رساله نفس ارسطاطالیس

    از ویکی‌نور
    رساله نفس
    رساله نفس ارسطاطالیس
    پدیدآورانارسطو (نویسنده)

    باباافضل کاشانی، محمد بن حسین (مترجم)

    بهار، محمدتقی (اهتمام)
    ناشراساطير
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشر1384ش
    شابک964-331-243-7
    موضوعروان شناسي - متون قدیمی تا قرن 14 نفس (فلسفه) - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    رساله نفس ارسطاطالیس، ترجمه فارسی رساله نفس ارسطو به قلم افضل‌الدین محمد مرقی کاشانی، مشهور به باباافضل کاشانی، حکیم قرن هفتم هجری است. ملک‌الشعرای بهار این اثر را تصحیح کرده و بر آن مقدمه نوشته است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه مختصر محمد ملک‌زاده آغاز شده است. پس‌ازآن در دو بخش ابتدا مقدمه ملک‌الشعرای بهار در توضیح نفس و روان در حکمت شرق و غرب و سپس ترجمه رساله نفس ارسطو به قلم باباافضل کاشانی ارائه شده است.

    گزارش محتوا

    در دیباچه این کتاب، سبب انتشار آن مطرح شده است.

    در این دیباچه، خاطرنشان شده است که: در سال 1311ش، حکمران گیلان با مساعدت تجار گیلان اقدام به احداث بیمارستانی می‌کنند، اما پس از پنج سال که محمدرضا شاه برای بازدید به منطقه می‌آید هنوز بیمارستان ناتمام است، ولذا دستور می‌دهد که آن را تغییر کاربری دهند و تبدیل به دبیرستان کنند... این بنیان عالی در شهریورماه سال هزاروسیصدوشانزده... به اختتام پیوست و نام آن دبیرستان فردوسی نهاده شد.

    کتاب حاضر نیز برای ارائه در جشن گشایش دبیرستان فردوسی به چاپ رسید[۱]‏.

    مقدمه ملک‌الشعرای بهار، نظری اجمالی در فلسفه الهی است. در هندوستان برهمائیان به وجود نفس یا روح ایمان آوردند و آن را مخلوقی حقیقی و خلاصه آدمی‌پنداشتند... بودائیان که پس از براهمه پیدا شدند، همچنان روح یا نفس آدمی را موجودی راستین پنداشته و در درکات نسخ یا درجات کمال جاری دانسته و... ایرانیان نیز چنانکه از کتاب اوستا و سایر کتب سنتی برمی‌آید، آدمی را دارای فروهر و روان و جان دانسته، فروهر را ازلی و ایزدی و روان را باقی و قابل چشیدن عذاب یا لذایذ ابدی می‌دانستند. خلاصه همه فلاسفه و خداپرستان باستان روح را باقی و آن را جوهری ایزدی و پاینده دانسته و دین‌گزاران هم این لطیفه را اصل پایه دین خود قرار داده بودند[۲]‏.

    ارسالاوس حکیم یونانی (316-241قم) که استاد سقراط بود و خود سقراط به وجود صانع و بقای نفس ایمان داشتند و افلاطون که از شاگردان بزرگ سقراط بود، نیز دنباله این مذهب را گرفت و بنای فلسفه خود را بر آن پایه نهاد و ارسطو که این رساله یکی از آثار نفیس اوست، از شاگردان بزرگ افلاطون است؛ او نیز همین معنی را دنبال کرد و با اندک تفاوتی فلسفه عظیم خود را بنیاد نهاد[۳]‏. ارسطو نیز چون استاد خود، وجود را اصیل و ازلی دانسته و به سلسله علل اعتقاد دارد و محال می‌داند که چیزی از ناچیز به وجود آید و ماده اصلی را چنانکه افلاطون فاعل نخستین می‌دانست، ارسطو نمی‌داند و این حکیم افلاک را یا آن جنبش پنهانی ازلی را که از سوی قوتی مدبر و نهان بر افلاک عارض گردید، فاعل نخستین می‌شمارد و گوید: آن قوه قاهره الهیه است که با نظم و سامانی حکیمانه این جهان را به حرکت درآورده و هرگاه آن قوه از این جهان گسسته گردد، این‌همه نظم و سامان فرو خواهد ریخت و در این عالم طبیعتی و گوهری بدون پیوستگی به آن قوه ازلیه مدبره پنهانی یزدانی قابل دوام و ثبات نیست[۴]‏.

    گذشته از قیمت و مقدار علمی که این رساله دارد و به‌جای خود محفوظ و کسی را مجال انکار نیست و فوایدی که از لحاظ طرز تفکر و حسن استدلال و تحلیل و استنتاج مطالب برای خواننده جوان حاصل خواهد آمد و طریق فراگرفتن علم را از راه صحیح فکر کردن و درست نتیجه گرفتن به دست خواهد آورد، قیمت ادبی این رساله این است که به زبان شیرین و فصیح دری از طرف یکی از مبرزترین علما و حکما و نویسندگان و ادبای عالی‌مقدار ایران، اعنی مولانا افضل‌الدین محمد کاشانی، چون گوهر ثمین به رشته الفاظ شیرین کشیده شده است[۵]‏. بی‌اغراق ارزش ادبی این رساله چه از لحاظ حسن ترجمه و انتخاب کلمات و الفاظ فارسی در برابر لغات و اصطلاحات علمی و فلسفی و چه از حیث شیرینی جمله‌بندی و حسن ادای معانی و رعایت ایجاز غیر مخل در عداد درجه اول نثرهای سخت و لطیف قرار دارد[۶]‏.

    بهار در ادامه مقدمه‌اش به چند ویژگی این رساله اشاره می‌کند: بسیاری از لغات و اصطلاحات فلسفی و علمی را به فارسی خالص برگردانیده و هرجا که ممکن بوده است، لغت فارسی به کار ببرد، پیرامون لغت عربی نگشته است. همچنین باآنکه طرز جمله‌بندی اصل عربی را برهم نزده، مع‌ذلک طوری آن را به فارسی مطابقت داده است که گویی خود نسخه اصل را به زبان فارسی ادا کرده است[۷]‏.

    بهار تنها دو نسخه از کتاب را در اختیار داشته، ولذا یکی را اصل قرار داده و عین نسخه‌بدل‌های حواشی آن را در حواشی چاپ‌شده قرار داده است و هرجا که نسخه‌بدل را بر متن مزیت و رجحان قطعی بود، آن را در متن قرار داده و در حاشیه بدین معنی اشاره کرده است و نیز در متن جایی که کلمه یا عباراتی را ناقص یافته، بین دو قلاب آورده و در حاشیه به این معنی اشاره کرده است و هرجا که لغتی را در متن ناصواب یافته در حاشیه با نوشتن حرف «ظ» (علامت ظاهراً) صحیح آن را تذکر داده است[۸]‏.

    باباافضل در ابتدای ترجمه‌اش، مباحث مقدماتی در کتاب نفس را معرفی کرده است. به تعبیر او ارسطو ابتدا به‌اختصار نفس و انواع حیات و اینکه نفس تمام‌کننده جسم است را توضیح داده است و سپس وارد در اصل بحث شده است: «پس چون از تلخیص این سخنان بپرداخت، پس‌روی به مقصود کتاب آورد و بیان کرد و گفت می‌خواهیم صفت نفس روینده و نفس یابنده و نفس گویا کنیم و از هریک آگهی دهیم...»[۹]‏.

    مباحث کتاب نفس در سه مقاله ارائه شده است:

    1. در مقاله اول چنین گوید دانای یونان که دانش از چیزهای خوب و گرامی است و بعضی دانش‌ها شریف‌تر و گرامی‌تر از بعضی، چون دانستن صناعات طب که برتر و گرامی‌تر است از دانش دیگر صناعات؛ از آنکه موضوع او تن مردم است و تن مردم گرامی‌تر از موضوع دیگر دانش‌هاست... و علم نفس برتر از همه علم‌های خوب است و از او به پایه علم حق بر توان رسید...[۱۰]‏.
      ارسطو در این مقاله اثبات می‌کند که نفس حرکت نکند، نه مستوی و نه مستدیر، پس جسم نیست[۱۱]؛ بلکه نفس گوهری است بسیط و اجزای جسمانی ندارد[۱۲]‏ و همچنین نفس از مزاج تن نیست[۱۳]‏.
    2. در مقاله دوم این مطلب را توضیح می‌دهد که نفس تمام‌کننده جسم است و آن را تشبیه به بینایی برای چشم می‌کند که به‌وسیله آن چشم، بیننده می‌شود[۱۴]‏ و در آخر می‌گوید: نفس حسی حیوانی آن است که چیزها را دریابد به قبول اجسامشان و دریافتنش آن است که مانند آن صور شود؛ الا آنکه در حال غیبتشان مانند ایشان بود به قوت و چون حاضر شوند، مانندشان گردد به فعل[۱۵]‏.
    3. در مقاله سوم «نفس گویا» را مورد بحث قرار می‌دهد. در ابتدا به معرفی وهم پرداخته و آن را در بهایم بدل عقل و مثال خرد می‌داند که «بهایم را برانگیزد تا غذا را که سبب قوام تنشان بود به هم آرند»[۱۶]‏. در تن آدمی نیز نفس گویا به کمک وهم عمل می‌کند: «و نفس گویا را در تن کار نتواند بود، الا به میانجی وهم»[۱۷]‏.

    و نفس گویا را قرارگاه صورت عقل می‌داند[۱۸] که صور مجرد عقلی را به ذات خود بشناسد و چیزهای مرکب جسمانی را به میانجی حس می‌یابد[۱۹]‏.

    و خلاصه آنکه به اعتقاد دانای یونان، ارسطو، «نفس تمام تن است، لکن تمامی از تن جدا و به جدا بودن از تن تباه نگردد»[۲۰]‏.

    وضعیت کتاب

    این چاپ از کتاب در شهریور 1316ش، منتشر شده است. نمایه الفاظ پس از مقدمه بهار و پیش از ورود به متن اثر ارائه شده است. در پاورقی‌های کتاب نیز اختلاف نسخه‌ها و توضیح برخی الفاظ و عبارات ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: دیباچه، ص3-1
    2. ر.ک: مقدمه، صفحه الف و ب
    3. ر.ک: همان، صفحه ب و ج
    4. ر.ک: همان، صفحه د
    5. ر.ک: همان، صفحه کا و کب
    6. ر.ک: همان، صفحه کب
    7. ر.ک: همان، صفحه کب و کج
    8. ر.ک: همان، صفحه کج و کد
    9. ر.ک: متن کتاب، ص2
    10. ر.ک: همان، ص7-6
    11. ر.ک: همان، ص10
    12. ر.ک: همان، ص11
    13. ر.ک: همان، ص14
    14. ر.ک: همان، ص17
    15. ر.ک: همان، ص42
    16. ر.ک: همان، ص47-46
    17. ر.ک: همان، ص47
    18. ر.ک: همان، ص48
    19. ر.ک: همان، ص50
    20. ر.ک: همان، ص53

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها