لشکرکشی کوروش یا بازگشت ده هزار نفر

    از ویکی‌نور
    لشکرکشی کوروش، یا، بازگشت ده هزار نفر
    لشکرکشی کوروش یا بازگشت ده هزار نفر
    پدیدآورانگزنفون (نویسنده) وحید مازندرانی، غلامعلی (مترجم)
    عنوان‌های دیگربازگشت ده هزار نفر
    ناشردنیاى كتاب‏
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1384 ش
    چاپ2
    شابک964-5870-97-6
    موضوعایران - تاریخ
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DSR‎‏ ‎‏294‎‏ ‎‏گ‎‏4‎‏ل‎‏5‎‏*
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    لشكركشى كورش يا بازگشت ده هزار نفر اثر گزنفون سردار و مورخ يونانى سده چهارم قبل از ميلاد، درباره لشكركشى كورش كوچك در سال 401 پيش از ميلاد عليه برادرش اردشير دوم، به اميد دست‌يابى به تاج و تخت ايران است كه در حدود صد و ده سال پيش به فارسى درآمده.

    ترجمه عنوان اصلى كتاب "از محلى بلند به مقصدى در دشت رفتن " است كه اصطلاحى شده درباره لشكركشى كورش از قلب آسياى صغير(سارديس- نزدیک ازمير فعلى در تركيه) تا جلگه دجله و فرات. در قرن نوزدهم يكى از مترجمان بنام انگليسى عنوان "بازگشت ده هزار نفر" را بر اين كتاب نهاده و چنين استناد كرده بود كه چون مرحله بعدى اين ماجرا از پيش درآمد آن مهم‌تر است، عنوان جديد بر نام سابق رجحان دارد.

    تاريخ تحرير كتاب مورد اتفاق نظر نويسندگان نيست، بدون ترديد مطالب آن مبتنى است بر يادداشت‌هايى كه گزنفون ضمن بازگشت ده هزار نفر تهيه كرده بود و تأليف نهايى آن مربوط به زمانى است كه خاطرات آن هنوز در ذهن نویسنده و هم‌وطنانش تازه بوده است.

    ساختار

    پيش گفتار مترجم فارسى (وحيد مازندرانى) و مقدمه مترجم از يونانى به انگليسى (لوب) آغازگر كتاب مى‌باشند.

    كتاب فاقد ابواب بوده و حوادث را به صورت داستان، از شرح حال كورش آغاز كرده و تا بازگشت سربازان يونانى به كشورشان ادامه داده است.

    سادگى سبک، لطف كلام و لحن شور انگيز اين اثر گزنفون، كتابش را از نظر داستان پردازى بسيار با اهميت ساخته و از لحاظ هنر و مهارت نظامى يونانى‌ها، باعث شده است تا اين كتاب اثر ممتازى به شمار آيد.

    گزارش محتوا

    پيش گفتار مازندرانى شرح مختصرى از زندگى گزنفون و سابقه ترجمه از اصل يونانى به انگليسى است.

    در مورد گزنفون مى‌نويسد كه وى از شاگردان ممتاز سقراط حكيم بوده و تعاليم وى اثر عميقى در فكر و جان مشتاق او گذاشته و از او وجودى خردمند و پرهيزگار ساخته بود.

    مقدمه مترجم يونانى بعد از شرح مختصر لشكركشى كوروش به بيان اهميت كتاب مى‌پردازد.

    مطالب به شرح داستان شگفت انگيز ده هزار تن سرباز يونانى پرداخته، كه در سال 399 قبل از ميلاد، از آسياى صغير در التزام ركاب كورش به قلب پادشاهى هخامنشيان حمله كرده و پس از رسيدن به دروازه‌هاى بابل، درعين يأس مجبور به مراجعت شدند. سردارىِ آنان را در بخش عمده‌اى از راه، گزنفونِ آتنى برعهده داشت كه گزارش اين لشكركشى و عقب نشينى را به تفصيل نوشته است.

    كشور يونان در آن زمان دست‌خوش جنگ‌هاى داخلى و رقابت‌هاى شديد بين دو حكومت شهرى آتن و اسپارت بود. علت آن نيز اين بود كه آتنى‌ها خود را از سلطه دولت هخامنشيان نجات داده و در آتن دولتى مقتدر تشكيل داده بودند. چون دولت اسپارت بر قدرت آتنى‌ها رشك مى‌برد، بالاخره ميان اين دو دولت جنگ سختى در گرفت كه به پيروزى اسپارت‌ها انجاميد. پس از پايان اين مبارزات و برقرارى صلح، سربازان يونانى در طلب مال و نام به حادثه جويى برخاسته و ديرى نپاييد كه خود را در پناه پر پاداش كورش دوم برادر كوچك شاه ايران و حاكم جاه طلب آسياى صغير يافتند.

    در اين زمان تاج و تخت شاهنشاهى ايران بعد از داريوش دوم به اردشير دوم رسيده و برادرش كورش حاكم آسياى صغير بود. كورش به پادشاهى برادر خود راضى نبوده و درصدد فرصتى بود تا عليه او قيام كند. با اين انديشه يونانيان رزم‌جو را براى جنگ اجير كرده و به طرف ايران حركت كرد. در اين سفر گزنفون نيز براى سياحت و مطالعه همراه لشكريان گرديد.

    اردشير آماده نبرد شده و در نزدیکى‌هاى بابل در سوم سپتامبر سال 401 قبل از ميلاد، بين دو سپاه، جنگى واقع شد. در مدت كوتاهى لشكريان اردشير شكست خورده و وادار به هزيمت شدند. در اين موقع كورش كه در قلب سپاه جاى داشت، متوجه اردشير شده و فرياد زنان نيزه خود را به طرف او پرتاب كرد و اندك زخمى بر او وارد ساخت. اما در اين هنگام خودش از نيزه يكى از سربازان اردشير جراحتى برداشته كه منجر به مرگ وى شد و بدين سان كورش كه فاتح و پيروز جنگ بود در نبرد با سرنوشت شكست خورده و از تاج و تخت پادشاهى ايران محروم شد.

    مرگ كورش موجب دل‌سردى و سرگردانى سربازان يونانى شد. بنا به گفته كتاب حدود 12900 تن سرباز يونانى با كورش همراه بودند كه عزيمت آنان به ايران فقط به منظور جمع‌آورى مال و غارت آبادى‌ها و گرفتن پاداش از كورش بود.

    اردشير تيسافرنس- يكى از صاحب منصبان ايران- را مأمور قلع و قمع آنان كرد. او در ظاهر به يونانيان پيشنهاد دوستى داده و به آنان قول داد كه آنها را صحيح و سالم به وطنشان باز گرداند ولى با خدعه و نيرنگ سران آنها را كه براى مذاكره آمده بودند به قتل رساند. سربازان از شنيدن اين خبر بى‌نهايت اندوهگين و افسرده شدند، از يك طرف كليه سرداران و فرمان‌دهان خود را از دست داده بودند و از طرف ديگر دشمن از هر سو آنان را محاصره كرده بود. نه آذوقه داشتند و نه راه مراجعت مى‌دانستند. خلاصه اينكه از شدت ترس و نااميدى، شب را بدون صرف شام سر بر بستر نهاده و به انتظار اتفاقات ناگوار فردا در انديشه فرو رفتند.

    در اينجاست كه گزنفون بر روى صحنه داستان ظاهر مى‌شود. وى نه در شمار سرداران است و نه حتى در زمره سربازان، فقط به صرف دوستى و دعوت يكى از سرداران و به منظور جهان‌گردى و سياحت با سپاهيان همراه شده بود. در شب مذكور، او نيز از شدت ناراحتى نمى‌توانست بخوابد. دائم در فكر چاره بود و بالاخره با خود انديشيد كه چون صبح رسد، ايرانيان به آنها حمله كرده و يك تن از يونانيان را زنده نخواهند گذاشت. پس به اين نتيجه رسيد كه نبايد منتظر حوادث شد، بهتر است پيش از آنكه فرصت از دست برود، راه نجاتى پيدا كند. اين بود كه همان شب برخاست و سربازان را دور خود جمع كرد و گفت: «اگر ما گرفتار شويم، سرنوشت ما به دست اردشير خواهد افتاد، همان كسى كه برادرش را كشت و بدون شك با ما نيز همان معامله را خواهد كرد. ما هم نبايد انتظار ديگرى از او داشته باشيم، چه ما نيز افرادى هستيم كه مى‌خواستيم او را از تخت شاهى پايين آورده و از ميان ببريم. پس بهتر است كه به خود آييم و نظم سپاه را دوباره بر قرار كنيم و سعى كنيم فاتحانه به سرزمين خود مراجعت نماييم». پس همان شب يونانيان با عزمى راسخ و بدون تأمل و تعلل، سرداران جديد خود را انتخاب كرده و جملگى تحت سرپرستى و فرمان‌دهى گزنفون از صبح بعد، عقب نشينى تاريخى خود را آغاز نمودند.

    شيوه‌هاى نظامى و حملات آنها به شهرهاى سر راه و جنگ‌هایى كه ميان اين گروه و لشكريان اردشير اتفاق مى‌افتد به همراه وقايع روزانه و اتفاقات ديگرى كه در زمستان و بهار آن سال براى اين سربازان در كردستان و ارمنستان پيش مى‌آيد، همه جالب و نمودارى از كيفيات مختلف اين داستان مهيج است. جزئياتى كه گزنفون از مشاهده خود در ايالات شمالى ايران شرح مى‌دهد به همراه طرز رفتار و سلوك يونانيان دربين خود و با مردم اين ايالات- كه گاهى مضحك و گاهى نيز وحشيانه است- خالى از لطف و سرگرمى نيست.

    بالاخره پس از عبور از رودهاى كردستان، كوه‌هاى ارمنستان و دشت‌ها وجنگل‌ها، سربازان يونانى خود را به درياى سياه و مردم يونانى زبان مى‌رسانند. اينجا ديگر خطرى از طرف ايران متوجه آنها نيست، ولى به محض رفع اين خطر، در ميان خود اختلاف پيدا مى‌كنند. اما به هر تقدير از دريا نيز عبور كرده و به سرزمين اصلى خود مراجعت مى‌كنند.

    گزنفون با زبانى ساده، اوضاع اجتماعى آن زمان، حدود و ثغور شاهنشاهى عظيم هخامنشيان و زندگانى ملت‌هاى متعددى را كه حكّام آنها خراج گزار شاه ايران بودند بيان مى‌كند.

    از لحاظ روان‌شناسى و نظامى نيز نوشته‌هاى گزنفون جالب است. استراتژى كه سرداران يونانى در مراجعت از نظر نظامى به كار مى‌برند، نمونه‌اى از فنون جنگى در آن عصر مى‌باشد.

    با مطالعه كتاب، شهرت و اهميت سواره نظام كه گويا از خصوصيات قشون ايران بوده است، كاملا معلوم مى‌شود و روش دفاعى سربازان يونانى عليه اين سواران كه بارهاشان را سبک كرده و دائم در حال حركت بودند، هنوز هم براى علاقه مندان فنون نظامى بى ارزش نيست.

    از نظر يك روان‌شناس شايد روش فرمان‌دهى بر اين سربازان و ايجاد نظم صحيح در ميانشان حايز اهميت باشد. لشكريانى كه مزدور هستند و مذهبشان معجونى است از پرستش خدايان و رب النوع‌هاى افسانه‌اى و افكارشان پر از خرافات و موهومات، چگونه توانستند خود را صحيح و سالم از امپراطورى‌هاى دور دست به وطنشان برسانند؟ چه عواملى در فرمان‌دهى سپاهى كه اصول آزادى در آن حكم‌فرماست مؤثر واقع مى‌شود؟ سرداران يونانى چطور توانستند انضباط لشكرى را كه همراهشان صدها رفيقه و زنان بدكار و پسران خوب‌روى در حركت هستند، نگه دارند؟ اينها همه، مطالبى است كه گزنفون با استادى تمام و بيانى فصيح براى خواننده تشريح مى‌نمايد.

    "بازگشت ده هزار سرباز" داستان يك عقب نشينى است و شايد بتوان گفت كه تنها عقب نشينى مظفّرانه در طى ادوار تاريخ باشد كه گزنفون به تشريح آن مى‌پردازد. هر كجا كه مى‌رفتند فاتحانه قتل و غارت می‌كردند، به زور سرنيزه آذوقه و مكان تهيه كرده و راه بازگشت را براى خود باز مى‌نمودند و در همه اين احوال گزنفونِ مورخ، نویسنده و روان‌شناس جزء به جزء وضع و موقعيت نفرات، اوضاع جغرافيايى و آداب و رسوم مردم سر راه را بيان مى‌نمايد، چنان كه امروز پس از گذشت دو هزار و اندى سال هنوز اين داستان براى ما جالب است و مانند يك سفرنامه امروزى، آن را با شوق و علاقه زياد مطالعه مى‌كنيم.

    وضعيت كتاب

    ترجمه تازه اين اثر كه از اصل يونانى به زبان انگليسى توسط پرفسور راوس امريكايى انجام شده و به وسيله دانشگاه ميشيگان به طبع رسيده يكى از بهترين ترجمه‌هاى انگليسى اين متن است. قبلا نيز اين درام تاريخى سه بار به زبان انگليسى ترجمه شده است- البته ترجمه‌هاى ديگرى به ساير زبان‌هاى اروپايى موجود است-. در تاريخ ايران باستان، تأليف مشير‌الدوله پيرنيا قسمت‌هايى از آن ترجمه شده. در مجله يغما نيز دكتر فياض مقاله مفيدى در اين باره نوشته‌اند كه محققانه است. ظاهراً كامل‌ترين ترجمه، ترجمه وحيد مازندرانى است كه بسيار روان و سليس است.

    فهرست مطالب درابتدا و فهرست اعلام در انتهاى كتاب آمده است.

    پاورقى‌ها از طرف مترجم فارسى است و به توضيح كلمات و عبارات متن مى‌پردازد.

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.
    2. فرمان فرمايان، حافظ،«راهنماى كتاب»، آذر 1338- شماره 7.
    3. روح بخشان، على محمد،«تازه‌های چاپ» ، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: «آينه ميراث»، پاييز و زمستان 1384- شماره 30و31.

    وابسته‌ها