جغرافیای تاریخی سرزمین‌های اسلامی خلافت شرقی

    از ویکی‌نور
    جغرافیای تاریخی سرزمین‌های اسلامی خلافت شرقی
    جغرافیای تاریخی سرزمین‌های اسلامی خلافت شرقی
    پدیدآورانعرفان، محمود (مترجم) لسترینج، گای (نویسنده)
    ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1383 ش
    چاپ6
    شابک964-445-105-8
    موضوعآسیای صغیر - جغرافیای تاریخی

    آسیای مرکزی - جغرافیای تاریخی

    ایران - جغرافیای تاریخی

    بین النهرین - جغرافیای تاریخی
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏44‎‏/‎‏9‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏5‎‏ج‎‏7
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    جغرافياى تاريخى سرزمين‌هاى خلافت شرقى اثر گاى لسترپنج كه به اهتمام آقاى محمود عرفان صورت گرفته است. توصيف جغرافياى تاريخى مناطق شرقى خلافت اسلامى، شامل بين النهرين و ايران و آسياى مركزى به استثناى عربستان و دو شهر مقدس مكه و مدينه، از زمان فتوحات مسلمين تا ايام تيمور است,

    این کتاب ترجمه‌اى از كتاب (erahpilac nretsat eht fo dnal eht) است.

    جغرافياى تاريخى؛ شامل بازسازى گذشته، به شيوه بررسى سلسله وقايع در يك زمان يا ارزيابى آنها با توجّه به تحوّلات تاريخى گذشته است(از كتاب جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى دكتر قرجانلو) و منظور(مقصود) از خلافت شرقى، به خلافت خلفاى راشدين، اموى و عباسى است كه مركز دستگاه آنها شرق زمين (عربستان، عراق و شام) بود و چون يكى از افراد خاندان اموى از شام به اسپانيا رفت، خلافتى ترتيب داد و تا چندين سال اولاد او به نام خلفاى اسلامى فرمانروايى داشتند و جنگ كردند، خلافت آنها را خلافت غربى ناميدند.

    لسترپنج، خاورشناس مشهور انگليسى در مقدمه مى‌گويد، در صفحات اين كتاب سعى شده كه عصاره نوشته‌هاى همه جغرافى‌دانان و مورخان عرب ايرانى و ترك از آغاز فرمانروايى مسلمانان تا هجوم تيمور را پس از تلخيص و مقايسه با يكديگر و حذف و تصحيح مكرّرات و زوايد آن، مجموعه‌اى فراهم آورد كه اطلاعات مفيد و جامعى از اوضاع جغرافيايى ايران، تركيه، بين‌النهرين، سوريه، آسياى مركزى و... در قرون وسطى و تحولات بعدى در دسترس خوانندگان قرار دهد.

    مؤلف كتاب فوق را در سال 1905 ميلادى، به زبان انگليسى انتشار داد و ترجمه فارسى آن در بهمن ماه آن سال 1337ش انجام يافته است.

    ساختار

    اثر فوق داراى دو مقدّمه (مؤلف و مترجم)، فهرست اسامى جغرافى‌نويسان مسلمان و 34 فصل مى‌باشد.

    در مقدّمه مترجم، اوّل شرح زندگانى مؤلف به طور مختصر و سپس توضيحاتى در رابطه با كتاب فوق و ترجمه ارائه شده است.

    مؤلف در مقدمه اثر، از فرآيند تدوين كتاب صحبت و بيان مى‌كند، از آنجا كه جغرافى‌نويسان و مورخان اسلامى آنچه را كه در مورد جغرافياى كشورهاى اسلامى در صفحات كتب خود جمع‌آورى نموده بودند؛ امّا استفاده از همه اين كتب، به علت پراكندگى نسخ خطى و نفيس آنها در كتابخانه‌هاى سراسر جهان و نيز به سبب اغلاط و اختلاف بيان نسخ متعدد هر كتاب، براى طالبين سيار دشوار مى‌نمود، لذا اين مجموعه را فراهم نمود. اين اثر را متمّم نوشته ديگر خود «بغداد در زمان فرمانروايى عباسيان كه قبلا در سال 1900 ميلادى منتشر نموده بود، قرار داد. مؤلف در مقدمه يادآور مى‌شود، براى اينكه حجم كتاب زياد نشود، از ذكر جغرافياى عربستان و دو شهر مكه و مدينه خوددارى نموده است و مطالبى ديگرى را هم در خصوص اين اثر يادآور مى‌شود.»

    فصول 34 گانه كتاب كه فصل اول درياچه ناميده شده است، در آن تأليفات جغرافى‌نويسان عرب به طور اجمال معرفى شده است و در سى و سه فصل ديگر اوضاع جغرافيايى عراق(سه فصل)، جزيره (در فصل)، فرات عليا، روم يا آسياى صغير(و فصل)، آذربايجان، گيلان و ايالات شمال باخترى ايالت جبال (سه فصل)، خوزستان، فارس(چهار فصل)، کرمان (دو فصل)، سيستان، قهستان، قومس و طبرستان و گرگان، خراسان (چهارفصل)، ماوراء النهر، خوارزم، سند و ايالات رود سيحون آمده است.

    گزارش محتوا

    در فصل اوّل(ديباچه) دو مطلب آورده شد؛ يكى پس از وفات پيامبر اسلام(ص)، اعراب براى انتشار و تعاليم اسلامى با دولت ساسانى وارد جنگ و آن را برانداختند. كشور پادشاهان ساسانى از بين‌النهرين و ايران تشكيل مى‌شد. اين سرزمين پهناور از طرف خاور محدود مى‌گرديد و به صحراى مركزى و كوه‌هاى افغانستان و از طرف باختر به امپراتورى روم شرقى اجمالا تمام نواحى پهناورى كه مملكت ساسانيان را پيش از ظهور اسلام تشكيل مى‌داد. اسما در اطلاعات، خلفاى عباسى باقى ماند، خلفاى عباسى كه يك قرن و اندى بعد از وفات پيامبر گرامى اسلام با برداشتن خلفاى اموى بر سر كار آمدند، پايتخت دولت را از شام به عراق انتقال دادند و اين پايتخت مركز شرقى دولت اسلامى گرديد كه در فصل اول به طور مختصر از آن سرزمين پهناور كه به چندين قطعه تقسيم گرديده بود، ذكر و در فصول بعدى به طور تفصيل بيان خواهد شد، آمده است.

    مطلب دوم، در اين خصوص معرفى منابع اين كتاب است كه گفته‌ها و نوشته‌اى آنها را در فصول اين اثر آورده كه قديمى‌ترين نويسندگان آن در اواسط قرن سوم مى‌زيسته‌اند و آنها ابن خرداد به، قدامه، يعقوبى و ابن‌ رسته هستند كه كتب آنها به شكل مسالك است. كتب سالك كتاب‌هايى هستند كه در خصوص راه‌ها، فاصله‌ها و مسافت‌هاى شهر و منزلگاه‌ها است و شخص بعدى ابن سرابيون مى‌باشد. جغرافى‌نويسى منظم از آغاز قرن چهارم با نام افرادى؛ همانند اصطخرى، ابن حوقل و مقدسى ظهور مى‌يابند. قرن پنجم و ششم به دو كتاب از دو نفر مسافر مكه و دو نفر جهانگرد معروف، ناصر خسرو فارسى، ابن جبير عرب اسپانيايى و ادريسى مى‌رسيم. قرن هفتم كه در آن حمله مغول و سقوط خلافت عباسيان به وقوع پيوسته با كتاب معجم البلدان، ياقوت حموى روبرو هستيم. از مؤلفان همزمان ياقوت، قزوينى است كه يادداشت‌هاى خود را در كتابى كه شامل دو قسمت است، جمع‌آورى كرده است. از نيمه اول قرن هشتم كتاب جغرافياى ابوالفدا و از نيمه دوم آن سفرنامه ابن‌ بطوطه در دسترس ما مى‌باشد. معاصر ابن‌ بطوطه، حمداللّه مستوفى است كه يادداشت‌هاى او به زبان فارسى و در شرح مملكت ايلخانان مى‌باشد و كتاب ديگر او در تاريخ موسوم به تاريخ گزيده است. در طليعه زمان امير تيمور گوركانى با كتاب جغرافياى حافظ ابرو، كتاب تاريخى شرف‌الدين، كتاب تاريخ الترك و المغول ابوالنازى اميرخوارزم و جغرافياى جهان، موسوم به جهان‌نما تألیف حاج خليفه در دسترس ما مى‌باشد.

    از كتاب‌هاى ديگرى كه به آنها رجوع كرده، فتوح البلدان بلاذرى، تجارب الامم ابن مسكويه، تاريخ حمزه اصفهانى، تاريخ طبرى، تاريخ ابن‌ اثير، تاريخ الفخرى، تاريخ ابن‌ خلدون و كتاب رجال ابن خلكان(وفيات الاعيان) كه همه عربى هستند، براى تكميل مطالب و موضوعات مورد استفاده قرار گرفته‌اند و از كتب زبان فارسى، مى‌توان روضةالصفا ميرخوند و ديگر حبيب‌السير خوندمير نواده ميرخوند و كتاب تاريخى ابن بى‌بى و ابن ابراهیم را، نام برد كه اطلاعات جغرافيايى پر ارزشى در خصوص بلاد ايران و فرمانروايى سلجوقيان در آسياى صغير و کرمان در اختيار ما مى‌گذارند.

    قبل از ورود در گزارش محتواى فصول بعدى كه در مورد معرفى مختصر بلاد، ايالت و سرزمين‌ها مى‌باشد، كتاب در هر فصل به ارائه اطلاعات جامع و فراگير در مورد شهرها، سرزمين‌ها و مردمان؛ از جمله تاريخچۀ شهرها، اوضاع اقتصادى و تجارت، زراعت و كشاورزى، استفاده از آب و مسئله قنوات و جاده‌ها، متراج و تفصيل راه‌هاى كارون‌رو، معرفى فرمانروايان و حاكمان سرزمين‌ها، خصوصيّات جمعيّتى و مذهبى و نژادى، اخلاق و عادات مردم، بيان مسافت و فواصل ميان سرزمين‌ها، شهر و كشورها و مناطق گوناگون، ذكر ميزان درآمد دارایى شهرها و مناطق مختلف، بيان مقدار خراج و ماليات، نام‌هاى مختلف شهرها، شيوه ساخت بناهاى شهرى و مصالحى كه استفاده مى‌شده، ذكر خورد و خوراك، آشاميدنى‌ها، پوشاك مردم شهرها و مناطق گوناگون.

    عراق

    نسل دوم، به جغرافياى تاريخى بين‌النهرين اختصاص يافته، ناحيه رسوبى پهناورى كه در كشور عراق قرار دارد و نواحى بين دو رود دجله و فرات را شامل مى‌باشد. و عرب‌هاى مسلمان، بين‌النهرين را به دو ناحيه سفلى و عليا تقسيم می‌كردند.ناحيه سفلى شامل سرزمينى مى‌شد، داراى خاک رسوبى حاصل‌خيز كه در زمان قديم به بابل معروف بود. بين‌النهرين سفلى را عراق مى‌ناميدند. در زمان صاحبان، بغداد بزرگترين شهر عراق بود. مسلمانان قرن اوّل پس از فتح عراق به ساختن سه نهر بزرگ به نام واسط، كوفه و بصره دست زدند. اولين نهر بزرگى كه از فرات جدا گرديده و به دجله مى‌ريخت، نهر عيسى بود(يكى از امراى عباسى) كه در سال 145 هجرى منصور خليه عباسى بالاى مصب آن، در دجله شهر مدور را ساخت شهر مذكور اساس و هسته شهر بغداد شد. اين شهر چهار دروازه به نام دروازه بصره، دروازه كوفه، دروازه شام و دروازه خراسان است كه اين فصل به طور مفصّل به توصيف اين شهر كه به منزله قلب دولت عباسيان بود مى‌پردازد.

    فصل سوم، به واسط(شهر ميانى) مى‌پردازد. آن را واسط ناميده‌اند به دليل اينكه وسط كوفه و بصره و اهواز است و با هر كدام پنجاه فرسخ فاصله دارد. شهر واسط را حجاج در زمان خليفه اموى عبدالملك به سال 84 هجرى ساخت. دجله از زير واسط به پنج نهر بزرگ كه قابل كشتى‌رانى بودند، منشعب مى‌گرديد و سپس به بطانح مى‌ريخت. بطانح به معنى باتلاق است. بعد از توصيف واسط و نهرهاى آن به توصيف بصره و كوفه پرداخت مى‌شود. بصره در زمان خلافت عمر بن خطاب به سال 17 هجرى ساخت شد و زمين‌هاى آن ميان قبايل عربى كه پس از انقراض سلطنت ساسانيان به آنجا مهاجرت كردند، تقسيم شد.

    جنگ جمل در سال 36 هجرى در اين شهر به وقوع پيوست.

    فصل چهارم، به توصيف شهرهاى سامرا، تكريت و نهر بزرگ شروان و شهر انبار مى‌پردازد. شهر سامرا كه هفت نفر از خلفاى عباسى بيش از نيم قرن (221 تا 279 هجرى) آن را پايتخت خويش قرار دارند و معتصم خليفه عباسى كه آن را پايتخت خود قرار داد، «سر من راى» ناميد.

    فصل پنجم، به توصيف شهر قصر ابن هبيره كه در قرن چهارم بزرگ‌ترين شهر بين بغداد و كوفه به شمار مى‌رفت، پرداخت مى‌شود. اين شهر تا آغاز قرن ششم اهميّت خاصى داشت و بغداد از آن حله كه در نزدیکى آن بود، اهميّت پيدا كرد. سپس درباره شهر سوراء نهر بداة و ده‌كده‌هاى اطراف آن بحث مى‌شود و سپس بحث از شهر كوفه كه مقارن ساختن بصره (17 هجرى) در زمان خلافت عمر بنيان‌گذارى شد. جمعيت كوفه به سرعت زياد شد و در سال 36 هجرى حضرت على(ع) آن را مقر خويش قرار داد و مدت چهار سال آن شهر پايتخت مسلمانان واقع گرديد و على(ع) در سال 40 هجرى در مسجد كوفه به قتل رسيد. نجف كه مدفن على بن ابى‌طالب(ع) در آنجاست، تقريبا در چهار ميلى باخترى خرابه‌هاى كوفه است و بعد از شهر كربلا مدفن حضرت امام حسین(ع) که در هشت فرسخى شمال غربى كوفه واقع است، سخن به ميان مى‌آيد و در آخر از دروازه خراسان واقع در بغداد خاورى كه شاهزاده خراسان شروع مى‌شود و از ايران عبور مى‌كند و از طريق ماورالنهر تا مرزهاى چين امتداد دارد، صحبت مى‌شود.

    اين سه فصل مربوط به عراق و شهرهاى آن بود پايان مى‌يابد.

    جزيره

    تا حال در رابطه با بين‌النهرين سفلى سخن گفته شد. بين‌النهرين عليا را عرب‌هاى مسلمان جزيره مى‌نامند و در زمان قديم نينوا مى‌گفتند.به نواحى مختلفى تقسيم مى‌شود، هر ناحيه به نام قبيله‌اى كه در زمان ساسانيان در آنجا ساكن بودند، به نام‌هاى بكر، نصر و ربيعه موسوم بودند. تحولات و شطورات تاريخى و جغرافيايى و اوضاع اقتصادى هر ناحيه به تفصيل در فصل 6 و 7 آمده است.

    فرات عليا

    شهرها و شهرستان‌هايى كه در امتداد سواحل فرات عليا، خاورى و باخترى(زيرا فرات دو سرچشمه داشت.) واقع بود، به طور كلى جزء بين‌النهرين شمالى محسوب مى‌گردد و غالباً در ايالت جزيره واقع مى‌شده، فرات خاورى كه بعضى روم يا

    آسياى صغير

    فصل نهم و دهم شامل آسياى صغير، جزيى از قلمرو روم شرقى يا بيزانس بود كه به دست مسلمانان افتاد. مسلمانان ممالك روم شرقى را به طور كلى بلاد روم مى‌گفتند؛ ولى رفته‌رفته اسم بلاد روم، اختصار يافت و كلمه روم به آن كشورهاى مسيحى كه به كشورهاى اسلامى مجاور و نزدیک بودند اطلاق گرديد و از اين جهت كه اعراب سرزمين پهناور آسياى صغير را كه در اواخر قرن 5 هجرى، استيلاى سلاجقه بر آنجا بدست مسلمانان افتاد، روم ناميدند. حدود بلاد اسلامى و روم در زبان امويان و عباسيان و حتى تا يك قرن و نيم پيش از آن كه هجوم حكومت عباسيان را براندازد. از دو سلسله طوروس وآنتى طوروس تشكيل مى‌شد. اين مرزها را خطى طولانى از لشكرها و دژها تعيين و حمايت مى‌كرد. اين دژها كه مسلمانان عرب ثغور(جمع ثغر به معناى مرز) مى‌ناميدند، از «مليطه» در ساحل فرات بالا آغاز مى‌شد تا طرسوس نزدیک ساحل مديترانه امتداد داشت كه در اين دو فصل تطورات و تحولات تاريخى و جغرافيايى هر ناحيه به تفصيل بيان مى‌شود.

    آذربايجان

    در مشرق جزيره (بين‌النهرين عليا) ايالت آذربايجان كه آتروپابن قديم باشد، واقع بود و از بالا به رود ارس و از پائين به سفيد رود كه هر دو به درياى خزر مى‌ريزد، محدود مى‌گرديد. مهمترين آثار طبيعى آن، درياچه بسيار شور اروميه است كه تبريز و مراغه نزدیک آن واقع هستند و اردبيل شهر بزرگ ديگر آذربايجان درست خاور آن قرار دارد. در فصل يازدهم در مورد جغرافياى تاريخى آن به طور تفصيل سخن آمده است.

    گيلان و ايالات شمال باخترى

    گيلان يا چيلان در ساحل درياى خزر كه سفيد رود از ميان كوه‌هاى البرز آنان عبور نموده، به جلگه‌اى رسوبى كه از خود سفيد رود تشكيل گرديد، سرازير شده و دلتاى كوچكى در درياى خزر تشكيل مى‌دهد. گيلان از سه ولايت مختلف تشكيل شده است.

    پس ناحيه موغان است در دهانه مشترك رود ارس و رودخانه كر، و بعد از آن اران در سمت باخترى بين اين دو رودخانه و شيروان در شمال رود كر، و گرجستان كه در سرچشمه ارس، جايى كه آن ناحيه كوهستانى، درياچه وان را دربرگرفته است جاى دارد. ايالت‌هاى اران، شيروان، گرجستان و ارمنستان كه بيشتر در شمال رود ارس واقع هستند، نمى‌توان در فصل دوازدهم در مورد اين ايالت‌ها اطلاعات خوبى ارائه شده است.

    ايالت جبال

    ناحيه كوهستانى پهناورى كه يونانيان آن را مديا مى‌گفتند و از باختر بين‌النهرين و از خاور به كوير لوت در وسط ايران محدود بود. در قرن ششم هجرى و زمان سلجوقيان به غلط آن را عراق عجم ناميدند، تا با عراق عرب كه مقصود قسمت سفلاى بين‌النهرين بود، اشتباه نشود. ايالت جبال شهرهاى بزرگى داشت در باختران کرمانشاه و همدان (اكباتان قديم)، در شمال خاورى آن رى و در جنوب خاورى آن اصفهان بود. از كوه‌هاى ايالت جبال چندين رودخانه سرچشمه مى‌گرفت، از جمله رود كارون كه اعراب آن را دجيل؛ يعنى دجله كوچك مى‌ناميدند.

    تحولات و تطورات تاريخى و جغرافيايى و اوضاع اقتصادى نواحى اين شهرهاى چهارگانه در فصول 13 تا 15 آمده است.

    خوزستان

    ايالت خوزستان از تمام زمين‌هاى رسوبى كه رود كارون و شعب متعدد آن ايجاد كرده‌اند، تشكيل مى‌شود. اعراب رود كارون را دجيل اهواز مى‌ناميدند و اين رود پس از جريان طولانى و پر پيچ و خم در مشرق به خليج فارس مى‌ريزد و ايالت خوزستان در جنوب ماد و مشرق بين النهرين سفلى واقع است. شوشتر و اهواز از شهرهاى عمده آن به شمار مى‌آمده است.

    فارس

    در مشرق خوزستان؛ يعنى در كنار خليج، ايالت فارس گاهواره ايران واقع بود. ايالت فارس موطن پادشاهان هخامنشى و مركز دولت آنها بود. يونانيان آن را با نام پرسين مى‌شناختند. اعراب ايالت فارس را به پنج ولايت بزرگ، كه هر كدام يك كوره ناميده مى‌شد.

    کرمان

    در مشرق فارس ايالت کرمان واقع گرديده و قسمت عمده‌اش از بلاد گرمسير است و در حدود يك چهارم آن كوهستانى است و محصول بلاد سردسير در آن جا به عمل مى‌آيد، زيرا قسمت اعظم خاک اين ايالت در كوير واقع شده و بين شهرهاى آن بيابان‌هاى بزرگ افتاده و آبادى‌هاى آن مثل آبادى‌هاى فارس به يكديگر متصل نيست. اين ايالت در قرن چهارم به پنج ولايت(كوره) تقسيم شده است. اوّل بردسير با ناحيه جنيص در شمال آن، دوم سيرجان در مرز فارس، سوم بم، چهارم نرماسير واقع در سمت خاور و حاشيه كوير و پنجم جيرفت مجاور سواحل بحر هرمز.

    كوير لوت و مكران

    كوير لوت در فلات مرتفع ايران از شمال باخترى به جنوب خاورى امتداد يافته، ايالات حاصل‌خيز آن سرزمين را دو قسمت مى‌كند. زيرا اين كوير از دامنه جنوبى كوه‌هاى البرز كه شمال آن به درياى خزر مشرف است، شروع و تا كوه‌هاى خشك مكران در حاشيه خليج فارس كشيده مى‌شود.

    سيستان

    سيستان كه مراجع قديم عرب آن را سجستان ناميده‌اند و از كلمه فارس سگستان ماخوذ گرديده، نام جلگه‌اى است در اطراف درياچه زره و خاور آن درياچه كه شامل دلتاى رود هيرمند و رودخانه‌هاى ديگر به درياچه زره مى‌ريزند، مى‌شود.

    در اين نقطه شهر قندهار در جلگه‌اى قرار گرفته كه دو شاخه از هيرمند آن جلگه در ميان گرفته است. مركز اين ناحيه در قرون وسطى شهر بزرگ زرنخ بود كه به دست امير تيمور ويران شد. حومه شهر سيزده دروازه دارد.

    قهستان

    جغرافى‌نويسان عرب اين ايالت را مثل سيستان از توابع خراسان شمرده‌اند، قهستان به معنى كوهستان است. بزرگترين شهرهاى قهستان، قاين و تون بودند. اين دو شهر است كه ماركوپولو در سفرنامه خود آن را تنوكين نامده است كه تحولات و تطورات تاريخى و جغرافياى تاريخى و اطلاعات ديگر اين ناحيه در فصل 25 آمده است.

    قومس و طبرستان و گرگان

    ايالت قومس در دامنه كوه البرز واقع است و مركز آن دامغان بود و دومين شهر اين ايالت بسطام است. ايالت طبرستان يا مازندران بر تمام نواحى كوهستانى و اراضى پس ساحلى اطلاق مى‌شد. اين ايالت كه از گيلان و دلتاى سفيد رود در باختر تا زاويه جنوب خاورى درياى خزر امتداد دارد واقع است. در اين جا مازندران به جرجان يا گرگان (هيركانية قديم) متصل مى‌شود و رود اترك و نيز رود گرگان اراضى آن ناحيه را سيراب مى‌سازد.

    خراسان

    خراسان در زمان قديم فارسى به معناى خاور زمين است و در اوائل قرون وسطى به ايالات اسلامى كه در سمت خاور كوير لوت تا كوه‌هاى هند واقع بودند، اطلاق مى‌گرديد و بدين ترتيب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاورى، به استثناى سيستان و قهستان در جنوب شامل مى‌گرديدند. ايالت خراسان در دوره اعراب(قرون وسطى) به چهار قسمت؛ يعنى چهار ربع تقسيم مى‌گرديد و هر ربعى به نام يكى از چهار شهرى كه مركز آن بوده خوانده مى‌شد و آن نيشابور، مرو و هرات و بلخ است كه در فصول 27 تا 30 تحولات و تطورات تاريخى اين چهار قمست يا ربع به طور تفصيل آمده است.

    ماوراءالنهر(رود جيحون) و ايالات رود سيحون

    رود جيحون قديم مرز اقوام فارسى زبان و ترك زبان به غير ايران و توران بود.بالد شمالى؛ يعنى آن سوى رود جيحون را اعراب ماوراءالنهر(نهر جيحون) مى‌گفتند و اين منطقه را هيطل نيز مى‌ناميدند. تمام اين بلاد را مى‌توان به پنج ايالت تقسيم مى‌شود كه مهمترين آنها سغد است(ناى قديم) كه دو شهر معروف آن سمرقند و بخارا مى‌باشند.

    در باختر سغد، خوارزم واقع بود. در اواخر قرن وسطى؛ يعنى مقارن دوره هجوم مغول نام جيحون و سيحون از استعمال افتاد و بجاى آن آمويه يا آمودريا و به جاى رود سيحون كلمه سيردريا معمول شد كه در فصول 31 تا 34، تحولات و تاريخى و جغرافيايى تارخى اين نواحى(ماوراءالنهر رود جيحون)، خوارزم سغد و ايالات رود سيحون به طور تفصيل آمده است.

    گزارى از ترجمه

    مترجم محترم اين كتاب را يكى از كتب ارزشمند جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى است، به شيوه امروزين و روان و قابل فهم برگردان نموده است.

    در سراسر كتاب، ده نقشه به چشم مى‌خورد كه براى روشن شدن نقاط جغرافيايى قديم رسم شده است و در آخر كتاب ابياتى از شاهنامه فردوسى كه در آنها بعضى از اعلام جغرافيايى مذكور در اين كتاب گردآورى شده است و از كتاب مجهول المصنف حدود العالم نيز مواردى را كه مربوط به اعلام جغرافيايى متن اين كتاب بوده است، به ترتيب حروف الفباء آورده است. اين دو قسمت ضمايم خوانده شده است. قسمت سوم تعليقات خوانده شده كه زير اين عنوان به توضيح چند مورد و ثبت چندين فقره از حواشى متن كتاب كه متأسفانه در ترجمه از قلم افتاده است، اقدام مى‌شود.

    ترجمه از روى چاپ دوم انگليسى آن كه در سال 1930 ميلادى مى‌باشد، صورت گرفته است.

    چهار فهرست مختلف؛ يعنى فهرست اعلام جغرافيايى، فهرست نام‌هاى اشخاص و اقوام، فهرست موضوعى مواد كتاب و فهرست كتب هم در آخر صفحات كتاب چاپ شده است كه اين‌ها راهنماى سودمندى براى مراجعه كنندگان مى‌باشد.

    در اوّل كتاب هم مطالب و بعد از فهرست نقشه‌هاى ده‌گانه آمده است.

    در پاورقى‌هاى هم آدرس آنچه در متن از آنها نقل شده آمده تا خواننده مراجعه به كتب فوق بتواند، اطلاعات بيشترى كسب كند.

    نكته قابل تذكر اين كه در خصوص اين كتاب، انتقادهايى صورت گرفته كه درد مقاله از سعيد نفيسى و منوچهر شمرده به گوشه‌هايى از آنها پرداخته شده است.(مجله راهنماى كتاب، شماره سوم، آذر 1338 و...).


    وابسته‌ها