مرآة الحقائق في تفسير بعض الآيات و الأحاديث و الواردات و اللطائف

    از ویکی‌نور
    مرآة الحقائق ‏فی تفسیر بعض الآیات و الاحادیث و الواردات و اللطائف
    مرآة الحقائق في تفسير بعض الآيات و الأحاديث و الواردات و اللطائف
    پدیدآورانحقی، اسماعیل بن مصطفی (نویسنده) مزیدی، احمد فرید (محقق)
    ناشردار الآفاق العربية
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1430 ق یا 2009 م
    چاپ1
    شابک977-344-218-7
    موضوعتفاسیر اهل سنت - قرن 12ق. تفاسیر عرفانی
    زبانعربی
    تعداد جلد2
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏100‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏7‎‏م‎‏4
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مرآة الحقائق، اثر اسماعيل حقى برسوى (1137ق) است كه نویسنده در آن، برخى از آيات قرآن، روايات و نكته‌هاى لطيف عرفانى را به زبان عربى، در دو جلد شرح و تفسير كرده است.

    اين اثر را جناب آقاى احمد فريد مزيدى تصحيح و تحقيق كرده است.

    نام كامل كتاب عبارت است از: «مرآة الحقائق في تفسير بعض الآيات و الأحاديث و الواردات و اللطائف».

    نگارش اين كتاب در اواسط سال 1125ق، آغاز شده است[۱]

    گفتنى است كه اين‌گونه تأويل و تفسيرهاى عرفانى و صوفيانه، شخصى و ذوقى است و در برخى از موارد، دليل و مستند معتبرى ندارد و علم و يقين نيست، بلكه پندار است و گاه با مبانى عقلى يا دينى نيز ناسازگار است و خبرگان و انديشوران آن را معتبر نمى‌دانند و به همين جهت، پذيرش همه مطالب اثر حاضر، ساده‌انگارى روشنى است و در نتيجه مخاطبان اثر حاضر عموم مردم نيستند، بلكه پژوهشگران و استادان هستند كه مى‌توانند ارزش اين‌گونه ادعاهاى تأويلى و عرفانى را بر اساس شرع و عقل بسنجند و در مورد آن منصفانه داورى كنند.

    ساختار

    كتاب حاضر، از مقدمه مصحح و متن اصلى (شامل تفسير عرفانى برخى از آيات، روايات و واردات قلبى) و خاتمه و دو مطلب تحت عنوان «صورت‌هاى نورانى برخى از مكاشفات» و «هفت گفتگوى انجام‌شده بين نویسنده و استادش (عثمان الفضلى الجلوتى)» تشكيل شده است.

    روش غالب بر نویسنده در اين اثر، باطنى و عرفانى است.

    گزارش محتوا

    درباره محتواى اين اثر، چند نكته گفتنى است:

    1. نویسنده در تفسير آيه مبارکه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاة...» [۲]، چنين نوشته است: اى سالكان مسلك ايمان شهودى بعد از ايمان غيبى، هرگاه خواستيد به‌سوى معراج حقيقى و توجّه علوى و وصل كلى برويد. در اين مطلب، دلالت است بر اينكه به‌ناچار بايد اين اراده تحقق يابد؛ چون سير انسان، دورى است نه مستطيل؛ پس كسى كه به اسفل سافلين پايين برود، بر او واجب است كه به اعلى علّيينى كه از آنجا به‌سوى اين عالم حركت كرده بالا برود؛ پس آنجا همانند وطن اصلى است و شكى نيست كه غريب به وطنش ميل مى‌كند[۳]
    2. نویسنده در تأويل آيه «فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ» [۴]، نوشته است: اى موسى ما تو را به خاکى كه حقيقتش، مسكنت و سكون و سكوت است، بازگردانديم. همين‌گونه تو را اى آنكه دلى موسوى دارى [و از آشنايان به‌دور افتاده‌اى]! به اصل خودت كه روح است و شأن آن، فانى شدن در معرفت و انقطاع از وابستگى‌هاى ذات و صفت است، برگردانديم..[۵]
    3. نویسنده در تفسير اين آيه مبارکه «وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ» [۶]، چنين نوشته است: بدان كه به آخرت، عالَم صفت نيز گفته مى‌شود؛ زيرا انسان در آن با صفتى آشكار مى‌شود كه در دنيا بر او غالب بود؛ پس كسى كه در اين دنيا انسانيت بر او غلبه داشت، او را بر همان صفت روز قيامت محشورش مى‌كند و هر كسى كه در اين دنيا صفت حيوانى بر او غالب باشد، او را نيز بر همان صفت حيوانى محشور مى‌سازد؛ ولى حيوانات اجناس مختلفى هستند و به همين خاطر در تفسير آيه مبارکه «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» [۷]، چنين آمده است كه: برخى از مردم به‌صورت خرس و برخى به‌صورت ميمون و برخى به‌صورت‌هاى ديگر در روز محشر مى‌آيند و همه اين صفات، به‌خاطر و به‌حسب تناسب صفات و ويژگى‌هاست، ولى اين صفات در اين دنيا در زير صورت بشرى پنهان است..[۸]
    4. نویسنده تأكيد كرده است كه روايت نبوى «إنما الأعمال بالنيات» را همه قبول دارند و بعد افزوده است: و اين روايت با اطلاقش شامل همه اعمال مى‌شود؛ خواه وسيله باشد، مانند وضوء و رفتن به‌سوى نماز جمعه و... خواه هدف باشد، مانند نماز و گوش كردن به ذكر در روز جمعه و... و حتى در توحيد از آن نظر كه ذكر لسانى است و عمل خارجى، به‌ناچار بايد نيت باشد و دانشمندان گفته‌اند كه آنچه از قبيل ابزار باشد نيازى به نيت ندارد؛ پس اگر در هنگام وضوء، نيت رفع حدث يا اقامه نماز نكند، وضويش صحيح است؛ به‌خلاف آنجايى كه از قبيل مقاصد و اهداف باشد، مانند نماز كه در آن بايد نيت باشد تا صحيح و مقبول واقع شود[۹]
    5. نویسنده در تفسير روايت: «من حجّ للّه، فلم يرفث و لم يفسق، رجع كيوم ولدته أمه»؛ يعنى «كسى كه براى خدا حجّ به‌جا آورد و در آنجا آميزش و فسادى نكند، از حجّ بازمى‌گردد همانند روزى كه از مادرش زاده شده» - كه در صحيح بخارى نقل شده - نوشته است: اين اشاره به اخلاص نيت است؛ چون آن، اساس اعمال است..[۱۰]
    6. نویسنده تأكيد كرده است كه روايت «من قاتل لتكون كلمة اللّه هي العليا فهو في سبيل اللّه»، در نزد بخارى و مسلم مورد قبول است و بعد افزوده است: اين روايت ارشادى بزرگ است براى سالكان كه بدانند كه با آن فتح و گشايش‌هاى الهى حاصل مى‌شود و به مقام قرب و وصال مى‌توان رسيد و حاصل مطلب اين است كه هركس با نفس خودش كه دشمن‌ترين دشمن است، مقاتله كند تا توحيد روحانى در طبيعتش و در قوايش سارى و جارى شود و دين قلبى او بر دين نفسى و شيطانى‌اش غلبه كند، پس او در راهى است كه او را به سرّ الهى مى‌رساند[۱۱]
    7. نویسنده در مورد «لا إله إلا اللّه» نوشته است: اين كلام، نفى الوهيت از غير است و لازمه‌اش وحدت وجود؛ چون اگر خدا متعدد باشد، وجود هم همين طور مى‌شود؛ پس صحيح است كه معبود حقّ و حقيقى، خداى واحد است و هيچ خدايى جز او نيست و هيچ وجودى جز وجود او نيست و اين، راز سخن كسى است كه گفته است: «ليس في الدار غيره ديار»؛ يعنى «در دار هستى جز او دادارى نيست»..[۱۲]دانستنى است كه كلمه طيبه «لا إله إلا اللّه» به معناى نفى الوهيت از غير خداى متعال و اينكه فقط خدا معبود حقّ و پرستيدنى شايسته است و هيچ خدايى جز او نيست، مطلبى كاملاً صحيح است و هيچ اختلافى در بين مسلمانان در اين زمينه نيست، ولى آنچه اين نویسنده مطرح كرده؛ يعنى «وحدت وجود» و نظر خاصّ عرفانى كه در اينجا آمده (وحدت شخصى وجود)؛ يعنى اينكه «هيچ وجودى جز وجود او نيست»، مسئله‌اى اختلافى و سخت جنجالى در تاريخ كلام، فلسفه و عرفان اسلامى است و مجال فراخى براى نقد و بررسى مى‌طلبد.

    وضعيت كتاب

    براى اثر حاضر، در پايان جلد دوم كتاب، فهرست آيات، روايات و لطائف و فهرست مطالب تنظيم شده است.

    همچنين مصحح، تصاويرى از چند «شكل - نمودار - نوشته» درباره صورت انسان كامل، برزخ مثالى كه بعد از مرگ و از عالم ابتلا است و تجلى نور احمدى، به زبان عربى آورده كه به‌صورت خطى تنظيم شده است و آنها را «الصور النّورانية الدّقائق المشاهدة بمرآة الحقائق لشيخ الإسلام العلامة المفسر سيدي إسماعيل حقي البرسوي»؛ يعنى «صورت‌هاى نورانى دقيق كه به‌وسيله آينه حقيقت‌ها مشاهده شده، متعلق به شيخ الإسلام علامه مفسر، سرورم اسماعيل حقى برسوى»، ناميده است.[۱۳]

    مصحح تصاويرى از نسخه خطى اثر حاضر را آورده است[۱۴]همچنين زندگى‌نامه مختصرى از نویسنده را ذكر كرده است[۱۵]

    اثر حاضر، مستند است و مصحح ارجاعاتش را به‌صورت پاورقى آورده است و در آن، افزون بر بيان نشانى و منابع روايات، توضيحات متعدد ادبى، تاريخى، روايى، عرفانى، تفسيرى و... را ذكر كرده است.

    پانويس

    1. مقدمه كتاب، ج1، ص11
    2. المائدة: 6
    3. ر.ک: متن كتاب، ج1، ص172
    4. طه: 40
    5. ر.ک: همان، ج1، ص275
    6. الواقعة: 61
    7. النبأ: 18
    8. ر.ک: همان، ج1، ص398
    9. ر.ک: همان، ج2، ص439
    10. ر.ک: همان، ج2، ص467-468
    11. ر.ک: همان، ج2، ص522
    12. همان، ج2، ص759-760
    13. همان، ج2، ص767-769
    14. همان، ج1، ص9-10
    15. همان، ج1، ص5- 6

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.