زبدة التواريخ؛ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی (ترجمه روح‌الهی)

    از ویکی‌نور
    زبدة التواریخ: اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی (صدرالدین حسینی)
    زبدة التواريخ؛ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی (ترجمه روح‌الهی)
    پدیدآوراننورالدین‏، محمد (مصحح)

    بونیاتوف، ضیاءالدین (مقدمه‌نويس)

    حسینی، علی بن ناصر (نویسنده)

    اقبال، محمد (مقدمه‌نويس)

    روح الهی، رمضانعلی (مترجم)
    عنوان‌های دیگراخبار امراء و پادشاهان سلجوقی زبده التواریخ، اخبار الامراء و الملوک السلجوقیه. فارسی
    ناشرایل شاهسون بغدادی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1380 ش
    چاپ1
    موضوعایران - تاریخ - سلجوقیان، 429 - 590ق. ایران - شاهان و فرمانروایان - سرگذشت‌نامه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏809‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏5‎‏ ‎‏ز‎‏2041‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    زبدة التواريخ؛ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی (ترجمه روح‌الهی) تألیف صدرالدین ابوالحسن علی بن ناصر حسینی، ترجمه رمضانعلی روح الهی، اين كتاب كه از منابع مهم تاريخ آل سلجوق به شمار آمده، در آستانه سده سيزدهم ميلادى و به عربى نوشته شده و به رغم آثار مورخان ارمنى و بيزانسى، تنها به تاريخ سلجوقيان به ويژه سلطان طغرل پرداخته و از همين روى مى‌توان گمان زد كه نویسنده منصب مهمى مانند «اِنشا»، در درگاه سلجوقى داشته است.

    اگر چه عنوان «اخبار الدولة السلجوقية» در ديباچه اين اثر ديده مى‌شود، نامش همان «زبدة التواريخ؛ اخبار الامراء و الملوك السلجوقية» است. شايد عنوان نخست را نویسنده (كاتب) ديباچه از پيش خود بر آن افزوده باشد. عطا ملك جوينى و كمال‌الدين بن العديم نيز در كتاب‌هاى خود از آن با همين نام ياد كرده‌اند. زندگى و كارهاى شاهان و اميران و كارگزارن و وزيران بزرگ، نشستن آنان در جايگاه قدرت، جنگ‌ها و نيرنگ‌ها و عزل و كشته شدنشان، درون‌مايه اين كتاب به شمار مى‌رود.

    به گفته استاد هوتما، بخش فراوانى از كتاب حسينى، چكيده‌اى از كتاب عمادالدّين كاتب اصفهانى است و او تنها در تاريخ نخستين شاهان سلجوقى از ديگر كتاب‌هاى تاريخى بهره مى‌برد و كمتر از منابع خود ياد مى‌كند. شايد او اين نوشته‌ها را كلمه به كلمه رو نويسى كرده باشد. آنچه مؤلف درباره رويدادهاى دوره خويش مى‌گويد، بيش از ديگر رويدادها مهم شمرده مى‌شود.

    ساختار

    زبدة التواريخ در 223 صفحه و 41 فصل سامان يافته كه سى فصل از آن (تا پايان فرمان‌روايى سلطان سنجر در 1157م)، كمابيش در نيمى از اين كتاب آمده و جز دو فصل پايانى‌اش، نُه فصل ديگر (رويدادهاى پيش آمده براى خود نویسنده) در نيمه دوم آن گنجانده شده است. نثر مورخ را در اين نوشتار از ديد فن بيان و بديع، سنتى مى‌توان خواند؛ زيرا تكرار سجع، استعاره، غلو و مبالغه و كنايات و تشبيهات فراوانى در آن ديده مى‌شود. درون‌مايه‌اش اندك و جمله‌هايش كوتاه است و گاهى به شعر نيز استشهاد مى‌كند. وى بر پايه دنباله روى (تسلسل) زمانى، از رويدادها گزارش مى‌دهد، اما به رغم مكتب كهن تاريخ نويسى عربى، فصل‌ها را نه بر پايه سال‌ها، كه با توجه به موضوع آنها (خليفه، شاه، وزير، كارگزار و...) دسته بندى مى‌كند. كانون گزارش‌هاى اين كتاب، شخصيت‌هايند و از اين رو، بسيارى از مباحث باز گفته شده است يا به آمدن آنها در فصل‌هاى آينده وعده داده مى‌شود.

    گزارش محتوا

    زبدة التواريخ با عنوان «اخبار الدولة السلجوقية» نيز شناخته مى‌شود. اين كتاب از منابع تاريخى آل سلجوق به شمار مى‌رود كه مؤلّف آن در بيان و شرح احوال اين سلسله بسيار كوشيده است. اين اثر پس از تاريخ بيهقى، نصره الفتره و عصره الفطره عمادالدين كاتب اصفهانى(1974)، از ديد دقّت در ضبط رويدادهاى سلسله سلجوقى، بسيار مهم شمرده مى‌شود. آوردن برخى از رويدادها كه در ديگر منابع تاريخى با چنين شرح و دامنه‌اى نيست، بر اهميّت و ارزش اين كتاب مى‌افزايد.

    نویسنده به شرح احوال و اخبار اتابكان آذربايجان، به ويژه ايلدگز و فرزندان او بسيار توجه مى‌كند. به گمان، هم‌عصرى وى با فرمان‌روايان اين خاندان و اطّلاعات فراوانى كه به سبب نزدیکى زمانى و مكانى با آنان به دست آورده، او را به گستردن دامن سخن در اين باره برانگيخته است. نویسنده، بر پايه نشانه‌هاى موجود در اين اثر، براى دريافت اطّلاعات بيشتر درباره رويدادها، به شهرهایى سفر مى‌كرد و به پرسش از افراد آگاه مى‌پرداخت.

    اين كتاب از گزارشى درباره ماجراى مسلمان شدن نخستين سلجوقى (يقاق) آغاز مى‌شود. يقاق پس از مخالفت با شاه تركان در حمله به بلاد اسلام، زندانى شد و درگذشت و شاه، فرزندش امير سلجوق را سپه‌سالار (سوباشى) خواند. او در جوانى به ديار اسلام روى آورد و به مذهب حنفى در آمد. سپس به جُند رفت و كافران را از آنجا دور كرد و قدرت گرفت و صد سال در همان جا زيست و فرزندانى مانند امير ميكاييل، امير موسى و امير يبغو ارسلان بر جاى نهاد.

    ماجراى هجرت هر يك از امير زادگان سلجوقى به گوشه و كنار و درگيرى و رويارويى آنان با سلطان محمود بن سبک تكين و سلطان مسعود بن محمود و جنگشان با سپاه سوباشى، درون‌مايه سخن دوم اين كتاب است.

    مودود، پسر و ولى‌عهد مسعود به فرمان پدرش همراه با وزير او به بلخ رفت (432ق) و محمد، برادر سلطان مسعود، بر سر پادشاهى با او به نبرد پرداخت و سرانجام زندانى‌اش كرد و كشت و پس از آن با مودود درگير و كشته شد. مودود نيز پس از هفت سال پادشاهى، مُرد و فرزندش عبدالرشيد بر جايش نشست. يكى از غلامان شاهان غزنه او را نيز به قتل رساند و نوشتكين، غلام سلطان مسعود به خون‌خواهى اين خاندان برخاست و فرخ‌زاد، فرزند مسعود را بر تخت شاهى نشاند. ويژگى‌هاى اخلاقى و خصال حكومت دارى فرخ‌زاد و رويدادهاى روزگار وى نيز در دنباله همين گزارش آمده و «ماجراى اميرالمؤمنين، القائم بامر الله و ارسلان بساسيرى و رهسپار شدن سلطان ركن‌الدين ابوطالب طغرل بك به بغداد»، پس از آن جاى گرفته است.

    ويژگى‌هاى وزير عميد الملك ابونصر كندرى، در فصل ديگرى عرضه مى‌شود و پيش از آن، سخنى درباره «منش سلطان ركن‌الدين ابوطالب طغرل بن ميكاييل بن سلجوق» نيز وجود دارد و نبرد ملك جقر بك داود بن ميكاييل با سلطان عضد‌الدوله ابوشجاع آلب ارسلان و شكست خوردن مودود و صلح آنان با يك‌ديگر، خود داستان ديگرى است.

    پس از مرگ ملك جقر بك، «پادشاهى بى‌انباز سلطان عضد‌الدوله ابوشجاع الب ارسلان» آغاز شد. او با ملك قتلمش بن اسراييل جنگيد و بر او پيروز شد، اما از كشتن اسيران دست كشيد و از آنان در گذشت. پس از چندى محمد بن منصور نسوى، كارگزار بصره با اموالى خدمت سلطان رسيد و در جايگاه «آخور سالار» سلطان نشست.

    «سخن از حركت سلطان اعظم عضد‌الدوله ابوشجاع الب ارسلان به سوى روم» و رفتن او به فارس و کرمان (459ق) و گشودن قلعه فضلون (فضل بن حسن / احسان) و اسير كردن شاه روم (اَرمانوس)، از ديگر گزارش‌هاى اين كتابند. ابوشجاع سرانجام به سمرقند رفت و بر اثر مجادله با يوسف خوارزمى، از نگهبانان دژ برزان در ناحيه مرو، از تخت برخاست تا او را بكشد، اما پايش لغزيد و به زمين خورد و يوسف خود را روى او افكند و وى را كشت. سلطان سه روز زنده ماند و در «واپسين روز ربيع‌الاول 465» درگذشت.

    از آن پس «روزگار سلطان اعظم، جلال‌الدوله ابوالفتح ملك شاه» فرزند آلب ارسلان فرا رسيد. وى در «حل و عقد و گشاد و بست امور اقاليم زمين، نام‌بردار» بود. ويژگى‌هاى وى و گزارش، درباره رويدادهاى روزگار او و درگذشت القائم بأمر الله (467ق) و نشستن مقتدى (ابوالقاسم عبيدالله) بر جايش، در سخن‌هاى جداگانه‌اى عرضه شده‌اند.

    ديگر گفتار اين كتاب، درباره ولادت سنجر بن ملك شاه، نوه الب ارسلان و «حركت ديگر بار سلطان جلال‌الدوله ابوالفتح ملك شاه» به سوى ما وراء النهر است. نویسنده هم‌چنين از چگونگى كشته شدن نظام‌الملک به هم‌دستى الموتيان، پس از 27 سال وزارت و درگذشت ابوالفتح ملك شاه بن آلب ارسلان گزارش مى‌كند و به ماجراى پادشاهى محمد بن سلطان ملك شاه و سلطنت ركن‌الدين ابوالمظفر بركيارق بن ملك شاه و غياث‌الدين ابوشجاع محمد طبر مى‌پردازد. وى غياث‌الدين را قسيم اميرالمؤمنين مى‌خواند و وزيرانش را بر مى‌شمرد و ويژگى‌هايشان را باز مى‌گويد و از ديگر ماجراهاى روزگار وى گزارش مى‌دهد.

    پس از مرگ محمد طبر، ابوالحارث سنجر بن ملك شاه كه در زندگى‌اش توفيق‌مند بود، به رى رفت و در آنجا با سلطان محمود (برادر زاده‌اش) روياروى شد (512ق) و او را شكست داد. ماجراهاى خرد و كلان ديگرى نيز در اين بخش گزارش مى‌شود تا اينكه از «سلطنت مغيث‌الدين ابوالقاسم محمود بن محمد طبر در عراق» و سلطنت ركن‌الدين طغرل بن محمد طبر (برادر محمود) سخن مى‌رود.

    گزارش‌هاى بلند بعدى، درباره پادشاهى مسعود بن محمد طبر است كه از كنيزكى زاده شد. سخن درباره خوش‌خويى و منش سلطان مسعود نيز دراز دامن است و از آن پس ماجراهاى عراق و رخدادهاى آن پى گرفته مى‌شود.

    پس از مرگ مسعود، امام المقتفى لأمر الله، اميرانى گماشت تا بيگانگان رومى و ارمنى را از عراق برانند. برخى از رانده شدگان مانند مسعود بلالى، گروهى گرد آوردند و به بغداد تاختند. داستان بلند اين جنگ و گريزها نيز در همين گفتار گزارش شده است.

    داستان بلند پادشاهى ارسلان شاه بن طغرل بن محمد طبر، چندى و چگونگى وزيران و اميران وى و ماجراهاى زندگى و مرگ آنان و تربيت و لشكر كشى‌هايشان به گوشه و كنار ايران، در فصلى پيش از پايان كتاب روايت مى‌شود و سرانجام درباره شاهان سلجوقى و كوتاهى و بلندى روزگارشان از آن هنگام كه بر سرزمين‌ها دست يافتند تا آن زمان كه از هم گسستند، گفتار چكيده‌اى مى‌آيد. اين بخش تاريخ ولادت، پادشاهى و مرگ اين پادشاهان را در بر دارد. فصل فرجامين كتاب نيز به سخنى درباره «احوال برخى از مملوكان سلجوقيان» و برخوردارى‌هاى آنان مى‌پردازد.

    وضعيت كتاب

    نام اين كتاب و نویسنده‌اش در فهرست نسخه‌هاى خطى عربى، نوشته ريو و تاريخ ادبيات عرب، نوشته بروكلمان وجود دارد و يگانه نسخه‌اش در موزه بريتانياست. نخست م. رايت، شرق شناس مقيم كمبريج، اين كتاب را به هوتسما (از ديگر خاور شناسان) شناساند و موجب شد كه وى در ديباچه‌اش بر مجموعه متون مربوط به تاريخ سلجوقيان (1886م) بدان اشاره كند. م.آمد روز، از ديگر شرق شناسان نيز كه به نشر تاريخ ابويعلى (ذيل تاريخ دمشق) پرداخت، در حاشيه‌هاى خود از زبدة التواريخ حسينى نام برد و كارل زوسهايم، شرق شناس آلمانى در 1911 ميلادى به پژوهش دراز دامنى درباره آن دست گشاد. ديباچه محمد اقبال بر چاپ نخست اين نسخه به عربى (1933م)، به پشتوانه اين پژوهش نوشته شده، اما به گفته خودش، از تصحيح متن به تحقيق آن پرداخته و حتى قلم تصحيحش در بسيارى از جاها لغزيده است. نجاتى غولى، در 1943 ميلادى بر پايه تصحيح اقبال به ترجمه تركى اين كتاب پرداخت، اما شعرهايش را ترجمه نكرد و در نام كسان و جاى‌ها به خطاهاى گرانى دچار شد، اما ضياءالدين بونياتوف، شرق شناس روسى آن را به روسى ترجمه كرد و همراه با تصوير كامل نسخه خطى آن در مسكو چاپش كرد (1980م). ترجمه روسى اين اثر نمونه و نيكوست و اطلاعات تازه و مهمى از منابع گرجى، ارمنى و... كه در كتاب‌خانه‌هاى عربى نيست، بر آن افزود.

    ناشر اين كتاب، جدول زمان نگارى رويدادها را بر پايه نوشته صدرالدين حسينى به پايانش افزوده و منابعى انگليسى، عربى، فارسى، فرانسوى، آلمانى، تركى و روسى كه در تصحيح متن به كار آمده، پيش از نمايه جاى‌ها و كسان (اعلام) و اصطلاح‌ها گنجانده شده و تصوير دو صفحه از نسخه اصلى، در آغاز كتاب و توضيحات مصحح درباره افراد، مكان‌ها و زمان‌ها و...، در پانوشت هر صفحه جاى گرفته است.

    منابع مقاله

    1. متن كتاب.
    2. پيش گفتار مصحح كتاب.
    3. نظرى، جليل (بهار 1381)، «سيد صدرالدين حسينى و آثار او»، مجله علوم اجتماعى و انسانى دانشگاه شيراز، دوره هفدهم، شماره 34.
    4. انصارى قمى، حسن ()، «اخبار الدولة السلجوقية»، معارف،‌ش 49.