داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید رحمةالله‌علیهما

    از ویکی‌نور
    داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید رحمةالله علیهما
    داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید رحمةالله‌علیهما
    پدیدآورانصافی گلپایگانی، لطف‌الله (نویسنده)
    ناشر[بی نا]
    مکان نشر[بی جا] -
    چاپ1
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید رحمةالله‌علیهما، اثر شيخ لطف‌الله صافى گلپايگانى (متولد گلپايگان 1297ش) است كه در آن، مباحث اعتقادى اختلافى بين شيخ صدوق و شيخ مفيد را مورد سنجش قرار داده است.

    اين كتاب به زبان فارسى - عربى رايج در حوزه‌هاى علميه همراه با اصطلاحات فراوان علوم اسلامى است. نویسنده نگارش اين اثر را در سال 1413ق، به انجام رسانده است.

    ساختار

    كتاب حاضر، در اصل يك مقاله مفصل بوده كه در ضمن مجموعه مقالاتى به نام مجموعه مقالات كنگره شيخ مفيد منتشر شده و بنابراین ساختار خاص كتاب را ندارد. زبان و ادبيات اين اثر، فارسى - عربى رايج در حوزه‌هاى علميه همراه با اصطلاحات فراوان علوم اسلامى و متناسب با استادان و پژوهشگران كلام و حديث است كه آشنايى كافى با زبان عربى دارند.

    روش نویسنده در اين اثر، بيش از آنكه عقلى و كلامی‌باشد، فقهى و نقلى است؛ به همين جهت فقط از آيات و روايات استفاده كرده، ولى به بيان و نقد ادله عقلى و كلامى نپرداخته است.

    گزارش محتوا

    درباره محتواى اين اثر، گفتنى‌ها فراوان است، از جمله:

    1. نویسنده، در مقدمه‌اش كه معلوم نيست آن را در چه تاريخ و مكانى نوشته است، چند نكته را يادآور شده است:
      الف)- بر هر مسلمانى واجب است به عقايد خود رسيدگى نمايد، تا به مطابق بودنِ آنها با تعاليم و ارشادات قرآن مجيد و تعاليم و سيره پيغمبر اكرم(ص)، اطمينان پيدا نمايد تا از خطر گمراهى نجات پيدا كند؛
      ب)- براى نيل به اين هدف، مرجع اول و اصل، قرآن مجيد و احاديث مقطوعُ الصُّدورى است كه به‌وسيله روات احاديث و حاملان علوم اهل‌بيت(ع)، روايت شده است و در درجه بعد، عرض دين بر علما و بزرگانى مى‌باشد كه تحذق و تعمق آنها در قرآن و حديث، مسلم باشد؛ البته نه براى اينكه از آنها تقليد نمايد، بلكه براى اينكه از آنها بياموزد و خود به استدلال مناسب در هر باب، به يقين و اعتقاد برسد.
      ج)- از جمله راه‌هاى تصحيح اعتقاد از لحاظ مبانى اعتقادى اسلامى، كتاب‌هايى است كه علماى بزرگ، مانند: صدوق و شيخ مفيد و مجلسى و شيخ بهايى و شهيدين و خواجه و ديگران از اعاظم و اساطين، در اعتقادات نوشته‌اند... از جمله كتاب‌هاى گران‌بها و ارزشمندى كه در اين رشته تأليف شده است، كتاب «اعتقادات» جليل، حافظ آثار گنجينه آل‌بيت(ع)، شيخ صدوق و كتاب «تصحيح الاعتقاد» شيخ اعظم، افتخار شيعه، قامع بدع و رافع رايات حق، شيخ مفيد، رضوان‌الله‌تعالى‌عليهما، است. اين دو كتاب، بسيار ارزنده و مفيد و متضمن فوايد بسيار است و مطالعه هر دو براى همگان، پرفايده و بينش‌بخش است. در كتاب «اعتقادات»، مسائلى كه اعتقاد به آنها بر هر كس واجب است، با مسائلى كه واجب الاعتقاد نيست، مطرح شده است و در بعض موارد بحث‌هايى فقهى و فرعى و عملى نيز، در آن وارد شده و به‌عنوان «اعتقادنا» ذكر شده است. نه خود ابوجعفر صدوق و نه ابوعبدالله مفيد، اين مسائل را از هم جدا نساخته‌اند[۱]
    2. نویسنده با ذكر اينكه شيخ صدوق، شاهد اين مطلب را كه «يد به معناى قدرت است»، عبارت از اين آيه دانسته است: «اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[۲]«بر آنچه مى‌گويند شكيبا باش و بنده ما داود را كه دارنده قدرت [در دانش و حكومت] بود ياد كن. او بسيار رجوع‌كننده به حق و به‌شدت متوجه خدا بود» و در نتيجه، معناى «ذَا الْأَيْدِ» را قدرتمند، شمرده است، افزوده است كه شيخ مفيد گفته است كه در اين، وجه ديگرى هم هست و آن عبارت است از اينكه «يد» عبارت است از نعمت. همان‌طوركه شاعر گفته است:
      له علي أياد لست أكفرهاو إنَّما الكفر ألا تشكر النعم
      «او بر من نعمت‌هايى ارزانى داشته كه من كُفرانش نمى‌كنم و كفر نعمت آن است كه شكر نعمت نكنى». پس شايد منظور از «داود ذا الأيد» عبارت از صاحب نعمت باشد و از همين باب است قول خداى تعالى در آيه: «... بَل يَداهُ مَبسوطَتان»[۳]؛ «... بلكه هر دو دستش گشوده است». سپس نویسنده خودش چنين اظهار نظر كرده است: «مثل اينكه كلمه «أيد» كه مفرد و به معنى قدرت است، با «أيد» كه جمع يد است، اشتباه شده و شيخ صدوق آيه را بر اساس «أيد» مفرد تفسير كرده، ولى شيخ مفيد «أيد» جمع را تفسير كرده كه جمع يد است. ظاهراً «أيد» در اينجا همان تفسير اول؛ يعنى به معنى قدرت است.[۴]
    3. نویسنده، نهى واردشده از سوى ائمه اطهار(ع) در مورد قضا و قدر را نهى مطلق شمرده و سكوت و گفتگو نكردن در مورد بحث قضا و قدر را حتى براى دانشمندان و خبرگان و عقيده‌شناسان، نوعى از اخلاق پسنديده و آداب سفارش‌شده اسلامى‌دانسته است. او نوشته است: «اولى اين است كه در اين باب‌ها، به ادبى كه در اين روايات است مؤدَّب باشيم و از تكلم در قَدَر خوددارى كنيم، كه اولى از اين است كه نهىِ مطلق در اين روايات را، مقيد كرده و مخصوص به افرادى بدانيم كه تكلُّم در قدر براى آنها خلاف مصلحت و معرض ضلالت باشد. به‌هرحال گمان مى‌رود طرح مسئله قضا و قدر الهى و ايمان به آن، يكى از فوايدش اين است كه كسى دست خدا را خارج از كار نداند و مردم درعين‌حال توسُّل به اسباب ظاهريه، از توكُّل به خدا و استمداد از او و حول و قوه او غافل نشوند و نيز در برابر جريان‌هايى كه پيش مى‌آيد و مخصوصاًً مصائب و حوادث ناگوار، زبان به اعتراض نگشايند و حقيقتى را كه اين آيه «... وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»[۵]؛ «... و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما زيان دارد و خدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‌داند و شما نمى‌دانيد»، بيان فرموده است، فراموش ننمايند و رضا به قضاى خدا داشته باشند كه به فرموده اميرالمؤمنين(ع): «از اركان اربعه ايمان است» و الله هو العالِم»[۶]
    4. نویسنده با بيان اينكه: «در مسئله «عصمت»، نظر ابوجعفر صدوق اين است كه: «انبيا و رُسُل و ائمه(ع) و ملائكه، در جميع احوالات (قبل از نبوت و در حال نبوت) معصومند و هركس آن را در حالى از احوالاتِ ايشان نفى نمايد، جاهل به مقاماتِ آنهاست» و...، افزوده است: اما از كلام ابوعبدالله مفيد شايد چنين استفاده شود كه: كل انبيا و ائمه طاهرين(ع)، در حال نبوت و امامت، معصوم و موصوف به كمال مى‌باشند و بااينكه تصريح دارد به اينكه قبل از حال تكليف هم حال نقص و جهلى نداشته‌اند و جارى مجراى عيسى و يحيى در حصولِ كمال در صِغَرِ سن بوده‌اند و مى‌فرمايد: «اين امرى است كه عقل، آن را تجويز مى‌نمايد و انكار نمى‌كند و راهى به‌سوى تكذيب اخبار نيست»، ولى در مورد دوره قبل از نبوت و امامت توقف كرده است. سپس نویسنده، منتقدانه چنين اظهار نظر كرده است: اين فرمايش، خلاف ضرورت مذهب و احاديث متواتره است. شيعه بر اين اتفاق دارد كه: پيغمبر(ص)، قبل از بعثت و ائمه(ع)، قبل از مكلف شدن به قيام به وظايف امامت نيز، داراى مقام عصمت و كمال صفات انسانيت بوده‌اند...»[۷]

    وضعيت كتاب

    كتاب حاضر، هيچ‌گونه فهرستى حتى فهرست مطالب و منابع ندارد، تا چه برسد به فهرست‌هاى فنى - شامل آيات، اعلام، امكنه، روايات و اشعار عربى و... - هرچند در اين كتاب از آيات و روايات و برخى كتب روايى استفاده شده، ولى متأسفانه آدرس و مشخصاتش معلوم نشده است و نویسنده، هيچ پاورقى ويا پى‌نوشت و ارجاعى نياورده است و البته به‌صورت نادر در متن كتاب، منبع يك يا دو حديث با ذكر نام كتاب و باب آن و شماره حديث ذكر شده است.[۸]

    پانويس

    1. مقدمه كتاب، ص7 - 11
    2. ص17
    3. مائده: 64
    4. متن كتاب، ص15 - 16
    5. بقره: 216
    6. ر.ک: همان، ص62 - 63
    7. همان، ص110 - 113
    8. همان، ص58 و 61

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب؛
    2. مقاله «داورى ميان شيخ صدوق و شيخ مفيد رحمةالله‌عليهما»، منتشره در گاهنامه مجموعه مقالات كنگره شيخ مفيد، شماره 36.