دیوان ناصری کاشانی

    از ویکی‌نور
    ‏دیوان ناصری کاشانی
    دیوان ناصری کاشانی
    پدیدآورانناصری کاشانی، حسن (نویسنده) صائم کاشاني، علي‌اصغر (مصحح)
    عنوان‌های دیگرديوان ناصري کاشاني ديوان
    ناشرتالار کتاب
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1380ش ,
    موضوعشعر فارسی - قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏‎‏PIR‎‏ ‎‏7892‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دیوان ناصری کاشانی به تصحیح، توضیح و مقدمه سید علی‌اصغر صائم کاشانی، کتابی است در یک جلد با موضوع ادبیات و اشعار فارسی. در این اثر، مجموعه اشعار حسن ناصری کاشانی (1222-1316) به‌ترتیب، قصاید، غزلیات، مسمطات و مثنوی‌ها (و در پایان ماده تاریخ و سروده‌اش در وفات نحوی) ارائه شده است.

    ساختار

    کتاب، دارای مقدمه ناشر، پیشگفتار و محتوای اشعار (به‌ترتیب، قصاید، غزلیات، مسمطات و مثنوی‌ها) است.

    گزارش محتوا

    در میان انواع شعر، طبع ناصری بیشتر به سرودن قصیده و مسمط گرایش داشته است.[۱].

    قصیده از قصد اشتقاق یافته و شاعر در سرودن آن مفاهیم و معانی معینی را قصد می‌کند[۲].

    «قصیده‌سرایان گذشته غالباً قصاید خود را با مقدمه‌ای مشتمل بر وصف معشوق و هجران یار و توصیف بهار و خزان یا مفاخره و شکوائیه آغاز و سپس با مناسبتی لطیف که آن را تخلص، یعنی خلاصی یافتن از مقدمه و پیش‎درآمد می‌گویند، به بیان مقصود می‌پرداخته‌اند که مرحوم ناصری دقیقا به اقبال و اقتفای قصیده‌سرایان نامدار گذشته الحق قصایدی از خود برجای نهاده که در اوج انسجام و استحکام است»[۳].

    قصاید ناصری از حیث طبیعت و ماهیت و مفاهیم و معانی عالی و صور تخیل و کنایات و مجازات گوناگون بشکوهی و سختگی و استعارات متراکم و عظمت و فخامت یادآور چکامه‌سرایان سبک ترکستانی یا خراسانی است.[۴].

    برخی از ویژگی‌های قصاید او را چنین می‌توان برشمرد:

    1. تسلط بر واژه‌ها: «به‌کارگیری و استخدام کلمات مهجور و غریبی مانند «چالیش» به معنی ناز و خرام و جنگ و جدال، «بیغاره‌زن»، یعنی طعنه‌زن و ملامتگر، «غیث»، به معنی باران، ابری که از آن باران ببارد، «اعتق»، یعنی عاتق‎تر و «عاتق»، به معنی رها، آزاد، «آقچه»، یعنی سکه زر یا سیم، «آخشیجان»، به معنی عنصر هریک از عناصر چهارگانه، «کسمه»، یعنی مویی چند که زنان از سر زلف خود پیچ و خم داده و بر رخسار گذارند، «مخیم»، خیمه‌گاه، اردوگاه، معسکر و امثال آن و نیز استفاده از قوافی بسیار مشکل در قصاید مطول نشانگر تسلط او بر ادبیات کهن و شعر کلاسیک است»[۵].
    2. احاطه بی‌بدیل وی بر داستان‌های شاهنامه: تلمیحات فراوان او در قصایدش بر اشعار و افسانه‌های فردوسی دلیل بر این مدعاست.[۶].
    3. اطلاع دقیق از علوم موسیقی، هیئت و نجوم.
    4. صنایع لفظی و معنوی در اشعار وی: استفاده و به‌کارگیری انواع آرایه‌ها و صنایع لفظی و معنوی در سروده‌های ناصری، بیانگر تسلط کامل او بر صناعات ادبی، به‌خصوص تشبیه، استعاره و تلمیح است:
      مثالی از استعاره:
      نهال دلارام را داد خمز نرگس به گلبرگ تر داد نم
      صنعت ترصیع:
      خنیاگر باغ است به هر شاخه قناریرامشگر راغ است به هر گوشه کبوتر
      صنعت عکس:
      چو افراخت آن قامت نازنینزمین آسمان، آسمان شد زمین
    5. نوآوری: ترکیب‌آفرینی، آوردن مضامین جدید و تازه در قصاید و دیگر اشعار وی به‌راستی اعجاب‌انگیز است؛ به‌طور مثال برای طلوع خورشید می‌گوید:
      یکی طفل طلایی‌مو به مکتب‎خانه گردون فروشست از سیاهی لوح گیتی را ز آب زر
      و یا
      به‌ناگه کور شد اسفندیار لیل را دیدهتو گفتی تیر خور جست از کمان پور زال زر[۷]
      .
    6. آشنایی وی به زبان عربی و قرآن بسیار افزون و در حد محققان علوم دینی و مذهبی بوده است
    7. در آیینه‌زاران مذاهب و ادیان الهی، به‌ویژه آئین اسلام و کیش زردشت و کتاب اوستا و گاته‌های آن تفحصی بسزا داشته و جبلّت را با فروغ شریعت نورانی ساخته است.
    8. ناصری علاوه بر قصیده‌سرایی در سرودن مسمطات، آن‌هم در مدح و منقبت ائمه هدی و معصومین خاندان ولا، استادی مسلم و سخن‌پردازی مفخّم است. وی در سرودن مسمطات بر آن بوده تا از قوافی سخت و بسیار دشوار بهره گیرد. اگرچه استفاده از قوافی و واژه‌های مهجور در این روزگار شاعران را به‌راستی کاری ناصواب است، اما به‌هرحال این غنای طبع، معیاری بر تبحر و ذوق زخار ناصری در آفرینش مسمطات است؛ به‌طوری‌که سروده‌های او مسمطات منوچهری را به ذهن متبادر می‌کند؛ برای مثال بشنوید:
    صبح چو از باختر، چهره نمود آفتابریخت به هر روزنی، آقچه و زر ناب
    ماه ز خجلت نهفت، رخ به ورای حجابگشت عیان آفتاب، گشت نهان ماهتاب
    ها، هله ساقی بیار، بهر صبوحی شرابای خد تو چون بهار، وی رخ تو، همچو عید
    ای که بود حسن تو، مایه عیش و ملالموی تو، شام فراق، روی تو، صبح وصال
    لعل تو، شهد مراد، چشم تو، سحر حلالگیسوی مشکین، کمند، ابروی سیمین، هلال
    زاهد نیکوخصال، دید اگر آن جمالسبحه طاعت گسست، جامه طاقت درید
    خیز و نگارا بریز، باده گلگون به جامتا شکند رنگ او، رونق ماه تمام
    زانکه برد زنگ غم، از دل، شرب مدامخاصه ز دست جوان، ویژه به هنگام بام
    وقت صبوح است هان ای مه رومی‎غلامگیر، به دفع خمار بر کف، جام نبید[۸]

    .

    ناصری در ابیاتی خود را با رشیدالدین وطواط و عنصری برابر و بلکه والاتر دانسته است.[۹]. او در قصیده‌ای عالی، خود را از مداحی دیگران همانند برخی از شاعران متملق و مدح‎سرا مبرا ساخته و گفته است من به‌جز مدح خاندان عصمت و طهارت(ع) مدح دیگری را نمی‌گویم و به‌تصریح، مداحی سلاطین و حکمرانان را تقبیح کرده است:

    من نه فردوسی که بیند عارفم از هر کرانهنیست کالایی به غیر از وصف گرد سیستانم
    من نیم خاقانی آن استاد کامل کاهل معنیمدح‌خوان یابند، اندر حضرت شاه اخستانم
    پادشاهی را ثنا گویم که چون گویم ثنایشآید از اجزای هستی، مرحبا با صد زبانم
    فاش‎تر گویم، چرا باید سخن سربسته گفتن از دل و جان، مدح‎گوی خسرو لب‎تشنگانم[۱۰]

    .

    مدح ائمه اطهار(ع)، به‌ویژه آخرین پیام‌آور نور حضرت محمد(ص) و امیر مؤمنان علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، از خصوصیات بارز قصاید و مسمطات اوست. در پاره‌ای از قصاید که در مدح امامان همام سروده است، مدح را عاقبت به شرح مصائب ایشان می‌کشاند؛ حتی گاه در تولد آن بزرگواران پس از اظهار شادمانی و مسرت، بلادرنگ از وقایع مصیب‌بار آنان دم می‌زند که مورد اخیر بیشتر در قصایدی که برای امام حسین(ع) سروده، به چشم می‌خورد. ناصری از بدو نوجوانی به سرودن شعر پرداخته و در آغاز جوانی به پختگی شعری رسیده است. دلیل بر این گفتار قصیده‌ای است که در بیست‌وچهار سالگی در مدح امام عصر(عج) سروده است:

    مدح تو را ناصری چگونه سرایدوصف تو بحری است بی‌کرانه و پایان
    بیست‌وچهارم ز عمر رفته و گفتممدح تو را و نبی به شیوه حسّان
    از نعَمَت نانکی است چشمه خورشیدوز کرمت، فرغری است لجه عمّان[۱۱]

    .

    وضعیت کتاب

    تصویر شاعر در صفحه سه کتاب آمده است. فهرست مطالب در انتهای اثر ذکر شده است. پاورقی‌های کتاب، حاوی مطالب مفیدی در توضیح برخی واژگان به‌کاررفته در اشعار است.

    پانویس

    1. ر.ک: پیشگفتار کتاب، صفحه هفت
    2. ر.ک: همان، صفحه نه
    3. همان، صفحات نه و ده
    4. ر.ک: همان، صفحه ده
    5. همان
    6. ر.ک: همان، صفحه ده و یازده
    7. ر.ک: همان، صفحه‌های یازده و دوازده
    8. ر.ک: همان، صفحه‌های سیزده و چهارده
    9. ر.ک: همان، صفحه چهارده
    10. ر.ک: همان، صفحه پانزده
    11. ر.ک: همان، صفحه‌های پانزده و شانزده

    منابع مقاله

    پیشگفتار کتاب.

    وابسته‌ها