دنیای شما: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - 'ه های' به 'ه‌های')
    خط ۴۸: خط ۴۸:
    استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در مقدّمه می‌گوید: من شاعر نیستم، امّا میانه‌ای خوش با شعر دارم. شعرهای راستین را بارها و بارها می‌خوانم، و از خواندنش لذّت می‌برم و گاه برخی از آنها را به حافظه می‌سپارم. شاعرانِ راستین را که راست می‌گویند و راستی را می‌ستایند و به راه راستی می‌روند را دوست دارم، شعر اگر تفسیر باشد می‌پذیرم، چه، شعر آن است که حقیقت را در زبانی لطیف و موزون بگوید و آینه‌ای از زمانِ شاعر باشد، آن گونه که هست و خود می‌نماید، نه آنگونه که خیال می‌شود و یا به خیال می‌آید. و اگر شعر آینة زمان نباشد و در آن تعهّدی دیده نشود و انسان را از یاد ببرد از آنچه که اصل است باز می‌ماند. در این صورت در آن تفسیری برای وقایع دیده نمی‌شود و به جای تفسیر به زعم فرزند ارشد [[مولانا]]، تفِ سیر می‌شود و در این صورت، شعر اگر تف سیر باشد و نشانی از حقیقت و واقعیت در آن نباشد نه شنیدنی است و نه خواندنی، لذا شعر اگر تفِ سیر باشد مطلقاً بدان میلی و کششی و علاقه‌ای ندارم<ref>مقدّمه، صص 6-5</ref>.
    استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در مقدّمه می‌گوید: من شاعر نیستم، امّا میانه‌ای خوش با شعر دارم. شعرهای راستین را بارها و بارها می‌خوانم، و از خواندنش لذّت می‌برم و گاه برخی از آنها را به حافظه می‌سپارم. شاعرانِ راستین را که راست می‌گویند و راستی را می‌ستایند و به راه راستی می‌روند را دوست دارم، شعر اگر تفسیر باشد می‌پذیرم، چه، شعر آن است که حقیقت را در زبانی لطیف و موزون بگوید و آینه‌ای از زمانِ شاعر باشد، آن گونه که هست و خود می‌نماید، نه آنگونه که خیال می‌شود و یا به خیال می‌آید. و اگر شعر آینة زمان نباشد و در آن تعهّدی دیده نشود و انسان را از یاد ببرد از آنچه که اصل است باز می‌ماند. در این صورت در آن تفسیری برای وقایع دیده نمی‌شود و به جای تفسیر به زعم فرزند ارشد [[مولانا]]، تفِ سیر می‌شود و در این صورت، شعر اگر تف سیر باشد و نشانی از حقیقت و واقعیت در آن نباشد نه شنیدنی است و نه خواندنی، لذا شعر اگر تفِ سیر باشد مطلقاً بدان میلی و کششی و علاقه‌ای ندارم<ref>مقدّمه، صص 6-5</ref>.


    این رویکرد را در کمتر کسی می‌بینیم، شاعر در این عبارت اهل تعارفهای معمولی و عادی و بیهوده نیست، مستقیماً حرفش را می‌زند و موضع خود را نیر در جهان شعر و فرهنگ و ادب مشخّص می‌کند. امّا در خصوص عنوان کتاب که دنیای شما نام دارد می‌گوید: این است که دنیا را به ما و شما تقسیم کرده ام، میلی به دنیای شما ندارم. بر این اساس میلی به شاعران دنیای شما هم در من وجود ندارد. شاعری که از مردم نباشد و به سود مردم نباشد از دنیای شماست. شاعری که توجیه گر فضای سنگین ستم باشد و برای آن رنگ و لعاب بسازد و یا بتراشد از دنیای ما نیست، زیرا ساخته و پرداختة دنیای ما نیست. او شاعری است، البتّه اگر باشد، که در  فضای تاریک بی شعر و به شعور پرورده و بالیده شده است، تحسینهایِ یافته را از ستم پیشگان دریافت داشته و در دنیای غیر دنیای ما زندگی کرده است. خوراک و پوشاک او، فضای تنفّسِ او و جولانگاه فعّالیّت او غیر از آن چیزی است که در دنیای ما وجود دارد. بس بیراه نیست اگر در ازای دنیای ما و دنیای شما، به شاعر ما و شاعر شما، شاعران ما و شاعران شما نیز تسرّی دهیم و به دو دنیا و دو شعر و دو شاعر قائل باشیم. شاعر دنیای ما غرق در تفسیر حق از حقیقت و با حقیقت است، بی طمع و بی دست نیاز به آنچه که از دنیای دیگر در قالب تطمیع ریخته می‌شود. شاعر ما اگر روغنی در بساط ندارد در ازای آن رونقی در میان اهل دل دارد و خردمندان نیز وی را در قالب و معنا می‌پذیرند و تفسیر او را از زندگی و انسان و جامعه معتبر و شنیدنی و تأمّل کردنی می‌دانند و همین مرز پهناوری بین دو دنیای ما و شماست. همین نشان از آن دارد که تفسیر و تفِ سیر تا چه حد از هم دور و متفاوتند. در دنیای ما تفسیر حیات معقول است و در دنیای شما تفِ سیری از خورده های نامشروع. در اینجا بوی حیات و معنا پدیدار است و در آنجا بوی¬های حرام و ناخوش تاریکی و ستم. اینجا شعری از شعور و شرع و عرش و در آنجا شعری از هوا و هوس و نکبتِ آفرین و به به های ناسزا و ناروا. <ref>مقدّمه، صص 7-6</ref>.
    این رویکرد را در کمتر کسی می‌بینیم، شاعر در این عبارت اهل تعارفهای معمولی و عادی و بیهوده نیست، مستقیماً حرفش را می‌زند و موضع خود را نیر در جهان شعر و فرهنگ و ادب مشخّص می‌کند. امّا در خصوص عنوان کتاب که دنیای شما نام دارد می‌گوید: این است که دنیا را به ما و شما تقسیم کرده ام، میلی به دنیای شما ندارم. بر این اساس میلی به شاعران دنیای شما هم در من وجود ندارد. شاعری که از مردم نباشد و به سود مردم نباشد از دنیای شماست. شاعری که توجیه گر فضای سنگین ستم باشد و برای آن رنگ و لعاب بسازد و یا بتراشد از دنیای ما نیست، زیرا ساخته و پرداختة دنیای ما نیست. او شاعری است، البتّه اگر باشد، که در  فضای تاریک بی شعر و به شعور پرورده و بالیده شده است، تحسینهایِ یافته را از ستم پیشگان دریافت داشته و در دنیای غیر دنیای ما زندگی کرده است. خوراک و پوشاک او، فضای تنفّسِ او و جولانگاه فعّالیّت او غیر از آن چیزی است که در دنیای ما وجود دارد. بس بیراه نیست اگر در ازای دنیای ما و دنیای شما، به شاعر ما و شاعر شما، شاعران ما و شاعران شما نیز تسرّی دهیم و به دو دنیا و دو شعر و دو شاعر قائل باشیم. شاعر دنیای ما غرق در تفسیر حق از حقیقت و با حقیقت است، بی طمع و بی دست نیاز به آنچه که از دنیای دیگر در قالب تطمیع ریخته می‌شود. شاعر ما اگر روغنی در بساط ندارد در ازای آن رونقی در میان اهل دل دارد و خردمندان نیز وی را در قالب و معنا می‌پذیرند و تفسیر او را از زندگی و انسان و جامعه معتبر و شنیدنی و تأمّل کردنی می‌دانند و همین مرز پهناوری بین دو دنیای ما و شماست. همین نشان از آن دارد که تفسیر و تفِ سیر تا چه حد از هم دور و متفاوتند. در دنیای ما تفسیر حیات معقول است و در دنیای شما تفِ سیری از خورده‌های نامشروع. در اینجا بوی حیات و معنا پدیدار است و در آنجا بوی¬های حرام و ناخوش تاریکی و ستم. اینجا شعری از شعور و شرع و عرش و در آنجا شعری از هوا و هوس و نکبتِ آفرین و به به‌های ناسزا و ناروا. <ref>مقدّمه، صص 7-6</ref>.


    نویسنده در ذیل مقدّمه سخنان قابل توجّهی را در بیان سبک مفهومی‌و معنوی خود توضیح می‌دهد و در عین حال به این نیز متذکّر است که در شعر خود در قالب رباعی مایل بوده سه چیز را دخیل کند تا از این طریق بتواند پیامهای معنوی خود را با محکهای اصلی و اصیل همآوا و همراه کند تا خواننده نیز در ازای وقت و انرژی‌ای که برای خواندن اثر صرف می‌کند چیزهای متین و اصیل نیز فرا بگرد و این سه چیز عبارتند از: تاریخ، قرآن و حدیث که هر کدام برای انسان در هر عصری پیامی‌دارد که فرد می‌تواند حوادث را در آن سه مورد تفحّص قرار بدهد و نگاهس وسیع و اصیل را در اختیار بگیرد.
    نویسنده در ذیل مقدّمه سخنان قابل توجّهی را در بیان سبک مفهومی‌و معنوی خود توضیح می‌دهد و در عین حال به این نیز متذکّر است که در شعر خود در قالب رباعی مایل بوده سه چیز را دخیل کند تا از این طریق بتواند پیامهای معنوی خود را با محکهای اصلی و اصیل همآوا و همراه کند تا خواننده نیز در ازای وقت و انرژی‌ای که برای خواندن اثر صرف می‌کند چیزهای متین و اصیل نیز فرا بگرد و این سه چیز عبارتند از: تاریخ، قرآن و حدیث که هر کدام برای انسان در هر عصری پیامی‌دارد که فرد می‌تواند حوادث را در آن سه مورد تفحّص قرار بدهد و نگاهس وسیع و اصیل را در اختیار بگیرد.


    شاعر در این مجموعه مطالب زیادی را از نوع حکمت و عرفان در قالب رباعی عرضه کرده و پندی عارفانه را برای خواننده که به زعم شاعر یاران و همراهان و اهل سلوکند در کار کرده است. از تغییرات ذاتی و گذر زمان گفته، از این که جهان ثابت نیست و ما نیز به طور ثابت در این جهان نخواهیم بود، از مردودی ستم به نزد اهل خرد، از خطا بودن دوری از استاد و مرشد، از اسارت خواسته ها و هواها، از ازبین رفتن اندیشه های صائب و تار شدن دیده ها، مصاف همواره ی دین و کفر، از فقر و سلطنت، از زیر نقاب رفتن و خود را پنهان کردن، از وجود سقیفه هایی که حق در آن کشته و نابود می‌شود،  از ندای وجدان که گاه خاموش می‌شود، در نبودن محرم اسرار، در خوابهای خرگوشی،  در قانع نبودن و حریصی به دنیای دون، از تعطیلیِ باب وفا و گشوده بودن باب جفا، از زبانهای ناپاک و بی باک و تیرهای رهاشده به سوی مردم، از دوری از ادب و آداب، دوری از دیانت و رفتن به ریا و نفاق و لاابالیگری، دوری از کتاب و درس و علم، از سرگردانی و ندانم کاری و باری به هر جهتهایی که از همه سو همه را نشانه رفته است و بسیاری دیگر از مسائل.
    شاعر در این مجموعه مطالب زیادی را از نوع حکمت و عرفان در قالب رباعی عرضه کرده و پندی عارفانه را برای خواننده که به زعم شاعر یاران و همراهان و اهل سلوکند در کار کرده است. از تغییرات ذاتی و گذر زمان گفته، از این که جهان ثابت نیست و ما نیز به طور ثابت در این جهان نخواهیم بود، از مردودی ستم به نزد اهل خرد، از خطا بودن دوری از استاد و مرشد، از اسارت خواسته ها و هواها، از ازبین رفتن اندیشه‌های صائب و تار شدن دیده ها، مصاف همواره ی دین و کفر، از فقر و سلطنت، از زیر نقاب رفتن و خود را پنهان کردن، از وجود سقیفه‌هایی که حق در آن کشته و نابود می‌شود،  از ندای وجدان که گاه خاموش می‌شود، در نبودن محرم اسرار، در خوابهای خرگوشی،  در قانع نبودن و حریصی به دنیای دون، از تعطیلیِ باب وفا و گشوده بودن باب جفا، از زبانهای ناپاک و بی باک و تیرهای رهاشده به سوی مردم، از دوری از ادب و آداب، دوری از دیانت و رفتن به ریا و نفاق و لاابالیگری، دوری از کتاب و درس و علم، از سرگردانی و ندانم کاری و باری به هر جهتهایی که از همه سو همه را نشانه رفته است و بسیاری دیگر از مسائل.


    دنیای فعلی در سرگردانی و خداندانی سیر می‌کند و سرخوش از هواهای خود است که شاعر به آن توجّه می‌دهد:
    دنیای فعلی در سرگردانی و خداندانی سیر می‌کند و سرخوش از هواهای خود است که شاعر به آن توجّه می‌دهد:
    خط ۵۹: خط ۵۹:
    {{ب|''آنان که از این میان خدا می‌بینند''|2=''استون جهان همین خردمندانند''<ref>متن، رباعی شماره 175</ref>}}
    {{ب|''آنان که از این میان خدا می‌بینند''|2=''استون جهان همین خردمندانند''<ref>متن، رباعی شماره 175</ref>}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}
    مردم از دین و خدا و حقیقت معنوی قرآن فاصله گرفته‌اند و به سمت فلسفه های صوری ای می‌روند که نه حقیقت دارد و نه به حقیقت می‌خواند، بلکه گاهی همین فلسفه ها سبب فساد عقیده و فکر هم می‌شود و آدمی‌را از آنچه که باید بفهمد و باشد منحرف می‌سازد:
    مردم از دین و خدا و حقیقت معنوی قرآن فاصله گرفته‌اند و به سمت فلسفه‌های صوری ای می‌روند که نه حقیقت دارد و نه به حقیقت می‌خواند، بلکه گاهی همین فلسفه ها سبب فساد عقیده و فکر هم می‌شود و آدمی‌را از آنچه که باید بفهمد و باشد منحرف می‌سازد:
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''بس فلسفه که ز باطلی یاد کند''|2=''با حرف و سخن، کار بیداد کند''}}
    {{ب|''بس فلسفه که ز باطلی یاد کند''|2=''با حرف و سخن، کار بیداد کند''}}
    خط ۹۷: خط ۹۷:
    {{ب|''آن راز حقیقت که به ما بنمودند''|2=''پیدا شدنش گمان کنم آسان نیست''<ref>متن، رباعی 141</ref>}}
    {{ب|''آن راز حقیقت که به ما بنمودند''|2=''پیدا شدنش گمان کنم آسان نیست''<ref>متن، رباعی 141</ref>}}
    {{پایان شعر}}  
    {{پایان شعر}}  
    و این نکته ی نغز که منشأ جنایت را که در جهان شیوع دارد را از هوس می‌بیند، یعنی از دو پنهانیِ ناخوش، نفس امّاره و وسوسه های ابلیس پلید.  
    و این نکته ی نغز که منشأ جنایت را که در جهان شیوع دارد را از هوس می‌بیند، یعنی از دو پنهانیِ ناخوش، نفس امّاره و وسوسه‌های ابلیس پلید.  
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''هر گونه جنایت از هوس می‌خیزد''|2=''از چیرگی مردم خس می‌خیزد''}}
    {{ب|''هر گونه جنایت از هوس می‌خیزد''|2=''از چیرگی مردم خس می‌خیزد''}}

    نسخهٔ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۷

    دنیای شما
    دنیای شما
    عنوان‌های دیگرچهارپاره ها کاظم محمّدی (نویسنده)
    ناشرانتشارات نجم کبری
    مکان نشرایران ـ کرج
    سال نشر1399 ش
    چاپ1
    شابک9-16-6299-622-978
    موضوعشعر فارسی. رباعیات فارسی.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏ 8361 PIR
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دنیای شما یکی از چندین سروده‌ی استاد کاظم محمّدی است. کتابی است با 300 رباعی که دنیای فعلی با تمام خصوصیات آن می‌گوید. از شیطنتها، دغلکاریها، مسمومیّتها، فسادها و بردگی و بندگیهای باطل، از ناراستی و کجیها، از خلافها و نامردی و نامرادیها و از سیاستها و اقتصادها و فرهنگهای بیمار و بیدرد.

    این اثر در مجموع تمی‌اجتماعی دارد و از مردم و نامردمیها و از سیاستهای کلان جهانی که بر علیه انسان و انسانیّت است در رویکردهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی‌می‌گوید. در واقع از قدرت ناراست در کجی و خلاف انسان و انسانیت. شعر در نظر این شاعر باید خروشی علیه بیداد و ستمها از هر نوع آن باشد، شعر باید دفاع از انسان و حریم انسایت باشد، شعر باید آگاهی بخش و نویددهنده باشد. از این رو شعر متعهّد در بلندای زمان خود می‌ایستد و کاری را می‌کند که از غیر آن بر نمی‌آید.

    از استاد کاظم محمّدی تا کنون چندین مجموعه شعر به انتشار رسیده که هر کدام به این مقوله متعهّد بوده است، از این مجموعه ها می‌توان به نقطه‌ی آغاز، میر بهار، شهر بهشت، نرد عشق، رباعی ایّام، ایّام رباعی، تازیانه‌های رباعی و خم گلرنگ اشاره کرد

    رباعی‌های اجتماعی با این دید که تلفیقی از عقل و دین باشد و نقش فرد و جامعه را گوشزد کند البتّه زیاد نیست. اغلب رباعیات مربوط به اشعار عاشقانه است و یا نهایت در اوج خود مقولات عرفانی را دنبال می‌کند. از دیوانهای شاعران و ادیبان بزرگ چنین بر می‌آید که یا در وصف عشق رباعی سروده‌اند و یا عرفان را نشانه رفته اند، این بسیار نیک است ولی اندکی با مردم عادی جامعه فاصله دارد و مردم نیاز دارند تا از جنس عام و از جنس و شکل زندگی خودشان چیزی را بشنوند و یا بخوانند. نه همه عارفند و نه عاشق، ولی همه انسانند یا لااقل فکر می‌کنند انسانند و برای انسان ماندن و از انسانیّت دور نشدن محتاج تلنگرهای انسانی هستند تا از مدار وجدان و دین و عقل و فطرت دور نیفتند و این چیزی است که امروزه ما به آن بیشتر نیازمندیم. کتاب شهر بهشت تا اندازه‌ای پاسخی است به این نیاز.

    ساختار

    کتاب دنیای شما اثری است شعری در 170 صفحه که حاوی 300 رباعی اجتماعی است که در آن از مقولات متعدّد و متنوّع جامعه و انسان و مسائل مربوط به آن سخن می‌گوید. رباعیات کتاب به طور مسلسل و با شماره از عدد 1 تا 300 را پیاپی در بر دارد. در مقدّمه با یک رباعی بحث آغاز می‌شود که نام کتاب هم از همین رباعی اخذ شده است، رباعی چنین است:

    دنیای شما کریه و بی مقدار استسرد است و گرفتن است و چوب و دار است
    از حکم خدا بی خبر و نادانید فردای دگر قیامت و دیدار است[۱]

    این رباعی در این مجموعه در ذیل شماره 64 آمده است. همین رباعی از لحاظ معنا نشان می‌دهد که کتاب چه مطالبی را در خود جای داده است. در ابتدای اثر با مقدّمه‌ای مفصّل مواجه هستیم که از نوع شعر و ماهیت آن سخن می‌گوید و به مضامین و مفاهیم برخی از رباعیات در دسته بندی با قید مفهوم یا مصداقی خاص اشاره می‌کند. ضمن اینکه شاعر رویکرد خود را در خصوص شعر معلوم می‌کند و بیان می‌دارد که در شعر چه چیزهایی را دنبال می‌کند و نقش شعر و شاعر را در چه چیزی می‌داند. در هر صفحه‌ای دو شعر (رباعی) با چینشی مناسب و چشم نواز دیده می‌شود. اوّلین رباعی، رباعی شماره 1 در این کتاب که دیده می‌شود چنین است:

    هر صبح طلوع تازه‌ای در کار استمشّاطه به تزیین رخ دلدار است
    بنگر به جهان، به هر دَمی‌هست دگر این شیوه ی آن مصوّر انوار است[۲]


    گزارش محتوا

    کتاب دنیای شما به بیان نویسنده در مقدّمه از دنیایی سخن می‌گوید که در آن خبری از مردی و مردمی‌نیست، آنچه که دیده می‌شود هواهای نفسانی و وساوس شیطانی و خلاف عرف و عادت انسانی است. روال کارها و برنامه ها به نفع انسان و طبیعت نیست و آنچه که هدر می‌رود مفهوم و حقیقت انسانیت و نابودی طبیعت خداداد است. رباعی شروع مقدّمه حکایت از این مقوله و این نگرش دارد، بی خبری از آخرت و نادیده گرفتن اصول معنوی و این چیزی است که در سیاست کلان دنیا دیده می‌شود.

    استاد کاظم محمّدی در مقدّمه می‌گوید: من شاعر نیستم، امّا میانه‌ای خوش با شعر دارم. شعرهای راستین را بارها و بارها می‌خوانم، و از خواندنش لذّت می‌برم و گاه برخی از آنها را به حافظه می‌سپارم. شاعرانِ راستین را که راست می‌گویند و راستی را می‌ستایند و به راه راستی می‌روند را دوست دارم، شعر اگر تفسیر باشد می‌پذیرم، چه، شعر آن است که حقیقت را در زبانی لطیف و موزون بگوید و آینه‌ای از زمانِ شاعر باشد، آن گونه که هست و خود می‌نماید، نه آنگونه که خیال می‌شود و یا به خیال می‌آید. و اگر شعر آینة زمان نباشد و در آن تعهّدی دیده نشود و انسان را از یاد ببرد از آنچه که اصل است باز می‌ماند. در این صورت در آن تفسیری برای وقایع دیده نمی‌شود و به جای تفسیر به زعم فرزند ارشد مولانا، تفِ سیر می‌شود و در این صورت، شعر اگر تف سیر باشد و نشانی از حقیقت و واقعیت در آن نباشد نه شنیدنی است و نه خواندنی، لذا شعر اگر تفِ سیر باشد مطلقاً بدان میلی و کششی و علاقه‌ای ندارم[۳].

    این رویکرد را در کمتر کسی می‌بینیم، شاعر در این عبارت اهل تعارفهای معمولی و عادی و بیهوده نیست، مستقیماً حرفش را می‌زند و موضع خود را نیر در جهان شعر و فرهنگ و ادب مشخّص می‌کند. امّا در خصوص عنوان کتاب که دنیای شما نام دارد می‌گوید: این است که دنیا را به ما و شما تقسیم کرده ام، میلی به دنیای شما ندارم. بر این اساس میلی به شاعران دنیای شما هم در من وجود ندارد. شاعری که از مردم نباشد و به سود مردم نباشد از دنیای شماست. شاعری که توجیه گر فضای سنگین ستم باشد و برای آن رنگ و لعاب بسازد و یا بتراشد از دنیای ما نیست، زیرا ساخته و پرداختة دنیای ما نیست. او شاعری است، البتّه اگر باشد، که در فضای تاریک بی شعر و به شعور پرورده و بالیده شده است، تحسینهایِ یافته را از ستم پیشگان دریافت داشته و در دنیای غیر دنیای ما زندگی کرده است. خوراک و پوشاک او، فضای تنفّسِ او و جولانگاه فعّالیّت او غیر از آن چیزی است که در دنیای ما وجود دارد. بس بیراه نیست اگر در ازای دنیای ما و دنیای شما، به شاعر ما و شاعر شما، شاعران ما و شاعران شما نیز تسرّی دهیم و به دو دنیا و دو شعر و دو شاعر قائل باشیم. شاعر دنیای ما غرق در تفسیر حق از حقیقت و با حقیقت است، بی طمع و بی دست نیاز به آنچه که از دنیای دیگر در قالب تطمیع ریخته می‌شود. شاعر ما اگر روغنی در بساط ندارد در ازای آن رونقی در میان اهل دل دارد و خردمندان نیز وی را در قالب و معنا می‌پذیرند و تفسیر او را از زندگی و انسان و جامعه معتبر و شنیدنی و تأمّل کردنی می‌دانند و همین مرز پهناوری بین دو دنیای ما و شماست. همین نشان از آن دارد که تفسیر و تفِ سیر تا چه حد از هم دور و متفاوتند. در دنیای ما تفسیر حیات معقول است و در دنیای شما تفِ سیری از خورده‌های نامشروع. در اینجا بوی حیات و معنا پدیدار است و در آنجا بوی¬های حرام و ناخوش تاریکی و ستم. اینجا شعری از شعور و شرع و عرش و در آنجا شعری از هوا و هوس و نکبتِ آفرین و به به‌های ناسزا و ناروا. [۴].

    نویسنده در ذیل مقدّمه سخنان قابل توجّهی را در بیان سبک مفهومی‌و معنوی خود توضیح می‌دهد و در عین حال به این نیز متذکّر است که در شعر خود در قالب رباعی مایل بوده سه چیز را دخیل کند تا از این طریق بتواند پیامهای معنوی خود را با محکهای اصلی و اصیل همآوا و همراه کند تا خواننده نیز در ازای وقت و انرژی‌ای که برای خواندن اثر صرف می‌کند چیزهای متین و اصیل نیز فرا بگرد و این سه چیز عبارتند از: تاریخ، قرآن و حدیث که هر کدام برای انسان در هر عصری پیامی‌دارد که فرد می‌تواند حوادث را در آن سه مورد تفحّص قرار بدهد و نگاهس وسیع و اصیل را در اختیار بگیرد.

    شاعر در این مجموعه مطالب زیادی را از نوع حکمت و عرفان در قالب رباعی عرضه کرده و پندی عارفانه را برای خواننده که به زعم شاعر یاران و همراهان و اهل سلوکند در کار کرده است. از تغییرات ذاتی و گذر زمان گفته، از این که جهان ثابت نیست و ما نیز به طور ثابت در این جهان نخواهیم بود، از مردودی ستم به نزد اهل خرد، از خطا بودن دوری از استاد و مرشد، از اسارت خواسته ها و هواها، از ازبین رفتن اندیشه‌های صائب و تار شدن دیده ها، مصاف همواره ی دین و کفر، از فقر و سلطنت، از زیر نقاب رفتن و خود را پنهان کردن، از وجود سقیفه‌هایی که حق در آن کشته و نابود می‌شود، از ندای وجدان که گاه خاموش می‌شود، در نبودن محرم اسرار، در خوابهای خرگوشی، در قانع نبودن و حریصی به دنیای دون، از تعطیلیِ باب وفا و گشوده بودن باب جفا، از زبانهای ناپاک و بی باک و تیرهای رهاشده به سوی مردم، از دوری از ادب و آداب، دوری از دیانت و رفتن به ریا و نفاق و لاابالیگری، دوری از کتاب و درس و علم، از سرگردانی و ندانم کاری و باری به هر جهتهایی که از همه سو همه را نشانه رفته است و بسیاری دیگر از مسائل.

    دنیای فعلی در سرگردانی و خداندانی سیر می‌کند و سرخوش از هواهای خود است که شاعر به آن توجّه می‌دهد:

    هر چیز که بینی همه سرگردانندهر چند که ساکنان این ایوانند
    آنان که از این میان خدا می‌بیننداستون جهان همین خردمندانند[۵]

    مردم از دین و خدا و حقیقت معنوی قرآن فاصله گرفته‌اند و به سمت فلسفه‌های صوری ای می‌روند که نه حقیقت دارد و نه به حقیقت می‌خواند، بلکه گاهی همین فلسفه ها سبب فساد عقیده و فکر هم می‌شود و آدمی‌را از آنچه که باید بفهمد و باشد منحرف می‌سازد:

    بس فلسفه که ز باطلی یاد کندبا حرف و سخن، کار بیداد کند
    حکمت بطلب که نازل از الله استنه فلسفه که تو را به افساد کند[۶]

    با همه‌ی تلاش برای بد شدن و بد کردن در ازای دریافت دنیای دون با امکانات آن این هشداری مطلوب است که آدمی‌از خاک است و به خاک می‌رود و از خاک تهی دست ولی با کوله باری از عمل و نیّت دوباره سر بر می‌آرد، ولی این بار نه برای عمل بلکه برای پاسخ دادن به کرده ها و یافته‌ها.

    از خاک زمین چو آدمی‌آوردندهر مُرده درون خاک او پروردند
    یعنی که بنای آدمی‌از خاک استاز خاک برآرند و به خاکش کردند[۷]

    کار سیاستهای باطل آوردن بدعتهای ناروا در دین و از بین بردن سنّتهای معتبر از دل دین است، زیرا تنها با این دو حال می‌توانند به اغراض دنیایی خود نایل شوند، ور نه در نبود بدعت و در پایداری سنّت کسی قادر به شیطنت و عدول از عدالت دینی نخواهد بود.

    بس بدعت بی مایه به دین آوردندبا نفی علی، پرچم کین آوردند
    صدگونه حدیث و عمل بی معنااز بعد امیر مؤمنین آوردند[۸]

    از این رو بدعتها با سکوت عالمان و فراموشی سنّتها رو به افزایش می‌رود و کار بر دانایان و آگاهان سخت می‌شود.

    در حفظ سُنن همیشه باید کوشیدبر محو بِدَع نمی‌توان کم جوشید
    با بدعت بد بنای بد آوردندمن بدعت بد نمی‌توانم پوشید[۹]

    نقدی تند بر انسان مدرن دارد، انسانی که از بابت تجهیزات تکنولوژی در ظاهر پیشرفت کرده ولی از بابت معنا و مفهوم زندگی و معنویت و انسان بودن پسرفتی عجیب داشته است. از هدف اصلی دور شده و به بازیهای دیگر از نوع کودکانه ی بزرگسالان اشتغالی دائمی‌یافته است.

    انسان مدرن بی بُن و بی ریشه استخالی ز یقین و فارغ از اندیشه است
    سرگرم محیط و بازی ناشاد استدر چینش خود بسان داس و تیشه است[۱۰]

    شاعر ناقد که به همه چیز این جهان نظارت دارد و فساد گسترده ی دنیای دنی را در محو انسانیت و طبیعت می‌بیند، از میهمانهای ناخوانده‌ی پست نیز غافل نیست، گاهی ذرّه و کمتر از آن را نیز می‌بیند و از فساد تحت لوای آن فریاد می‌زند و هشدار می‌دهد.

    این کوچک زشت کز پکن آمده استچون بمب اتم، ریشه کَن آمده است
    سیآس پلید و عالم بی تهذیبقتّال وجود مرد و زن آمده است[۱۱]

    دو رباعی پیاپی، 140 و 141 درسهایی دارد. در یکی برحذر داشتن از سفره‌های ناپاک و حرام و دوری از افراد مکّار و فریبکار و در یکی حضور و فعالیت گسترده ولی پنهان شیطان را گزارش می‌دهد و موقعیّت وخیم جامعه را برای انسانی که از انسانیّت خود دور و غافل شده است بازگو می‌کند.

    بر سفره ی نا اقل حرام است، مشیندر جنب هر آنکه پست و خام است مشین
    در عمر کمی‌که مرحمت فرمودندآنجا که فریب و مکر و دام است مشین[۱۲]

    و نیز این رباعی قابل تأمل که گفته است:

    در هر طرفی می‌نگرم انسان نیستدر هر که بدیده ام بجز شیطان نیست
    آن راز حقیقت که به ما بنمودندپیدا شدنش گمان کنم آسان نیست[۱۳]

    و این نکته ی نغز که منشأ جنایت را که در جهان شیوع دارد را از هوس می‌بیند، یعنی از دو پنهانیِ ناخوش، نفس امّاره و وسوسه‌های ابلیس پلید.

    هر گونه جنایت از هوس می‌خیزداز چیرگی مردم خس می‌خیزد
    این گنده و مفسده که در عالم هستاز ناکسیان به نام کس می‌خیزد[۱۴]


    ویژگیها

    در نگاهی کلّی به کتاب دنیای شما می‌توان به نکته‌هایی خاص برخورد کرد که برخی از آنها بدین شرح است:

    1. مقدّمه‌نوع شعر، فضای شعر و کار شاعر را معلوم کرده است.
    2. نقد اجتماعی در لابلای ارائه‌ی سلوک و طریق امری خاص است.
    3. بیان مفاهیم عمیق اجتماعی ـ سیاسی در قالب شعر و خاصّه رباعی.
    4. اشاره به آفات و مشکلات انسان در جامعه.
    5. اظهار نظرهای صریح در مقوله‌های اجتماعی.

    وضعیت کتاب

    دنیای شما، تألیف کاظم محمّدی

    کتاب یک جلد، دارای مقدّمه‌ای تشریحی در باره متن و روش، با 300 رباعی است، متن آن فارسی و دارای 170 صفحه، با کاغذ مرغوب، جلد نرم و طرحی متناسب با نام کتاب می‌باشد.

    پانویس

    1. مقدمه، ص 5
    2. متن، رباعی 1
    3. مقدّمه، صص 6-5
    4. مقدّمه، صص 7-6
    5. متن، رباعی شماره 175
    6. متن، رباعی شماره 159
    7. متن، رباعی 289
    8. متن، رباعی 287
    9. متن، رباعی 288
    10. متن، رباعی 264
    11. متن، رباعی 263
    12. متن، رباعی شماره 140
    13. متن، رباعی 141
    14. متن، رباعی 90

    منابع مقاله

    مقدّمه و متن کتاب

    وابسته‌ها