نزهة الأنام في تاريخ الإسلام

    از ویکی‌نور
    نزهة الأنام في تاريخ الإسلام
    نزهة الأنام في تاريخ الإسلام
    پدیدآورانطباره، سمیر (محقق) ابن دقماق، ابراهیم بن محمد (نویسنده)
    ناشرالمکتبة العصرية
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1420 ق
    چاپ1
    موضوعاسلام - تاریخ - سال شمار

    اسلام - سرگذشت‌نامه

    کشورهای اسلامی - تاریخ - سال شمار
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏36‎‏/‎‏63‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ت‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    نزهة الأنام في تاريخ الإسلام، اثر صارم‌الدين ابراهيم بن محمّد بن ايد مرعلائى مشهور به ابن دقماق (809-750) مى‌باشد.

    مورخان مسلمان در تدوين و تنظيم متون تاريخى، شيوه‌هاى گوناگونى؛ از قبيل حديثى، خبرى، دودمانى، طبقاتى، تبارشناسى و فرهنگ‌نامه‌اى در پيش گرفته‌اند.يكى ديگر از اين شيوه‌ها، سال‌شمارى مى‌باشد. اثر حاضر هم به اين شيوه تدوين شده و حوادث و وقايع در آن به ترتيب سال‌هاى وقوع آنها ذكر شده است. ابن دقماق، علاوه بر ذكر حوادث اساسى كه توجه عمده آن به اخبار مصر و شام دوره ايوبيان است، به شرح جنگل‌هاى صليبى نيز علاقه وافر نشان داده است. اين اثر ضمن مراعات ترتيب سالشمارى 628 تا 659 هجرى، به شيوه فرهنگ‌نامه‌اى تدوين شده و سراسر كتاب شرح حال بزرگان، امراء، سلاطين، وزراء، علماء و ادباء و شعراء است كه در بين سال‌هاى فوق در مصر و شام و نواحى اطراف آن از دنيا رفته‌اند.ابن دقماق در شرح حال شخصيت‌ها به اجمال سخن گفته و به طور كامل به شرح آنان نپرداخته و بيشتر به ذكر برخى ويژگى‌هاى مهم افراد اكتفا نموده است و در موارد شعرا و ادباء نمونه‌هايى از كارهاى آنان را آورده است.

    از كاستى‌هاى اين اثر غفلت از اوضاع، احوال اجتماعى و فرهنگى شهرهاى تحت حاكميّت ايوبيان و نيز غفلت از مسائل اقتصادى و تجارى است؛ ولى در موارى توجهى به حواث طبيعى؛ مانند سيل، زلزله و در مواردى هم به امراضى؛ مانند وبا كه انتشار يافته شده است و در مواردى هم ذكرى از طوايف و عجايب نيز آمده است.

    نزهة الانام، تاريخ عمومى اسلام در دوازده جلد، شامل رويدادها تا 779 قمرى كه نسخه كاملى از اين كتاب تاكنون به دست نيامده است؛ امّا بخش‌هايى از آن در كتاب‌خانه‌هاى معتبر جهان موجود است كه يكى از آنها، اثر حاضر؛ شامل سال‌هاى 659-628 قمرى است.

    ساختار

    اثر از مقدّمه و سه فصل تشكيل يافته است. فصل اوّل، ابن دقماق و نزهة الانام نام دارد. فصل دوم، بررسى منابع تاريخى بين سال‌هاى 628 تا 659 هجرى عنوان زده شده است و فصل سوم، متن اصلى اثر ابن دقماق و قبل از آن پيش‌گفتار آمده است.

    گزارش محتوا

    مقدّمه و دو فصل اوّل، به قلم محقّق اثر دكير سمير طبّاره نگاشته شده است. در مقدّمه محقق اول به ويژگى اين برهه تاريخى كه اثر به آن پرداخته و آن اينكه بين سلاطين ايوبى حاكم در مصر، و حاكمان ايوبى، شام كه به تدريج اتحاد و يكپارچگى آنان دچار مشكل شده و آتش جنگ‌هاى داخلى ميان اعضاى خاندان ايوبى شعله و رشد و از طرف ديگر تهديدهاى خارجى كه حكومت ايوبى به آن درگير بودند، زيرا آنها قصد استيلاء و تسلط بر شهرهاى سواحل شام را داشتند كه از آن فصل اوّل از دو قسمت تشكيل يافته است. قسمت اول به بررسى حيات مؤلف ابن دقماق مكان علمى او و تأليفات او مى‌پردازد. در قسمت دوم به نسخ موجود از نزهة الامام كه در كتاب‌خانه‌هاى جهان موجود هستند و نسخه اين اثر پرداخته و سپس به نقد و تحليل اين نسخه به طور كامل پرداخته است. در پايان اين فصل، تصاويرى از اين نسخه درج شده است.

    فصل دوم، به بررسى منابع و مصادرى كه ابن دقماق در نگارش ابن برهه تاريخى از آنها سود جسته، پرداخته است.

    در اين بخش محقّق مصادر مؤلف را به دو قسم تقسيم مى‌نمايد. مصادرى كه مؤلفين آنها هم عصر دوره ايوبى بوده يا در حوادث خود به طور مستقيم شركت داشته يا اينكه حوادث را مشاهده نموده‌اند. ما طبق روال محقّق اينها را نام برده و مختصرى آنها را شرح مى‌نماييم:

    مرآة الزمان فى تاريخ الاعيان ابوالمظفر يوسف بن قزا و غلى تركى، ملقب به شمس‌الدين و مكنّى به ابوالمظفر و مشهور به سبط ابن‌ جوزى(به دليل اينكه مادرش دختر عبدالرحمن بن جوزى مى‌باشد(582-654 هجرى))، است. او در اين اثر، حوادث را از آغاز آفرينش تا اوايل سال مرگ خود به صورت سالشمار شرح داده و وفيّات بزرگان را نيز در ضمن آن آورده است.

    - وفيّات الاعيان و انباء الزمان: تألیف احمد بن محمد بن ابراهيم ابوالعباس شمس‌الدين برمكى اربلى، مشهور به ابن خلكان(608-681) مى‌باشد.او قاضى‌القضات دمشق و مورخ آن شهر مى‌باشد. وى اين اثر را كه مشتمل بر شرح حال 846 تن از بزرگان، امراء، وزراء، علما و عرفاست، به ترتيب حروف معجم تنظيم نموده است.وفيات الاعيان گنجينه‌اى از اطلاعات گرانبها است، به ويژه در قسمت‌هايى كه مصنّف از معاصران خود سخن مى‌گويد.

    الاعلاق الخطیرة فى ذكر امراء الشام و الجزيرة، اثر ابن شداد(613-684) مى‌باشد.او از صاحب منصبان دولت ايوبى مى‌باشد.اثر او به مثابه تاريخ سياسى شمال عراق و مناطق پنج گانه شام، حلب، دمشق، لبنان، اردن و فلسطين) است كه ابن دقماق در تألیف خود جزئى كه حوادث مربوط به حمله مغول، به جزيره را دربر دارد، استفاده نموده است.

    - زبدة الحلب من تاريخ حلب، اثر ابن عديم(588-660) كه نوعى تاريخ نگارى محلى است. او از صاحب منصبان دولت ايوبى مى‌باشد. او در اثر خود به پيروى از ابن عساكر، سرگذشت بزرگان حلب را به ترتيب حروف الفبايى آورده و در مقدّمه، به شرح جغرافياى حلب و شمال شام و فتح آن به دست مسلمانان پرداخته است و اين اثر دربردارنده حوادث تا سال 642 كه خروج وى از حلب است، مى‌باشد. ابن دقماق از جزء سوم اين كتاب كه حوادث و وقايع 569 تا 642 را دربر دارد، سود جسته است.

    - الذيل على الروضتين تألیف ابوشامه(605-665) مى‌باشد. اين اثر شرح حال بزرگان قرون ششم و هفتم هجرى را به ترتيب سال تنظيم و تدوين نموده است.

    - الروض الزاهر فى سيرة الملك الظاهر، اثر ابن عبدالظاهر(620-692) است. او نویسنده، ناظم و به خاطر كارگزارى در ديوان انشاء و تألیف سيره ملك ظاهر مشهور است.

    - الستفاد من ذيل تاريخ بغداد و الاول من ذيل تاريخ بغداد، تألیف حافظ محب‌الدين، مشهور به ابن نجار مى‌باشد.

    2-مصادر و منابعى كه مؤلفين آنها در حوادث و دوره ايوبى زندگانى نمى‌نموده، ولى حوادث اين برهه تاريخ را نگاشته و ابن دقماق در اثر خود از منابع آنها سود جسته است.

    - الوافى بالوفيّات، اثر خليل بن ابيك بن عبدالله صفدى شافعى، مشهور به صلاح‌الدين صفدى(696-764) مى‌باشد. اين كتاب، اثرى بزرگ در تراجم است كه به ترتيب ابجدى نگارش يافته است. او برخلاف ابن خلكان، تراجم صحابه و خلفا را نيز آورده است.

    - دول الاسلام و المبر فى خبر من غبر، هر دو تألیف حافظ ذهبى(673-748) مى‌باشد.

    او مختصرى از كتاب شمس‌الدين محمد بن احمد ذهبى، به نام تاريخ الاسلام و وفيّات المشاهير و الاعلام كه تاريخ عمومى است، از اوّل هجرت تا 640 هجرى، را فراهم آورده و آن را العبر فى خبر من عبر ناميد و ذيلى، شامل حوادث 701 تا 740 بر آن نوشت.

    حافظ ذهبى خلاصه‌اى نيز از تاريخ اسلام از آغاز تا 744 و وفيات مشهير هر سال به شيوه سالشمار تألیف و آن را دول الاسلام ناميد.

    دسته سوم، مصادر و منابعى است كه محقّق از آنها در تحقيق اثر استفاده كرده و ابن دقماق در تألیف نزهه الانام به آنها اشاره ننموده است. اين مصادر، سه دسته هستند.

    كتب تاريخ عمومى، كتب طبقات و كتب خطط و آثار (تاريخ نگارى محلّى)

    الف) كتب تاريخ عمومى.

    - المختصر فى اخبار البشر، اثر ملك مؤيد اسماعيل، مشهور به ابوالفداء (672-732) مى‌باشد. او از خاندان ايوبيان و امير حماة بوده است. اين اثر يك دوره تاريخى عمومى و متضمن اطلاعات مربوط به ادوار پيش از اسلام «دوران با مليّت» تا 729 قمرى است: محقق از مجلد سوم و چهارم كه در رابطه با دوران ايوبيان، جنگ‌هاى صليبى، ملوك، ملوك مصر، شام و تونس و همچنين از فتح قيصريّه و مرگ هلاكوخان و حوادث ديگر تاريخ اسلام تا 729 قمرى بازگو نموده است، استفاده كرده است. اشخاصى چون ابن‌ حبيب دمشقى و ديگران ذيل‌هايى بر تاريخ او نوشته‌اند كه معروف‌ترين آنها، تتمة المختصر فى اخبار البشر ابن‌وردى(متوفاى 749 قمرى) است كه حوادث تا سال 749 را آورده است. البداية و النهاية مهم‌ترين اثر ابن‌كثير(701-774) مى‌باشد. اين اثر نوعى تاريخ عمومى است كه مؤلف آن حوادثى را كه از ابتدا آفرينش تا 751 رخ داده، ضمن آن آورده است.

    - مرآةالجنان و عبراليقظان، اثر عبدالله يافعى مصرى (متوفاى 766) است كه دربر دارنده تاريخ اسلام، از هجرت پيامبر اكرم(ص) تا 750 به شيوۀ سالشمارى مى‌باشد و به پيوست رويدادها، وفيات مشاهير را نيز آورده است.

    السلوك لمعرفة دول الملوك، تألیف تقى‌الدين مقريزى(متوفاى 845) مى‌باشد. در اين اثر تاريخ ايوبيان و مماليك مصر از 567 تا 844، با ذكر وفيّات بزرگان فراهم آمده است.

    - النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة اثر ابن‌ تغرى بردى(متوفاى 874) شاگرد مقريزى كه در رابطۀ با تاريخ مصر از فتح اسلامى تا 1872 مى‌باشد. اين اثر مفصل‌ترين تاريخ مصر اسلامى است. اين كتاب بر اساس دوره حكومت فرمانروايان مصر و به شيوۀ سالشمارى تنظيم شده است.

    حسن المحاضرة فى اخبار مصر و القاهرة تألیف جلال‌الدين سيوطى (متوفاى 911) به بررسى تاريخ كهن مصر و اوضاع سياسى، ادارى، اجتماعى، علمى و فرهنگى آن پس از فتح اسلامى تا زمان مؤلف پرداخته و نيز دربردارندۀ زندگى‌نامۀ مختصرى از بزرگان مى‌باشد.

    - مفرح الكروب فى اخبار بنى ايوب تألیف جمال‌الدين بن واصل، مشهور به ابن واصل(متوفاى 764) از نوع تاريخ‌نگارى دودمانى(تاريخ دولت ايوبى) مى‌باشد. به سبب پيوستگى مؤلف با امراى ايوبى، اثر از منابع مهم درباره ايوبيان مصر و شام، نزاع‌هاى داخلى و جنگ‌هاى ايشان با صليبيان است.

    ب- كتب طبقات(تاريخ نگارى به شيوه طبقات)

    در اين شيوه، افراد متعلق به يك گروه، يا دوره يا نسل(اصطلاحا طبقه) در يك رديف جاى مى‌گيرند و شرح حال آنان به ترتيب زمانى درپى هم مى‌آيد.

    - فرات الوفّيات، تألیف ابن‌ شاكر كتبى(متوفاى 764) كه به عنوان ذيلى بر اثر ابن‌ خلكان است كه مشتمل بر تراجم از وفات ابن‌ خلكان تا زمان خودش مى‌باشد كه به ترتيب حروف معجم تنظيم يافته است.

    - عيون التواريخ، تألیف ابن‌ شاكر كتبى مى‌باشد. اين اثر مجموعه‌اى از شرح حال بزرگان كه به شيوۀ سالشمارى تنظيم و تا سال 760 را دربرگرفته است.

    - الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة، اثر ابن‌ حجر عسقلانى است كه شرح حال بسيارى از بزرگان سده هشتم را از آغاز تا پايان 800 به ترتيب الفبايى جمع‌آورى نموده است.

    - طبقات الشافعية، اثر اسنوى(متوفاى 772) مى‌باشد كه شرح حال علماء و ادباء مشهور از اهل مذهب شافعى را به ترتيب حروف ابجديّه جمع‌آورى نموده است.

    - طبقات الشافعية الكبرى، تألیف سبکی (متولد 727) مى‌باشد. اين اثر مشتمل بر يك مقدّمه و هفت طبقه به ترتيب زمان جمع‌آورى شده است، مى‌باشد.

    - المنهل الصافى و المستوفى بعد الوافى، اثر ابن‌ تغرى بردى(متوفاى 874) مى‌باشد. او اين اثر را به عنوان تكمله كتاب صفدى، به تراجم مشاهير علماء، امراء و سلاطين مصر و شام در عصر مماليك و نيز مشاهير معاصر خود در شرق و غرب اسلامى از مسلمانان و غير مسلمانان از نيمه قرن هفتم تا نيمه قرن نهم اختصاص داده است.

    - عيون الانباء فى طبقات الاطباء، اثر ابن ابى‌اصبيعه(متوفاى 668) مى‌باشد. اين اثر از مهمترين كتب تراجم مى‌باشد.

    ج- كتب خطط و ثار(كتب تاريخ‌نگارى محلّى)

    اين كتب علاوه بر شرح حال علماء و مشاهير، معمولا مشتمل است بر پيش‌گفتارى درباره تاريخ احداث شهر و فتح آن به دست مسلمانان، صحابه و تابعانى كه به آنجا رفته‌اند. سخنانى در فضيلت شهر، واليان، امراء، محله‌ها و بناهاى تاريخى؛ مانند قلعه، مسجد و...

    - المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار اثر تقى‌الدين مقريزى است. اين اثر مشروح‌ترين وصف از جغرافياى مصر، قاهره و سير تاريخى كه از فتح اسلامى به بعد است و نيز دربردارنده تراجمى از افراد است.

    - الانتصار لواسطة عقد الامصار، تألیف ابن دقماق كه تاريخ و جغرافياى ده شهر بزرگ اسلامى موضوع آن مى‌باشد كه تنها جلدهاى چهارم و پنجم آن، درباره فسطاط(بازارها، مدارس، ابنيه، خيابان‌ها...) و اسكندريه و بعضى از قريه‌ها مصر در آن است.

    فصل سوم، با پيش‌گفتارى در رابطه با بررسى دوران حيات علمى و ادبى در زمانى كه ابن دقماق در آن زيست و نمو نمود است، آغاز مى‌شود. دوران حيات او معاصر با سال‌هاى پايانى دولت مماليك بحرى(648-792) و آغاز حاكميّت مماليك برجى و چركسى(782-922) است كه بر مصر و شام حكومت می‌كردند. اين دورانى است كه ابن دقماق متولّد و در آن رشد نموده است و از آنجا كه مماليك، حمايت از علوم دينى را درپيش گرفته بودند، مواجهه با ساختن و تجديد بناى مدارس و مساجد جامع در مصر و ديگر شهرهاى دور هستيم؛ از جمله مدرسه ظاهريه، مدرسه منصوريه، جامع عمر و جامع ابن‌ طولون و تجديد بناى جامع ازهر و به خاطر همين حمايت معنوى و مالى از علوم دينى حاكمان، مماليك است كه مى‌بينم اصولا دانش تاريخ و هم دانش‌هاى ديگر در اين قرن، بيش از هر نقطه، در مصر و شامات رشد و نمو داشت و به عكس، شرق از يك‌سو گرفتار مغولان و ايلخانان و سپس تيموريان شده، به همين دليل براى مدّتى براى طولانى از دانش امروزى به دور افتاد.

    و به دليل همين حركت علمى و ادبى در اين دوران، ملاحظه مى‌كنيم كه به تعداد قابل شمارى براى فراگيرى علوم اشتياق نشان مى‌دهند و از آثار ديگران كثرت بسيارى از علماء و ادباء در زمينه‌هاى مختلف در اين عصر مى‌باشد؛ از جمله ابن‌ حجر عسقلانى بدر عينى.

    مخصوصاً در زمينه تاريخ عمومى؛ از جمله مهمترين آنها البداية و النهاية ابن‌كثير، العبر و ديوان المبتداء و الخبر فى تاريخ العرب و العجم و...ابن‌ خلدون، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء قلقسندى و نزهة الانام فى تاريخ الاسلام. مؤلف بعد از اين پيش‌گفتار محقّق، متن اصلى ابن دقماق را مى‌آورد. از آنجا كه مطالب اين اثر، حوادث سى سال آخر حكومت ايوبى را دربر دارد، لذا گزيده‌اى از اين دولت را مى‌آوریم.

    حكومت ايوبيان با آغاز حكمرانى(صلاح‌الدين ايّوبى) بنيان‌گذار اين سلسله در مصر، به دنبال مرگ «عاضر»، آخرين خليفه فاطمى در 567 قمرى آغاز شد. او توانست بخش مهمى از سرزمين‌هاى اسلامى را كه به تصرف صليبيان درآمده بود، از آنان پس بگيرد، به ويژه بيت‌المقدّس را از جنگ فرنگان بيرون آورد. پس از مرگ او (589) قلمرو دولت ايوبى ميان فرزندان و برادرش سيف‌الدين عادل تقسيم گرديد؛ اما ديرى نپاييد كه ميان آنان اختلاف افتاد و سيف‌الدين عادل با حضور به موقع و مؤثر در رفع و رجوع اختلافات ميان جانشينان صلاح‌الدين، به تدريج و با درايت خاص، حكومت دمشق و مصر كه به فرزندان صلاح‌الدين رسيده بود، از آن خود سازد. و بدين سان وحدتى در قلمرو ايوبى ايجاد كرد. پس از مرگ سيف‌الدين عادل(615)قلمرو ايوبى بين فرزندان او آن طور كه خود تقسيم نموده بوده، برقرار شد.

    مصر به «كامل محمد» جانشين پدر دمشق به «معظم عيسى» و جزيره به «اشرف موسى» رسيد. آنها با يكديگر روابطى شايسته داشتند «كامل محمد» كه به دفع حملۀ پنجم صليبى‌ها (618) به شهر «دمياط» مشغول بود، اين امر كه ضرورت غلبه بر صليبى‌ها در حمله پنجم بود، سه برادر را به يك پيمان مشترك وا داشت؛ امّا هنگامى كه خطر خارجى بر ضد مصر از بين رفت، به تدريج اتحاد و يك‌پارچگى آنان درچار مشكل شد و آتش جنگ‌هاى داخلى ميان اعضاء خاندان ايوبى شعله‌ور شد. كار به جايى رسيد كه حتى براى دفع يكديگر با نيروهاى بيگانه صليبى(624) و نيز خوارزمشاهيان كه خود خطرى جدى براى حاكمىّ ايوبيان به شمار مى‌رفتند، هم داستان مى‌شدند(623 قمرى) و كار آن قدر بالا گرفت كه بدون جنگ و خونريزى بيت‌المقدّس را تسليم صليبيان نمودند(624 قمرى).

    با اين همه «كامل محمد» بيش از بقيّه حاكمان ايوبى پايدارى نشان داد، چنانكه پس از مرگ «معظم عيسى»(624 قمرى)، فرزندش «ناصر داوود» در برابر محاصره «كامل محمد» پايدارى نشان داد. چنانكه پس از مرگ «معظم عيسى»(626 قمرى)، فرزندش «ناصر داوود» در برابر محاصره «كامل محمد» (626) ايوبى تاب نياورد و دمشق را تسليم وى كرد.

    خوارزمشاهيان كه در سال 617 قدرت خود را به علّت استيلاء چنگيزخان بر سرزمين‌هاى حوزه ماوراءالنهر و خوارزم از دست داده بودند. در سال 622 قمرى جلال‌الدين خوارزم شاه در احياى حكومت خوارزمشاهيان موفق شد و اين امر پس از كوچ چنگيزخان از سرزمين‌هاى غربى و ناكامى تلاش مغول، متعاقب عقب‌نشينى آنها و وفات چنگيز در سال 624 محقق شد. پس از آن بر آذربايجان، تبريز و غرب فارس و در سال 262 به شهر خلاط استيلاء يافت و آنچه لشكريانش در اين شهر از اعمال وحشيانه انجام داده بودند، نگرانى شديدى، در دل ايوبيان و حكام مسلمانان سرزمين‌هاى مجاور افتاد، لذا ايوبيان خصومت ميان خود را فراموش كردند و با سلجوقيان براى رويارويى با خوارزم شاهيان يا يكديگر هم‌پيمان شدند. از اينجا حوادث را از متن اثر دنبال مى‌كنيم. جلال‌الدين خوارزم شاه براى حمله مغول‌ها لشكرى فراهم آورد و دو لشكر بعد از جنگ سختى كه ميان آنها درگرفت، جلال‌الدين خورازم شاه شكست و به «امد» فرار نمود(628) و پس از مدّتى كوتاه در كوه‌هاى كردستان به دست يكى از تركان در همان سال كشته و دولتش تجزيه شد. در اين سال شجاع‌الدين جلدك تقوى صاحب حماة، بهرام شاه صاحب بعلبك و زين‌الدين نحوى حنفى كه يكى از بزرگان نحو و لغت در آن عصر بوده، وفات يافته‌اند.

    در سال 629 مغول به طور كلى بر تمامى سرزمين‌هايى كه در دست خوارزم شاهيان بود، تسلط يافتند و روى به عراق كرده، قلمرو ايوبيان در جزيره و سلجوقيان روم در آسياى صغير را تمديد كردند. در سال 630 «كامل محمد» «برامد» به طور كامل تسلّط يافت و شهاب‌الدين غازى را نائب‌سلطنه آنها قرار داد. در اين سال ابن‌ اثير جزرى وفات يافت.

    در سال 631 «كامل محمد» از قاهره به سوى دمشق رهسپار شد. هنگامى كه به آنجا رسيد، به فرمانروايان و امراى ايوبى شام و جزيره نامه نوشت تا براى حركت به روم و در آوردن آن از چنگ سلاجقه آماده شوند. شاهان و امراى ايوبى يكى پس از ديگرى فرا مى‌رسيدند؛ از جمله فخرالدين توران شاه، فرزند صلاح‌الدين، و پسر عمويش، مجيرالدين داوود.

    «كامل محمد» قواى خود را چند گروه در «بيره» آرايش نظامى داد و پس فرمان حركت به سوى دربند(گذرگاهى در شمال بيره كه سرزمين شام را از آسياى صغير جدا مى‌كند) را صادر نمود. هنگامى كه علاءالدين كى‌قباد از حركت قواى ايوبى و پيشروى آنها آگاه شد، لشكر پيشروى می‌كردند و در كوهپايه‌اى براى رويارويى آماد گرديدند؛ اما نيروهاى سلجوقى فرا رسيدند و در برابر نيروهاى ايوبى قرار گرفتند. آخر سلطان سلجوقى در ذيعقده 631، «قله زياد» را تصرف كرد و بدين گونه حوزه تصرفات وى تا آن سوى رود فرات گسترش يافت. او سپس بلافاصله بر هفت قلعه ديگر كه در تابعيت «ارتقى‌ها» بود، چيره شد.

    در سال 632 سلجوقيان بر حرّان، رها، رقه، و توابع آن هم دست يافتند. در اين سال شهاب‌الدين سهروردى وفات يافت. در سال 633 به دليل اينكه سلجوقيان نيروهاى‌شان به سوى روم بازگشتند، «كامل محمد» از اين فرصت استفاده كرد و بار دگر به جزيره برگشت و «رها»، حرّان، «دنيسر» و قلعه سويدا را باز پس گرفت.و بعد به دمشق بازگشت. در اين سال ابوالخطاب درگذشت.

    «اشرف موسى» كه دمشق بدو سپرده شده بود، در سال 635 به خيال حمله به مصر و بركنار نمودن «كامل محمد» افتاد، ولى اجل امان نداد و برادرش «صالح اسماعيل» که مى‌خواست، نيت او را عملى كند، با واكنش «كامل محمد» روبه‌رو شد و از حكومت دمشق عزل گرديد؛ اما «كامل محمد» نيز در همان سال 635 درگذشت و نسل دوم ايوبيان منقرض شد. در اين سال هم علاءالدين كى‌قباد نيز فوت يافت.

    پس از «كامل محمد» فرزندش «عادل دوم» به جاى او نشست؛ امّا برادرش «صالح نجم‌الدين ايوب» و عموش «صالح اسماعيل» او را بركنار كردند و سپس صلاح ايوب در مصر(637) و صالح اسماعيل در دمشق به حكومت نشستند(637).

    در پى آن كه شام، دچار پريشانى گشت و هر يك از مدعیان ايوبى با صليبيان، خورازمشاهيان بر ضد ديگرى همداستان شدند و نزاع چنان بالا گرفت كه بار ديگر بيت‌المقدس كه پيش‌تر توسط ناصر داوود(637) تصرف شده بود، به وسيله صالح اسماعيل براى اينكه حسن نيت خود را به صليبى‌ها اثبات كند، در سال 368 علاوه بر بيت‌المقدس، طبريه، عسقلان و بعضى نواحى ديگر را به آنان بخشيد و اين اقدام سبب شورش سريع همه مسلمانان شد و پس خورازمشاهيان در سال 642 توانستند، بيت المقدس، را از دست صليبى‌ها خارج سازند و سپاه مسيحى تا حدود هفت قرن و تا جنگ جهانى اول نتوانستند وارد اين شهر شوند.

    صالح ايوب، فرزند «كامل محمد» با تصرف دمشق مدتى اوضاع را آرام كرد، وقتى بيت‌المقدس را گرفت و دولتى يكپارچه در مصر و شام پديد آورد؛ اما تصرف قدس به دست مسلمانان هجوم صليبى‌ها به مصر با حمله از راه دريا به «دمياط» در سال 647 را دنبال داشت. صلاح ايوب در اثناى همين جنگ كه به جنگ هفتم صليبى معروف است، در 647 قمرى درگذشت. همسر او «شجرة الدر» با مخفى نگه‌داشتن مرگ وى، فرزندش «توران شاه» را از «حصن كيفا» به مصر فراخواند و بر تخت نشاند.توران شاه جوان يك نقشه نظامى طراحى كرد كه متضمن پيروزى نهايى بر صليبى‌ها بود. بالاخره پادشاه فرانسه نتوانست، در جنگ پايدارى كند و همه سپاهش به محاصره درآمد و شكستى سخت بر آن وارد گرديد و تقريبا هم افرادش كشته، مجروح و يا اسير شدند. خود «لويى نهم» در ميان اسيران بود كه دست بسته به منصوره برده شد(محرم 648). توران شاه خود در همان سال به قتل رسيد و مرگ او سرآغاز حكمرانى مماليك بحرى، و پايان دولت ايوبى محسوب مى‌شود.(مماليك جمع كلمه مملوك است به معناى برده‌اى كه به اسارت درآمده و پدر و مادرش برده نبوده‌اند، مملوك برده‌اى است كه خريد و فروش مى‌شود.)

    مماليك جلسه خبرگان قوم را بعد از مرگ توران شاه تشكيل دادند و تصميم گرفتند «شجرة الدر» را برگزيد تا عهده‌دار حكومت شود؛ ولى خليفه عباسى(مستعصم بالله) مماليك را به خاطر حاكم نمودن يك زن سرزنش نمود. لذا آنها براى خروج از اين اشتباه، راه حل را در اين ديدند كه با «امير عزالدين ابيك» ازدواج و حكومت را سپس، به وى واگذارد. حكومت او سه ماه طول كشيد و سپس عزالدين ابيك بر تخت جلوس كرد و لقب «المغر ابيك» معروف شد(648-655). در 655 شجرد الدر همسر «مغر ابيك» توطئه‌اى ترتيب داد كه به كشته شدن «ابيك» انجاميد و مماليك معزى با پسرش «نورالدين على» بيعت كردند و او را «ملك منصور» لقب دادند. تحولات بسيار سريع سياسى در منطقه اسلامى خوار نزديك از سال 656 مثل اشغال عراق و شام توسط مغول، وضعيت دشوارى در مصر به وجود آورد كه وجود مردى نيرومند را در رأس قدرت ضرورى مى‌نمود. «قدور» كه از مماليك صالح بود. فرصت را براى در دست‌گيرى حكومت مصر مناسب ديد و در ذيعقده 657، منصور على را عزل و خود را بر جاى او نشست. در آن هنگام مغولان به طرف فلسطين پيش مى‌رفتند، در «عين جالوت» در فلسطين رويارويى بين آنها درگرفت كه به پيروزى درخشان مسلمانان منجر شد. «قدوز» از اين پيروزى استفاده كرد و به طرف شام راه افتاد و بعد از پنج روز وارد دمشق شد. پس در 15 ذيعقده 658 در حالى كه از دمشق به قاهره بازمى‌گشت، به دست «ركن‌الدين بيبرس بندقوارى» كشته شد و خود به جاى او حكومت را در دست گرفت.

    هلاكوخان در سال 657، سپاه خود را براى استيلا بر مناطق غربى بلاد شام بدان طرف گسيل داشت و شهرهاى ميافارقين، حرّان، رها، بيره و حارم را فتح كرد.آن گاه رهسپار حلب شد و در محرم 658 حلب به دست نيروهاى مغول افتاد.

    دمشق در اين زمان تحت حكومت «ناصر يوسف» از حكام ايوبى بود، بدون هيچ مقاومتى توسط هلاكوخان تصرف شد و به اين صورت، حكومت ايوبيان در بلاد شام و منطقه و پيش از آن در مصر پايان يافت.

    گزارش وضعيت

    از آنجا كه گفتيم محقّق از سه گونه مصادر و منابع نام برده جايى را كه در متن اضافه نموده، بين اين دو علامت [] مى‌آورد. اين اضافه يا از نصوصى ديگر كه مؤلف از آنها نقل نموده يا به آنها استشهاد نموده است و در صورتى كه اضافه بين اين دو علامت قرار مى‌گيرد، منحصرات به جايى كه مؤلف از خود اضافه نموده و از مصدرى كه نقل نموده اين اضافه نمى‌باشد. و اگر جملۀ معترضه‌اى آمده آن در بين اين علامت - - قرار مى‌گيرد. و در جاهايى كه در متن اين علامت(عدد 1) (عدد ب) درج شده، حكايت از ورقه‌اى كه اين مطلب در وجه و ظهر آن سخن آمده است.

    و در پاورقى‌ها، تمامى جاهايى كه در متن حوادث، شرح حال، وفيّات از آنها اخذ يا نقل شده، به طور كامل آدرس آنها آمده است. در صورتى كه در متن نام اماكن، اشخاص و اصطلاحات احتياج به توضيح داشته در پاورقى ذكر شده است. در صفحات پايانى كتاب، فهرست‌هاى اعلام، اماكن و جايگاه‌ها و مصادر و مراجع بر حسب حروف البفا تنظيم و تدوين يافته است و در پايان آنها، فهرست موضوعات گنجانده شده است.

    منابع مقاله

    دانشنامه جهان اسلام، زير نظر غلامعلى حداد عادل، ج 6، ذيل ماده تاريخ دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج سوم، هفتم و ششم كتاب دولت ايوبيان، محمد سهيل طفوش، ترجمه عبدالله ناصرى طاهرى دائرةالمعارف جامع اسلامى، سيد مصطفى حسينى دشتى، ج 6 و 9، ص 714 كتاب منابع تاريخ اسلام، رسول جعفريان.

    وابسته‌ها