عیار دانش (مشتمل بر الهیات و طبیعیات)

    از ویکی‌نور
    عیار دانش (مشتمل بر الهیات و طبیعیات)
    عیار دانش (مشتمل بر الهیات و طبیعیات)
    پدیدآورانبهبهاني، علينقي بن احمد (نویسنده) مدرس موسوی، سید علی (مقدمه، تصحيح و تحقيق)
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ1
    شابک964-90006-5-8
    موضوعفلسفه اسلامی - متون قديمی تا قرن 14 مشاييان
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏1210‎‏ ‎‏/‎‏ب‎‏9‎‏ع‎‏9
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    عیار دانش (مشتمل بر الهیات و طبیعیات)، تألیف علینقی بن احمد بهبهانی، با تصحیح سید علی موسوی بهبهانی، کتابی است به زبان فارسی در طبیعیات و الهیات که به روش مشائیان تحریر گردیده و در دو بخش، تنظیم شده است.

    نویسنده کتاب خود را به علی‌مردان خان، حکمران فارس اهدا کرده است[۱].

    اهمیت اثر در این است که به‌خلاف سنت مرسوم آن عهد، به فارسی نگاشته شده و در شمار معدود کتب فلسفی و فارسی این دوره است[۲].

    ساختار

    کتاب با دو مقدمه از محقق و مؤلف آغاز و مطالب در دو بخش و هر بخش در چندین باب و قسم تنظیم شده است.

    از پاره‌ای از عبارات کتاب، سبک نثرنویسی آن را به‌خوبی می‌توان دریافت. نگارش کتاب مقارن با فساد و انحطاط ادب فارسی و رواج سستگویی در متون این ادب می‌باشد؛ روزگاری که تحصیلات رسمی با صرف و نحو عربی شروع می‌شد و تا پایه نهایی علوم مرسوم، زبان عربی ملازم اهل علم بود. آنان طبعا با عربی خو می‌گرفتند و خواه‌ناخواه عربیت در آثار قلمی آنان اثر می‌گذاشت. اکثر کتب علمی که در این دوران نوشته شده، به زبان عربی بوده و کتاب حاضر از معدود آثار فارسی باقیمانده این دوران است. نفوذ عمیق عربی در فارسی و استعمال الفاظ و اصطلاحات عربی، از ویژگی‌های نثر فارسی این دوره بوده است. کتاب حاضر نیز از این جریان در امان نمانده و خصایص سبک مذکور به‌روشنی در آن منعکس است. این ویژگی کتاب از یک طرف و دشوار بودن مفاهیم فلسفی از طرفی دیگر، پیچیدگی متن را دوچندان ساخته است. اما همین که به‌خلاف سنت مرسوم آن عهد، به فارسی نگاشته شده است و در شمار معدود کتب فلسفی و فارسی این دوره است، حایز اهمیت و صاحب جایگاهی خاص می‌باشد[۳].


    گزارش محتوا

    مصحح که کتاب حاضر را از روی نسخه‌ای منحصربه فرد تصحیح کرده، در مقدمه خود، به توضیحاتی درباره مبادی سه گانه علم - تعریف علم، موضوع علم و غرض یا هدف از علم - پرداخته، سپس مبادی سه گانه حکمت و فلسفه را از دیدگاه فیلسوف مشائی و اشراقی، مورد بررسی قرار داده و از آنجا که نویسنده به حکمت متعالیه نظر موافقی ندارد، مصحح نیز از پرداختن به آن، خودداری کرده است[۴].

    مؤلف در مقدمه، حکمت را به‌صورت بسیار ساده به «علم به حقایق اشیا» تعریف کرده و چنین یاد می‌کند: «باید دانست که حکمت، علم به حقایق اشیا است و اشیا انواع مختلفه است، بعضی از اشیا وجودش موقوف به صناعت بشری نیست و بعضی دیگر موقوف بر صناعت بشری و کاربردن حرکات و سکنات ارادی است. پس به این اعتبار حکمت نیز منقسم به دو قسم می‌شود: یکی علم به قسم اول که وجودش موقوف به تصرف و تدبیر انسانی است، آن را حکمت نظری خوانند؛ چه، نظر و فکر در آن بیشتر به کار می‌رود و یکی علم به قسم دوم که بی‌تدبیر و تصرف به کاربردن حرکات و سکنات ارادی به وجود نمی‌تواند آمد و آن را حکمت عملی خوانند»[۵].

    چنانکه ملاحظه می‌شود، تعریف حکمت به‌صورت بسیار ساده «علم به حقایق اشیاء» ذکر شده است که موضوع آن هم در تعریف ذکر شده است. نویسنده بعد از تعریف اجمالی حکمت، اقسام آن را ذکر می‌کند[۶].

    نویسنده پس از بیان فروع علوم الهی و ریاضی و طبیعی، اضافه می‌کند که در کتاب خود تنها به ذکر مسائل علم الهی و طبیعی که منافع آن بیشتر است بسنده می‌کند و از پرداختن به علم ریاضی، صرف نظر می‌کند؛ بنابراین از شش قسم فلسفه نظری و عملی که مسائل آن کل فلسفه را آنچنانکه در نزد قدما و هم صاحب کتاب مرسوم بوده است، کتاب حاضر تنها دو قسمت الهیات و طبیعیات را در خود جای داده و چهار قسمت اصلی دیگر، یعنی ریاضیات و سه قسم فلسفه عملی را ندارد[۷].

    مؤلف، ابواب و فصول علم الهی و علم طبیعی را به‌اختصار چنین بیان می‌دارد: «اما اصول علم اول که علم الهی و علم مابعدالطبیعه باشد، دو فن است: یکی معرفت واجب تعالی و صفات ثبوتی و سلبی او و معرفت بعضی موجودات مجرده که به فرمان او باعث وجود دیگر موجودات شده‌اند، مثل عقول و نفوس و فن دوم، معرفت بعضی احوال موجودات بر وجه کلی، مثل وجوب و امکان و قدم و حدوث و وجود و عدم و امثال آن و آن را فلسفه اولی گویند و فروع آن را فنون بسیار است، مثل معرفت نبوت و امامت و شریعت و احوال معاد و قیامت و آنچه مانند آن باشد و اما اصول علم طبیعی هشت فن است: فن اول معرفت آنچه مبدأ و منشأ معلومات می‌شود، مثل زمان و مکان و حرکت و سکون و متناهی و غیر متناهی و آن را سماع طبیعی گویند. دوم معرفت اجسام بسیطه که هرکدام یک طبیعت دارند و اجسام مرکبه که از طبایع مختلفه فراهم آمده‌اند و احکام بسائط علوی که عبارت از آسمان‌ها و ستاره‌ها و اجسام سفلی که عبارت از عناصر اربعه است و آن را علم سماء عالم گویند. سوم معرفت ارکان عناصر و تبدیل هریک صورت خود را به صورت دیگر و آن را علم کون و فساد نامند. چهارم معرفت سبب آنچه مابین زمین و آسمان به هم می‌رسد، مثل رعد و برق و صاعقه و برف و باران و آنچه بدان ماند و آن را «آثار علوی» گویند. پنجم معرفت مرکبات و کیفیت ترکیب آن و آن را «علم معادن» خوانند. ششم معرفت جسم‌هایی که نمو کنند و نفوس و قوت‌های آن و آن را علم نبات خوانند. هفتم معرفت اجسامی که به اراده و اختیار حرکت کنند و آنچه باعث حرکت آن‌ها می‌شود و احکام نفوس و قوت‌های آن و آن را «علم حیوان» خوانند. هشتم معرفت احوال و نفوس ناطقه انسانی و چگونگی تدبیر و تصرف آن در بدن و غیر بدن و آن را «علم نفس» خوانند و فروع این علم نیز بسیار است»[۸].

    عبارت کتاب در باب فروع علوم الهی و طبیعی به همین جا پایان می‌یابد و نویسنده از آوردن فروع علم فلسفه اوسط، یعنی ریاضیات خودداری کرده است؛ چراکه کتاب بر این بخش (ریاضیات) از علوم فلسفه نظری، نظری نداشته و هیچ یک از اقسام سهگانه اصلی فلسفه عملی را نیز نیاورده است؛ زیرا اصولا علوم سیاست و تدبیر منزل و اخلاق از حوزه فلسفه به معنای اخص بیرون است؛ به جهت اینکه علوم اخیر در واقع به اعمال و رفتار انسان‌ها در برابر جامعه و یا خانواده و یا افعال شخصی هر فرد مربوط است و جنبه نظری ندارد[۹].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست‌های آیات، روایات، اشعار، اعلام و کتب، در انتهای کتاب آمده است.

    در پاورقی‌ها علاوه بر اشاره به اختلاف نسخ[۱۰]، به تصحیح اغلاط متن[۱۱] و توضیح برخی کلمات و عبارات پرداخته شده است[۱۲].

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه مصحح، ص36
    2. بیات، زکیه، ص35
    3. ر.ک: مقدمه مصحح، ص35
    4. ر.ک: بیات، زکیه، ص35
    5. ر.ک: مقدمه مصحح، ص26-27
    6. ر.ک: همان، ص28
    7. بیات، زکیه، ص35
    8. ر.ک: همان، ص31-32
    9. ر.ک: همان، ص32-33
    10. ر.ک: پاورقی، ص275
    11. ر.ک: همان، ص283
    12. ر.ک: همان، ص361

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. بیات، زکیه، «گنجینه مخطوطات: عیار دانش»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: اطلاعات حکمت و معرفت، سال هفتم، شماره 8، آبان 1391 (4 صفحه، از 35 تا 38).

    وابسته‌ها