جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام

    از ویکی‌نور
    جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام
    جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام
    پدیدآورانبارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ (نویسنده) ربن شه، لیلا (مترجم)
    ناشرپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى‏
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1375 ش
    چاپ1
    شابک964-426-038-4
    موضوعدریای خزر، منطقه - تاریخ - پس از اسلام

    روسیه - روابط خارجی - قفقاز

    قفقاز - روابط خارجی - روسیه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏2160‎‏ ‎‏/‎‏ب‎‏2‎‏ج‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    جايگاه مناطق اطراف درياى خزر در تاريخ جهان اسلام، مجموعه سخنرانى‌هاى شرق شناس و آكادميسين گرانمايه روسى واسيلى ولاديمبر بارتولد مى‌باشد كه به تاريخ نوامبر و دسامبر 1924 در دانشگاه باكو ايراد گرديده است. در اين مجموعه بارتولد پيرامون تاريخ مناطق ماورأ قفقاز و نواحى مجاور درياى خزر، به ويژه آذربايجان، داغستان، مازندران و گرگان بحث نموده و به تاريخ مناسات اران (جمهورى آذربايجان) با همسايگان ساكن اطراف درياى خزر و ارتباط متقابل آن با مناطق آسياى مركزى و اطراف ولگا پرداخته است كه توسط ليلا ربن‌شه ترجمه شده است.

    ساختار

    با توجه به اين كه كتاب، رونوشت سخنرانى‌هاى ولاديمبر بارتولد مى‌باشد، لذا ساختار مشخصى ندارد، فقط مى‌توان گفت كه كتاب در يك جلد؛ شامل چند پيش‌گفتار و ده سخنرانى مى‌باشد كه در اين سخنرانى‌ها، به بررسى موقعيت مناطق ساحلى درياى خزر از روزگار باستان تا قرن هفدهم ميلادى پرداخته است و در پايان آن خلاصه‌اى از تاريخ آذربايجان ذكر شده است.

    گزارش محتوا

    كتاب با سه پيش‌گفتار از مترجم و بخش تاريخ و مردم‌شناسى انجمن مطالعات و تحقيقات آذربايجان و سخنرانى شروع شده، و در ادامه به متن كتاب كه همان سخنرانى‌ها است، مى‌پردازد:

    سخنرانى اول، ضمن بررسى مهاجرت اقوام گوناگون كه به طور عمده در دو نقطه شبه جزيره عربستان و آسياى ميانه متمركز شده بود، به دو امپراتورى بابل - آشور و ماد - پارس و رابطه آنها با مناطق ساحلى درياى خزر پرداخته و آنها را آغازى بر تاريخ آسياى مقدم تا قبل از حمله اسكندر دانسته است. او مى‌گويد: راجع به فرهنگ پادشاهان ماد و پارس بى‌گمان مى‌توان مدعى شد كه اگر چه به دليل كوه‌هاى بلند و جنگل‌هاى انبوه نزدیک كرانه درياى خزر اين مناطق خارج از راه اصلى رفت و آمد اقوام قرار داشته، اما مهاجرت آريائيان از شرق به غرب و از طريق مناطق كرانه درياى خزر به سمت جنوب صورت گرفته است.

    در سخنرانى دوم بارتولد، ضمن ارزيابى عواقب لشكركشى‌هاى اسكندر، به اوضاع سواحل درياى خزر در اين دوره مى‌پردازد. او نتايج حمله اسكندر را خلاف انتظارش دانسته است. وى جنبش‌هايى را كه در روزگار جانشينان اسكندر در آسياى صغير و ارمنستان به منظور تضعيف دودمان سلوكيان روى داد و نيز تشكيل دولت ارمنستان را در سده نخست پيش از ميلاد، براى تاريخ سواحل خزر حائز اهميت تلقى مى‌كند. بارتولد به مقايسه وضعيت دو امپراتورى روم و ساسانى در عرصه جهانى پرداخته و موقعيت برتر ساسانيان در زمينه بازرگانى را كه حاصل انحصار تجارت با هند و خاور دور بود، سبب احراز جايگاه برتر فرهنگى دانسته است. اعزام سفير از سوى چينيان به آسياى مركزى در سده دوم پيش از ميلاد به منظور يافتن متحدى در پيكار با اقوام كوچنده، منجر به آغاز تجارت چين و به ويژه صدور ابريشم اين كشور به غرب گرديد. تجارتى كه در انحصار پارتيان و سپس ساسانيان قرار داشت. بارتولد به گونه‌اى روشمندانه و منسجم تاثير تمركز راه‌هاى بازرگانى در گسترش شهرنشينى و تضاد شهرنشينى با ساختار صنفى و گروه‌بندى اجتماعى جامعه ساسانى كه آيين زرتشتى مدافع آن بود را، بررسى نموده و جنبش زاهدانه مانى و نهضت مساوات طلبانه مزدك را نتيجه چنين تضادى دانسته است.

    بارتولد در سخنرانى سوم، ضمن بررسى اوضاع مذهبى منطقه در جريان حمله اعراب به روند اسلامى شدن سواحل درياى خزر و نيز مقايسه تحولات اجتماعى در قسمت‌هاى مختلف منطقه توجه مى‌نمايد. به باور او مبارزه با ساختار طبقاتى منسوخ در جامعه ساسانى، در طبرستان و مازندران به دليل عقب ماندگى نوع زندگى و نيز حاكميت قاطع اشراف جنگى و كشاورزى شديدتر از ساير مناطق درياى خزر بوده، حال آن كه در استان‌هاى جنوبى خزر انديشه جنبش مردمى با آرمان پادشاهى ايران درآميختگى داشته است. او وقوع جنبش‌هاى ارضى را در نواحى‌اى كه تحت حاكميت و تابعيت مستقيم ساسانيان قرار داشتند را، در مقايسه با مناطقى كه از خودمختارى محدودى برخوردار بودند، بيشتر مى‌داند. بارتولد ضمن بازبينى انتقادى آثار جغرافى نگاران قرون نخستين اسلامى به رونويسى مؤلفان عرب از سخنان جهانگردان بدون ذكر منابع و مأخذ و در نتيجه به خطا رفتن محققان اشاره مى‌نمايد.

    او در ادامه با استناد به اصطخرى كه به باورش او نخستين جغرافى نگارى بود كه جهان اسلام را به صورتى كم و بيش كامل وصف كرد، مى‌پردازد. اصطخرى مناطق ساحلى خزر را به سه بخش تقسيم نمود كه عبارتند از: مناطق ساحلى جنوبى درياى خزر، سه منطقه ارمنستان، اران و آذربايجان و درياى خزر يا كاسپى. وى همچنين به ريشه نام طبرستان اشاره نموده و اين نام را در بر گرفته از نام قومى مشهور به تپور و نه آن چنانكه بعدا گفته شد، از واژه تبر به معناى كوه دانسته است.

    در سخنرانى چهارم خويش به شرح وضعيت نواحى اطراف درياى خزر در دوره تهاجم تركان مى‌پردازد.

    وى ضمن مقايسه سازمان تبليغى مسيحيت و اسلام به نقش دراويش در ترويج اسلام در ميان تركان صحرانشين پرداخته، و به مناقشه گرجيان و سلجوقيان بر سر شيروان در سال 1123 م. اشاره مى‌نمايد. گرجيان در اين زمان سلسله باگراتيان را در گرجستان بنا نهاده بودند و بدون اعتنا به حاكميت سلاطين سلجوقى و سپس اتابكان آذربايجان حكومت می‌كردند. شيروان شاهان در عمل تابع گرجستان بودند و شاهان گرجستان نيز خود را شيروان شاه مى‌ناميدند.

    در سخنرانى پنجم تأثير تشكيل، استقرار و فروپاشى دولت خوارزم در مناطق ساحلى خزر بررسى گرديده، اوضاع دهستان - منطقه مرزى كوچكى كه توسط انزك آبيارى مى‌گرديد و در زمان خوارزمشاهيان از اهميت سياسى برخوردار شد... و نيز مازندران مورد مداقه قرار گرفته است. مؤلف در تحليل استقلال طلبى حكمرانان مازندران در برابر خوارزمشاهيان و نيز ستيز دائمى آنها، تفاوت‌هاى قومى را اصلى‌ترين عامل دانسته است.

    او سپس با بررسى مناسبات خليفه و خوارزمشاه به مبانى نظرى تقسيم قدرت بين آن دو پرداخته است. وى ويژگى مشترك اروپا و جهان اسلام در سده‌هاى دوازدهم و سيزدهم ميلادى را تعارض حاكميت مذهبى و حكومت اشرافيت غير مذهبى دانسته و به مقايسه سازمان مذهبى مسلمانان و مسيحيان و تاثير آن در جايگاه سياسى پاپ و خليفه پرداخته است.

    وى سپس به فرضيه‌هاى گوناگون در مورد علت تهجم مغولان به ايران و بغداد پرداخته و در نهايت اقدامات سلطه جويانه خوارزمشاه را اصلى‌ترين عامل ايلغار مغول دانسته است. او به طور مشروح به تأثير تهاجم و تسلط مغولان در تجارت جهانى و نقش تجار مسلمان در آشنايى مغولان با مناطق اسلامى و نيز در سازمان مالى آنها پرداخته است. مشاراليه، كشته شدن 450 تن از تاجران مسلمان در انزار را از عوامل گرويدن بازرگانان مسلمان به چنگيز خان مى‌داند، گرايشى كه بيش از همه به سود بازرگانان بود كه بعدا با اشغال بسيارى از مناطق توسط مغولان، تصدى امور مالى و گردآورى باج و خراج را بر عهده گرفتند. بارتولد به مقايسه سازمان صنفى تجار در اروپا و جهان اسلام پرداخته و به استوارى، همبستگى، نظم وانسجام تشكيلات تجارى مسلمانان را متذكر شده است.

    مؤلف تهاجم مغول را تهاجم كوچندگانى كه تنها به نيروهاى مادى و معنوى خود متكى بودند، تلقى نمى‌كند. به باور او هيچگاه در تاريخ ديده نشده است كه كشورهاى متمدن آسياى شرقى؛ همچون چين و آسياى مقدم، تحت حكومت يك قوم متحد شده باشند. دولت كوچنده خان ترك در سده ششم ميلادى از چين تا بيزانس امتداد داشت، اما تنها استپ‌ها و مناطق فرهنگى مرزى را در بر مى‌گرفت.

    اساسا اين گونه تهاجمات استيلاگرانه، از جمله هجوم ژرمن‌ها در اروپا و حمله اعراب در آسيا زمانى صورت گرفته بود كه مردم آن نواحى و حتى اقوام بربر طريق آشنايى با فرهنگ را در پيش گرفته بودند. بنابراین كوچندگان جز در مواقعى كه هنوز تحت حاكميت حكومت قدرتمندى قرار نگرفته بودند، هرگز خواستار تبديل زمين‌هاى كشاورزى به چراگاه و ناممكن ساختن زندگى شهرى نبودند. بارتولد در پايان سخنرانى خويش، در پاسخ به پرسشى در خصوص نام آذربايجان و اينكه آيا مى‌توان آذربايجان را شيروان ناميد، مطالبى بيان نموده است.

    در سخنرانى ششم، به اثرات تهاجم و تسلط مغولان - كه روسيه تا چين را تحت انقياد درآوردند - پرداخته، ثبات سياسى، ايجاد سازمان دولتى نيرومند، رونق تجارى، رشد معمارى و ترقى علوم تجربى را از مهم‌ترين آنها بر مى‌شمرد. او بر اين باور است كه «اروپاى غربى پيش از ايلغار مغول به خاور دور توجهى نداشت. پس از حمله مغولان جهانگردان و بازرگانان اروپايى از راه روسيه و سرزمين اردوى زرين سفر به چين را آغاز نمودند». از اين رو وى اين نظريه كه عقب ماندگى فرهنگى روسيه را حاصل هجوم مغولان مى‌دانند، رد كرده است. او جايگاه ارزشمند ابريشم گيلان در تجارت بين المللى و فعاليت دريانوردان جنوايى در درياى خزر را كه حاصل آن تهيه نقشه و اطلاعات مفيد در خصوص درياى خزر و نواحى ساحلى آن بود را نتيجه شكوفايى بازرگانى، به ويژه بازرگانى دريايى در اين دوره مى‌داند. مناقشات و ستيزه جويى‌هاى اردوى زرين و ايلخانيان برسر آذربايجان و نيز ميزان خراج مناطق ساحلى خزر از ديگر مباحث اين سخنرانى مى‌باشد.

    بارتولد در سخنرانى هفتم با بررسى آثار جغرافى نگاران به تغيير مسير رود جيحون (آمودريا) از درياى خزر به درياچه آرال مى‌پردازد. او تحولات مذهبى در اروپا و آسيا را در قرون چهارده، پانزده و شانزده مقايسه نموده و مى‌گويد اگر در اروپا مناقشات مذهبى، به جدايى ميان اصلاح‌طلبان و پيروان آيين كاتوليك انجاميد، در جهان اسلام نيز در اين زمان شیعیان و سنيان يكديگر را كافر ناميدند. او سپس با پرداختن به ساختار سياسى و حكومتى مازندران شيعه مذهب، به نهضت دراويش در اين منطقه كه شيوخ در رأس آن قرار داشتند و به زودى به جاى اشراف و بزرگان بر مسند حاكميت تكيه زدند، اشاره مى‌نمايد. بارتولد با ذكر نمونه‌اى در دودمان باونديان چگونگى بهره‌گيرى حكام از اقتدار و مشروعيت شيوخ را به منظور ايجاد موازنه قدرت تشريح كرده است. در اين مورد فرمانروايى از دودمان باونديان به دست سردار خود افراسياب نامى كشته شد و سردار مذكور براى تحكيم حاكميت خود به درويشان متوسل گرديد. اما به زودى قدرت يابى تدريجى دراويش تعادل قدرت را به نفع آنها بر هم زد كه به پيروزى نهايى ايشان انجاميد. بارتولد همچنين به اتحاد شيوخ مازندران و گيلان عليه حكومت غير مذهبى، نقش شيوخ در درگيرى حكام استراباد و فرمانروايان رستمدار و روابط شيوخ با تيمور پرداخته است. او چگونگى طريق يكجانشينى خان‌هاى آسياى مركزى در مسير لشكركشى‌ها، ايجاد شهرها، تعارض و تصادم ميان خان‌ها و طرفدارانشان عليه اين تحول و كلا فرايند تشكيل و تاسيس حكومت تيموريان را شرح داده مى‌گويد: «ايجاد شهرها به مفهوم قطع رابطه با كوچندگان و متحدان كوچروشان تلقى مى‌شد». او در تحليل اقدامات تيمور بر سه عامل تبار و اصل و نسب، اصول جنگى و احترام به سلاله پيامبر(ص) تأكيد ورزيده است.

    در سخنرانى هشتم ضمن مقايسه لشكركشى تيمور و چنگيز به تأثير لشكركشى‌هاى تيمور در مناطق ساحلى درياى خزر پرداخته است. در تهاجم تيمور به مازندران، شيوخ پس از ناكامى تلاششان در مصالحه با او، در صدد سازش با حكامى برآمدند كه در گذشته با آنها در ستيز بودند. اما هم فرمانرواى رستمدار و هم حاكم استراباد، طورى عمل كردند كه گويى متحد تيمورند. مازندرانيان شكست خوردند و تيمور به جرم گناه مذهبى، آنها را سركوب كرد. اما پس از آن چند تن از سادات در سلك سپاهيان او در آمدند و در لشكركشى‌ها شركت ورزيدند و از اين طريق به بخشى از اراضى زير فرمان خود دست يافتند. او همچنين در مورد ارزش گزارش‌هاى جهانگردانى چون ماركوپولو مطالبى را بيان مى‌كند. وى در ادامه مباحثانش، در خصوص حكومت شيوخ به شيخ صفى‌الدين اردبيلى و حكومت اردبيلى و حكومت شيعى صفويان توجه نموده است. او به مقايسه ساختار سياسى در تاريخ قديم و جديد اسلامى پرداخته است.

    مشاراليه در تحليل پايدارى سياسى در شرق، بيش از همه بر ثبات بر جاى مانده از سازمان قدرتمند دولتى مغولان تاكيد مى‌ورزد و اين در حالى است كه شرق ديگر صاحب جايگاه برتر فرهنگى نيست.

    سخنرانى نهم پيرامون حكومت صفويان در ايران است كه با به رسميت شناختن مذهب تشيع در ايران، خواست رقيبى در اين مذهب نداشته باشد. در اين باره جودت پاشا مورخ ترك مى‌گويد كه شاه اسماعيل بنيان‌گزار دولت صفوى در ايران عمدا مذهب شيعه را مذهب رسمى ايران اعلام نمود، زيرا مى‌دانست هيچ دولت سنى ديگرى نمى‌تواند در رديف دولت سنى تركيه قرار گيرد. در اين بخش به تقابل دولت عثمانى و صفويان مطالب ارزنده‌اى بيان مى‌كند. در قسمتى به اقتدار حكومت صفويان مطالبى ذكر كرده و در جايى ديگر به ضعف آنها قلم فرسايى مى‌كند:

    در اين سخنرانى به ضعف حكومت صفويه، بعد از مرگ شاه طهماسب مى‌پردازد و مى‌گويد بعد از مرگ او ايران دستخوش بحران شد. سلطان مراد سوم، از ضعف دولت ايران بهره جست و در سال 1578 از طريق مناطق شمالى كشور كه جزو خاک ارمنستان و آذربايجان قفقاز شده بود، دست به حمله زد. در همان سال قلمروى دولت عثمانى تا درياى خزر گسترش يافت، تركان در همه جا به عنوان احيا كنندگان مذهب سنت شهرت يافتند. هنگامى كه شكّه (شكّى- نوخاى كنونى) به دست تركان افتاد، نماز به شيوه اهل سنت و دعاى خير در حق سلطان مراد در مساجد آغاز گرديد. حال آن كه طى 50 سال هيچ گاه نماز به شيوه اهل سنت در آن جا برگزار نمى‌شد.

    سخنرانى دهم؛ به منابع و مآخذى كه مربوط به مناطق اطراف درياى خزر مى‌شود، اشاره مى‌كند.

    مؤلف در پايان كتاب به خلاصه‌اى از تاريخ آذربايجان اشاره كرده، سپس به فهرست اعلام می‌پردازد.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب و ماهنامه كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 31 سال 1379 اثر ناهيد بهزادى.

    وابسته‌ها