مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی

    از ویکی‌نور
    مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی
    مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی
    پدیدآورانرفیعی قزوینی، سید ابوالحسن (نویسنده) رضانژاد، غلامحسین (مصحح)
    ناشرالزهرا(س)
    مکان نشرايران - تهران
    چاپ1
    موضوعفلسفه‌اسلامی - مقاله‌ها وخطابه‌ها کلام
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏1361‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی، مجموعه‌ای است از نوشته‌های فلسفی میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی که توسط غلامحسین رضانژاد، گردآوری شده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه گردآورند آغاز شده و مطالب دربردارنده مجموعا بیست‌ویک مقاله و رساله می‌باشد.

    گزارش محتوا

    در مقدمه، ضمن ارائه شرح‎ حال مفصلی از نویسنده، به توضیح و تشریح رسائل و مقالات کتاب پرداخته شده است[۱].

    به‌عنوان آشنایی با این مجموعه، به معرفی برخی از رسائل و مقالات، پرداخته خواهد شد:

    «مسئله معاد»:

    نویسنده در این رساله، پس از نقل مشارب و مسالک مختلف در مسئله معاد، به نقل نظریه مختار خود پرداخته، می‌گوید: روح پس از مفارقت از بدن، به بدن برزخى (مثالى) تعلق گرفته و ماده عنصرى و دنیوى بدن، پس از طى مراتب کمال و ارتقا به حدى می‌رسد که لیاقت ساختمان بدن اخروى را دارا شده و در حقیقت روح با همان بدن مثالى و برزخى به بدن اخروى که نتیجه حرکت جوهرى و ارتقای اجزای بدن دنیوى است، تعلق مى‌گیرد و اشکال یک روح و دو بدن - ‎یکى بدن مثالى برزخى و دیگرى بدن مترقى اخروى - ‎پدید نمی‌آید؛ زیرا این دو بدن در طول یکدیگرند و نه در عرض هم تا اشکال وارد باشد و بالاخره این بدن برزخى مطابق با ملکات و کمالات و اخلاق و صفات روح بوده و بدن‏ خاکى دنیوى هم، مطابق با هیئت و شکل بدن مثالى برزخى می‌باشد. این نظریه، اگرچه تکامل‏یافته نظریات غیاث‌الدین منصور دشتکى و آقا على مدرس تهرانى است و با اعتقادات شرعى و مفاد آیات و احادیث و اخبار معاد مطابقت دارد، از حیث عقلى و حکمى کمتر از دو نظریه پیشین مورد خدشه و صدمه ورود اشکالات است و به‍‌هرحال تاکنون کسى از فلاسفه و حکمای گذشته و حال، موفق به طرح پیشنهاد نظریه‏‌اى جامع و کامل نشده، که هم با قواعد عقلى و حکمى سازوار افتد و هم بر وفق شریعت حقه باشد. این فقیر نظریه صدرالمتألهین را با دقتى که در پیرامون آن نموده و با مشارب دیگر تطبیق کرده‌‏ام، مغایر با هیچ‎یک از آیات و احادیث و اخبار نیافتم؛ زیرا از ظواهر آیات معاد، لزوم مادى بودن بدن اخروى مستفاد نیست؛ اگرچه صورت جسمى آن غیر قابل انکار است و جسم بودن هم تنها به ماده نمی‌باشد و صورت کمالى و داراى فعلیت جسم دنیوى هم، بدن شمرده می‌شود و عود روح در آن با آیات الهى مغایرتى ندارد[۲].

    «مسئله معراج»:

    در اینکه معراج پیامبر(ص) جسمانى یا روحانى و یا هر دو باهم بوده است، در میان اهل اسلام اختلاف است؛ لیکن همه فرقه‏‌هاى مسلمانان آن را به هر وجه از ضروریات دانسته‏‌اند. حقیقت این است که طبق نص این آیه شریفه: سُبْحانَ الذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيلًا... (الإسراء: 1)، معراج هم جسمانى بوده و هم روحانى؛ زیرا «عبد» عبارت از مجموع هویت مبارک آن حضرت از روح و بدن شریف است و انحصار معراج در یکى از دو قسم روحانى و یا جسمانى برخلاف نص آیه شریفه می‌باشد و استناد برخى از ناآگاهان به معارف الهى به مفهوم فقره‏‌اى از دعاى ندبه بدین عبارت: «و عرجت بروحه إلى السماء» و استفاده روحانى بودن معراج آن حضرت، دلیل بر منحصر بودن معراج به روحانى نیست؛ زیرا پس از صراحت آیه، هر حدیث یا خبر و اثرى را که ظاهرا مخالف آن به نظر آید، باید توجیه یا تأویل کرد[۳].

    نویسنده براى رفع اشکال مزبور، حرف باء را در کلمه: «بروحه»، باء سببى دانسته و عقیده دارد که به سبب قوت روحى آن حضرت، بدن مبارکش نیز به تبعیت روح، معراج فرمود و بالمآل معنى جمله مزبور چنین خواهد بود: «و تو بدن رسول خود را به سبب قوت روحش به آسمان عروج دادى» و نکته دیگر اینکه معراج در بیدارى بوده و روح و جسد مبارک آن حضرت به معیت یکدیگر معراج فرموده است. آنگاه نویسنده، براى اثبات معراج جسمانى و روحانى به آوردن ادله‏‌اى مبادرت کرده، مى‌گوید: پیروى بدن از احکام روح در همه اشخاص برابر نیست؛ زیرا در برخى از مردم عادى روح متوجه به امرى است که ایجاد آن را می‌خواهد، ولى بدن آنها به نافرمانى از روح پرداخته و از احکام آن تمکین نمی‌کند؛ ولى در خصوص بدن مبارک آن حضرت موضوع برعکس است؛ بدین دلیل که جسد مبارکش در غایت لطافت بوده و نظیر آن را در اجسام نمی‌توان یافت و طبق قاعده «اشتراک معنوى وجود» که از امهات قواعد عقلى و حکمى در شمار می‌آید، افق هر بدنى از حیث مرتبه وجود، مرتبط و متصل به افق وجودى روح بوده و تناسب مستقیمى در میان جسم و روح یک شخص حکم‏فرما می‌باشد؛ به‌علاوه به جهت قوت روح حضرت ختمی‌مرتبت و تسلط او بر بدن مبارکش، به محض عروج روح به عالم ملکوت و آسمان‌هاى عقلى و جبروت، بدن وى نیز با حرکت جسمانى به همان عوالمى که مقصد روح آن حضرت بوده، عروج و انتقال یافته است[۴].

    «تقریر ادله حرکت جوهریه و رد اشکالات بوعلى و لاهیجى»:

    نویسنده در تقریر مسائل و ادله فلسفى، داراى شیوه‏‌اى بکر و مستدل و بى‌‏نظیر بود؛ چنان‌که بیشتر ادله حکماى قدیم و متأخر را به سبکی نوین و تقریرى دلنشین و متین بیان مى‌‏‌فرمود و به‌ویژه در براهین مبدعانه ملاصدرا به سبب تضلع و تبحر، به تقریراتى دست می‌زد که کمتر حکیمى پس از صدرالمتألهین به چنان شیوه متقن و بیانى لطیف و موجز دست زده است و یکى از همان تقریرات مبتکرانه را در بیان اثبات حرکت جوهریه می‌توان دریافت[۵].

    نویسنده پس از آوردن دو برهان بر اثبات حرکت در جوهر اشیای عالم کون و فساد، به آوردن انکار و اشکال شیخ‌الرئیس و ملا عبدالرزاق لاهیجى شاگرد و داماد صدرالمتألهین از کتاب «گوهر مراد» پرداخته، می‌گوید: عمده نظر شیخ‌الرئیس و اتباع او در نفى حرکت جوهریه، اشکال در بقاى موضوع است که در هر حرکتى بقاى موضوع عقلا لازم است و عقیده شیخ این است که در حرکت جوهریه، موضوع باقى در احوال متغیر و مختلف را نمی‌توان تصویر کرد. سپس در پاسخ ایراد شیخ فرماید: هرچند درجات و مراتب صورت جوهرى همیشه در تغیر و تبدل است و هر حد و مرتبه‏‌اى از حدود و مراتب صورت جوهرى، بیش از یک «آن» باقى نیست، لیکن قدر جامعى در میان همه مراتب و حدود مزبور، در حول حرکت محفوظ و باقى است و مراد از این قدر جامع، سنخ وجود صورت شیء متحرک به حرکت جوهرى است که داراى شخصیت وسیعى بوده و با همه تفاوت و تغییر مراتب و حدود، شخصیت یادشده یا قدر جامع بین مراتب، محفوظ و ثابت و باقى مانده و این حقیقت محفوظ و باقى همان قدر جامعى است که مراتب مزبور، حدود و ظهورات آن در شمارند. پس فی‌المثل، حقیقت انسان از ابتداى شیرخوارگى تا کودکى و جوانى و کهولت و پیرى یکى است؛ درحالی‌که تغیر و تبدل در اطوار یادشده به سبب حرکت جوهرى، موجب استکمال او از کودکى تا پیرى می‌باشد و در همه این حدود و مراتب و اطوار، همان شخص اول باقى مانده و اگر فرضا در جوانى جنایتى کند و در پیرى ورثه مقتول بدو دست یابند، او را به جرم مزبور قصاص می‌‏کنند و او نمی‌تواند به استناد حرکت در ذات و جوهر خود، بگوید من قاتل نیستم؛ زیرا به سبب تغییر و تبدیل جوهرى، عوض گردیده‏‌ام و بالاخره با توجه به بقاى صورت شخصى و وجود قدر جامع و ثابت، اشکال بوعلى مردود است و پاسخ از ایراد لاهیجى نیز با توجه به دفع اشکال بوعلى سینا بدین بیان است: حرکت شیء از یک حد به حد دیگر، در واقع از یک حد جوهرى به حد دیگر آن می‌باشد و تمامى حدودى که جسم در حرکت جوهرى طى می‌کند، از مراتب جوهرى بوده و از جوهر به حقیقت دیگر منتقل نمی‌شود، تا لازم آید که ذاتى شیء براى آن حاصل نباشد و در نتیجه موضوع حرکت از جوهر به حقیقتى فرضا ضد جوهر منقلب گردد[۶].

    «شرح دعاى سحر»:

    شیوه این شرح، بر اصول قواعد و قوانین عقلى متخذ از شریعت نبوى و ولایت ولوى بوده است. در هر فرازى از مطالب و مباحث این شرح و در هر عبارت و متنى از عبارات و متون آن، جز مغز عرفان و مخ حکمت و قلب ایمان و روح تقوى و رقیقه دانش و جوهره کمال و حقیقت احادیث و اخبار و قرآن، مشاهده نمی‌شود[۷].

    عنوان سایر رسائل و مقالات این مجموعه عبارت است از: «مسئله رجعت»؛ «در بیان تجلیه و تخلیه و تحلیه و فناء»؛ «بیان اتحاد عاقل و معقول»؛ «سخن در وحدت وجود و بیان مراد و معنی از این کلمه»؛ «در بیان حقیقت عمل»؛ «سخن در حدوث دهری و تفسیر دهر و سرمد و زمان»؛ «در بیان حقیقت شب قدر و...»؛ «في الوجود الرابط و الرابطي من الأسفار»؛ «تحقیق حکمی برهانی في تشريح الأجزاء الحملية»؛ «وجودب الوجود»؛ «تعلیقه در باب اراده از کتاب جوامع الكلم»؛ «مقالة في اتحاد العاقل و المعقول»؛ «تفسير حكمي علی آيتين الأولين [الآيتين الأوليين] من سورة يونس»؛ «تحقيق في الأسفار الأربعة»؛ «في أن الدور يستلزم التسلسل»؛ «حاشية علی قضايا الضرورية الذاتية من الأسفار الأربعة» و «رساله در بیان قوه مولده».

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، صفحه یک - ‎شصت‌و‎نه
    2. ر.ک: همان، صفحه سی‌وپنج – سی‌وشش
    3. ر.ک: همان، صفحه سی‌وهشت - سی‌ونه
    4. ر.ک: همان، صفحه سی‌ونه - چهل
    5. همان، صفحه چهل
    6. ر.ک: همان
    7. ر.ک: همان، صفحه ‎پنجاه‌وسه

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها