النور المتجلي في الظهور الظلي (تحقيق أنيق حول الوجود الذهني)

    از ویکی‌نور
    ‏النور المتجلي في الظهور الظلي (تحقيق أنيق حول الوجود الذهني)
    النور المتجلي في الظهور الظلي (تحقيق أنيق حول الوجود الذهني)
    پدیدآورانحسن‌زاده آملی، حسن (نويسنده)
    ناشردفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم. مرکز انتشارات
    مکان نشرايران - قم
    سال نشرمجلد1: 1375ش , 1417ق,
    شابک-964-424-070-7
    موضوعفلسفه اسلامى هستي شناسي (فلسفه اسلامى)
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏BBR‎‏ ‎‏1350‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏5‎‏ن‎‏9‎‏*
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    النور المتجلي في الظهور الظلي (تحقيق أنيق حول الوجود الذهني)، اثر علامه حسن‌زاده آملی، تحقیقی است پیرامون وجود و تأیید وجود ذهنی و پاسخ به اشکلات مطرح‌شده در این زمینه.

    ساختار

    کتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در سه فصل، تنظیم شده است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه، به موضوع و وجه تسمیه کتاب، اشاره شده[۱] و پیش از شروع بحث، نویسنده به تحریر موضوع رساله پرداخته است[۲].

    مبحث وجود ذهنی، از مسائل مهم فلسفی است که بسیاری از مباحث حکمت، مانند بحث از علم و اتحاد عاقل و معقول و نیز احوال انسان پس از خروج از نشئه دنیوی و مباحث مربوط به معاد جسمانی و روحانی، مبتنی بر آن بوده، ولذا نویسنده از آن به «عقبة کئود جدا» (گردنه‌ای بسیار دشوار)، تعبیر کرده است. نویسنده در اثر حاضر، ادله وجود ذهنی را به‌تفصیل بررسی کرده و شبهه‌‏های موجود در این زمینه را پاسخ گفته است[۳].

    در فصل نخست، به بحث از قواعدی که از کتب فلسفی استنباط می‌گردد، پرداخته شده است.

    در فصل دوم، به تقریر استدلالات و احتجاجات بر اثبات وجود ذهنی، پرداخته شده است. از جمله ادله وجود ذهنی، آن است که ما گاهی معدوم خارجی، بلکه ممتنع مانند شریک الباری و اجتماع نقیضین را تصور می‌کنیم؛ به‌گونه‌ای که در ذهن ما، هریک از اینها، از معدومات دیگر، قابل تمییز است و چون تمییز معدومات صرف بالبداهه محال است، پس برای آنچه تصور کرده‌ایم یک نحوه از وجود ثابت است و چون آن وجود در خارج نیست، ناگزیر در ذهن است[۴].

    فصل سوم، به اشکالات واردشده بر وجود ذهنی و جواب به آنها، اختصاص یافته است. از جمله این اشکالات، آن است که صورت علمی، کیف نفسانی است و کیف، عرض است، پس علم ما به جوهر خارجی، اگر کیف باشد، چگونه می‌تواند شیء واحد، هم‌زمان جوهر و عرض باشد و اگر گفته شود علم ما به جوهر، رأسا جوهر نیست، بلکه فقط کیف است، اطلاق علم بر آن، به دلیل عدم مطابقت با واقع، صحیح نیست. نویسنده با استفاده از فصل هشتم از مقاله سوم الهیات شفا، به پاسخ این اشکال پرداخته است[۵].

    نویسنده معقتد است که مرجع علم وجود است و علم در واقع به وجود رجوع می‌کند و به‌وسیله وجود است که اشیاء منکشف می‌شود، اما از آن جهت که علم یک حالت نفسانی است و یکی از صفات نفس است، مثل قدرت و اراده که نبوده است و بعد بود و موجود شده است و قابلیت قسمت و نسبت را ندارد، کیف نفسانی است و در واقع وجود ذهنی عبارت است از ماهیت و صورت ذهنی اشیاء در مقایسه با وجودی که در خارج از ذهن دارند، اما اگر صورت ذهنی بدون مقایسه با خارج لحاظ شود، بلکه از جهت ثبوتش در نفس لحاظ گردد وجود خارجی است؛ چون اتحاد وجودی با نفس پیدا می‌کند و دیگر وجود ذهنی محسوب نمی‌شود و از این جهت مرجع علم به‌سوی وجود است و خارج از دایره مقولات است. بنابراین آنچه را که ما به صورت‌های ذهنی نسبت می‌دهیم همه به اعتبارات مختلف است؛ به اعتباری علم است، به اعتباری وجود ذهنی است، به اعتباری کیف بالعرض است و به اعتباری کیف بالذات است و به اعتباری هم خارج از مقولات و تحت هیچ‌یک از مقولات نیست[۶].

    به نظر وی، برای اندراج یک مفهوم در تحت یک مقوله دو شرط لازم است:

    1. ‌صدق مقوله؛
    2. ‌ترتب آثار.

    بنابراین در هر اعتباری که این دو شرط محقق بود، می‌توان به همان اعتبار آن شیء را در تحت آن مقوله مندرج دانست، ولی اگر یکی از دو شرط یا هر دو شرط محقق نبود مصححی برای اندراج وجود ندارد. بنابراین صورت ذهنی به اعتبار اینکه نحوه و گونه‌ای از وجود است که برای نفس حاصل شده است، صورت علمی و کیف نفسانی بالذات است و به اعتبار اینکه صورت ذهنی حاکی از خارج و گزارشگر از خارج است، وجود ذهنی و به حمل اولی از مقوله معلوم است و به اعتبار حمل شایع، صورت ذهنی و کیف بالعرض است که منتهی به کیف بالذات می‌شود و به اعتبار اینکه مرجع صورت‌های علمی به وجود است، خارج از مقولات است و در تحت هیچ مقوله‌ای داخل نیست؛ چون وجود فوق مقوله است. اما اینکه گفته می‌شود صورت‌های علمی حقیقتاً تحت مقوله کیف است، خالی از مسامحه نیست؛ چون وجود صورت علمی فی نفسه و وجودش برای نفس واحد است؛ چون دو وجود نیست که یکی عارض باشد و دیگری معروض، بلکه صورت علمی و نفس هر دو به یک وجود موجودند و تعدد وجود در کار نیست که یکی جنبه جوهری داشته باشد و دیگری جنبه عرضی؛ بنابراین صورت علمی مسامحتاً کیف است نه حقیقتاً؛ چون وقتی صورت علمی برای نفس حاصل می‌شود، با وجود نفس اتحاد وجودی پیدا می‌کند که ما اسم آن را اتحاد عاقل با معقول یا اتحاد عالم با معلوم می‌گذاریم. حال باید مورد برسی قرار گیرد که مقصود حکما از این اتحاد چیست؟ و چه چیزی با چه چیزی متحد می‌شود؟ در بدو امر شش صورت قابل تصور است:

    1. ماهیت ما با ماهیت خارجی معلوم متحد می‌شود؛
    2. وجود ما با ماهیت خارجی معلوم متحد می‌شود؛
    3. ماهیت ما با وجود خارجی معلوم متحد می‌شود؛
    4. ماهیت ما با ماهیت ذهنی معلوم متحد می‌شود؛
    5. ماهیت ما با وجود ذهنی معلوم متحد می‌شود؛
    6. وجود ما با وجود ذهنی معلوم متحد می‌شود.

    از میان فرض‌های شش‌گانه فوق، فرض آخری مقصود حکما است که وجود ما با وجود ذهنی معلوم متحد می‌شود و منظور از اینکه می‌گویند این دو وجود با هم متحد می‌شوند، این است که عالم شدن نفس به معنای او شدن است؛ یعنی نفس وقتی که عالم می‌شود، یک حالت «شدن» و یک حالت «صیرورت» دارد. عالم شدن نفس به این معنا نیست که نفس در مقام خودش ثابت و ساکن نشسته است و مرتباً نقوشی روی آن ثبت می‌شود، بلکه نفس با هر عالم شدنی چیزی می‌شود؛ یعنی وجود آن چیز می‌شود؛ لذا نسبت آن وجود علمی با نفس، نسبت صورت است با ماده، نه نسبت عرض با موضوع[۷].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و فهارس فنی در انتهای کتاب جای گرفته است. این فهارس عبارتند از: فهرست آیات، فهرست احادیث شریف، فهرست اعلام و فهرست کتب و رسائل.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص7-‌8
    2. ر.ک: متن کتاب، ص11-‌13
    3. ر.ک: همان، ص11
    4. ر.ک: همان، ص83
    5. ر.ک: همان، ص111-‌112
    6. ر.ک: بی‌نام
    7. ر.ک: همان

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. بی‌نام، «وجود ذهنی در فلسفه اسلامی به چه معناست؟»، پایگاه اینترنتی اسلام‌کوئست‌نت، چهارشنبه 18 مهر 1397،

    وابسته‌ها