خجندی، کمال‌الدین مسعود

    از ویکی‌نور
    NUR12127.jpg
    نام
    نام‌های دیگر
    نام پدر
    متولد اوایل قرن هشتم
    محل تولد ماوراءالنهر
    رحلت 803ق
    اساتید
    برخی آثار دیوان کمال خجندی

    دیوان اشعار کمال خجندی

    کد مؤلف AUTHORCODE12127AUTHORCODE

    کمال‌الدین مسعود خجندی (اوایل قرن هشتم - 803ق)، متخلص به کمال، و مشهور به شیخ کمال، از شاعران نامدار و عارفان بزرگوار قرن هشتم هجری است که با حافظ شیرازی و شیرین مغربی، معاصر بوده است.

    ولادت و تحصیلات

    شیخ کمال‌الدین مسعود خجندی در خجند، از سرزمین باستانی ایران، در ماوراءالنهر زاده شد. تاریخ دقیق ولادتش معلوم نیست، اما از مضامین و اشارت بعضی اشعارش و با قرائن، تولد وی را در اوایل قرن هشتم فرض کرده‌اند[۱].

    وی پس از تحصیلات مقدماتی و طی دوره جوانی، به جهانگردی پرداخت و در این سفرها به شرف زیارت خانه خدا نائل گشت. پس از زیارت کعبه، رخت سفر به دیار آذربایجان کشید. چون آب و هوای آذربایجان با نهاد وی مناسب بود و مردم این دیار به عرفان گرایش خاص داشتند، در تبریز مقیم گشت[۲].

    هنگام اقامت او در تبریز، به فرمان سلطان حسین جلایر، باغ و خانقاهی برای وی مهیا کردند که در آن سکونت گزید و به عبادت مشغول گشت و تا واپسین دم حیات، در این باغ زیبا به سر برد. این باغ در دامنه «ولیانکوه» واقع است و وی در همان جا دفن شده است[۳].

    شیخ کمال و سفر به شهر«سرای»

    زمانی که خجندی در تبریز بود، لشکر توقتمش خان از «دربند» قصد تبریز کرد و پس از فتح آن دیار، شیخ را به فرمان منکوحه خان، به دیار دشت قبچاق به شهر «سرای» بردند و مدت چهار سال شیخ در آن شهر بود و اکابر، مرید او شدند[۴].

    شیخ کمال یورش لشکر توقتمش خان را به تبریز و عزل امیر ولی و فرهادآقا را در این قطعه طنز، یادآور می‌شود:

    گفت فرهادآقا به میر ولی که رشیدیه را کنیم آباد
    زر به تبریزیان به آجر و سنگ بدهیم از برای این بنیاد
    بود مسکین به شغل کوهکنی که ز موران کوه و دشت زیاد
    لشکر پادشاه توقتمش آمد و هاتف این ندا درداد
    لعل شیرین به کام خسرو شد کوه بیهوده می‌کند فرهاد[۵]

    باآنکه شیخ کمال در شهر «سرای» خوش بود، دختر نیک‌اخترش میل بی‌اندازه به تبریز داشت، و لذا شیخ پس از چهار سال از «سرای» بیرون آمد و به تبریز برگشت[۶].

    شیخ کمال خجندی و خواجه حافظ شیرازی

    شیخ کمال بخشی از زندگی‌اش را با عرفان خاص خویش و با ارشاد در تبریز گذراند و تحت حمایت سلطان حسین جلایر بود؛ درحالی‌که خواجه حافظ نیز نزد سلطان احمد جلایر می‌زیست. سلطان حسین و سلطان احمد از پسران شیخ اویس جلایری بودند و در نتیجه پیوستگی سلطنت این دو برادر از آل جلایر، شیخ کمال از سخنان عارفانه و اشعار حافظ بهره برده، محظوظ می‌شد[۷].

    زمانی که حافظ غزل شیخ کمال را به مطلع:

    بیا ساقی که بیخ غم به دور گل براندازیم می گلگون طلب داریم و گل در ساغر اندازیم

    دید، از آن استقبال کرد و غزل زیبایی به مطلع:

    بیا تا گل برافشانیم و میدر ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

    را سرود که زیباتر و عارفانه‌تر است[۸].

    امیر نظام‌الدین علیشیر نوایی در «تذكرة مجالس النفائس» می‌نویسد: «بعضی از عرفا که به صحبت شیخ کمال و خواجه حافظ رسیده‌اند، گفته‌اند که صحبت شیخ بهتر از شعر اوست و شعر حافظ بهتر از صحبت او»[۹].

    شیخ کمال خجندی و شیرین مغربی

    محمد شیرین مغربی از شاعران متصوف ایران است و چون به جهانگردی پرداخته و در بعضی سیاحات، به دیار مغرب رسید، شهرتش به «مغربی» است. همه نویسندگان در شرح حال وی این وجه تخلص را بیان کرده‌اند.

    آن ماری شیمل در مقدمه بر دیوان محمد شیرین مغربی از قول یان ریپکا ارتباط او را با کمال خجندی ذکر می‌کند و معتقد است که مغربی به عللی با وی چندان هم‌سخنی نداشته است[۱۰].

    در کتب تراجم آمده است که میرانشاه، پسر تیمور و والی آذربایجان، چند گاهی مرید مغربی بود، اما پس‌ازآنکه با شیخ کمال خجندی ملاقات نمود و به مراتب معنوی او پی برد، ارادت خود را از مغربی به شیخ کمال خجندی منتقل کرد و همین امر سبب کدورت مغربی از کمال شد[۱۱].

    شیخ کمال خجندی و معاذی تبریزی

    معاذی تبریزی از سخنوران اواخر سده هشتم و اوایل سده نهم هجری است که اردشیر نام داشت و تخلصش «معاذی» بود. شیخ کمال خجندی با وی دوستی و پیوند داشته و در شعر او را ستوده و او را از نسل معاذ بن جبل، از یاران پیامبر(ص) دانسته است. شیخ کمال گوید:

    ای آنکه به فن شاعری بی بدلی استاد قصیدهای و پیر غزلی
    داری سخن بلند بر اصل متین آری چو تو از نسل معاذ جبلی

    معاذی نیز ضمن اشاره به علو مقام کمال خجندی، به عنایت میرانشاه به شیخ کمال اشاره دارد:

    شیخ مرشد کمال ملت و دین دوش می‌گفت رمزی از سر حال
    که شهنشاه میر میرانشاه پادشاهی است بس فرشته خصال
    در جوابش جمال دین صوفی گفت او خسروی است فرخفال
    بعد از آن در میان معاذی گفت پادشاهی است با جمال و کمال[۱۲]

    کمال خجندی در دیوان خود به طرز مطایبه از معاذی یاد کرده، گوید:

    دعای من این است در هر نمازی به خلوت که یا ملجئی یا ملاذی
    نگه‌دار اصحاب ذوق و طرب را ز چنگ ملاطی و شعر معاذی[۱۳]

    وفات

    تاریخ وفات وی را مختلف نوشته‌اند، ولیکن آنچه صحیح‌تر یاد شده، سال 803ق، است[۱۴].

    پانویس

    1. ر.ک: خجندی، کمال، صفحه دو
    2. ر.ک: مجرد قمشه‌ای، سید احمدرضا، ص36
    3. ر.ک: همان
    4. ر.ک: همان
    5. ر.ک: همان
    6. ر.ک: همان، ص36-37
    7. ر.ک: همان، ص37
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: همان
    10. ر.ک: همان
    11. ر.ک: همان
    12. ر.ک: همان
    13. ر.ک: همان
    14. ر.ک: خجندی، کمال، صفحه دو

    منابع مقاله

    1. خجندی، کمال، «دیوان کمال خجندی»، تصحیح و مقابله احمد کرمی، تهران، انتشارات ما، چاپ اول، 1372.
    2. مجرد قمشه‌ای، سید احمدرضا، «شاعر عارف کمال خجندی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: کیهان فرهنگی، بهمن 1377، شماره 149 ‏(2 صفحه، از 36 تا 37).


    وابسته‌ها