سراج السالكين

    از ویکی‌نور
    سراج السالكین (منتخب مثنوی معنوی)
    سراج السالكين
    پدیدآورانفیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی (گردآورنده) جهانبخش، جویا (محقق)
    عنوان‌های دیگرمثنوی. برگزیده
    ناشرمرکز پژوهشی ميراث مکتوب
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1380 ش
    چاپ1
    شابک964-6781-53-5
    موضوعشعر فارسی - قرن 7ق.
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏5299‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏1‎‏ ‎‏1380
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    سراج السالكين، منتخب مثنوى معنوى، گزيده‌اى از «مثنوی معنوی» به انتخاب ملا محسن فيض كاشانى (1007 - 1091) است كه نشان‌گر جنبه عرفانى شخصيت خود فيض است.

    ساختار

    در ابتدا، مقدمه‌اى از آقاى جويا جهان‌بخش و سپس فهرستى از مطالب كتاب ذكر گرديده است و در ادامه، پيش‌گفتارى از آقاى جهان‌بخش در سال 1379ش و تا انتهاى كتاب مطالبى با سرتيتر موضوعات اخلاقى و يا حكايت، دنبال مى‌شود.

    گزارش محتوا

    اين برگزيده از حيث تدوين، تبويب و سرنويس‌ها حائز اهميت است. مقدمه مفصل كتاب، شامل مباحثى است درباره طريقت عرفان و تصوف؛ به‌ويژه تفكر مولانا و مندرجات مثنوى، سير تاريخى اين انديشه، احوال و آثار فيض كاشانى و چگونگى تصحيح اين اثر بر اساس نسخه‌هاى موجود.

    چنان‌كه وى در مقدمه منثور و منظومش بر اين كتاب پرارزش بيان مى‌كند، اين ابيات را از جاى‌جاى مثنوى برگزيده و به شكلى كه سالكان را به كار آيد، سامان بخشيده است.

    پنج اثر از آثار فيض، گزيده‌هاى اوست از چند كتاب مشهور اهل علم و عرفان كه گويا ره‌آورد مطالعه مستمر يا علاقه ويژه او باشد؛ كتبى از قبيل:

    «منتخب رسائل إخوان الصّفا»، «منتخب الفتوحات المكّيّة»، «منتخب مكاتيب قطب الدّين بن محيى»، «منتخب مثنوى مولانا» و «منتخب غزليّات مولانا».

    گويا از اين چند منتخب، تنها منتخب مثنوى مولانا، موسوم به «سراج السّالكين»، به حيطه شناخت تراث‌پژوهان درآمده است.

    فراهم‌آوری «سراج السّالكين»، بى‌گفت‌وگو معلول جنبه عرفان‌گرا و صوفى‌منش شخصيّت فيض و متأثّر از هم‌سويى‌هاى معنوى و روحانى‌اى است كه بين روح بلندپرواز و فيض‌گستر مولانا و جان داناى اين فقيه هوش‌مند و نكته‌دان عصر صفوى وجود داشته است.

    طرفه آنكه- به تصريح مثنوى‌شناس بزرگ و سترگى چون استاد بديع الزّمان فروزان‌فر- «از ميان مؤلّفات پيشينيان، بيش از همه آثار محمّد غزّالى مطمح نظر مولانا بوده است؛ طرز و شيوه بحث و افكار و اطّلاعات حجّة الإسلام در «احياء العلوم»، اثرى عميق در فكر مولانا به جاى گذاشته است».

    چنان‌كه مى‌دانيم، فيض هم سخت، دل در گرو محاسن «احياء علوم الدّين» داشته و شاهکار خود؛ يعنی «المحجّة البيضاء» را در تهذيب و احياى آن پرداخته است.

    پس، گونه‌اى دل‌بستگى و روى‌كرد به شيوه دين‌نگرى ابوحامد غزّالى، از مشتركات جلال‌الدّين بلخى و علامه فيض كاشانى است و به اندك ژرف‌بينى مى‌توان همانندى‌هاى فراوان در گفتارها و انديشه‌هاى اين سه تن جست.

    ذوق ادبى فيض هم بى‌ترديد در مثنوى‌گرايى وى، بى‌اثر نبوده است.

    فيض از عالمانى است كه نه تنها به فارسى‌نگارى عنايت داشته، از ذوق شاعرى هم بهره‌مند بوده و به فارسى شعر مى‌سروده است.

    استاد فقيد، دكتر سيّد ذبيح‌اللّه صفا، درباره شعر او، اين‌گونه سخن گفته است: «فيض، شاعرى متوسّط... بود و مجموعه بزرگ اشعارى به زبان پارسى، از او بازمانده كه مشتمل است بر انواع شعر از قصيده و غزل و قطعه و رباعى در منقبت و مناجات و بيان مطلب‌هاى عرفانى و اخلاقى و جز آنها؛ جز آنكه در همه آنها، نه خشكى زهد و تعبّدى كه از مرد فقيه و محدّث انتظار مى‌رود، رخنه كرده، نه آنچه از عارفى كه به كنه ذوقيّات رسيده باشد».

    در نسبت اين «سراج السّالكين»، به ملا محسن فيض كاشانى ترديدى نبايد روا داشت؛ چه منتخب مثنوى فيض را به همين نام از پيش و در سياهه آثار فيض مى‌شناخته‌ايم و از ديگر سو، در مقدّمه منثور كتاب آمده: «... و أنا أقلّ الورى، محمّد بن مرتضى، الملقّب من عند أبويه بمحسن و من لدن إخوانه بفيض...» و نظما هم گفته:

    گوش اگر بدهد به پندش جان فيضفيض‌ها بستاند از سلطان فيض

    «سراج السّالكين» از كارهاى روزگار جوانى فيض است.

    سال تأليف «سراج السّالكين»، 1032ق، مطابق«غلب» در حساب ابجد است؛ چرا كه فيض در مقدّمه منظوم كتاب فرموده:

    نورش افزون گشت بر هر منتخبشد ازآن، تاريخ تأليفش، «غلب»

    كه در اين‌جا، «غلب»، هم تاريخ حروفى است و هم اشارتى به غلبه نور كتاب بر ديگر منتخبات مثنوى كه فيض در مصراع يكم گفته.

    به تعبير استاد فروزان‌فر، «مثنوى، مانند ديگر كتب به ابواب و فصول قسمت نشده و از حيث نظم و ترتيب و... مانند كتاب آفرينش، نظمى به خود مخصوص دارد و تابع سنن و آيين‌هاى مصنّفان و مؤلّفان كتب عادى و معمولى نيست و ازاين‌رو، افكار فلسفى و اصول تصوّف و مبانى علوم اسلامى، در مثنوى پراكنده و متفرّق است و فى المثل ممكن است مطالبى به‌نحو اجمال در دفتر اوّل ذكر شود و تفصيل آن در دفتر ديگر و يا مواضع مختلف بيايد».

    فيض، از اين دقيقه آگاه بوده و كوشيده در «سراج السّالكين»، برخى ابيات و موضوعات هم‌پيوند را- و لو از دفترهاى مختلف مثنوى- كنار هم بگذارد. ساخت «سراج» و توفيقى كه در كار، پديدار است، نشان‌گر احاطه فيض بر مثنوى است و اينكه شايد در جوانى، روزگارى دراز در كار خواندن و بازخواندن مثنوى كرده باشد.

    پيش از فيض، ملا حسين واعظ كاشفى، در «لبّ لباب مثنوى» در تنسيق موضوعى مختارات خويش از كتاب مولانا، كوششى خورند عنايت نموده بود.

    «سراج السّالكين»، از ديدگاه تدوين و تبويب و سرنويس‌ها، تا حدود زيادى ناب و بى‌آميختگى به سنّت صوفيانه ابن عربى‌وارى است كه معمولا طىّ قرون، به‌صورت و سيرت مثنوى تحميل گرديده است.

    اين خلوص نسبى و سرگى، شايد از آن‌جاست كه فيض، اين اثر را در جوانى فراهم ساخته و به فرض، در آن دوران، كمتر به قيد سنّت فكرى حاكم بر عرفان نظرى و تصوّف عصر خويش درآمده بوده و بيشتر، دل به خود مثنوى سپرده تا ديگران؛ خاصّه محيى الدّينيان.

    جز «سراج السّالكين» فيض، چند سراج السّالكين سراغ داريم:

    يكى، از مولى محمّد صالح بن محمّد سعيد خلخالى؛

    ديگرى، از شيخ على بن حسين كربلائى كه ترجمه كتاب عربى خود اوست، به نام «معراج السّالكين» و در اصول دين رقم خورده؛

    ديگرى، از ميرزا محمّد اخبارى، كشته شده به سال 1232.

    اسماعيل پاشا بغدادى هم يك سراج السّالكين مى‌شناخته، ولى مع الأسف مشخّصات آن را معلوم نساخته تا بدانيم كدام سراج السّالكين است. به هر روى، سراج السّالكين ديگرى هم نوشته عبيداللّه نقش‌بند، شناخته تراث‌پژوهان است.

    پيش از «سراج» فيض و پس از آن، تا روزگار ما، منتخبات گوناگونى از مثنوى مولانا فراهم آمده است.

    حجم مثنوى همواره داعى مؤثّرى در اين زمينه بوده است. آن‌گونه كه در مناقب افلاكى آمده، شمار ابيات مثنوى، بيست و شش هزار و شش‌صد و شصت بيت است.

    اين شمار را نمى‌توان دقيق دانست؛ به‌ويژه كه دست‌نوشت‌هاى معتبر و چاپ‌هاى علمى مثنوى با آن مطابق نمى‌افتند، اما به تقريب پذيرفتنى است.

    يكى از كوشش‌ها و سوى‌مندى‌هاى فيض در سامان‌دهی «سراج السّالكين»، كوشش و سوى‌مندى قرآنى است؛ به‌گونه‌اى كه او مى‌كوشد ژرف‌بينانه و درون‌كاوانه لايه‌هاى قرآنى درتافته در گفتار جلال‌الدّين بلخى را از درياى موج‌خيز مثنوى فراز آورد و گوهرهاى مفسّرانه مثنوى را پيش روى خواننده نهد.

    در بسيارى از مواردى كه فيض، در سرنويس‌هاى هوش‌مندانه‌اش به رنگ تفسيرى و بن‌مايه قرآنى سخن جلال‌الدّين توجّه مى‌دهد، در سرنويس‌هاى خود مثنوى يا ابيات آن، هيچ اشاره روشنى به نسبت سخن با آيه‌اى كه فيض بدان توجّه مى‌دهد و تصريح مى‌كند، نيست.

    به نظر مى‌رسد در سامان‌دهی «سراج»، فيض(ره)، خود، به تناسب توالى و اتّصال و انفصال بخش‌هاى كتابش، تصرّفات عمدى معدود و محدودى در برخى ابيات مثنوى اعمال كرده باشد.

    نمونه را، در مثنوى آمده:

    گفت و اللّه عالم السّرّ الخفىكآفريد از خاک آدم را صفى...


    اين بيت، در «سراج»، آغازگر بخش«فى شرف الإنسان و سرّه المكنون» قرار گرفته و گويا ازاين‌رو بدين ريخت دست‌كارى شده:

    آن خداى عالم السّرّ الخفىآفريد از خاک آدم را صفى


    تا مناسب آغاز بخش مورد[نظر] فيض(ره) گردد.

    باز در مثنوى آمده:

    بعد از آن نوحه‌گرى آغاز كردكه فَخْ و صيّاد لرزان شد ز دَرد
    كز تناقض‌هاى دل پشتم شكستبر سرم جانا بيا مى‌مال دست...


    مرحوم فيض، از بيت دوم به بعد را كه درون‌مايه‌هايى مناجات‌گونه داشته، برگرفته و زير سرنويس«فى المناجاة» گنجانيده، وزين‌رو و به ناچار، «كه» را از آغاز بيت فروانداخته و چنين در «سراج» آورده است:

    از تناقض‌هاى دل پشتم شكست...

    وضعيت كتاب

    پايان كتاب، مشتمل است بر نمايه جايگاه ابيات «سراج السالكين» در مثنوى و يادداشت‌هاى پژوهنده (شامل توضيحات مربوط به برخى واژگان و عبارات و ذكر پاره‌اى از اختلاف نسخ) و فهرست برخى مآخذ پژوهش.

    منابع مقاله

    متن و مقدمه كتاب.

    وابسته‌ها