التنبيه علی سبيل السعادة

    از ویکی‌نور
    التنبیه علی سبیل السعاده
    نام کتاب التنبیه علی سبیل السعاده
    نام های دیگر کتاب اربع رسائل فلسفیه

    التعلیقات

    رسالتان فلسفتیان

    پدیدآورندگان آل‌یاسین، جعفر (محقق)

    فارابی، محمد بن محمد (نويسنده)

    زبان عربی
    کد کنگره ‏BBR‎‏ ‎‏265
    موضوع فلسفه اسلامی
    ناشر حکمت
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر 1371 هـ.ش
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE18059AUTOMATIONCODE


    معرفى اجمالى

    التنبيه على سبيل السعادة اثر ابونصر محمد بن طرخان بن اوزلغ فارابى (259- 339ق) در بيان روش رسيدن به سعادت مى‌باشد كه به زبان عربى و در اوايل قرن چهارم هجرى نوشته شده و با تحقيق و تصحيح دكتر جعفر آل ياسين منتشر شده است.

    ساختار

    كتاب با مقدمه مصحح در معرفى كتاب آغاز و مطالب متن اثر نيز در قالب بيست نكته، ارائه شده است.

    فارابى در اين كتاب، به شيوه‌اى متفاوت از اثر ديگرش «احصاء العلوم»، به تقسيم‌بندى علوم پرداخته است. وى در اين شيوه، معارف را به دو گروه تقسيم كرده و معتقد است كه هر يك از اين دو گروه را صناعت‌هايى است و صناعت‌ها نيز بر دو قسم مى‌باشند: يكى آن‌هايى كه تنها از راه علم به آن معرفت داريم و ديگرى، علمى كه ممكن است بدان عمل شود.

    وى اين قسم اخير را به دو شعبه تقسيم كرده است: يكى، علمى كه انسان در شهر با آن عمل مى‌كند مانند پزشكى، تجارت و كشاورزى و قسم ديگر، علمى كه انسان در روش اخلاقى خود به آن نيازمند است و با آن كارهاى نيك و درست را تشخيص مى‌دهد.

    گزارش محتوا

    فارابى در ابتدا، به تعريف سعادت پرداخته و آن را مطلوب‌ترين خيرات معرفى نموده است. به نظر وى، ما مى‌بينيم وقتى كه به سعادت مى‌رسيم، پس از آن به هيچ وجه براى هيچ غايتى به جز خود سعادت تلاش نمى‌كنيم، از اين‌رو مى‌فهميم كه سعادت، چيزى است كه ذاتاً مطلوب است و هيچ وقت براى غيرخودش، مورد طلب قرار نمى‌گيرد.

    وى احوال انسان كه در طول زندگى و حيات براى او به وجود مى‌آيد را بر دو قسم تقسيم كرده است: برخى از آن‌ها احوالى است كه سزاوار ستايش يا سرزنش خاص نيست و برخى آن است كه چون براى انسان رخ دهد، سزاوار ستايش يا سرزنش مى‌گردد.

    وى معتقد است انسان با احوالى كه سزاور ستايش يا سرزنش نيست، به سعادت نمى‌رسد، بلكه آن‌چه انسان به وسيله آن به سعادت مى‌رسد، احوالى است كه براى انسان رخ مى‌دهد و در عين حال سزاوار حمد و ذم است.

    وى احوال شايسته مدح و ذم را نيز بر سه دسته تقسيم كرده است:

    1. افعالى كه در آن‌ها انسان مى‌بايد از بدنش به عنوان ابزار استفاده كند، مثل ايستادن، نشستن و نگاه كردن.
    2. عوارض نفس مثل شهوت، لذت، شادمانى، خشم و چيزهايى از اين دست كه به اين‌ها شبيه است.
    3. تميز و تشخيص‌هايى كه به وسيله ذهن انجام مى‌شود.

    اين سه دسته احوال و افعال، امورى هستند كه انسان در هيچ زمانى از زندگى خود از آن‌ها خالى نيست.

    فارابى، اختيار را وسيله‌اى براى رسيدن به سعادت دانسته و معتقد است كارهاى خوبى كه به طور اتفاقى از انسان سر مى‌زند و يا به طور اجبارى بر او تحميل مى‌شود، باعث سعادت نمى‌گردد، بلكه سعادت وقتى حاصل مى‌شود كه انسان، كارهاى خوب را با ميل و اختيار خويش انجام داده باشد. همچنين نه وقتى كه كارهاى خوب را فقط در بعضى از امور و در بعضى وقت‌ها با رغبت انجام دهد، بلكه وقتى كه در تمام افعالش و در تمام طول حياتش خوب را برگزيند.

    وى در ادامه، به بحث در امورى پرداخته كه افعال و عوارض تمييز نفسانى به وسيله آن به حالتى مى‌رسند كه بى‌ترديد، با آن به سعادت مى‌توان رسيد. او معتقد است هر انسان از آغاز خلقت خويش، با نيرويى سرشته شده است كه به وسيله آن مى‌تواند افعال و عوارض نفسانى و تمييز خود را چنان كه سزاوار است شكل دهد.

    مطلب ديگرى كه فارابى به آن پرداخته، بحث در مورد چيزى است كه به وسليه آن اخلاق جميله براى انسان تبديل به ملكه مى‌شود و سپس در پى آن، به چيزى پرداخته است كه به وسيله آن، كمك مى‌شود تا نيروى ادراك درست در انسان به صورت ملكه درآيد. مقصود وى از ملكه، اين است كه نيكويى چنان باشد كه زوال آن ناممكن گردد يا لااقل بسيار دشوار، بنابراين وى مى‌گويد تمامى اخلاق؛ زيبا و زشت آن، اكتسابى است و براى انسان ممكن است و هرگاه نفسش در موردى به خلقى نزديك شد، خوب يا بد، باز هم براى انسان ممكن است كه با اراده خويش، به ضد آن خلق منتقل شود و آن‌چه انسان به وسيله آن، خلقى را كسب مى‌كند يا نفس خود را از خلقى در درونش در حال شكل‌گيرى است به خلق ديگر منتقل مى‌كند، عادت است.

    منظور فارابى از عادت، تكرار كردن يك كار به دفعات بسيار در زمانى طولانى و در اوقاتى به هم نزديك است و از آنجا كه معتقد است خُلق جميل نيز از عادت پديد مى‌آيد، به بررسى نحوه پديد آمدن خلق جميل و قبيح پرداخته است.

    به باور وى، فعل از خلق نشأت مى‌گيرد و خلق از عادت و كمال انسان نيز در خلق اوست و اعتدال، راز سلامتى است. وى براى فهم بهتر اين مطلب، به ذكر امورى پرداخته است كه به عنوان اخلاق خوب مشهور است و از افعال معتدلى كه از اخلاق جميله پديد آمده، سخن به ميان آورده است تا ذهن خواننده به مطابقت آن‌چه بيان داشته است، با اصناف اخلاق و افعالى كه از هر صنف خاصى از اخلاق سرمى‌زند، راه يابد. در اين رابطه، وى شجاعت را مثال زده كه خلقى زيباست كه با ميانه‌روى در اقدام به امور ترسناك و دست كشيدن از آن‌ها حاصل مى‌شود؛ اگر اقدام به آن زياد شود، بى‌باكى را به دست مى‌دهد و نقصان در آن، ترس را حاصل مى‌كند.

    فارابى در راستاى توضيح چگونگى به دست آوردن اين اخلاق جميله، لازم دانسته است كه ابتدا، خلق‌ها و نيز افعالى كه از آن‌ها پديد مى‌آيد را مورد شناسايى و شمارش قرار دهد و پس از آن، به اين نكته اشاره نمايد كه سزاوار است آدمى تأمل كند تا ببيند چه خلق‌هايى را درون خود مى‌يابد.

    وى براى فهم چگونگى اعتدال‌سنجى اخلاق، روشى را پيشنهاد نموده است، بدين طريق كه بررسى نماييم آيا فعلى كه از حالت نقصان خُلق ناشى مى‌شود، به راحتى از ما سر مى‌زند يا نه؟ و آيا انجام فعلى كه از حالت زيادى خُلق ناشى مى‌شود، براى ما آسان است يا نه؟ و چنين نتيجه مى‌گيرد كه اگر اين دو جهت سهولت، براى ما يكسان يا به هم نزديك بودند، مى‌فهميم كه درون ما در حالت اعتدال قرار دارد.فارابى لذت را سد راه اكثر خيرات دانسته و در اين راستا، به شناخت و بررسى لذت و رنج پرداخته است. وى در تعريف برده و آزاده، تعبير زيبايى به كار برده است. او معتقد است آزاده كسى است كه داراى قدرت سنجش اطراف و عواقب امور بوده و از نيروى اراده در مورد آن‌چه اين سنجش‌ها اقتضا مى‌كنند، برخوردار است. او كسى كه فاقد اين دو صفت باشد را انسان بهيمى (چهارپا صفت) و برده دانسته است.

    فارابى فلسفه را چيزى دانسته است كه مى‌توان با آن، به نيكويى تميز بين خُلق زشت و زيبا رسيد. وى صناعت فلسفه را به دو دسته تقسيم كرده است: يك دسته آن چه به وسيله آن، شناخت امورى كه انسان در آن‌ها فعلى ندارد حاصل مى‌شود، كه «فلسفه نظرى» خوانده مى‌شود و دوّمى صناعتى است كه به وسيله آن، شناخت امورى كه شأن آن‌ها اين است كه به صورت عملى درآيند و نيرو يافتن بر انجام درست آن‌ها واقع مى‌گردد كه آن را «فلسفه عملى» يا «مدنى» مى‌گويند.

    وى فلسفه نظرى را به سه قسم تقسيم كرده است:

    1- علم تعاليم (علم رياضيات)؛ 2- علم طبيعى؛ 3- علم مابعدالطبيعه.

    فلسفه مدنى نيز به دو قسم تقسيم شده است:

    قسم نخست بحث از شناخت كردارهاى زيباست كه صناعت خلقى (اخلاق) ناميده شده و دوّم، شامل امورى است كه به وسيله آن امور زيبا براى مردمان شهرى بدست مى‌آيد و اين «فلسفه سياسى» ناميده مى‌شود و چون فلسفه با جودت تشخيص و تمييز حاصل مى‌شود و اين جودت تشخيص و تمييز نيز به نوبه خود تنها با قوّت ذهن بر امر درست بدست مى‌آيد، اين قوّت را «منطق» ناميده است. (محقق، مهدى)

    فارابى معتقد است صناعت منطق، باعث شناخت تعقلات درست مى‌گردد و قدرت تشخيص درست در تعقلات را ايجاد مى‌كند و همان طور كه صناعت نحو، زبان را حفظ مى‌كند تا از آن جز درست، مطابق آن‌چه عادت اهل هر زبانى است سرنزند، صناعت منطق نيز به همين شكل ذهن را قوام مى‌بخشد تا اين‌كه جز به درستى در مورد اشيا نينديشد. وى علم نحو را نيز مقدم بر منطق دانسته است.

    با اين بيان، فارابى راه رسيدن به سعادت و اين‌كه چگونه بايد در اين راه سلوك كرد و مراتبى كه بايد در آن قدم نهاد، را تبيين كرده است. پس اولين مراتب اين سلوك، به اعتقاد وى، تحصيل صناعت منطق است و هر صناعتى را وقتى مى‌توان شروع كرد كه توان فراگيرى امورى را كه صناعت بر اساس آن بنا شده است را داشته باشيم.

    وضعيت كتاب

    كتاب توسط دكتر جعفر آل ياسين تصحيح و تحقيق شده و در مجموعه‌اى شامل چهار رساله در انتشارات دار الاندلس بيروت، منتشر شده است.

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست مراجع و مصادر مورد استفاده مصحّح و اصطلاحات وارد شده در متن، در انتهاى كتاب آمده است.

    منابع مقاله

    1- مقدمه و متن كتاب.

    2- محقق، مهدى، «جايگاه علوم انسانى در تقسيم‌بندى علوم در تمدن اسلامى»، پايگاه اطلاع‌رسانى نورپورتال، كد مقاله: 45931، مسير: معارف اسلامى، آشنايى با علوم اسلامى، مقالات.



    پیوندها