رسائل حکیم سبزوارى

    از ویکی‌نور
    رسائل حکیم سبزوارى
    رسائل حکیم سبزوارى
    پدیدآورانسبزواری، هادی (نویسنده) آشتیانی، سید جلال‌الدین (مصحح)
    عنوان‌های دیگرمشتمل بر مباحث مهم عرفانی و فلسفی و مسائل اعتقادی
    ناشراسوه
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ2
    موضوععرفان - متون قدیمی تا قرن 14 فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏1225‎‏ ‎‏1376
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    رسائل حکیم سبزوارى، مجموعه 19 رساله از آثار عرفانی، فلسفی و کلامی ملاهادی سبزواری است که با مقدمه و تصحیح و تعلیقات سید جلال‌الدین آشتیانی برای اولین بار در سال 1343ش به‌وسیله دانشگاه مشهد منتشر شده است.

    انگیزه تألیف

    این رساله‌ها را حکیم سبزواری در پاسخ به پرسش‌های فاضلان و پژوهشگران عصر خودش تألیف کرده است. رساله «هداية الطالبين» که به درخواست ناصرالدین‌شاه قاجار نوشته شده، از رساله‌های فارسی این مجموعه است.

    ساختار

    بعد از مقدمه مفصل استاد آشتیانی در معرفی زندگی و آثار حکیم سبزواری، به ترتیب رساله‌های فارسی و بعد نوشته‌های عربی آمده است.

    موضوعات مورد بحث در این پرسش و پاسخ‌ها عبارت است: نبوت، امامت، وجود و تجرد نفس، حقیقت طینت، خلود اهل آتش، معنی و حقیقت دعا، براهین توحید و پاسخ به شبهات و سر انشقاق قمر و... هفت رساله از این رسائل به زبان فارسى و دوازده رساله از آن به زبان عربی تحریر شده است.

    گفتنی است که مقدمه و تعلیقات مفصل و نظرهای علمی استاد آشتیانی نیز با عنایت به منزلت برجسته و معتبر ایشان در حوزه فلسفه و عرفان، بس مغتنم است و می‌تواند به‌صورت مستقل مورد بررسی و استفاده قرار گیرد. ازآنجاکه حکیم سبزواری، خودش اهل سیر و سلوک و به معنای حقیقی عارف است و ذوق شعری خوبی دارد و آشنا با اشعار عرفانی است؛ در موارد متعددی در پاسخ به پرسش‌های پژوهشگران از اشعار فارسی و عربی بسیاری استفاده کرده و ابیات فراوانی از مولوی و عطار و... ذکر کرده است و به‌این‌ترتیب این اثر تلطیف شده و جاذبه و زیبایی خاصی یافته است.[۱].

    گزارش محتوا

    این رساله‌ها –به‌جز هدایة الطالبین- جواب سؤالاتى است که معاصران از حکیم سبزواری پرسیده‌اند و از جهاتى، ارزش فراوان دارد چه آنکه مشتمل است بر مسائل مشکل عقاید دینى و اسلامى که قرون متمادیه محل بحث و تنقید و مورد انظار و افکار متصدیان معرفت حقایق و عقاید فلسفى و دینى بوده است. چون این سؤالات را اشخاص متعدد کرده‌‏اند، مسائل تکرارى و جواب‌های مکرر در این آثار زیاد است ولى هرکدام داراى مزایاى مخصوص به خود است. مؤلف در مقام پاسخگویی، خود توجه به این معنى داشته است.[۲].

    برخی از نکته‌های جالب نویسنده و مصحح در رساله‌های مذکور و مقدمه و تعلیقات آن به این شرح است:

    1. برخى از دانشمندان اسلامى غیر ایرانى، فضلاى مصر و عراق و سوریه و لبنان... از قرار کتبى که منتشر نموده و می‌نمایند به‌تبع از دانشمندان غربى‏ معتقدند که فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ابن رشد روبه‌زوال و افول رفت بلکه فلسفه به ابن رشد ختم شد. خواجه طوسى از جهت علوم ریاضى آن‏چنان اهمیت در نزد دانشمندان غربى دارد که نمی‌توان مقامات او را انکار نمود وگرنه او را هم از درج کلام ساقط می‌نمودند. برخى از تعصب‌های عرب و عجمى که هنوز هم در ممالک عربى ریشه و اساس محکمى دارد، خود مانع اساسى است از براى نفوذ افکار فلاسفه و عرفاى ایرانى در این ممالک. تعصب نارواى «تسنن و تشیع» هم در این امور مدخلیت دارد و چه‌بسا که در برخى از نفوس ریشه عمیق‏‌ترى داشته باشد. در حالتی که در بین ما ایرانیان نه تعصب تشیع و تسنن مطرح است و نه حول اختلاف عرب و عجم می‌‏گردیم. نزد ما دانشمند محترم است و به افکار دانشمندان دنیا به دیده احترام مى‌‏نگریم[۳].
    2. بعدازآنکه حکیم سبزواری بحثی را درباره مقدار و هیولای افلاک در پاسخ به پرسشی مطرح کرده است؛ مصحح محترم افزوده است: قول به عدم وجود افلاک و بطلان هیئت بطلمیوسى در عصر مؤلف «ق»، از بدیهیات بوده است. مختصر مطالعه در کتب مصنفه در این باب در آن زمان کافى بود که شخص را معتقد به بطلان این عقیده نماید. اثبات عالم عقول، مبتنى به وجود فلک نیست کما اینکه شیخ اشراق، افلاک را معلول عقول طولیه نمی‌داند. اینکه برخى از جهله گمان نموده‏‌اند با بطلان افلاک تسعه، مبانى اثبات عقول هم به‌هم خورده است؛ سخت در اشتباه‌اند[۴].
    3. حکیم سبزواری نوشته است: «چنانکه در اصول کافى مذکور است که «اعرفوا اللّه باللّه و الرسول بالرسالة و اولى الامر بالأمر بالمعروف و النهى عن المنکر» باید عقل کل را به عقل کلى شناخت و این مقتضاى وصول نفس است به غایات به حرکات جوهریه چه باید عقل بالقوه عقل بالفعل و مستفاد و متصل یا متحول به عقل فعال شود. نفس را چون بندها بگسیخت یابد نام عقل‏ و چنانکه نفس در ذات غنى از مواد است در فعل غنى از استعمال قوى و آلات گردد بلکه «بى یبصر و بى یسمع» شود و عقول کلیه در سلسله صعودیه به ازاى عقول کلیه در سلسله نزولیه بل هى هى فى نظر شهودها...
      چون به خلوت جشن سازد با جلیلپر بسوزد در نگنجد جبرئیل
      چون شود سیمرغ جانش آشکارموسى از وحشت شود موسی جه‏وار»[۵]
      ولی استاد آشتیانی در نقد این کلام چنین نوشته است: مصنف علامه، بین مبانى اهل عرفان و اهل حکمت دائماً خلط می‌‏کند «مقام بى ‏یبصر و بى‏ یسمع» مربوط به مقام فنا در توحید است که سالک بعدازآنکه قدم به فرق عقول نهاد به این مقام می‌رسد[۶].
    4. مؤلف به مناسبتی لغزیده و گرفتار مدح حاکمان جائر زمانه شده و با عباراتی طولانی و اغراق‌آمیز نوشته است: چون... جناب جلالت‌مآب، صدر الصدور و بدر البدور، الّذى حسن ظهوره فى الظّهور؛ کالنور على شاهق الطور، صدر اعظم و وزیر افخم، اعتماد‌الدوله میرزا آقاخان نورى «ادام اللّه ظلاله على رؤس المسلمین و ضاعف اللّه افضاله على الفقراء و المساکین»[۷]. استاد آشتیانی آگاهانه و منصفانه در نقد این ثنای ناروا نوشته است: این جملات را که بعد از مدح ناصرالدین‌شاه مصداق «زاد فى الطنبور نغمة اخرى» است نباید حمل بر انحطاط روحى این عارف نامدار نمود بلکه محمول است بر بى‏خبرى او از اوضاع و احوال آن ‏زمان و حسن ‏ظن او به ظلمه «عصمنا اللّه تعالى من هذه الزلات» که فساد حکام بر اکثر مردم مخفى بوده است و همین بى‏خبرى از اوضاع و احوال بود که مردم ما را از قافله تمدن عقب انداخت وگرنه هیچ محمل صحیحى براى افعال و اعمال میرزا آقاخان نورى نمی‌توان یافت که رسماً براى سفارت بیگانه جاسوسى می‌نمود، شرط قبولى مقام صدارت را از بین بردن امیرکبیر میرزا تقی‌خان امیرنظام «نضر اللّه وجهه و اعلى اللّه قدره» قرار داد به اصرار و اغواى او امیرکبیر شهید شد. وى با همه شئون و حیثیت این مرد بزرگ بازى نمود، کوشید که اسم امیرکبیر را از صفحه اعیان حک نماید، غافل از آن‏که «و اللّه متم نوره و لو کره...».... وجود میرزا آقاخان لکه ننگى بر تاریخ ایران است، در پستى و دنائت تالى نداشته است و گشودن زبان به مدح چنین عنصر پلیدى دور از مقام این عارف بزرگوار است..[۸].
    5. مضمون این روایت (ان اللّه خلق آدم على صورته) با هیچ مبنایی از مبانى دینى مخالفت ندارد. در بعضى از روایات صحیحه وارد از طریق اهل عصمت و طهارت بنا به نقل اکابر محدثان طایفه ناجیه شیعه «کثرهم اللّه تعالى» این مضمون را می‌توان استفاده کرد، درصورتی‌که از صورت مظهریت تامه نسبت به اسماء و صفات حق استفاده شود که مطابق باشد با مفاد آیه کریمه: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» نه در موضعى وارد باشد که مستلزم مفاسد و مخالف صریح عقل و نقل گردد. آقاى دکتر ابوالعلاء عفیفى دانشمند مصرى که این روایت را اثر یهودى معروف می‌داند باید اعتراف می‌‏کرد که ناقل این روایت محدثان عامه هستند که در کتب خود از چند طریق این حدیث مجعول را نقل کرده‌‏اند و از این قبیل احادیث در کتب آن‌ها بسیار است. استاد عفیفى و دیگر متجدّدان عصر، از قرآن و حدیث‏ بی‌اطلاعند[۹].

    پانویس

    1. به‌عنوان‌مثال ر.ک: متن کتاب، ص210- 211- 215- 218- 220 و...
    2. همان، ص133- 134
    3. همان، ص71- 72
    4. ص360 پاورقی 2
    5. متن کتاب، ص363
    6. همان، ص363 پاورقی 3
    7. همان، ص211- 212
    8. همان، ص211 و 212 پاورقی 1
    9. همان، ص185- 186

    منابع مقاله

    رسائل حکیم سبزوارى‏، حاج ملا هادى سبزواری، تصحیح، تعلیق و مقدمه سید جلال‌الدین آشتیانی، انتشارات اسوه، تهران چاپ دوم 1376 ش.‏

    وابسته‌ها