مکاشفات رضوی

    از ویکی‌نور
    مکاشفات رضوی
    مکاشفات رضوی
    پدیدآورانلاهوری، محمدرضا (نویسنده) منصوري، کوروش (مصحح)
    ناشرروزنه
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ1
    شابک964-6176-16-x
    موضوعشعر فارسی - قرن 7ق. - تاريخ و نقد مولوی، جلال‌الدین محمد بن محمد، 604 - 672ق. مثنوی - نقد و تفسير
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏5301‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏2‎‏م‎‏7‎‏ ‎‏1377
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مکاشفات رضوی، اثر ادبی و عرفانی «مولوی محمدرضا لاهوری» – از عالمان قرن یازدهم هجری - ‌و شرح ترتیبی بر مثنوی مولوی است. این شرح، یکى از شروح بسیار ممتاز و پرمایه و کهن شبه قاره هند است که در آن، مطالب مثنوی به‌صورت کوتاه و روان شرح و گزارش و ابیات مشکل هر شش دفتر به‌دقت بررسى و حلّ شده است. شرح مذکور، کامل است و شامل همه ابیات هر شش دفتر مثنوی می‌شود.

    مؤلف، ‌شرحش بر مثنوى را برای تبرّک و تیمّن و بهره‌مندی از برکات علمی و معنوی حضرت امام رضا(‌ع)، «مکاشفات رضوى» نامیده است. شایان توجه است که نویسنده در حال نگارش مکاشفات رضوی بود که مصیبتی به او روی آورد و پسرش - که بسیار دوستش می‌داشت و تنها فرزندش بود - درگذشت. این واقعه تلخ و غم جانکاه چنان شارح را منقلب و افسرده و عقل و هوشش را آواره و جامه صبرش را پاره‌پاره کرد که دیگر نتوانست آن‌چنان‌که باید و شاید به شرح بقیه مثنوی بپردازد و خودش این واقعه سوزناک را در کتابش یادآوری کرده است[۱].

    شگفت آنکه او در این هنگام در اواخر شرح دفتر سوم مثنوی بود و به حکایت «زنى که فرزندش نمى‌‏زیست»، رسیده بود. او هرچند سرانجام صبوری پیشه کرد و به قول خودش «رضا به قضا» داد و «سر بر خط فرمان» نهاد و چاره کار از جناب جلال‌الدین محمد مولوی طلبید، ولکن دیگر آن نشاط و موشکافی سابق در کار نبود و در نتیجه، از اواخر دفتر سوم تا پایان دفتر ششم مثنوی، ابیات با بى‏‌حوصلگى و کم‏‌دقتى شرح شده و این کیفیت نامطلوب و نقیصه مهمّ، در دامنه مذکور دقیقا و کاملا آشکار است[۲].

    کتاب، توسط کورش منصورى‏، تحقیق و تصحیح شده است.

    درباره روش خاصّ پدیدآور در شرح و گزارش ابیات مثنوى معنوى چند نکته گفتنی است:

    1. ‌شارح، اولین نکته‌‏اى را که در شرح ابیات مورد توجه و عنایت قرار داده، آن است که در بیشتر جاها پیش از شرح، بیان و توضیحی کوتاه از مقصود داستان مورد نظر بازگو مى‌کند و مقصد و هدف اصلی متن را بیان مى‌کند؛ به‌طور مثال در «قصّه آن خلیفه که در کرم از حاتم طایى گذشته بود»،‏ بیان کرده است که این داستان در استشهاد آن است که هرکس هرچه در راه حقّ تعالى بدهد، بهتر از آن بازستاند؛ چنان‌که اعرابى اندک آب باران نزد خلیفه برد و با وجود آب شیرین که در شهر خلیفه مى‌گذشت، خلیفه آن اندک آب باران را پذیرفت و به اعرابى عطای بسیار فرمود و به او طلای رایگان داد... مراد از اعرابى درویش، عقل است و مقصود از زن، نفس مکاره...[۳].
    2. مؤلف پس از توضیح هدف هر داستان و تمثیل، به فراخور ذوق و شوق مولوی، ابیات را شرح مى‌‏‌نماید و به هیچ عنوان، چون بیشتر شارحان، افکار و عقاید ابن عربى را وارد بحث نمى‌کند و تحت تأثیر او نیست[۴].
    3. ‌گاه شارح، کلّ یک بیت را که با نشانه «قوله» نشان‌مند شده، آورده و به یکایک نکات و دقایق آن - ‌از جهت قرآن و حدیث، لغت، اصطلاح، تاریخ و... - ‌پرداخته و پس از آن، همان بیت را روان و یکدست و بیشتر اوقات در نهایت ایجاز شرح مى‌کند؛ به‌طور مثال: قوله:
      «نام احمد چون حصارى شد حصین ‌تا چه باشد ذات آن روح الامین»؛
      ‌«روح، عبارت است از جوهر مدبّر بدن یا چیزى که در حکم بدن باشد؛ چنان‌که قرآن را حقّ تعالى روح خواند، وجهش اینکه تدبیر امّت بدان حاصل است. پس مجموع امّت به‌منزله بدن باشد و قرآن به‌مثابه روح مدبّر و تدبیر جوهر روح، چون مقارن خطا که آن خطا مانند خیانت باشد، نباشد، در کارخانه الهى به روح الامین موسوم می‌‏گردد و اگر تدبیر آن جوهر به امورى که مافوق قدرت بشرى است تعلق شود، روح اللّه و روح القدس اسم یابد و شخص کامل که تدبیر او در عالم اشخاص بر این وجوه باشد، با وجود بدن عنصرى ملقّب شود به روح اللّه و روح القدس و روح الامین؛ اگرچه بشر است. از این جهت مولوى، حضرت رسالت‏‌‌‌پناه را ‌روح الامین گفت و جبرئیل نیز به همین اعتبار روح القدس و روح الامین است و حضرت عیسى ‌هم همچنین»[۵].
    4. ‌گاه شارح، یک مصرع را آورده و با نشانه «إلخ» کلّ بیت را اراده کرده که مصحح براى تفهیم و روانى بیشتر، بیت بعدى را در دو قلاب آورده است:
      چیست تعظیمِ خدا افراشتن خویشتن را خوار و خاکى داشتن
      «یعنى تعظیم و بزرگى خدا به‌جا آوردن، خود را خوار داشتن است».
      و قوله:
      پیش سبحان پس نگهدارید دل تا نگردید از گمانِ بد خجل
      از سبحان به اعتبار تنزیه، ذات حقّ خواسته؛ از قبیل اطلاق مصدر و اراده اسم مفعول؛ یعنى، ذات مقدّس و منزّه[۶].
    5. باید یادآور شد که شارح بزرگوار در برخى ابیات دقت خاصى مبذول داشته که در دیگر شارحان کمتر مى‌‏‌توان سراغ گرفت؛ براى مثال در این بیت:
      هرکه جز ماهى ز آبش سیر شد وآنکه بى‌‏روزیست، روزش دیر شد
      با بیان چند وجه، آن را شرح کرده که یکى از وجوه آن کاملا نادر است و از هوش سرشار وى سرچشمه می‌‏گیرد: مرجع ضمیر شین، لفظ پاک است که مراد از آن عشق یا غم عشق است.
      و این سه بیت:
      در غم ما روزها بی‌گاه شد روزها با سوزها همراه شد
      روزها گر رفت گو روْ باک نیست تو بمان اى آنکه چون تو پاک نیست
      هرکه جز ماهى ز آبش سیر شد وآنکه بى‌‏روزیست، روزش دیر شد
      به‌حسب ربط، با هم دست‌به‌گریبان آمده و صفت همان پاک، بیان کنند و اشاره مى‌‏فرمایند که عشق بحرى است بى‏‌پایان؛ هر عاشقى که ماهى این دریاست، لب‌تشنه زندگی کند و لب‌تشنه بمیرد و روزش دیر شد؛ یعنى به غم و اندوه گذشت. بنا بر قاعده مشهور که گویند: هنگام شادى زود بگذرد و ایام غم دیر به سر آید و معنى بیت، قسم دیگر هم بیان مى‌‏‌شود و ماهى پیوسته در آب است و از دریافت حقیقت آب در حجاب. چنان‌که حضرت مولوى در جاى دیگر مى‌‏‌فرماید:
      ماهى اندر آب جو و آب‌جو مى‌‏‌زند بر گوش چشمش آب جو
      1. پس ماهى کنایت باشد از شخص غافل که از قرب حقّ بى‏‌خبر است و حاصل معنى آنکه، غیر غافل هرکه به‌قدر آگاهى داشت، به کام دل رسید و آنکه بى‏‌روزیست، بى‏‌رو بى‏‌مروّت را گویند؛ یعنى، هر کاملى که مروّت با نفس نگردد، محکوم او نگردید و به پیروى زندگانى کرد، روزش دیر پایید؛ یعنى عمر باقى و حیات جاوید یافت[۷].
      2. ‌شارح براى جمع‌‏بندى سخن خود با کلماتى مانند: «یعنى»، «أي»، «حاصل کلام آنکه» و «مى‌گوید که»، شرح ابیات را آغاز کرده و به پایان رسانده است؛ البته این‌گونه سبک و روش از دیرباز، به‌ویژه در نزد شارحان، حواشى‏‌نویسان و مفسران شبه قاره هند، رسمى معهود بوده است[۸].
      3. ‌شایان توجه است که شارح به تمامى نکات و دقایق ابیات، نظرى صائب و موشکافانه داشته و به آنها پرداخته است؛ چه آنجا که بیتى به آیه‏‌اى شریف اشارت دارد (اقتباس، حل، درج) یا به حدیثى (قدسى، نبوى)، چه آنجا که اصطلاحى عرفانى مطرح شده و وى آن را به‌ظرافت شکافته و شناسانده است، همه و همه دست به دست هم داده تا شرحى جاندار و پرمایه بر صفحه تاریخ نقش شود[۹].
      4. ‌شارح در داستان برخاستن مخالفت و عداوت از میان نصارى...، از امام دوازدهم(‌ع)، ‌سخن ‏گفته و احتمال داده که مراد مولوی، ظهور حضرت صاحب‌الامر باشد[۱۰].
      5. ‌همو در شرح بیتى دیگر، از حضرت زین‌العابدین(‌ع)، ‌به‌عنوان امام و سیدالمتقین یاد کرده است[۱۱].
      6. ‌از آنجایى که متن از لحاظ قدمت زبانى، اهمیت چندانى نداشت و سبک کلامى مؤلف چون دیگر شارحان شبه قاره هند، قالبى و همانند بود، مصحح و محقق کتاب به مقابله کلمه‌به‌کلمه متن نپرداخته و تنها در جایى که نیاز بوده، به نسخه دوم (گنج‌بخش پاکستان) مراجعه کرده، مثل: افتادگی‌ها، افزونی‌ها، ناخوانی‌ها (جمله یا کلمه‏‌اى) و مانند آن. به‌هرروى، کارى که بر روى این متن شریف انجام گرفته، به قرار زیر است: مصحح، همه ابیاتى را که شارح برگزیده و آورده، با اصح و احسن نسخ مثنوى معنوى، یعنى نسخه قونیه مقابله کرده و در جایى که بیت، در نسخه قونیه نیامده و معمولا شارح آن را به‌صورت یک مصرع آورده، براى روانى و روشنى شرح، به کتاب «از دریا به دریا» - از آثار استاد محمدتقی جعفری - ‌مراجعه و آن بیت با مثنوى چاپ استاد جعفرى یا رمضانى کامل گردیده است[۱۲].
      7. ‌مصحح در ترجمه آیات قرآن کریم، از ترجمه قرآن استاد عبدالمحمد آیتى بهره گرفته است[۱۳].
      8. ‌شارح در داستان وصیت کردن رسول(‌ص) ‌به على(ع)، این بیت را آورده:

      «گفت پیغمبر على را کاى على شیرِ حقّى پهلوانِ پُردلى» و شرح ‏خوارزمى را درباره افضلیت و اعلمیت حضرت على(‌ع) ‌پذیرفته است[۱۴].

      وضعیت کتاب

      نمایه‌ها شامل: کشف الآیات، کشف الاحادیث، نام‌نامه، کتاب‌نامه، جای‌نامه، کشف الابیات و کتاب‌شناسی مراجع تصحیح در آخر کتاب ذکر شده است.

      پانویس

      منابع مقاله

      مقدمه و متن کتاب.

      وابسته‌ها