شطری از اوایل امور عامه؛ شرح منظومه حکمت سبزواری

    از ویکی‌نور
    شطری از اوایل امور عامه شرح منظومه حکمت سبزواری
    شطری از اوایل امور عامه؛ شرح منظومه حکمت سبزواری
    پدیدآورانصدوقی سها، منوچهر (اهتمام)

    وحید دستگردی، حسن (محرر)

    قشقایی، جهانگیر (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرمنظومه فی الحکمه. شرح
    ناشرمولی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1387 ش
    چاپ1
    شابک978-964-2671-26-7
    موضوعسبزواری، هادی بن مهدی، 1212 - 1289ق. منظومه فی الحکمه - نقد و تفسیر فلسفه اسلامی
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏BBR‎‏ ‎‏1239‎‏ ‎‏/‎‏ش‎‏403‎‏ ‎‏ق‎‏5‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    شطرى از اوايل امور عامّۀ شرح منظومۀ حكمت سبزوارى، تقريرى از بخشى از درس‌هاى جهانگيرخان حكيم قشقايى (متوفاى 1328ق) است كه به همت ميرزا حسن وحيد دستگردى، (متوفاى 1321ش) در هنگام حضور در جلسات درس، تحرير و به اهتمام منوچهر صدوقى‌سها و با تصحيح و مقدمه ايشان منتشر شده است. در اين كتاب، توضيحاتى بر بخشى از امور عامه و مباحث فريده اول (وجود و عدم) از شرح منظومه حكمت حكيم سبزوارى بيان شده است. موضوعات مورد بحث عبارت از: 1- بداهت وجود، 2- اصالت وجود، 3- اشتراك مفهوم وجودى، 4- زيادت وجود بر ماهيت، 5- وحدت يا كثرت حقيقت وجود و 6- وجود ذهنى.

    درباره اين اثر چند نكته گفتنى است:

    1. مباحث مطرح شده در اين اثر، عميق و دقيق است و همچنين زبان و ادبيات موجود در آن -مقدمه آقاى صدوقى‌سها و نيز متن اصلى شرح و تعليقه-، بسيار فنى و پيچيده است و به زبان روز ما نيست و بنابراین مخاطبان، متخصصان هستند.
    2. با توجه به آنكه از طرفى جهانگيرخان قشقايى از استادان درجه يك عصر خويش در رشته معقول بوده و سبب انتقال ميراث علمى و فلسفى به نسل بعد شده و از طرفى ديگر هيچ اثر مكتوبى از ايشان جز چند تعليقه بر برخى از متون درسى باقى نمانده؛ به نظر مى‌رسد اثر حاضر براى آشنايى با آراى ايشان، بسيار مغتنم و راهگشا خواهد شد.
    3. مقدمه و توضيحات آقاى صدوقى‌سها اگر چه شايد از نظر فلسفى نكته جديدى نداشته باشد ولى بى هيچ ترديدى از نظر آشنايى با تاريخ فلسفه و سرگذشت و چگونگى پيدايش انديشه‌هاى حكماى اسلامى، بس ارزشمند است.
    4. يكى از نكته‌هاى تاريخى، چگونگى توفيق جهانگيرخان قشقايى در ترويج فلسفه اسلامى است كه در مقدمه شرح داده شده است. جناب صدوقى‌سها به نقل از استاد جلال‌الدين همائى چنين نوشته است: «جهانگيرخان قشقايى... به قول شاگردان و اصحاب فهميده و برگزيده‌اش، مصداق انسان كامل بود. وفور عقل و درايت و فضيلت حسن اخلاق و مقام قدس و نزاهت و تقوى و ديانت او مسلّم جميع طبقات بود. وى نه تنها فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامى كفر و الحاد نجات داد بلكه چندان به اين علم رونق و اهميّت بخشيد كه فقهاء و متشرّعان نيز آشكارا با ميل و رغبت روى به درس نهادند و آن را مايه فضل و مفاخرت مى‌شمردند. غالباً ً، وقت درس حكمت و فلسفه را ما بين دو درس فقه و اصول از قبيل شرح لمعه و قوانين يا درس حديث از قبيل وافى و اصول كافى قرار داده بود و به اين تدبير فلسفه را در لقمه فقه و اصول و حديث پيچيده، به خورد طلّاب مى‌داد. به اين تعبيه عاقلانه، تعليم و تعلّم فلسفه را كه در سابق به سلطه زعماى روحانى محدود و مقيّد بلكه از مجامع علمى محرمانه و مختفى بود، كاملاً علنى و آزاد بلكه بسيار رايج و مرغوب ساخت به‌طورى‌كه جمهور فضلاء و طلّاب علوم حتّى طبقه‌اى كه در خطّ فقاهت و امامت شرعى بودند به تحصيل فلسفه و فنون رياضى و هيئت شائق و راغب شدند و دانستن اين علوم را جزو مزايا و فضايل بارز علمى محسوب داشتند و حال آنكه در قديم تحصيل اين علوم را تضييع عمر و جرم و گناه فاحش مى‌شمردند»[۱]
    5. استاد سيد حسن مشكان طبسى (متوفاى 1327ش) وضعيت علمى فرهنگى حوزه علميه اصفهان در دوران حكيم جهانگيرخان قشقايى را چنين گزارش كرده است: زمانى كه من وارد اصفهان شدم علوم رياضى و طبيعى بالمرّة متروك و مهجور بود و علوم ادبى بى‌مايه و ضعيف، و مدارس با همه ازدحامى كه ديده مى‌شد توجّهى به اين علوم نداشتند و همه همّت‌ها متوجّه فقه و اصول بود، و با اين حال تجدّد هم به اندازه كمى به مدارس اصفهان راه يافته بود. رسم تكفير بالمرّة منسوخ نشده بود لكن زياد هم اتّفاق نمى‌افتاد. آن وحشتى كه در زمان حاجى كلباسى از علوم عقلى داشته‌اند به مساعى امثال ملّاعلى نورى و جهانگيرخان قشقايى في الجملة به انس تبديل شده بود و به هر جهت به شرط مواظبت بر نماز جماعت و حضور در مجلس روضه و تحصيل فقه و اصول، در ايّام تحصيل، خواندن اين‌گونه علوم كه طلّاب آن زمان علوم غريبه مى‌ناميدند در اوقات فراغت ممكن بود. كم‌كم طرفداران اين علوم زياد شدند و گوش‌ها قدرى به سنخ استدلال فلاسفه و رياضيّون آشنا شد تا آنجا كه پس از سه سال جهانگيرخان از حجره مدرسه صدر بيرون آمد و در شبستان مسجد جارچى براى عدّه‌اى كه قريب يك‌صدوسى نفر مى‌شدند شرح منظومه درس گفت و كسى اعتراض نكرد[۲]
    6. جهانگيرخان قشقايى ارتباطى وثيق با نهج‌البلاغة داشت و درس نهج‌البلاغة او درس فلسفه بود كه در كمال اتقان بيان مى‌شد و مسائل اخلاقى و حكمى نهج‌البلاغة با موضوعات فلسفى تجزيه و تحليل مى‌گرديد و مرحوم خان كه از نظر اخلاق عاليه انسانى و عقائد دينى، نمونه كاملى بود و در ادب و فلسفه و معارف اسلامى استادى مسلم شناخته مى‌شد، بهتر از هركس نهج‌البلاغة را تدريس می‎كرد. يكى از شاگردانش گزارش داده است كه اولين روزى كه به درس ايشان حاضر شدم، اين عبارت را خواند: «يعلم عجيج الوحوش في الفلوات و اختلاف النّينان في البحار الغامرات و معاصي العباد في الخلوات» و بعد وارد بحث در موضوع علم بارى به جزئيّات شد[۳]
    7. حكيم جهانگيرخان در مدّت سى چهل سال اقامت و تدريس متوالى مدرسه صدر، شاگردان بسيار تربيت كرد كه احصاء اسامى آنها واقعاً دشوار است. جناب صدوقى سها، اسامى صد نفر از آنان را در مقدمه اين كتاب، همراه با توضيحاتى ذكر كرده است. مهمترين شاگرد ايشان، شيخ محمد خراسانى (متوفاى 1355ق) شاگرد خاصّ‌الخاصّ و وارث علم و اخلاق او به شمار مى‌رفت[۴]
    8. حكيم جهانگيرخان قشقايى در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود، به سه قول اشاره كرده: قول متكلمين كه با تأويل به قول ذوق‌التأله باز مى‌گردد و قول فهلويين. اين سه قول مستلزم كفر و تسويه بين واجب و ممكن نيست و به حلول يا اتحاد نمى‌انجامد. ايشان در ادامه به نقد و بررسى نظريه اختلافى و جنجال‌برانگيز وحدت شخصى وجود پرداخته و افزوده است كه اين قول منسوب به صوفيان است و برخى از معتقدان به آن، قائل به حلول يا اتحاد شده و گفته‌اند كه خدا در وجود ممكنات به صورت حلولى يا اتحادى وجود دارد. او در مقام داورى درباره قول مذكور به اين نكته پرداخته است كه اين قول، ضعيف و مستلزم كفر و نفى تكليف شرعى و انكار معاد است و بعد اضافه كرده است كه اگر كسى ادعاى كشف در اين مسأله كند، چون ادعایش برخلاف ضرورت است، پذيرفتنى نيست و باطل است[۵]

    فهرست مطالب در ابتداى كتاب و تصاوير برخى شخصيت‌ها، دست‌خط جهانگيرخان قشقايى و فهرست اعلام در انتهاى آن آمده است.

    پانويس

    1. مقدمه مصحح، ص 15- 25
    2. همان، ص 16- 17
    3. همان، ص 28
    4. همان، ص 32- 41
    5. متن كتاب، ص 75

    منابع مقاله

    مقدمه مصحح و متن كتاب.

    وابسته‌ها