل سخنان بلاشر در رابطه با زير مجموعه چهارم ميرسيم در قسمت قبل كه احاديث منقوله در كتب اهل سنّت بر عدم توانايى حفظ كامل در رابطه با پيامبر اكرم(ص) را مطرح نمود در اينجا مى‌گويد:وقتى پيامبر(ص) نتواند به حفظ كامل قرآن نائل شود و آيات را فراموش كند، تكليف صحابه معلوم است.و در ص 31 مى‌آورد.

    آيا دليلى داريم كه در زمان حيات محمد(ص)آن عدّه از صحابه كه قرآن را حفظ داشتند و تعدادشان هم محدود است تمامى قرآن را در حافظه خود ضبط نموده بودند؟و نتيجه مى‌گيرد:دومين وسيله حفظ قرآن (حافظۀ صحابه) در نخستين نسل اسلامى نمى‌توانسته عارى از نقص باشد.[۱۰]

    خلاصه ديدگاه بلاشر در اين بخش:

    جمع‌آورى قرآن به صورت مصحفى جامع(ميان دو جلد) در حيات رسول خدا مورد نگارش قرار نگرفت و دلائل آن عبارتند از:1-تبعيت از آيات قرآنانّ علينا جمعه و قرآنه،2-احتمال تغيير در آيات تا زمان رحلت خود، ايجاد نسخه‌اى از معيار كتاب آسمانى شدن كه اين را كفر مى‌دانستند و احتراز از برترى دادن يك قرائت برقرائتهاى ديگر[۱۱]

    بخش دوم:بلاشر و جمع قرآن بعد از رحلت رسول خدا(ص)

    زير مجموعه‌هاى اين بخش عبارتند از:

    -ابوبكر و جمع قرآن

    -مصاحف صحابه

    -عثمان و جمع قرآن

    بلاشر جمع قرآن در دوره خلافت ابوبكر را مى‌پذيرد.و در تحليل انگيزه ابوبكر و عمر نسبت به جمع قرآن نكات ارزنده و قابل توجهى را مطرح مى‌كند و آن اينكه در فكر آنها مسالۀ تحميل يك نسخه معين به جامعه مؤمنان مطرح نبوده بلكه هدف آنها آن بوده كه در فضيلت جمع قرآن با صاحب مصحف بودن، از ساير اصحاب پيامبر عقب نباشند لذا اين قرآن به عنوان مصحف حكومتى از عمر به عثمان منتقل نگشت بلكه به عنوان ارث در اختيار دختر عمر، حفصه قرار گرفت[۱۲]

    مصاحف صحابه

    بلاشر وجود مصاحف صحابه را همزمان با تدوين مصحف در دوره ابوبكر با استناد به روايات تاريخى مى‌پذيرد. و از مصاحف سالم بن معقل، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، ابى بن كعب، ابوموسى اشعرى و على بن ابى‌طالب(ع) ياد كرده است.در جاى ديگر بلاشر مقايسه‌اى ميان ترتيب سور در قرآن كنونى و برخى از مصاحف انجام داده است‌و به اين نتيجه رسيده است كه اگر پيامبر(ص) در دوران حيات خود قرآن را جمع كرده بود(ميان دو جلد)

    اين اختلافات وجود نداشت به دليل اينكه هيچيك از شاگردان بدون شك جرأت نمى‌يافت نظمى را كه استاد برقرار كرده درهم ريزد[۱۳]

    -عثمان و جمع قرآن

    بلاشر به اختلاف قرائات مى‌پردازد و مى‌گويد:هر مصحفى طرفدارانى و مخالفانى دارد، ولى ديگر كسى در آنجا نيست تا اختلافات آنها را حلّ كند و زمينه براى تفرقه‌افكنى و فرقه‌سازى آماده مى‌شود.» به دنبال آن، وى ضرورت بوجود آمدن يك متن غير قابل تغيير و ثابت را مطرح مى‌كند.بدين‌سان جمع‌آورى قرآن به اين شكل با دستور عثمان انجام مى‌گيرد.عثمان، هيأتى مركب از زيد بن ثابت، عبدالله بن زيبر، سعيد بن عاص و عبدالرحمن بن حارث را مسئول تدوين قرآن نمود.بلاشر، قصد عثمان و هيأت او را چنين بيان مى‌كند.مطلب اصلى بر سر اين بود كه تاج افتخار تهيّه يك نص قرآنى را براى جامعه اسلامى بر سر يك دسته كلى بگذارد.»

    بلاشر چنين نظر مى‌دهد كه اين اقدام عثمان از نظر سياسى شايسته است ولى در نحوه اجراء آن، به شايستگى آن معتقد نمى‌باشد.

    بلاشر در مورد ادامه كار عثمان چنين بيان مى‌كند كه عثمان دستور داد كه چهار نسخه از آن تهيّه گردد و به شهرهاى بزرگ اسلامى فرستاده شود.

    اما در صفحه 77 كتاب عبارتى آمده كه مى‌گويد: گروهى كه از قدرت مذهبى على(ع)پشتيبانى مى‌كنند.علنا عثمان را متهم مى‌سازند كه در قرآن اشارات مزاحم خود را حذف كرده است.

    و نيز وى مى‌گويد:اگر به اخبار روايى، يعنى تنها منبع هميشگى خود تن در دهيم، اين انجمن، مصحف ابوبكر را كه همان اوراق صحف امانتى نزد«حفصه» بود به عنوان اساس كار خود انتخاب كرد.بدين هسته اصلى، تمام قسمتهاى متفرقه‌اى كه با يافتنش امكان‌پذير بود افزوده شد.در واقع امر و بطور كلى، كار با يك جمع اضافه و تصحيح مصحف ابوبكر-زيد بن ثابت پايان گرفت»[۱۴]و اين آخرين ترديدى است كه از آراء بلاشر در اين مقاله مى‌آوریم و آن اينكه مصحف تدوين يافته در عصر ابوبكر اساس كار عثمان بوده و قسمت‌هاى متفرقه‌اى را به آن افزوده است يعنى آياتى در عصر خليفه اوّل فوت شده بود كه در جمع عثمان تدوين يافت و افزوده شد.

    نقد آراء بلاشر

    قبل از ورود به نقد لازم است واژه جمع تبيين شود زيرا اين واژه در اسناد تاريخى به سه معنا به كار رفته است.

    1. جمع قرآن به معناى حفظ قرآن است.در صدر اسلام حافظان قرآن را جمّاع القرآن يعنى حافظان قرآن مى‌ناميده‌اند.
    2. جمع قرآن به معناى كتابت و نگارش به گونه‌اى كه آيات در هرسوره منظم شده باشند.ولى ترتيب و تنظيم سوره‌ها، صورت نگرفته باشد.
    3. جمع قرآن يعنى مجموعه آيات و سوره‌هاى قرآن كريم در يك‌جا مرتب و منظم شده و قرآن به صورت مصحف درآمده است.

    اما جمع به معناى اول جمع قرآن به معناى حفظ كردن و بخاطر سپردن كه به جمع اوّل قرآن معروف است قطعا در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) تحقق يافته است و هيچ‌كس در آن ترديدى ندارد.و در رأس حفاظ قرآن، پيامبر اسلام(ص) به عنوان نخستين حافظ قرآن قرار داشت.(رجوع كنيد الفهرست اطبع مصر)ص 47، تاريخ القرآن زنجانى، ص 46، مجمع البيان، ج 10 ص 475 چاپ اسلامیه در ذيل آيهسنقرئك فلا تنسى(سوره اعلى، آيه 6)

    شاهد بر تعداد زياد حافظان قرآن در عصر رسول(ص)، كشته شدن چهار صد نفر از حافظان و قاريان در جنگ يمامه كه هفتاد نفر آنها را حافظان تشكيل مى‌دهند و همزمان با حيات رسول خدا(ص)همين تعداد از حفاظ قرآن در جنگ بئر معونه شهيد شدند[۱۵]

    بنابر آنچه آمد ترديدى را كه بلاشر براى خواننده از نظر عدم توانايى حفظ كامل قرآن براى صحابه و تعداد كم آنها

    ذكر نموده است(كه در زير مجموعه چهارم بخش اوّل مطرح شد)قابل مناقشه مى‌باشد زيرا با منابع تاريخى و احاديث زيادى كه در اين خصوص در متون اهل سنّت و شيعه نقل شده (و گوشه‌اى از آنها در منابعى كه ذكر شد آمده) و شواهد فوق قابل قبول و پذيرش نيست.

    اما جمع به معناى دوم

    به معناى نگارش و كتابت به گونه‌اى كه آيات در هر سوره منظم شده باشند(يا صورت ديگر كه دكتر حبيب‌الله طاهرى در كتاب درسهايى از علوم قرآنى ج اول ص 341 در اين قسم مطرح و اضافه نموده و آن تمام قرآن نوشته شده ولى آيات و سور آن نامرتب و متفرق و پراكنده باشد) اين كار هم قطعا در زمان حيات پيامبر اسلام(ص) تحقق يافته است و هيچ‌كس در آن ترديدى ندارد.جمع‌آورى و ضبط آيات قرآن در هر سوره به ترتيبى كه هم اكنون در دست است، غالباً برحسب ترتيب نزول آنها انجام گرفته است.

    هر سوره با بسم اللّه الرحمن الرحيم آغاز مى‌شده و آيات اين سوره كه به تدريج يكى پس از ديگرى نازل مى‌شده به ترتيب نزول ضبط شده است تا اينكه بسم ا... ديگرى نازل مى‌شد، و معرف آن بوده كه سوره پايان يافته و سوره‌اى ديگر آغاز مى‌گردد.در حقيقت، تنظيم آياتى، كه نازل مى‌گشت زير نظر و اشراف كامل پيامبر صورت مى‌گرفت و اجتهاد و نظر شخصى هيچ‌يك از نويسندگان نمى‌بايست در اين امر دخالتى داشته باشد.حال اين سؤال مطرح مى‌شود آيا ترتيب تمام آيات در تمام سوره‌هاى قرآن توقيفى است؟

    اگر چنين است بايد تمام آيات مكى در سوره‌هاى مكى و تمام آيات مدنى در سوره‌هاى مدنى قرار داشته باشند در حالى‌كه در تعدادى اندك از سوره‌هاى قرآن مشاهده مى‌كنيم كه آيات مكى در سوره‌هاى مدنى و به عكس آمده است و در کتاب‌هاى علوم قرآنى به تفصيل از آيات مستثيات سخن گفته‌اند حال پاسخ چيست؟ كسانى كه قائل به توقيفى بودن ترتيب همه آيات نظر داده‌اند در اين موارد هم كه پيامبر اكرم(ص) خودش اين ترتيب را برهم مى‌زد و دستور مى‌دهد آيه‌اى در فلان موضع از سوره قبلى قرار داده شود اين نيز عين توقيفى بودن است البته اين از موارد، چند نمونه بيشتر گزارش نشده است.

    اما نویسنده التمهيد عقيده دارد كه در تعدادى اندك از سوره‌هاى قرآن كريم ترتيب طبيعى نزول وجود ندارد و نص خاصى هم از طرف پيامبر(ص) در ارتباط با تنظيم آيات آن در دست نيست، بنابراین به ناچار بايد حكم به توقيفى نبودن ترتيب اين سوره‌ها نمود[۱۶](براى اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به درسنامه علوم قرآنى سطح 2، حسين جوان آراسته)

    دليل اين امر كه كتابت و نگارش قطعا در حيات رسول اكرم(ص)صورت گرفته رواياتى فراوانى است كه در كتب صحيح بخارى، ج 9، ص 47، البرهان، ج 1، ص 331 و 334، بحار الانوار، ج 89، ص 77 و منابع تاريخى كه اين مسالۀ را بازگو نموده‌اند.و با مطالبى كه ذكر شد آراء بلاشر مبنى بر اينكه پيامبر دستور به تشكيل مجموعه‌اى به نام قرآن داده باشد در دست نيست و بدين وسيله امر كتابت را ابتكارى از ناحيه صحابه مى‌پندارد(كه در زيرمجموعه سوم بخش اول مطرح شد)قابل نقد است و ما با استناد به منابع تاريخى و روايى نشان داديم علاوه بر اينكه پيامبر(ص)قرآن را بر طبق وحى ديكته مى‌كرده ترتيب آيات در سوره‌ها را نيز معين نموده است ولى اگر منظور او از تشكيل مجموعه‌اى به نام قرآن مصحف(بين دو جلد) و تنظيم سور باشد در بخش بعدى جمع قرآن به آن مى‌پردازيم.

    اما جمع قرآن به معناى سوّم

    يعنى قرآن با حفظ ترتيب آيات و سوره‌هاى آن مجموعا در يك‌جا مرتب شده (مصحف) و سوره‌ها نيز مانند آيات يكى پس از ديگرى تنظيم گرديده باشد اختلاف نظر درباره جمع به اين معناست كه برخى از محققان و نويسندگان علوم قرآنى معتقدند كه قرآن پس از رحلت رسول اكرم(ص) به صورت مصحف درآمده و قرآن بصورتى كه سوره‌هاى آن مانند آيات مرتب شده باشد جمع‌آورى و تدوين شده است و عده‌اى معتقدند قرآن به‌همين صورت كه فعلا وجود دارد تماما در زمان رسول خدا(ص) نوشته شده و به صورت مصحف(ميان دو جلد) مرتب گشته است.

    بنابراین اختلاف موجود ميان دو نظريه را مى‌توان با اين سؤال مطرح نمود.آيا تنظيم قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت يا پس از رحلت انجام گرفته است؟و از اينجا مى‌توان اين نتيجه را گرفت كه هيچ اختلاف ريشه‌اى و اساسى در مسأله تدوين و نگارش قرآن وجود ندارد و ملتزم شدن به هريك از اين دو نظريه به هيچ وجه به اهتمام و عنايت پيامبر و مسلمانان به قرآن لطمه‌اى وارد نمى‌كند.بلاشر از كسانى است كه قائل است تنظيم قرآن به صورت مصحف پس از رحلت انجام گرفته.دليل اين مطلب اينكه ايشان بعد از مقايسه سوره‌ها در مصاحف ابى بن كعب و عبدالله بن مسعود اختلاف زياد موجود در توالى سوره‌ها با ترتيب مصحف كنونى را نشان مى‌دهد مى‌گويد:آنچه مورد اطمينان است اين است كه پيغمبر اسلام در حيات خود شخصا به مقابله وحى پرداخته بود، اين اختلافات بوجود نمى‌آمد.اگر چنين كارى براستى تحقق يافته بود هيچيك از تلميذان بدون شك جرأت نمى‌يافت نظمى را كه استاد برقرار كرده درهم ريزد.

    اما اينكه بعضى از نويسندگان گمان كرده‌اند كسانى كه مى‌گويند قرآن پس از رحلت به صورت مصحف درآمده‌به كتابت و نگارش قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم عقيده ندارند همينطور كه در مورد بلاشر در برخى از موارد اينگونه برداشته شده است در صورتى كه اينگونه نيست زيرا وى در صفحه 27 از ذكر دو وسيله‌اى كه محمد(ص) براى حفظ وحى بكار برده است نام مى‌برد اول حفظ متن وحى توسط صحابه و ديگرى كتابت وحى در زمان رسول خدا(ص) که تعداد آنها را تا 40 نفر نام مى‌برد درست است بعد در بعضى از افراد آن خدشه مى‌كند.

    ولى آنچه در نقد آراء بلاشر مهم است دلائلى است كه بلاشر براى عدم تدوين مصحف بوسيله رسول خدا(ص) به‌طور مستقيم يا در شكل غير مستقيم و زيرمجموعه‌ايى بيان مى‌كند و براى خواننده ايجاد شبهه و ترديد حاصل مى‌شود كه ما به اختصار بازگو مى‌كنيم.

    -تبعيّت از آيهان علينا جمعه و قرانهزيرا در اين آيه خداوند به پيامبر(ص) وعده داده كه حفظ و صيانت قرآن از آن اوست و اگر پيامبر(ص) و اصحاب بدان مبادرت ورزند اين عمل كفرآميز است.

    -پيامبر(ص) از برترى دادن يك قرائت بر قرائتهاى ديگر احتراز جسته است زيرا او احساس مى‌كرد كه كارى است بس حساس كه مزايايش در برابر محظوراتش نامعلوم است.[۱۷]


    -احتمال تغيير در آيات تا زمان رحلت خود.

    -آگاه نبودن پيامبر(ص) از رسالتش در آغاز وحى

    -فراموشى نبى اكرم اسلام بعضى از آيات قرآن را ما به نقد كامل تمام اين آراء در اين مختصر نمى‌توانيم بپردازيم ولى بطور خلاصه و كلى آراء بلاشر را مى‌توانيم بغير از آنچه قبلا ذكر كرديم به موارد ذيل نقد كنيم.

    بلاشر در خيلى از موارد(من‌جمله فراموش نمودن پيامبر(ص) بخشى از آيات) به روايات نقل شده در كتب اهل سنّت من‌جمله‌كتاب صحيح بخارى مراجعه و اين مسئله بازگو و براى خواننده خود ايجاد شبهه مى‌كند ولى به آياتى كه در زمينه‌ها همچون عدم فراموشى پيامبر(ص)، سوره اعلى آيه 7 و 8 و سوره اسراء آيه 82 و واقف بودن رسول خدا(ص) به رسالت خود از همان آغاز بعثت«قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى»(سوره يوسف) آمده توجه نكرده و مطلب صحيح را ارائه نمى‌دهد.نقد ديگر بر او اين است كه در همان كتب، روايات متعارض در همين مسئله را از كتب اهل سنّت نقل نمى‌كند و به جمع‌آورى و نقد آنها نمى‌پردازد و تفكيك بين روايات صحيح و غير صحيح و سره از ناسره را در پيش نمى‌گيرد از نقل روايات آحاد و ضعف سندها و پژوهش در متن حديث (دراية الحديث) و مراجعه به كتب تفسير سخن به ميان نمى‌آورد و اگر در جايى ذكرى مى‌كند و دو دسته روايات را كنار هم قرار ميدهد بحث از مرجحات احاديث به ميان نمى‌آورد و در جاهايى همچون وعده الهى كه«انّ علينا جمعه و قرانه»(قيامت،17) که تعارضى با سياست‌هاى پيامبر(ص) در توصيه به نگارش وحى ندارد نمى‌پردازد

    برخلاف نظر بلاشر ضرورت وجود كتابت و نگارش آيات در همان عصر رسالت احساس گرديد اين موضوع ارتباطى به ابتكار صحابه و اخذ صحابه از يهوديان و مسيحيان ندارد اين‌ها ادعاهايى است كه مدرک بر آنها ارائه نداده و در مواردى همچون اين مورد اگر آمده از تواريخى است كه در صحّت آنها شك است.و ديگر موضوع اختلاف قرائتها را در عدم تدوين بازگو مى‌كند كه اين از اساس واقعيت ندارد و بنابر عقيده محققان شيعه اختلاف قراءات و قرائت‌هاى خاص هريك از صحابه، ريشه‌اى در دوران رسول خدا(ص) ندارد.يا در صفحه 77 كتاب بيان مى‌كند شيعه علنا عثمان را متهم مى‌سازند در مصحفى كه جمع‌آورى و تدوين نموده در قرآن اشارات مزاحم خود را حذف كرده است اينهم ازمواردى است كه از اساس واقعيت ندارد و منابع آنرا ذكر نمى‌كند آيا با حضور على(ع) در آن عصر و سكوت ايشان و نظارت دقيق بر عملكرد كميته، جايى براى اظهار نظر و حتى اعتراض شيعه باقى مى‌ماند؟لذا در سكوت على(ع) و ائمه اطهار(ع) و بيانات جامع علماى شيعه درباره قرآن و امضاى همان قرآن كه در عصر حكومت عثمان معمول بود.دليل محكم و قاطعى است بر اين‌كه قرآن در زمان عثمان مورد دستبرد قرار نگرفته است.بلاشر خط عربى را ناقص الاصل معرفى مى‌كند اما اين به هيچ‌وجه ايرادى نيست و خللى در حفظ و نگهدارى آيات به همان

    صورت اوليه وارد نكرده است به دليل اينكه قرآن را شفاهى مى‌آموختند.(پاورقى دكتر راميار، ذيل بحث) اضافه براین هرسال پيغمبر خدا قرآن را با جبرئيل امين مقابله مى‌فرمود كه در سال آخر اين مقابله دوبار پيش آمد پس چگونه رأى بلاشر بر اين قرار مى‌گيرد كه كتابت و نگارش قرآن را زير سؤال ببرد و حفظ كامل قرآن را توسط بعضى از صحابه و قرائت آنها بر پيامبر(ص) را مورد شك و ترديد قرار دهد[۱۸]

    از طرف ديگر مبناى دكتر بلاشر در كتاب معماى محمد(ص) کليه روايات اسلامى را غير قابل وثوق مى‌داند ولى در اين كتاب روايات را ذكر و به آنها استناد مى‌كند[۱۹]

    شايد همين‌گونه موضع گيرى‌هاست كه برخى از محققان را در صداقت و بى‌غرضى او دچار ترديد كرده است.

    از موارد ديگرى كه آراء بلاشر را زير سؤال مى‌برد اين است كه روايات را كه نقل مى‌كند آنها را عرضه بر كتاب نمى‌كند

    زيرا اين از اصول ميان علماء اسلام است كه آنچه از احاديث، مخالف با كتاب باشد بايد كنار گذاشته شود كه بلاشر در هيچ موردى اين امر را انجام نداده و اگر موردى هم ذكر مى‌كند باز با روايت براى خواننده ايجاد ترديد و شبهه بوجود مى‌آورد.و يكى ديگر از موارد نقد بلاشر، اين است با آنكه از شیعیان و عقايد و آراء آنها صحبت مى‌كندولى هيچ وقت و در هيچ‌جا به كتب آنها مراجعه نمى‌كند و كتب علماء شيعه را مورد بررسى قرار نمى‌دهد و عقايد آنها را از كتب ايشان بيان نمى‌كند و به آنها استناد نمى‌كند و فقط آراء آنها را از كتب اهل سنّت اخذ و بيان مى‌كند و اگر در همه شبهه‌ها و ايرادهايى كه در كتاب بيان كرده است به كتب احاديث شيعه، تاريخ و آراء علماء آن مراجعه مى‌كرد شايد بحث و آراء او اينگونه بيان و طرح نمى‌شد.

    اينها نقدهاى كلى به آراء بلاشر و نمونه‌هايى هم كه آمد بر شاهدى براى نقد آراء او بود.


    پانویس

    1. در آستانه قرآن ص 16
    2. همو، ص 26
    3. همو، ص 29
    4. همو، ص 42 تا 45
    5. همو، ص 36
    6. همو 33 تا 37
    7. همو، ص 29
    8. همو، ص 31
    9. همو، ص 31
    10. همو، ص 33
    11. همو، ص 41 تا 45
    12. همانجا، ص 71
    13. همو،67
    14. همانجا، ص 78
    15. الاتقان قرطبى، ج 1، ص 122
    16. ج 1، ص 214
    17. در آستانه قرآن، ص 42 تا 45
    18. البيان، آيه اللّه خوئى، ص 278-255
    19. ترجمان وحى، شماره 2، دكتر مجتبوى

    وابسته‌ها