دول الإسلام الشريفة و ذكر ما ظهر لي من حكم الله الخفية في جلب طائفة الأتراك إلی ديار المصرية

    از ویکی‌نور
    ‏دول الإسلام الشريفة و ذكر ما ظهر لي من حكم الله الخفية في جلب طائفة الأتراك إلی ديار المصرية
    دول الإسلام الشريفة و ذكر ما ظهر لي من حكم الله الخفية في جلب طائفة الأتراك إلی ديار المصرية
    پدیدآورانقدسی، محمد بن خلیل (نويسنده)

    صبحی لبیب (محقق)

    اولریش هارمن (محقق)
    ناشرالمعهد الألمانیللابحاث الشرقية
    مکان نشرلبنان - بیروت
    سال نشر2009م , 1430ق
    شابک978-9953-550-98-5
    موضوعکشورهای اسلامی - تاريخ
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏/‎‏م‎‏7‎‏د‎‏9 35/63 ‏DS‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دول الإسلام الشريفة و ذكر ما ظهر لي من حكم الله الخفية في جلب طائفة الأتراك إلی ديار المصرية، اثر ابوحامد محب‌الدین محمد بن خلیل قدسی شافعی (متوفی 888ق/ 1483م) کتابی است پیرامون دولت ممالیک مصر که با تحقیق صبحی لبیب و اولریش هارمن به چاپ رسیده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه محقق آغاز شده و مطالب در دو قسم، تنظیم شده است.

    نویسنده، شاگرد مقریزی (متوفی 845ق) بوده اما از لحاظ علمی، با او و با برخی دیگر از دانشمندان برجسته آن عصر، مانند ابن حجر عسقلانی و یا سیوطی و امثال آنان، قابل‌مقایسه نیست و از نوشته‌های او، سطح علمی متوسط وی، به‌روشنی پیداست؛ اما ازنقطه‌نظر مطالعاتی، بررسی کتاب او می‌تواند عقاید عامیانه پاره‌ای از فقیهان سنی آن دوره را که با حکومت سلطانی ممالیک مرتبط بوده‌اند، نشان دهد. در این دوره، فقیهانی هم بودند که از مواضع ممالیک به‌سختی انتقاد می‌کرده‌اند و یا دست‌کم، تحفظ داشته‌اند، مانند مقریزی و سیوطی. با این وصف، نویسنده کتاب حاضر، با هدفی دوگانه و شاید با زیرکی، کوشیده است عقاید خود را درباره سیاست و نسبت آن با شریعت، به شکل دفاعیه‌ای از ممالیک ارائه کند و جامعه دینی و اجتماعی معاصر خود را نقد کند. این نکته، امتیاز ویژه کتاب اوست که شاید تا اندازه‌ای، کم‌نظیر باشد[۱].

    گزارش محتوا

    در مقدمه، به اقدامات محققین، اشاره گردیده است[۲].

    نویسنده در بخش اول کتاب خود، سیر اجمالی در تاریخ دولت‌های اسلامی از خلاف خلفای راشدین تا عصر خود، یعنی دولت ممالیک را ارائه می‌کند. در این بخش، بر شریعت‌ورزی برخی از خلفا و سلاطین تأکید کرده است و عملاً می‌کوشد سلاطینی که نامشان جاودانه مانده است را نشان دهد که تا چه اندازه جانب شریعت و خلافت را داشته‌اند و رعایت فقیهان و عالمان را می‌کرده‌اند و دائماً در کار ساختن مدارس و تحبیس اوقاف برای آنان بوده‌اند و خلاصه آن که ساعتی از خدمت به شریعت باز نمی‌ایستادند؛ به جهاد می‌رفته‌اند و یا در مجلس سماع حدیث بوده‌اند. این مسأله، به‌ویژه در مورد اوصاف نورالدین زنگی و صلاح‌الدین ایوبی آمده است[۳].

    نویسنده، مشروعیت سلاطین مملوکی را معتبر می‌داند، زیرا آنان ولایت را از خلیفه عباسی مقیم در قاهره می‌گیرند و معتقد است که ولایت اصلی، از آن عباسیان است. وی ممالیک را از دیگر سلاطین اسلام، برتر می‌خواند و برتری آنان را در تولیت حرمین شریفین و ارض مقدسه و مسجدالأقصی می‌داند و از دیگر سو، بر مصر و شام حکومت می‌کنند که به نظر مؤلف، بر سایر اقالیم ربع مسکون برترند، ازاین‌رو معتقد است که ممالیک، فضل و شرفی بر سایر سلاطین دارند[۴].

    نویسنده که کتاب خود را به دستگاه حکومت ممالیک تقدیم داشته، در وصف سلطان شریعت پناه مملوکی، الملک الأشرف، از هیچ منقبتی غفلت نمی‌ورزد. وی آمدن مالیک را از نقطه‌ای دور و اقامت گزیدن در مصر و به قدرت رسیدن آنان را حکم الهی و نتیجه تأملی بی‌سابقه و برخاسته از الهام ربوبی می‌داند. وی در شبی از شب‌های ماه شوال 880ق، با الهامی‌توانسته است این الطاف خفیه الهی را ورای رقم تاریخ به‌درستی درک کند: «... تفکرت في حکم الله تعالی و ألطافه الخفیة في جلب طائفة الأتراک الي الدیار المصریة، فألهمنی الله تعالی من ذلک أشیاء فیها مواعظ و اعتبار لأولی الأبصائر و الأبصار...» روشن است که نویسنده، این کتاب را برای جامعه‌ای می‌نویسد که به‌سختی از دست مشی غلامان ترک‌تبار که به مصر و شام تسلط یافته‌اند و بر جان و مال و نوامیس مصریان و شامیان به دست آنان است، به تنگ آمده‌اند و وی می‌کوشد نشان دهد که غفلت نکنید که این خود برای دارالاسلام، از الطاف الهی است؛ اما از دیگر سو، لابه‌لای کتاب همواره ضمن ستایش ممالیک و طایفه ترکان از وضع موجود انتقاد می‌کند و یا پیشنهادهای سازنده‌ای عرضه می‌نماید و می‌کوشد درد جامعه را در حد امکان، به گوش حاکمان و امرای ترک‌تبار برساند. اگر اوضاع جامعه استبدادزده و بی‌قانونی ممالیک را در نظر داشته باشیم، درمی‌یابیم که دعوت فقها به التزام شریعت، در حقیقت برای الزام ممالیک به رعایت عدل و وحدت رویه شرعی در تعامل با طبقات مختلف رعیت بوده است، البته این کار، به‌سادگی امکان‌پذیر نبوده است و کاربرد شیوه‌های انتقادی در قالب دفاعیه برای دفع واکنش نامهربانه حکومت عوامل آنان بوده است. در جامعه ممالیک، سلطان اختیاراتی فراقانونی (خارج از محدوده شریعت و یا اختیارات سلطانی مورد تأیید فقیهان) برای خود قائل بود و آن را برخاسته از «سیاست» می‌دانست که عموماً دایره آن به نظام جزایی و یا تصرف در اموال و اراضی مربوط می‌شد و شماری از فقیهان، البته با این امور مخالف بودند و آن را برنمی‌تابیدند. این فقیهان در پاره‌ای از موارد، از سیاست‌های دینی ممالیک انتقاد می‌کردند و دخالت‌های آنان را در امور دینی برنمی‌تافتند. البته دخالت سلطان در امور دینی، مانع مناصب دینی همانند قضا و یا تولیت تدریس نمی‌شد. فقیهان این‌گونه مناصب را حق طبیعی خود می‌دانستند. با این وصف، گاهی فقیهان نسبت به «حکومت سلطانی»، تحفظاتی داشتند که ریشه در مناسبات قدرت و مشروعیت و نقش دین و دانش و فرهنگ داشت[۵].

    نویسنده در بخش اصلی کتاب، به ذکر «الطاف خفه الهی» پیش گفته می‌پردازد. اول اینکه وی از عرب و فساد احوال آنان، با وجود نعمت اسلام که بدیشان اعطاء شده، سخن می‌راند و آنان به واسطه اسلام، برترین فضائل دنیوی و اخروی را کسب کردند و بر اقالیم عالم تسلط یافتند، چگونه عجم در برابر عرب خوار شد و خلیفه عمر تاج کسری را بر سر راقه بن جعشم گذاشت و گفت: «اللهم لک الحمد، أنت سلبت هذا کسری و ألبسته سراقة»؛ اما چه فایده که عرب، سپاسگزار این نعمت نبود و کفر ورزید، خداوند «رعاع الغوغاء و آحاد الدهماء» را بر ایشان مسلط گردانید و چنان شد که «ألحقهم بعد الملک بالهلک». جالب‌تر اینکه «نقلهم من رتبة الملوک إلی حالة العبد المملوک». پس اگر امروز عرب را در این وضع و حال می‌بینیم که مشتی غلام ترک‌تبار بر آنان حکومت می‌کنند به دلیل آن است که کفران نعمت کرد و باید نتیجه عمل خویش را بالمعاینه ببیند[۶].

    اما چرا ممالیک باید به نعمت دست یابند و مالک‌الرقاب مصر و شام شوند؟ نویسنده برای پاسخ به این پرسش، در ادامه ذکر نعمت‌های الهی نسبت به طایفه اتراک، به ذکر نعمت‌های الهی نسبت به سایرین به دلیل وجود آنان می‌پردازد. در قسمت اول، یعنی برشماردن نعمت‌های الهی در حق طایفه اتراک که مراد ممالیک مصر و شام است، نویسنده در آغاز به اسلام آوردن ایشان و انتقال آنان از سرزمین‌های خود به سرزمین انبیاء و اولیاء یعنی مصر و شامات می‌پردازد. آنان در غایت تنگدستی و خواری و ذلت اسارت به این سرزمین آمدند درحالی‌که «لا یفهمون و لا یعقلون؛ أقرب شبها بالحیوانات العجم غیر الناطقه»؛ اما خداوند به آنان نعمت ایمان ارزانی داشت و بدین‌وسیله، پاک شدند و از رق کفر خارج گشتند. ممالیک با تمام وجود، پذیرای اسلام شدند و آداب شرعی فرا گرفتند و محاسن سیاست را به‌خوبی آموختند. اینجاست که نویسنده با ذکر فضایل گوناگون ممالیک، بایسته‌های حکومت را به آنان گوشزد می‌کند و در لباس بیان فضائل ایشان، اندرزنامه سیاسی و اخلاقی خود را ارائه می‌دهد. آنچه در پی این مطلب آمده است، ضمن اینکه ارزش تاریخی دارد و وضعیت طبقات جامعه مملوکان و عادات و آداب رفتارهای آنان را نشان می‌دهد، جنبه تشویقی نیز دارد و نویسنده می‌خواهد که به سلاطین و سایر طبقات، نشان دهد که فقیهان و جامعه مذهبی زمانی سلطنت آنان را حمایت می‌کنند که در اعمال خیز و حمایت متدینان و خاصه فقیهان و عالمان و مدارس علوم دینی و اوقاف و مجاری مالی این مدارس، غفلت نورزند. وی به اخلاقیات و روحیات ساده و درعین‌حال حساس آنان اشاره می‌کند و لشکریان ایشان را به‌دقت از این نقطه‌نظر، توصیف می‌کند. مؤلف که شافعی و اشعری است، از اعتقاد مملوکان به اولیاء و صوفیان و اعتقاد به کرامات ایشان، ستایش می‌کند و این ستایش، دور از عقیده او نیست. وی همچنین با ستایش اخلاقیات و روحیات خوب مملوکان و سپاهیان آنان، در حقیقت درصدد است تا از اخلاق ناپسند هم‌نژادان خود انتقاد کند و داشتن صفات نیکو را دلیل اعطای دولت به آنان از جانب خداوند می‌داند، درحالی‌که عرب، بداقبال بوده است. نویسنده می‌نویسد که برخی از عرب‌ها، دچار قساوت قلب‌اند و در حکومت فساد و در حق مردم، تعدی می‌کنند[۷].

    وی مملوکان را از مصاحبت رافضیان و "اهل بدعت و گمراهان" برحذر می‌دارد و آنان را به التزام به مذهب اهل سنت و جماعت فرا می‌خواند. این امر نشان‌دهنده آن است که در آن دوره این خطر برای آنان مطرح بوده و شاید به همین دلیل هم وی کتابی در رد بر رافضه داشته است. عبارت وی چنین است: «... و من هنا یخشی علیهم من ضالّ أو مبتدع من الأعاجم أو نحوهم یستمیلهم الی بدعته و یخرجهم عن طریق الحقّ و سبیل أهل السنة و الجماعة _ إما إلی رفض و سبّ للشیخین و للصحابة رضی‌الله‌عنهم؛ و إما إلی أقبح من ذلک؛ و العیاذ بالله فلیحترز...».

    از دیگر مطالب این قسمت ستایشی است که از زیبایی ظاهری مملوکان کرده و اینکه خود این کمالی برای آنان است، چراکه از دیدگاه شرع جمال صورت مطلوب و محبوب است. در ادبیات فارسی و عربی از زیبایی صورت و چشمان ترکان مطالب زیادی وجود دارد که حتی در ادب صوفیانه فارسی نیز وارد شده است. باید این کتاب را ازنقطه‌نظر ستایشی که از ترکان می‌کند با کتاب‌های مناقب الترک جاحظ و ابن حسّول مقایسه کرد. دیگر ویژگی‌های ظاهری آنان، لباس و امثال آن و همچنین احوال مرکب و آداب اکل و شرب ایشان و اوصاف خانه‌هایشان نیز موردعنایت نویسنده قرار گرفته است.

    در قسمت دوم همین بخش، در رابطه با نعمت‌های الهی بر مملوکان و بر سایرین به دلیل حضور آنان سخن رفته است: فی تعداد نِعَم الله علیهم و علی عامة المسلمین بالنسبة الیهم أی بسبب و جودهم الآن بهذه المملکة فی الظاهر للناس. این بخش مهمتر از بخش‌های قبلی است، به دلیل اینکه نویسنده در واقع در این قسمت با تفصیل و وضوح بیشتری نظرات سیاسی و انتقادی خود را ابراز داشته است:

    وی با انتقاد از جبن و ضعف نفس مصریان، ممالیک را به دلیل اینکه اهل جهاد با «التتار و الفرنج و غیرهم من الخوارج و العُصاة...» اند، ستایش می‌کند و معتقد است که آنان هم‌اینک متولی امر جهاد در امت‌اند و به همین دلیل مستحق سهم خود از بیت‌المال مسلمین‌اند و سلاطین مملوک هم باز به همین سبب، به آنان اقطاعات و ارزاق فراوان می‌دهند. نویسنده آنان را "طایفه منصوره" ای می‌داند که خداوند در برابر فرنگان برانگیخته و آنان از سرزمین اسلام و به‌ویژه قدس حمایت می‌کنند؛ بنابراین یکی از دلایل مشروعیت ممالیک، امر جهاد است. دیگر اینکه سپاهیان مملوکی موجبات امنیت را برای مردم فراهم کرده‌اند و مانع از تعدی راهزنان و مفسدان و نیز رعیت علیه یکدیگر می‌شوند، به‌طوری‌که با ایجاد رعب زمینه را برای برقرار ساختن امنیت فراهم کرده‌اند. اگر «ترکان نمک مصرند» به دلیل آن است که با وجود آنان مردم در آسایش به سر می‌برند. اگر هم دیده می‌شود که شماری از غلامان ترک (مناحیس الأجلاب من الممالیک العُجم الغُتم) دست به تعدی می‌زنند و خون برخی را در شیشه کرده‌اند، اولاً به دلیل آن است که این دسته از مملوکان دین ندارند و ثانیاً همین امر دست عدالت خداوند است برای عذاب ظالمان و «لئام الناس».

    در دنباله نویسنده پس از ذکر مناقب و فضایل ممالیک و نعمت‌هایی که خداوند به آنان و به دیگران به سبب وجود ایشان عطا کرده است، این نکته را متذکر می‌شود که اگر این صفات در میان ایشان هست و آنان غالباً مردمانی خوب و اهل کمالاتند، چه خوب است که قدر این نعمت‌ها را به‌درستی بدانند و پاسدار آن باشند و به‌ویژه به اهل علم و خیر و صلاح نیکی روا دارند و آنان را به خود نزدیک دارند و آنان را به جای «اهل المُجون و الخَلاعة و الغناء» که فایده‌ای در آن نیست، موردعنایت خویش قرار دهند[۸].


    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، به همراه فهرست مصادر و مراجع مورد استفاده محقق، در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، علاوه بر اشاره به اختلاف نسخ[۹]، به توضیحات محققان پیرامون مطالب، اختصاص یافته است. مطالب هر یک از محققین، با نقطه‌چین از یکدیگر متمایز گردیده است[۱۰].

    پانویس

    1. انصاری قمی، حسن، ص72- 73
    2. مقدمه، ص1- 4
    3. انصاری قمی، حسن، ص73
    4. همان
    5. همان، ص74
    6. همان
    7. همان، 74-75
    8. همان، 75-76
    9. ر.ک: پاورقی، ص5
    10. ر.ک: همان، ص23

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. انصاری قمی، حسن، «نکته‌ها و یادداشت‌ها: جور الترک و لا عدال العرب (بررسی رساله‌ای سیاسی و انتقادی در فضائل ممالیک ترک‌تبار مصر از سده 9ق، 51م)»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: کتاب ماه دین، دی و بهمن و اسفند 1386- شماره 123 و 124 و 125 ‏(5 صفحه- از 72 تا 76).


    وابسته‌ها