معجم مصطلح الأصول

    از ویکی‌نور
    معجم مصطلح الأصول
    معجم مصطلح الأصول
    پدیدآورانهلال، هیثم (نویسنده) تونجی، محمد (محقق)
    ناشردار الجيل
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1424 ق
    چاپ1
    موضوعاصول فقه - اصطلاح‏‌ها و تعبیرها
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏147‎‏/‎‏2‎‏ ‎‏/‎‏ﻫ‎‏8‎‏م‎‏6
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    معجم مصطلح الأصول، اثر هيثم هلال، به توضيح و بررسى برخى از اصطلاحات اصولى اختصاص دارد.

    كتاب، به زبان عربى است و انگيزه تأليف، احساس نياز نویسنده به وجود معجم و فرهنگ لغتى مرتبط با اصطلاحات اصولى، بيان شده است. این کتاب با تحقیق محمد تونجی به چاپ رسیده است.

    ساختار

    كتاب، با مقدمه مؤلف در بيان اهميت و جايگاه معجمات و فرهنگ‌نامه‌ها، آغاز و اصطلاحات به ترتيب حروف الفبا، تشريح شده است.

    نویسنده، تمام تعاريف و اشارات را در متن ذكر كرده است، لذا كتاب، فاقد پاورقى مى‌باشد.

    گزارش محتوا

    نویسنده، سعى كرده است هر اصطلاحى را كه به‌گونه‌اى مرتبط با علم اصول بوده، گردآورى كرده و درباره آن، توضيحاتى ارائه نمايد. از جمله اصطلاحاتى كه توضيح داده شده است، عبارتند از:

    «آداب البحث»:[۱] صناعتى نظرى است مربوط به کیفیت مناظره و شرايط صيانت از آن در برابر خبط و اشتباه در بحث و الزام و افحام خصم.

    «الآلة»[۲]: واسطه بين فاعل و منفعل در وصول اثر وى به آن مى‌باشد، مانند اره براى نجار. اطلاق«علوم الآلة» بر نحو و صرف نيز به علت واسطه بودن اين علوم بين فاعل مستفيد(مجتهد) و منفعل مستفاد(نص) مى‌باشد.

    «الآية»:[۳] جمع آن، «آيات» بوده و در زبان عربى، در موارد زير، استعمال مى‌شود:

    1. معجزه، مانند«سل بنى اسرائيل كم ءاتينهم من ءاية بينة»؛
    2. علامت و نشانه، مانند«ان ءاية ملكه»؛
    3. عبرت و پند، مانند«ان فى ذلك لاية»؛
    4. امر عجيب و غريب، مانند «جعلنا ابن مريم و امه ءاية»؛
    5. جماعت و گروه، مانند «خرج القوم بآيتهم»؛ اى بجماعتهم؛
    6. برهان و دليل.

    «الإباضية»:[۴] فرقه‌اى از خوارجند كه منسوب به عبدالله بن اباض بوده و قائل به كافر بودن مخالفين خود مى‌باشند.

    «الابتلاء»:[۵] در كتاب و سنت، به معناى اختبار، امتحان و تمحيص آمده است، ولى در اصطلاح علم اصول، بر «الوحى الباطن» اطلاق گرديده است.

    «الباطل»:[۶] بر هرچيزى كه غير قابل اعتماد و بدون فايده باشد، اطلاق مى‌گردد و عقد باطل، عقدى است كه اصل آن، صحيح نباشد.

    «البحث»:[۷] در لغت، به معناى تفحص و تفتيش بوده و در اصطلاح، اثبات نسبت ايجابيه يا سلبيه بين دو شىء، به طريق استدلال مى‌باشد.

    «البدعة»:[۸] در لغت، بر هر چيز جديدى اطلاق مى‌شود و در اصطلاح شرع، هر عمل جديدى، غير از عمل صحابه و تابعين است كه دليل شرعى نداشته باشد و بر دو قسم است: «بدعة الهوى» و «بدعة الكفر».

    «البرائة الاصلیة»[۹]: مراد از آن، اين است كه اصل، برائت ذمه افراد بوده و تحت تعقيب قرار گرفتن افراد، جايز نيست مگر به واسطه حكم محكمه.

    «البرائة الشرعية»: مراد از آن، وظيفه شرعيه‌اى است كه نافى حكم شرعى، هنگام شك در آن و يأس از تحصيل آن مى‌باشد و نویسنده، معتقد است كه وظيفه بودن آن، به معنى غير ناظر بودن آن به واقع است.

    «التابعى»:[۱۰] كسى است كه حد اقل يكى از صحابه را ملاقات كرده، هر چند مصاحب او نبوده باشد. برخى، تابعين را به پانزده طبقه تقسم كرده‌اند.

    «التابعى المخضرم»[۱۱]: مراد، كسى است كه عصر جاهليت و زمان رسول خدا(ص) را درك كرده، ولى بدون آنكه حضرت را ديده باشد، اسلام آورده است كه از جمله آنها، مى‌توان ابى رجاء عطاردى و سويد بن غفلة را نام برد.

    «التبادر»[۱۲]: عبارت است از انسباق معنا به ذهن، به مجرد شنيدن آن، بدون كمك گرفتن از هيچ قرينه‌اى كه اين امر، نزد اصوليون، علامت حقيقى بودن استعمال آن لفظ در آن معنا مى‌باشد.

    «التحمل»[۱۳]: به معناى اخذ و گرفتن حديث از شيخ مى‌باشد و طرق آن عبارتند از سماع، قرائت، اجازه، مناوله و...

    «التخيير الشرعى»[۱۴]: اصطلاحى است نزد علماى اماميه، به معناى ترخيص شارع در اخذ به يكى از دو اماره، هنگام تعارض آنها و عدم امكان جمع ميان آنها.

    از ديگر اصطلاحاتى كه توضيح داده شده‌اند، مى‌توان به موارد زير اشاره كرد:

    «الابد»، «الابداع»، «ابطال الاستحسان»، «الاتحاد»، «الاتقان»، «الاثبات»، «الاثر»، «الاثم»، «الاجازة»، «الاجتماع الحقيقى»، «البيهسية»، «البينة»، «البيان القولى»، «البيان الفعلى»، «بناء العقلاء»، «البطلان»، «البلاغة»، «البعض»، «البسيط الحقيقى»، «البسيط المفهومى»، «التوجيه»، «التوضيح»، «التواتر اللفظى»، «التواتر المعنوى»، «التنزيل»، «تنقيح المناط»، «التنبيه بالاعلى على الادنى»، «التنزيه»، «التناقض»، «التنافر»، «الثابت»، «الثقة»، «الثمرة»، «الثواب»، «الثمامية»، «الجارودية»، «جامع الكلم»، «الجبرية»، «الجدال»، «الجزء الصورى»، «الجرح»، «الجزئى»، «الجعل»، «الجسم التعليمى»، «الجعفرية»، «الحائطية»، «الحاشية»، «الحافظ»، «الحاكم»، «حال التلبس»، «حال الجرى»، «الحجية الذاتية»، «الحد»، «الحدوث»، «الحدود»، «الخاص»، «الخاطر»، «الخبر»، «الخاصة»، «خبر آلاحاد»، «الخبرة»، «الخصوص»، «الخطاب»، «الخطابة»، «الخطابية»، «الدعوى»، «الدلالة»، «الدليل»، «الدوران»، «الدين»، «الدليل النقلى»، «الدليل الفقاهتى»، «دليل الفروع»، «دليل الخطاب»، «الذاتى»، «الذكاء» و...

    وضعيت كتاب

    فهرست مصادر و مراجع مورد استفاده مؤلف و نيز فهرست آيات و اصطلاحات مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.


    پانویس


    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.

    وابسته‌ها