مستدركات علم رجال الحديث

    از ویکی‌نور
    مستدرکات علم رجال الحدیث
    مستدركات علم رجال الحديث
    پدیدآوراننمازی شاهرودی، علی (نویسنده)
    ناشرفرزند مؤلف
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1414 ق
    چاپ1
    موضوعحدیث - علم الرجال محدثان شیعه - فهرست‏ها
    زبانعربی
    تعداد جلد8
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏115‎‏ ‎‏/‎‏ن‎‏8‎‏م‎‏5
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مستدركات علم رجال الحديث، تأليف، على نمازى شاهرودى (1364ش)، حاوى دستاوردهاى مهمى در علم رجال است. نویسنده اين كتاب را بعد از مطالعات گسترده‌اى بر روى «بحار الأنوار» نگاشته است (ايشان پنج مرتبه، دوره كامل بحار را با دقت تمام، از نظر گذرانيد)[۱]


    انگیزه تألیف

    مؤلف درباره انگيزه تأليف كتابش مى‌نويسد: پس از تأليف مستطرفات المعالي، به توفيق الهى مطالبى را كه در آن متذكر شدم كه در غير آن نيامده است و در آن مطالب رجالى مربوط به كتاب مستدرك سفينة البحار را گرد آوردم. به دنبال آن گروهى از دانشيان و فقيهان بزرگوار پيشنهاد نمودند كه همه آن‌ها را به‌طور مستقل در يك كتاب رجالى ترتيب و تنظيم نماييم و در اجابت اين درخواست مستدركات علم رجال الحديث را نگاشتم[۲]

    ساختار

    كتاب مستدركات علم رجال از يك مقدمه، بيست‌وهشت باب و يك خاتمه تشكيل شده كه ابواب آن مربوط به اسامى رجال و خاتمه درباره كنيه‌ها و لقب‌ها و زنان راوى است. مؤلف تعداد 18189 راوى را در هشت جلد مورد بررسى قرار داده است.

    مقدمه كتاب در هشت فصل و يك خاتمه تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    مؤلف در فصل اول تا سوم مقدمه به تعريف علم رجال، موضوع و فائده آن مى‌پردازد و در ضمن آن، به اين مطلب مهم اشاره مى‌كند كه:

    «حجيت خبر، متوقف بر اطمينان به آن است و وثوق با مراجعه به احوال راوى و متن روايت به دست مى‌آيد؛ چه، متن روايت‌هايى مثل توحيد مفضل و زيارت جامعه موجب وثوق به راوى مى‌گردد و گواه بر اين مطلب، روايت حضرت كاظم(ع) است كه مى‌فرمايد: هر گاه دو حديث مختلف پيش روى داشتى آنها را بر كتاب خدا و احاديث عرضه كن. اگر به آن دو شباهتى داشتند، حق است و در غير اين صورت باطل مى‌باشد».

    فصل چهارم در بيان تاريخ مواليد و وفيات چهارده معصوم(ع) است و در فصل پنجم اصحاب اجماع را معرفى مى‌كند. اصحاب اجماع آن دسته از راويان را گويند كه فقيهان همگى به توثيق و درستى نقل آنها اعتراف دارند؛ گرچه در سلسله راويان پيش از آنان، جهل يا ضعفى از ديدگاه ما وجود داشته باشد. برخى از اينان عبارتند از: زراره، محمد بن ابى‌عمير، جميل بن دراج و يونس بن عبدالرحمان.

    فصل ششم شامل روايت‌هايى است كه ائمه(ع) جماعتى از راويان را ستوده يا نكوهيده‌اند؛ به‌طور مثال، حضرت صادق(ع) در حديث معروف شرايع‌الدين، دوست داشتن اشخاصى مانند سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد، عمار و حذيفة بن يمان و... را واجب مى‌شمارد.

    در فصل هفتم مبناى مهم رجالى خود را بيان مى‌دارد كه همان اعتبار كتاب‌هاى چهارگانه شيعه و قطعى‌الصدور بودن روايت‌هاى آنهاست. مؤلف در اين‌باره مى‌نويسد:

    «پيشينيان و پسينيان از عالمان شيعى، بر درستى و صحت روايت‌هاى كتب چهارگانه گواهى داده‌اند و گواهى آنان صحيح و فوق بينه است و معارض هم ندارد؛ ولى اين به آن معنى نيست كه مى‌توان به هر حديثى از احاديث كتاب‌هاى چهارگانه عمل كرد؛ زيرا آنها صدور اين احاديث را قطعى دانسته‌اند، نه وجه صدور آنها را. ممكن است برخى از احاديث با قول مشهور يا اجماع تعارض كند و يا اينكه از روى تقيه صادر شده باشد واگر در كتاب‌هاى فقهى برخى از احاديث كتاب‌هاى چهارگانه تضعيف شده است، مراد از آن تضعيف اصطلاحى نيست، بلكه به‌لحاظ مخالفت با مشهور يا اجماع، ضعيف و مرجوح شمرده شده است».

    سرانجام در فصل هشتم مواردى را بيان مى‌كند كه به‌واسطه آنها وثاقت و حُسن راويان ثابت مى‌شود؛ مانند تصريح ائمه(ع)، دعاى آن بزرگواران، وكالت و قيمومت امور آنان[۳]

    برخى از ويژگى‌هاى كتاب از زبان مؤلف:

    ايشان تصريح دارد كه در اين كتاب به شرح حال رجالى راويانى پرداخته است كه دانشيان رجال در آثار پيش از وى بدان دست نيافته‌اند. ازاين‌رو كتاب ايشان از آثارى چون تنقيح المقال علامه مامقانى، جامع الرواة اردبيلى و معجم الرجال آيت‌الله خويى بسيار كامل‌تر است. ايشان در اين‌باره مى‌نويسد:

    «فلا أذكر من الرجال إلا من لم يذكروه و من لنا مزيد بيان في حقه و الثقات المشهورين كي لا يخلو كتابی من ذكرهم».

    سپس در ادامه متذكر مى‌شود كه در اين اثر، اسامى هزاران نفر از راويان شيعى از رجال مشايخ سه‌گانه كتب اربعه و غير آنان را آورده است كه آمارى بس فراتر از كتب رجالى پيشين را در بر دارد و موارد استدراكى خويش را به تصريح بيان داشته است: در آنچه كه آن‌ها آورده و من نيز يادآور شدم، به‌قطع بيان افزوده در شأن راوى اعم از رفع جهالت از وى يا رفع ضعف از او را متذكر شده‌ام. همچنين در باب «ممن روى عنهم(ع)» افرادى را متذكر شده‌ام كه در ادامه آن‌ها را در باب «ممن لم يرو عنهم(ع)» ياد كرده‌ام. همچنين مستندات و شواهد زيادترى از درك و مصاحبت راوى با معصومان را نسبت به ديگر آثار رجالى متذكر شده‌ام. همه اين موارد با تعيين مدرک و ارائه دليل مستند بوده است[۴]

    براى نمونه در فصل نخست باب اول ذيل عنوان «أسامي آدم» مى‌نويسد: رجاليان شيعى در اين باب دوازده عنوان - راوى مرد - را متذكر شده‌اند؛ حال آنكه من نوزده نفر را آورده‌ام كه از ميان آن‌ها نه نفر را آنان در كتب خويش نياورده‌اند و در نمونه نخست مى‌نويسد: آدم بن ابى اياس شيبانى يا نسائى: وى را از راويان بشمار نياورده‌اند، درحالى‌كه پسرش محمد از وى روايات چندى را نقل نموده است و شيخ صدوق نيز در كمال‌الدين از او نقل روايت كرده است. همچنين است راويانى چون آدم تمار حضرمى، آدم بن الحسن، آدم بن حماد، آدم بن عبدالعزيز و... كه وى به رواياتى از آن‌ها دست يافته و ازاين‌رو در زمره راويان شيعى قرار داده است، ولى در كتب سابق رجالى ذكر و نامى از آن‌ها به چشم نمى‌خورد. اين اثر از يك مقدمه، چند باب و يك خاتمه سامان يافته است. اين كتاب از حيث شناخت رجال شيعى مى‌تواند به‌عنوان يك منبع مهم بشمار آيد[۵]

    وى يافته‌ها، نتايج و دستاوردهاى مهمى در علم رجال داشتند كه در اينجا فقط به دو مورد آن اشاره مى‌شود:

    1- اسامى هزاران تن از راويان احاديث شيعه و مشايخ بزرگ در كتاب‌هاى اربعه و غير آنها را ذكر كرده كه نام آنها در كتاب‌هاى رجالى نيامده است. براى نمونه ايشان در باب ميم فصل محمد، نام 1532 تن را ذكر كرده كه هيچ‌كدام از آنها در كتب رجال، مذكور نيست. همچنين براى سپاسدارى از كار گذشتگان، مطالب آنان را درباره راويان معلوم و مشهور، تكرار نكرده و تنها به ذكر نام اين دسته از راويان اكتفا نموده است. 2- اطلاعات تازه‌اى درباره بسيارى از راويان ارائه مى‌دهد كه موجب توثيق، تقويت و رفع ابهام از آنان گرديده است[۶]

    يكى از آنان حكيم بن جبله عبدى است كه در كتاب‌هاى رجالى از او با عنوان «رجل صالح» ياد كرده‌اند و مستند آنها نوشته برخى ازتاريخ‌نگاران است؛ مثلاً محدث نورى اين عنوان را با واسطه كتاب «الدرجات الرفيعة» از تاريخ‌نگارى نقل كرده و قرينه‌هايى را هم براى درستى اين سخن آورده است، اما مرحوم نمازى اين عنوان را از اميرالمؤمنين(ع) يافته و چنين نقل كرده است:

    «حكيم بن جبلة العبدي من أصحاب الرسول و أميرالمؤمنين عليهما و آلهما السلام، هو الرجل الصالح بشهادة أميرالمؤمنين(ع) كما في بحار الأنوار 113/28 و ج 92/32. و حارب طلحة و الزبير قبل قدوم أميرالمؤمنين(ع) بالبصرة و قتلاه و اعترضا على أميرالمؤمنين(ع) بقولهما: استبددت برأيك عنا و رفضتنا رفض التريكة و ملكت أمرك الأشتر و حكيم بن جبلة و غيرهما من الأعراب (بحار الأنوار 24/32»).

    مؤلف بر اساس اين يافته‌هاى ارزشمند درباره وى مى‌نويسد:

    «يستفاد من ذلك قوة إيمانه و كماله و أنه من رؤساء الشيعة و لا نحتاج إلى إثبات صلاحه إلى الاستشهاد بقول ابن اثير و غيره و الحمد لله رب العالمين»[۷]

    ديگرى يونس بن ظبيان است كه علامه حلى (قدس‌سره) او را از راويان ضعيف شمرده و گفتار نجاشى را در ضعف وى نقل كرده است؛ اما مؤلف، روايت‌هايى را درباره يونس بن ظبيان گرد آورده كه دلالت بر وثاقت و جلالت وى مى‌كند و از روايت‌هايى كه موهم ضعف مى‌باشد، پاسخ كامل داده است[۸]

    ديگرى، محمد بن سنان از اصحاب حضرت كاظم، رضا و جواد(ع) است كه رجاليان بزرگ مانند نجاشى، کشى و شيخ طوسى بر اساس روايت‌هايى كه درباره معجزات و مقامات الهى ائمه(ع) نقل كرده است، وى را غالى و ضعيف دانسته‌اند و علامه حلى درباره وى توقف نموده است.

    اما مؤلف بر اساس مبانى خود در باب غلو، وى را ثقه جليل، صاحب اسرار، صحيح الاعتقاد و مورد لطف ائمه(ع) مى‌داند[۹]

    برخى از موارد قابل تكميل و اصلاح در اين كتاب به اين قرار است:

    1. براى وجود عده‌اى از اشخاص يا مطالب آنها مدرک ى ارائه نشده است: مانند قباح بن جلهمه حميرى، ابوعبيده معتزلى، ابوالعباس حمانى، عمرو بن جموح، زيد بن خالد ابى‌دجانه انصارى، حمزة بن مصعب، مروان انصارى.
    2. برخى از اسامى، امكان راوى بودن را ندارند، ولى در اين كتاب نام آنها آمده است مانند: محسن بن اميرالمؤمنين(ع)، محسن بن الحسين(ع) و مدرک ة بن الياس از نياكان پيامبر(ص) و ابوطالب مكى (386ق) صاحب قوت القلوب.
    3. عده‌اى از اشخاص ارتباطى با علم رجال ندارند، ولى نام آنها را آورده است؛ از جمله اينكه مى‌نويسد: علامه وحيد بهبهانى شاگردانى داشته است كه نام چهار تن از آنان مهدى است: سيد مهدى بحرالعلوم؛ ملامهدى نراقى؛ ميرزا مهدى شهرستانى و سيد مهدى موسوى شهيد ثالث[۱۰]

    وضعيت كتاب

    كتاب در 21 صفر سال 1402ق به پايان رسيده است[۱۱]

    در پايان هر جلد، فهرست محتويات آن جلد آمده است. كتاب، فاقد پاورقى است.


    پانویس


    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.

    2. تلافى، على‌اكبر، «معرفى كتاب»، مجله سفينه، بهار 1383، شماره دوم، درج در پايگاه مجلات تخصصى نور.


    3. راد، على، «مستدرك‌نگارى؛ گونه‌شناسى نمونه‌هاى برتر مستدركات حديثى»، مجله مشكوة، پاييز 1387، شماره 100، درج در پايگاه مجلات تخصصى نور.