تفسير الطبري، جامع البيان عن تأويل آي القرآن

    از ویکی‌نور
    تفسير الطبري
    تفسير الطبري، جامع البيان عن تأويل آي القرآن
    پدیدآورانطبری، محمد بن جریر بن یزید (نويسنده)، عبدالله بن عبدالمحسن ترکی (محقق)
    عنوان‌های دیگرجامع البيان عن تاويل آي القرآن
    ناشرهجر
    مکان نشرمصر - قاهره
    سال نشر2001م , 1422ق
    چاپ1
    زبانعربي
    تعداد جلد26
    کد کنگره
    /ط?ج? 93/5 BP ‏‎
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تفسیر الطبري: جامع البیان عن تأویل آي القرآن، تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبری (متوفی 310ق)، از قدیمی‌ترین تفسیرهای عربی روایی قرن سوم هجری قمری است. این نسخه همراه با تحقیق عبدالله بن عبدالمحسن ترکی عرضه شده‌است.

    ساختار

    طبری ابتدا‌ در‌ شرح هر آیه یا یک‌ بخش‌ از‌ آیه، یا چند‌ آیه‌ متصل و مربوط به هم‌، احادیثی‌ نقل می‌کند و در بسیاری موارد، رأی و نظر خود را و اینکه کدام‌ حدیث را‌ از‌ میان احادیث قریب المضمون ترجیح می‌دهد‌، در‌ میان می‌آورد‌. باید‌ در‌ نظر داشت که تعبیری‌ که بارها در هر صفحه این تفسیر به کار می‌رود، یعنی «تأویل»، به معنای برداشت‌ استعاری‌ و رمزی و معانی باطنی و بعید و دور از‌ ذهن‌ نیست‌، بلکه‌ درست‌ برابر «تفسیر» و معنای‌ ساده‌ و صریح هر آیه است.

    شاگردان طبری و چگونگی دریافت تفسیر

    به‌ نظر می‌رسد که‌ طبری‌ تفسیر خود را بر دو طبقه‌ از شاگردان‌ املا کرده‌ باشد. به گفته‌ ابوبکر بن‌ کامل‌، مشهورترین‌ شاگرد طبری‌ (متوفی‌ 350ق)، طبری‌ تفسیر خود را در 270 بر شاگردانش‌ قرائت‌ کرده‌، اما ابوبکر بن‌ بَالَوَیْه‌، دیگر شاگرد وی‌، گفته‌ است‌ که‌ طبری‌ تفسیر خود را از 283 تا 290 بر ما املا کرد[۱].

    جایگاه تفسیر طبری و تأثیر آن بر مفسران

    تفسیر طبری‌ تأثیر فراوانی‌ بر مفسران‌ بعد از خود نهاده‌ و غالب‌ مفسران‌ در تفسیر آیات‌ به‌ نظر طبری‌ اشاره‌ کرده‌اند؛ برای‌ نمونه‌ مفسرانی‌ چون‌ علی بن‌ احمد واحدی‌ (متوفی‌ 468)، شیخ طوسی‌ (متوفی‌ 460)، ابوبکر محمد بن‌ عبدالله‌ بن عربی‌ مالکی‌ (متوفی‌ 543)، عبدالحق بن‌ غالب‌ بن ‌عطیه‌ (متوفی‌ 546)، محمد بن‌ احمد قرطبی‌ (متوفی‌ 671) و محمد بن‌ جزی‌ کلبی‌ (متوفی‌ 741) را می‌توان‌ نام‌ برد که‌ مکرراً به‌ آرای‌ طبری‌ اشاره‌ کرده‌اند[۲].

    عالمان‌ اندلسی‌ نیز به‌ تفسیر طبری‌ توجه‌ جدی‌ داشته‌اند. این‌ را می‌توان‌ از تلخیص‌ این‌ تفسیر ‌توسط‌ مفسران‌ اندلسی‌ دریافت‌؛ کسانی‌ چون‌ احمد بن‌ عبدالله‌ قرطبی‌ (متوفی‌ 333) و محمد بن‌ احمد نحوی،‌ مشهور به‌ ابن‌ اللجاش‌ (متوفی‌ 490). از این‌ تلخیص‌ها ظاهراً هیچ‌ نسخه‌ خطی‌ای‌ باقی‌ نمانده‌ است‌[۳].

    بسیاری از تفاسیر بزرگان صحابه و تابعین، نظیر احادیث تفسیری منقول از ابن عباس، مجاهد و دیگران، بتمامه در کتاب مفصل او جمع آمده است؛ چنان‌که فیروزآبادی، صاحب قاموس، کل تفسیر ابن عباس، یعنی مجموعه احادیث تفسیری را که نهایتاً به ابن عباس می‌رسد، از دل تفسیر طبری بیرون آورده و کتابی مستقل به نام تنویر المقباس من‌ تفسیر‌ ابن عباس فراهم کرده است. تفسیر مجاهد را نیز با اتکا به این اثر، همانند تفسیر ابن عباس، مستقلاً بازیابی کرده و به طبع رسانده‌اند[۴].

    در‌ عالم تشیع نیز، این تفسیر، مرجعی محبوب و معتنابه است. شیخ طوسی تبیان را بر اساس آن تألیف کرده است و اغلب شواهد شعری‌اش را از آن گرفته است. همچنین شیخ طبرسی‌ به‌ آن اعتناء و اعتماد بسیار داشته و حتی نام تفسیر خود مجمع‌البیان را با نظر به جامع البیان-که نام تفسیر طبری است-ساخته است(همان، ص8).

    گزارش محتوا

    خصوصیات تفسیر طبری

    بعضی از خصوصیات و امتیازات تفسیر طبری عبارت‌ است‌ از:

    1. در تفسیر هر آیه‌ای‌، از‌ احادیث صحابه و تابعین نقل می‌کند و در ضمن نقل، به نقد و ترجیح اقوال می‌پردازد.
    2. برای اجماع، ارزش و اعتبار قائل است.
    3. در نقد و ترجیح و قضاوت بین‌ وجوه‌ قرءات نیز، دستی توانا‌ دارد‌.
    4. نقل اسرائیلیات و نصرانیات در تفسیر او بسیار است. مراد از اسرائیلیات و نصرانیات، قصص و اخبار منقول از اهل کتاب، یعنی یهودیان و مسیحیانی که اسلام آورده بودند، نظیر وهب بن منبه، عبدالله‌ بن سلام و کعب الأحبار است که با قصص کتاب مقدس همانندی دارد یا از شروح شفاهی کتاب مقدس نشأت گرفته است.
    5. به تعیین جزئیات نمی‌پردازند، مثلاً این‌که مائده آسمانی‌ای که‌ حواریون‌ از عیسی‌ علیه‌السلام طلب کردند و نازل شد، چه بود؟ یا «ثمن بخس» یا دراهم‌ معدوده‌ای که یوسف را به آن‌ فروختند چقدر بود؟
    6. عرف عادی لغت را ترجیح می‌دهد و مشهورات لغوی را‌ اصل‌ می‌گیرد‌.
    7. به شعر قدیم عرب استناد می‌کند تا معنای یک کلمه یا عبارت قرآنی را روشن‌تر سازد و در ‌‌این‌ امر پیرو ابن عباس است.
    8. به مسائل نحوی و زبانی و دستور زبانی نیز می‌پردازد‌.
    9. متعرض‌ مسائل‌ کلامی و عقیدتی هم می‌شود. مخصوصاً در برابر معتزله موضع می‌گیرد.
    10. احکام فقهی و آیات الأحکام‌ را به‌تفصیل مطرح می‌کند.

    تفسیر طبری در یک کلمه، نظر به دامنه‌ اشتمال و دقت و صحت تدوین‌ و قدمتش‌، مهم‌ترین تفسیر در تاریخ فرهنگ اسلامی است و پیروان همه مذاهب اسلام، به آن ارج می‌نهند و هیچ مفسری نیست که این تفسیر را به‌عنوان پشتوانه اصلی کار خود نگرفته باشد[۵].

    معیارهای طبری در تفسیر

    طبری در این نقد و داوری بین تأویل‌های مختلف از معیارهای گوناگونی بهره می‌گیرد که در ذیل به موارد و نمونه‌هایی از آنها اشارات می‌رود:

    1. سیاق آیات‌ و پیوستگی آنها-طبری در ذیل آیه «کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و أتوا به متشابها» (بقره: 25) چنین می‌آورد: اهل تأویل و تفسیر در معنی و مراد‌ از‌ «هذا الذی رزقنا من قبل» اختلاف کرده‌اند: برخی گفته‌اند یعنی در دنیا پیش از بهشت. برخی دیگر گفته‌اند یعنی در خود بهشت قبلاً از آن متنعم‌ بوده‌اند‌؛ زیرا میوه‌های بهشت به علت مشابهت زیاد در رنگ و طعم، و به جهت آن‌که هرگاه یکی از آنها چیده شود دیگری چون اولی به‌ جایش‌ می‌روید، تشخیص آنها از یکدیگر‌ دشوار‌ باشد؛ و دیگر گروه گفته‌اند: خوردنی‌های بهشت اگرچه در رنگ باهم یکسان باشند ولی در طعم و مزه باهم مختلف‌اند، ازاین‌روی بهشتیان هر بار که‌ با‌ برخی از خوردنی‌های متشابه‌ در‌ ظاهر روبرو می‌شوند پندارند قبلاً در بهشت از آنها متنعم شده‌اند. آنگاه طبری در پایان این تأویل‌های مختلف با استفاده از معیار فوق به تائید و تضعیف آنها برمی‌خیزد‌ و یادآور‌ می‌شود که ظاهر و سیاق آیه نظر گروه اول را-یعنی پیش از بهشت در دنیا-تائید می‌نماید؛ زیرا عبارت «کلما زرقوا منها» تعمیم زمانی را می‌رساند و اختصاص به زمان و وقت‌ خاصی‌ ندارد، و گفتار‌ بهشتیان را به هنگام بهره‌وری از نخستین رزق در بهشت نیز در برمی‌گیرد، و تردیدی نیست که بهشتیان در‌ این مرحله نسبت به خوردنی‌های بهشت تجربه و سابقه ذهنی ندارند، و بر‌ زبان‌ آوردن‌ عبارت «هذا الذی رزقنا من قبل» به معنی قبلیت در بهشت دور از واقع و حقیقت می‌نماید.
    2. دومین معیار طبری در نقد و داوری بین اقوال مختلف در تفسیر آیات «اجماع علما و اهل تأویل یا ‌ ‌اکثریت‌ آنها‌» است‌. او در بسیاری از موارد از این معیار بهره می‌گیرد و تأویل‌هایی را که‌ در‌ جهت‌ هماهنگی با اجماع اهل تأویل نیست بشدت مردود‌ می‌داند‌. طبری در ذیل آیه «أتوا به متشابها» (بقره: 25) متذکر می‌گردد که اهل تأویل در بیان مراد از تشابه و معنی‌«متشابها‌» نظرهای‌ متفاوتی ابراز داشته‌اند: برخی مورد تشابه را دربر گزیدگی بدون‌ نقض دانسته‌اند، و برخی این تشابه را در ظاهر رنگ می‌دانند، و دسته دیگر مورد تشابه را در رنگ و طعم‌ ملحوظ‌ می‌دارند‌، و گروهی هم این تشابه را به تشابه بین میوه‌های بهشت و دنیا‌ در‌ رنگ با اختلاف در طعم، تفسیر می‌کنند، و دیگر گروه تشابه میوه‌های بهشت و دوزخ را به تشابه‌ در‌ اسم‌ تنها نسبت می‌دهند. آنگاه طبری پس از ترجیح نظر کسانی که تشابه‌ را‌ به‌ تشابه میوه‌های بهشت و دنیا در رنگ توأم با اختلاف طعم تفسیر می‌کنند، یادآور می‌شود‌ که‌ برخی‌ از «اهل عربیت» برآنند که معنی آیه موردنظر تشابه در «فضل» و برتری است‌. سپس‌ طبری با تکیه‌بر معیار «اجماع علمای تأویل» این نظر را شدیداً رد‌ می‌کند‌ و چنین‌ می‌گوید: «و لیس هذا نستجیز التشاغل بالدلالة علی فساده، لخروجه عن قول جمیع علماء اهل‌ التأویل‌؛ و حسب قول-بخروجه عن قول جمیع أهل العلم-دلالة علی خطئه‌‌». باوجود پافشاری طبری بر رد نظر به‌اصطلاح خودش «اهل عربیت‌» نگارنده‌ معتقد‌ است که می‌توان این نظر را با رأی نخستین گروه اهل تأویل پیوند داد، مگر‌ اینکه‌«فضل‌» در بیان طبری به معنی چیزی دیگر غیر از مزیت و برتری باشد‌ که‌ بعید می‌نماید.
    3. سومین معیار، «شیوه معمول بیان عرب و استعمال معروف کلام آنها» است. طبری در بسیاری‌ از‌ موارد تأویل برخی از علما را با استفاده از مخالفت با شیوه‌ معمول‌ و رایج بیان عرب، مردود می‌داند. از جمله‌ وی‌ در‌ ذیل آیه «یا أیها الذین أوتوا الکتاب‌ آمنوا‌ بما فزلنا مصدقا لما معکم من قبل أن نطمس وجوها فنردها علی أدبارها‌» (نساء: 48) یادآور می‌شود که اهل تأویل‌ در‌ معنی «أن‌ نطمس‌ وجوها‌» اختلاف کرده‌اند: برخی آن را به‌ معنی‌ محو آثار صورت و همسان شدن آن با پشت سر تفسیر کرده‌اند، و برخی‌ دیگر‌ «طمس وجوه» را به معنی بصر‌ و کور کردن می‌گیرند و گروهی‌ هم‌ گفته‌اند: «طمس وجوه» گمراه شدن‌ و کور‌ گشتن از حق است، و دسته دیگر بر این باورند که «طمس وجوه» به‌ معنی‌ از بین بردن دیار و منازل‌ می‌باشد‌، و جمعی‌ هم «طمس وجوه‌» را‌ به معنی پوشاندن صورت‌ به‌ مو چون صورت بوزینگان می‌دانند. آنگاه طبری‌ پس‌ از‌ ترجیح تأویل نخستین که‌ مراد از آن تغییر جهت صورت و پشت سر است به رد و تضعیف دیگر وجوه تأویل‌ می‌پردازد‌ و از معیارهای مختلف بهره می‌گیرد، از‌ آن‌ جمله‌ در‌ رد‌ وجه چهارم متذکر‌ می‌گردد‌ که دور از شیوه معمول زبان عرب است و روا نباشد سخن خداوند را بر آن حمل‌ کرد‌. «ذلک‌ أن المعروف من الوجوه فی کلام العرب‌ التی‌ هی‌ خلاف‌ الأفقاء‌، و کتاب‌...یوجه تأویله الی الاغلب فی کلام من نزل بلسانه، حتی یدل علی انه معنی به غیر ذلک-من الوجوه التی ذکرت-دلیل یجب التسلیم له‌».
    4. معیار‌ چهارم، تعمیم بخشیدن معانی و پرهیز از تقیید و تخصیص بدون حجت است. طبری در ذیل آیه «لا أقسم بهذا البلد، و أنت حل بهذا البلد، و والد و ما ولد» (بلد: 2-4) یادآور می‌شود که‌ اهل‌ تأویل در مراد از «والد و ما ولد» اختلاف‌نظر دارند: برخی گفته‌اند مراد از آن هر پدر و فرزند است، و برخی دیگر معتقدند مراد از آن آدم و فرزندان وی می‌باشد، و گروهی‌ هم‌ آن را به ابراهیم و فرزند وی تفسیر کرده‌اند. آنگاه طبری به نقد این اقوال می‌پردازد و با استفاده از معیار فوق به ترجیح تأویل‌ اول‌ روی می‌آورد و چنین می‌گوید: و الصواب من القول فی ذلک ما قاله الذین قالوا إن...أقسم بکل والد و ولده، لأن...عم کل والد و ما ولد، و غیر جائز أن یخص ذلک إلا‌ بحجة‌ یجب التسلیم لها من خبر او عقل؛ و لا خبر بخصوص ذلک، و لا برهان یجب التسلیم له بخصوصه، فهو علی عمومه کما عم‌. تمسک به «تعمیم بخشیدن معانی و پرهیز از‌ تقیید‌ و تخصیص» گاهی‌ باعث می‌شود که طبری در میان آرای مختلف هیچکدام را به علت محدودیت برنگزیند، بلکه خود نظر‌ و تأویلی کلی‌تر پیشنهاد نماید، از جمله او در ذیل آیه «و هو‌ الذی‌ أنشأکم‌ من نفس واحدة فمستقر و مستودع قد فصلنا الأیات لقوم یفقهون‌» (انعام: 99) متذکر می‌گردد که اهل تأویل در ‌‌معنی‌ «مستقر و مستودع» اختلاف‌نظر دارند: برخی «مستقر» را رحم مادر و «مستودع» را قبر‌ دانسته‌اند‌؛ و برخی‌ دیگر «مستودع» را صلب پدر و «مستقر» را بطن مادر و خاک و یا پشت زمین تفسیر کرده‌اند‌، و جمعی هم «مستقر» را زمین و «مستودع» را آخرت و نزد خدا می‌دانند، گروهی دیگر‌«مستقر» را مادران و «مستودع‌» را‌ پدران می‌بینند؛ و بالأخره دسته‌ای نیز گفته‌اند: «مستقر» در قبر و «مستودع» در دنیا مراد است‌. از آنجا که هرکدام از این تأویلات تقیید و تخصیصی با خود دارد طبری هیچکدام از آنها را نمی‌پسندد و یادآور می‌شود که بهترین تأویل آن است که مفهوم «مستقر و مستودع» عام و گسترده تلقی شود و شامل همه معانی‌ گفته‌ شده باشد، زیرا آدمی «مستقر و مستودع» را به هرکدام از معانی پیشین دارا است؛ بنابراین هریک از تأویل‌های سابق داخل در مفهوم گسترده آنهاست و به‌تنهایی مراد نیست، مگر اینکه دلیلی‌ قاطع‌ وجود داشته باشد.
    5. دیگر‌ معیار‌ وجود‌ خبر صحیح از رسول خدا‌ در‌ جهت‌ یکی از تأویل‌های مختلف است. از آن جمله طبری در ذیل آیه «یا ایها الذین آمنوا الا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل‌ الا‌ أن‌ تکون تجارة عن تراض منکم‌» (نساء: 29) یادآور می‌شود‌ که‌ اهل علم در معنی تراضی در تجارت اختلاف‌نظر دارند: برخی گفته‌اند مراد از تراضی در تجارت، حصول و ادامه‌ رضایت‌ هریک‌ از طرفین معامله است تا زمانی که مجلس بیع را‌ ترک می‌کنند؛ و جمعی دیگر برآنند که‌ مراد‌ از‌ تراضی در تجارت حصول رضایت طرفین به وقت عقد معامله است‌ و بس‌، و ادامه آن پس از انعقاد بیع ضرورت ندارد اعم از این‌که طرفین همدیگر را ترک کنند‌ یا‌ خیر‌. آنگاه طبری به نقد این تأویل‌ها می‌پردازد و اولی را به علت‌ هماهنگی‌ با‌ خبر صحیح از رسول خدا «ص» که می‌فرماید: «البیعان بالخیار ما لم یفترقا، او یکون‌ بیع‌ خیار‌» ترجیح می‌دهد.
    6. معیار دیگر را در نقد تأویل‌های مختلف می‌توان «معیار تاریخی» نامید‌ که‌ مبتنی بر الهام گرفتن از رویدادهای تاریخی و تمسک جستن بدان‌ها برای گزینش تأویل‌ مناسب‌ است‌. از جمله موارد تمسک بدین معیار، طبری در ذیل آیه «و الذین عقدت أیمانکم فآتوهم‌ نصیبهم‌‌» (نساء: 33) یادآور می‌شود که اهل تأویل در تفسیر این آیه اختلاف‌نظر دارند‌: برخی‌ برآنند‌ که مورد آیه هم‌پیمانانی است که نسب و قرابتی باهم نداشتند بلکه از راه حلف‌ و قسم‌ و به‌کارگیری عباراتی چون: «دمی دمک، وهدمی ‌ ‌هدمک، و ترثنی و أرثک» به هم‌ می‌پیوستند‌ و از‌ همدیگر ارث می‌بردند؛ اما نصیب مترتب بر این پیمان در دوره اسلامی یاری و همکاری و خیرخواهی‌ است‌ و بس‌؛ و جمعی بر این باورند که مورد آیه کسانی است از مهاجرین و انصار‌ که رسول خدا(ص) بین آنان اخوت‌ و برادری‌ برقرار ساخت تا آنجا که از همدیگر ارث می‌بردند، ولی بعداً حکم‌ نصیب‌ مترتب بر این اخوت تغییر کرد. و گروهی‌ هم‌ معتقدند‌ مورد آیه کسانی است که در عصر‌ جاهلی‌ اولاد دیگران را به فرزندی خویش پذیرفته و آنان را در گرفتن میراث شرکت‌ داده‌ بودند، ولی اسلام به‌جای‌ شرکت‌ آنان در‌ اخذ‌ میراث‌ به وصیت به وقت مرگ در‌ حق‌ ایشان سفارش می‌کند. آنگاه طبری به ترجیح تأویل کسانی که معتقدند مورد‌ آیه‌ هم‌پیمانانی است که از راه حلف‌ و عهد میثاق در کنار‌ هم‌ جمع شده‌اند می‌پردازد، و آن را درست‌ترین‌ تأویل‌ به‌حساب می‌آورد. وی در این مورد از تاریخ عرب و شیوه معمول و متداول‌ بین‌ آنها بهره می‌گیرد و به تائید‌ تأویلی‌ و تضعیف‌ دیگری می‌پردازد، و متذکر‌ می‌گردد‌ که همه آگاهان به‌ تاریخ‌ و ایام و اخبار عرب می‌دانند که همبستگی و پیوند مبتنی بر قسم و عهد و میثاق، در میان‌ همان‌ هم‌پیمانان است نه دیگران، و برقرار ساختن‌ اخوت‌ در بین‌ مهاجر‌ و انصار‌ از جانب رسول خدا‌، و همچنین مسئله «به فرزندی کسی را پذیرفتن» هیچکدام از این دو برمبنای قسم و عهد و میثاق‌ استوار‌ نبوده است[۶].

    نمونه‌ای از روش طبری

    در‌ بحث از آیه‌«ایاک نعبد و ایاک نستعین» (حمد: 5) طبری، علاوه بر اینکه، بحث افاده حصر را، از تقدیم‌ مفعول‌ بر‌ فعل و درنتیجه ثابت شدن اینکه نقطه اتکا فقط خداست و «لا‌ احدا‌ سواه» را مطرح کرده و علاوه بر اینکه گفته است: چرا «نعبد» بر «نستعین» یعنی عبادت، بر استعانت‌ مقدم‌ شده‌ و حال‌آنکه «فسمألة المعونة‌ کانت احق بالتقدیم» علت آن در نظر طبری این است که انسان در عبادت‌ خود‌ به‌ معونت خدا نیاز دارد.

    طبری در وجه تکرار ضمیر «ایاک» در «ایاک نعبد و ایاک‌ نستعین‌» گفته است: از لحاظ عظمت مخاطب، ‌ ‌فصاحت، ایجاب می‌کند که ضمیر تکرار شود‌، همان‌طور‌ که‌ می‌گویند: «اللهم انا نعبدک و نستعینک و نحمدک و نشکرک» و به قول طبری «و کان ذلک افصح فی‌ کلام‌ العرب، من ان یقال: «اللهم انا نعبدک و نستعین و نحمد»...کان الا فصح اعادتها‌ مع‌ کل‌ فعل».

    در بحث از آیه: «ذلک الکتاب لا ریب فیه...» (بقره: 2) طبری، ضمن اینکه‌ روایات‌ گوناگونی را نقل کرده که «ذلک الکتاب» به معنای «هذا الکتاب» می‌باشد‌، خود‌ نیز‌ القاء شبهه کرده و گفته است: چگونه می‌توان گفت «ذلک» در این آیه به معنای «هذا‌» می‌باشد‌، درصورتی‌که «هذا» اشاره به حاضر معاین است و «ذلک» اشاره به غائب‌(-غیر‌ حاضر و لا معاین).

    طبری گفته است: در واقع خداوند برای بیان عظمت قرآن، از اسم‌ اشاره‌ به دور استفاده کرده و مقام قرآن را بالا برده و گفته آن‌قدر مقام‌ قرآن‌ بلاست که گویی در نقطه دوردستی در‌ اوج‌ آسمان‌ها‌ قرار گرفته است و طبری برای تائید سخن‌ خود‌ اشعاری از شاعران عرب مثال آورده که در آنها «ذلک» به معنای «هذا‌» می‌باشد‌.

    طبری، احتمال دیگری را ذکر‌ کرده‌ و گفته است‌: ممکن‌ است‌ ذلک الکتاب سور و آیاتی باشد که‌ پیش‌ از سوره بقره در مکه و مدینه نازل شده، بدین معنا که خدا‌ گفته‌ است: ای پیامبر آیات و سوری را‌ که در گذشته بر‌ تو‌ نازل کردم «لا ریب فیه‌».

    قول‌ دیگری که طبری ذکر نموده این است که «ذلک الکتاب» اشارتی به تورات‌ و انجیل‌ می‌باشد و در این صورت به‌ تأویل‌ نیازی‌ نیست.

    در بحث‌ ازهاء‌ ضمیر «فیه» طبری گفته‌ است‌: مرجع این ضمیر «کتاب» است و معنای «لا ریب فیه»: «لا شک فی ذلک الکتاب‌ انه‌ من عندالله هدی للمتقین»[۷].

    وضعیت کتاب

    تحقیق این چاپ از کتاب توسط دکتر عبدالله بن عبدالمحسن ترکی با همکاری ناشر (مركز البحوث و الدراسات العربية و الإسلامية بدار هجر) در 26 جلد منتشر شده است.

    کتاب، فاقد مقدمه محقق بوده؛ لذا با مقدمه نویسنده آغاز می‌شود. دو جلد پایانی کتاب، به فهارس فنی اختصاص یافته است.

    فهرست محتویات هر جلد در پایان آن درج شده و آدرس آیات در متن کتاب قید شده است.

    پاورقی‌های کتاب حاوی اختلاف نسخ، آدرس روایات، ترجمه غرایب متن[۸]، بررسی صحت و ضعف روایات استفاده‌شده در متن[۹] و... می‌باشد.

    پانویس

    1. ر.ک: مصلایی‌پور، عباس؛ رحمتی، محمدکاظم، ج7، ص693
    2. ر.ک: همان، ص695
    3. ر.ک: همان، ص696
    4. .خرمشاهی، بهاءالدین، ص7
    5. خرم شاهی، بهاءالدین، ص7-8
    6. ر.ک: فاضلی، محمد، ص146-156
    7. علوی مقدم، سید محمد، ص103-104
    8. ر.ک: پاورقی، ج1، ص647، شماره 6 و 3
    9. ر.ک: همان، ص618، شماره 5

    منابع مقاله

    1. متن کتاب.
    2. مصلایی‌پور، عباس؛ رحمتی، محمدکاظم، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، چاپ اول، 1382.
    3. فاضلی، محمد، تفسیر طبری در نقد و بررسی، جستارهای ادبی، تابستان 1368، شماره 85، درج در پایگاه مجلات تخصصی نور.
    4. علوی مقدم، سید محمد، نکته‌های بلاغی در تفسیر طبری، کیهان اندیشه، مرداد و شهریور 1368، شماره 25، درج در پایگاه مجلات تخصصی نور.
    5. خرمشاهی، بهاءالدین، تفسیر طبری، مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، شماره 37، درج در پایگاه مجلات تخصصی نور.

    وابسته‌ها