دیوان ناظم هروی

    از ویکی‌نور
    ديوان ناظم هروي شاعر قرن يازدهم
    دیوان ناظم هروی
    پدیدآورانهروی، فرخ‌حسین (نویسنده) قهرمان، محمد (مصحح)
    ناشرآستان قدس رضوی. مؤسسه چاپ و انتشارات
    مکان نشرايران - مشهد مقدس
    سال نشر1374ش
    موضوعشعر فارسی- قرن 11ق. هروی، فرخ‌حسین، قرن 11ق. - نقد و تفسير
    کد کنگره
    ‏‏PIR‎‏ ‎‏6567‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏9
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دیوان ناظم هروی، مجموعه‌ای است از برخی اشعار ملا فرخ حسین هروی، فرزند شاه رضای سبزواری، از شعرای قرن یازدهم هجری که با تصحیح و تعلیقات محمد قهرمان، به چاپ رسیده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه مصحح آغاز و اشعار در قالب غزل‌ها، قصیده‌ها و ترکیب‌بندها، مثنوی‌ها، تاریخ‌ها و قطعه‌ها، رباعی‌ها، افزوده‌ها، تکمله و تعلیقات، عرضه شده است.

    دیوان حاضر، شامل 10275 بیت بوده و همه اشعار ناظم را در بر ندارد؛ زیرا در «قصص الخاقاني» و «خير البيان»، ابیاتی از وی نقل شده است که در دیوان حاضر، اثری از آن‌ها نیست[۱].

    گزارش محتوا

    در مقدمه، ابتدا به ذکر مشخصات نسخه‌ها و سپس به شرح‌حال شاعر، پرداخته شده است[۲].

    شعر ناظم، به همان شیوه متداول زمان اوست که از آن با عنوان «طرز» و «طرز نو» یاد می‌کرده‌اند و نام به خصوصی نداشته و اصطلاح سبک هندی، به قرینه خراسانی و عراقی، از ساخته‌های اخیر است[۳]. اساس شعر در این مکتب، بر مضمون یابی و تخییل گذاشته شده است و در آن، از تمثیل و ابهام و انواع استعاره، استفاده بسیار می‌شود[۴].

    ناظم در دوران اعتلای «طرز نو» می‌زیسته و به سبب خراسانی بودن، از زبانی پاکیزه برخوردار است. باآنکه قصیده در دوره صفویه، درخشش چندانی نداشته، قصاید و قطعات ناظم بالنسبه استوار است. در تفاخر خود را با عرفی و طالب، نظیری و سنجر، مقایسه می‌کند و گاه خویشتن را برتر می‌شمارد:

    بود دیوان فصاحت به دو مصرع محتاج طالب از آمل و ناظم ز خراسان برخاست
    نفی این معجزه‌گر خصم کند گو بشنو عرفی اینک به سخن زنده و طالب گویاست
    با نظیری فطرتان، غالب حریفم در سخن می‌رسد ناظم مرا گر طعنه بر سنجر زدم
    به عرفی زبانی، به طالب تلاشی برم رنگ از روی شیراز و گیلان
    شوخی اندیشه ناظم زبانم داده است چون شود با من معارض طالب و سنجر طرف[۵]

    وی در قصیده بیشتر به انوری و خاقانی نظر دارد و دوستدار فردوسی و شاهنامه است و از فردوسی اکثر به تلمیح نام برده و چند بار لفظ شاهنامه و اسامی برخی از قهرمانان آن را در شعر خود، آورده است؛ برای نمونه، به چهار بیت زیر توجه کنید:

    فردوسی گلزار که بلبل لقب اوست در خواندن شهنامه گل، نغمه فشان شد
    چه عزت است جهان را به چشم همت من برای خواری این زال، بهمن دگرم
    تا برآید بیژن نیسان خطاب از چاه دی تا زند کیخسرو گل تکیه بر تخت بهار
    شمیم شهپر شهنامه خیالاتم ربوده هوش ز فردوسیان خلد برین[۶]

    ناظم از طبعی روان برخوردار بوده است. ترکیب‌بندی 56 بیتی با دو ماده‌تاریخ در تهنیت انتصاب عباسقلی خان به حکمرانی خراسان، در یک‌شب سروده است:

    کردم این نادره ترکیب به یک‌شب تحریر کز روانیش به سر خاک کند آب روان

    و نیز قصیده‌ای 62 بیتی در مدح او:

    عاشق مدح توام چنان، که به یک‌شبکرده‌ام این نظر را بیاضی دفتر

    در قطعه 24 نیز که باز عباسقلی خان را ستوده است، می‌گوید:

    .
    کیست جز من که نظر یافته‌ام الهاممکاین چنین قطعه به یک لحظه تواند پیراست[۷]

    وی ترجیع‌بندی نیز به اقتفای سعدی سروده است. شعرای معاصر و یا اندکی پیش از او، اکثر به این نظیره‌سازی دست‌زده‌اند. او چند غزل نیز از حافظ استقبال کرده است و خود را پیرو او می‌شمارد:

    .
    ناظم بیا و پیرو ما شو که یافته استرنگینی از تتبع حافظ کلام ما
    ناظم آن روز که حافظ می‌شیراز رسانددر هرات سخنم ناطقه لایعقل بود
    ناظم از حافظ شیراز نوایی بطلبآبروی اثری بر رخ گفتار بیار
    ناظم پیاله داد مگر طرز حافظتمست است صوفی از سخنت میگسار هم[۸]

    ناظم از مضمون تازه، همچنان که مصطلح بوده است، به معنی وحشی و بیگانه تعبیر می‌کند:

    عندلیب نغمه بیگانه صید ساز ماستمعنی وحشی، شکار ناوک انداز ماست
    نگردد آشنا در صورت آباد جهان با کسچو ناظم هرکه قدر معنی بیگانه می‌داند

    و از مضمون تکراری، بیزار است:

    ناظم، شهید شوخی مضمون تازه‌ایمحرف شنیده، تیغ کشد بر زبان ما

    و معتقد است که در مضمون بندی، باید به‌اعتدال گرایید:

    شکار معنی وحشی به‌اعتدال خوش استچنان مکن که شود شهر نظم، بادیه لاخ

    و تنها به معانی بدیع توجه دارد:

    پا منه جز به ره معنی رنگین ناظمیاد گیر این روش از کلک سخن گستر خویش
    ناظم بس است معنی رنگین، دل تو رابیش از جمال گل به گلستان نمی‌رسد

    و خود را مخترع و صاحب طرز خاص می‌شمارد:

    این نوای تازه ناظم اختراع طرز ماستزاده بلبل، رهین منت استاد نیست
    ناظم، زبان ز پیروی طرز ما مکشکز فیض این روش، گل اندیشه خرم است
    می‌توانم کرد عالم را مرید طرز خویشهمچون ناظم گر جوان اندیشه‌ای، پیرم شود

    و ضمن اینکه دیگران را به تتبع استادان می‌خواند، خود را به سبب جولان اندیشه، مستثنا می‌داند:

    .
    مریض طبع را صحت به داروی تتبع دهز خودرایی، مزاج فکر افلاطون خطر دارد
    به طرز دیگری ناظم زبان فکر نگشایدتتبع قفل گفتارست بی‌پروا خیالان را[۹]

    ناظم بر این عقیده است که لفظ و مضمون باید پابه‌پای یکدیگر بیایند و پیچیدن بیش‌ازحد بر مضمون، به زیان آن است:

    ز لفظ دورنسبت، مصرع موزون خطر داردز باران تکلف، سبزه مضمون خطر دارد

    و خود را شاعر معنی یاب می‌داند، نه لفاظ:

    .
    ردیف لفظ تراشان مساز ناظم راعزیزکرده معنی، سزای خواری نیست[۱۰]

    ناظم، معتقد است برای سرودن شعر نغز، تأمل و باریک‌بینی و تلاش ضرور است؛ هرچند این‌گونه اشعار، به‌زودی شهرت نمی‌یابند:

    دقت اندیشه در کارست ناظم نظم راپیچ‌وتاب این نازنین را زلف و کاکل می‌شود
    دیرتر شهرت کند ناظم سخن‌های دقیقاعتبار امسال باشد باده پارینه را

    و شعری که فاقد ویژگی‌های طرز نو بوده و در اصطلاح آن روزگار، «هموار» خوانده می‌شده است را گذرگاه عمومی می‌داند:

    فکر خاصان، ره دگر داردشعر هموار، شارع عام است

    و بالاخره عقیده دارد که معانی و مضامین تازه را قوافی به ذهن شاعر می‌آورند:

    .
    کرد در آخر فکرم نم اندیشه نهالمعنی از قافیه می‌جوشد و از ریشه نهال[۱۱]

    چنین می‌توان گفت که ناظم در طرز نو، مکتبی خاص خود دارد. ویژگی عمده او، توجه بیش‌ازحد به ترکیب‌های تشبیهی و استعاری است[۱۲]. از خصوصیات ناظم در مدایح، آن است که همیشه به تعریف و تمجید از اسب ممدوح نیز می‌پردازد. تنها در دو، سه قصیده شکایت‌آمیز یا مشابه آن، که جای جولان اسب نبوده، از این کار، چشم پوشیده است[۱۳]. در دیوان او به برخی واژه‌ها برمی‌خوریم که در خراسان رواج بیشتری داشته و هم‌اکنون نیز مصطلح است، مانند پیش بودن در، واگذاشتن در، تنک کردن سفره، به ته‌انداختن، ته خرمن، نسق، صحرا، تخم کردن (چهار لغت اخیر از اصطلاحات زراعتی است). وی گاه «آن» را به‌جای «او» و «او» را به‌جای «آن» به کار می‌برد:

    به مطلب هرچه ماند، صحبت او نیز مطلوب استاگر زلفت نباشد، مشک را بو می‌توانم کرد
    آن را که خنده تو حلاوت شناس کردشکر به‌قدر خاک از آن می‌توان خرید

    در بیت اخیر، «آن» قافیه نیز هست و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به‌جایش او گذاشت. ظاهراً این نحو استفاده از «آن» و «او» را باید از ویژگی‌های شعر ناظم بشمار آورد[۱۴].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، به اختلاف نسخ و اصلاح متن، اشاره شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، صفحه پنجاه
    2. ر.ک: مقدمه، صفحه هفت - هفتادودو
    3. ر.ک: همان، صفحه پنجاه‌ودو - پنجاه‌وسه
    4. ر.ک: همان، صفحه پنجاه‌وشش
    5. ر.ک: همان، صفحه شصت
    6. ر.ک: همان، صفحه شصت – شصت‌ویک
    7. ر.ک: همان، صفحه شصت‌ویک
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: همان، صفحه شصت‌ویک - شصت‌وسه
    10. ر.ک: همان، صفحه شصت‌وسه
    11. ر.ک: همان
    12. ر.ک: همان، صفحه شصت‌وهشت
    13. ر.ک: همان، صفحه شصت‌ونه - هفتاد
    14. ر.ک: همان، صفحه هفتاد

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها