پرش به محتوا

بلوهر و بوذاسف: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)'
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (')
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)')
خط ۷۳: خط ۷۳:
به موجب روايت صدوق، پادشاهى عياش و شهوت‌پرست در هندوستان فرمانروايى مى‌كرد كه همه فرزندان او دختر بودند. پس از سال‌ها، صاحب پسرى شد به نام بوذاسف كه در حسن و جمال، بى‌مانند بود. دانشمندى، پيشگويى كرد كه وى پيشواى اهل دين خواهد شد، اما پدرش كه با دين‌باوران مخالف بود، كوشيد تا وى سخنى از عبادت و دين و جهان ديگر نشنود و با بيمارى و پيرى و مرگ روبه‌رو نشود تا به دين و دين‌داران نگرود؛ ازاين‌رو شهرى را از براى يوذاسف خالى كرد و او را با جمعى از خدمتگزاران در آن شهر جاى داد، ولى او على‌رغم خواست پدر، از حصارى كه گردش كشيده بودند، بيرون آمد و از آميختگى زندگى با رنج‌ها و ناپايدارى آن آگاه شد. سرانجام، پارسايى خردمند به نام بلوهر، او را به آيين خود جذب كرد و او پنهان از پدر و به راهنمايى و تعليم فرشتگان، از تاج و تخت چشم پوشيد و سفرى دور و دراز در پيش گرفت تا به صحرايى رسيد و چون ميوه درخت عظيمى را چشيد، از تمامى ميوه‌ها شيرين‌تر يافت و درخت را نشانه‌اى از بشارت نبوت دانست. خداوند، احوال عالم ارواح، عالم ابدان، قيامت و احوال امور آينده را بر او ظاهر گرداند، پس به دعوت و هدايت مردم پرداخت و به اين منظور سفرهاى بسيار كرد و در لحظات پايانى زندگى نيز يكى از شاگردان نزديك خود به نام «يابد» را به دل نبستن به زندگى مادى و ملازمت حق برانگيخت.
به موجب روايت صدوق، پادشاهى عياش و شهوت‌پرست در هندوستان فرمانروايى مى‌كرد كه همه فرزندان او دختر بودند. پس از سال‌ها، صاحب پسرى شد به نام بوذاسف كه در حسن و جمال، بى‌مانند بود. دانشمندى، پيشگويى كرد كه وى پيشواى اهل دين خواهد شد، اما پدرش كه با دين‌باوران مخالف بود، كوشيد تا وى سخنى از عبادت و دين و جهان ديگر نشنود و با بيمارى و پيرى و مرگ روبه‌رو نشود تا به دين و دين‌داران نگرود؛ ازاين‌رو شهرى را از براى يوذاسف خالى كرد و او را با جمعى از خدمتگزاران در آن شهر جاى داد، ولى او على‌رغم خواست پدر، از حصارى كه گردش كشيده بودند، بيرون آمد و از آميختگى زندگى با رنج‌ها و ناپايدارى آن آگاه شد. سرانجام، پارسايى خردمند به نام بلوهر، او را به آيين خود جذب كرد و او پنهان از پدر و به راهنمايى و تعليم فرشتگان، از تاج و تخت چشم پوشيد و سفرى دور و دراز در پيش گرفت تا به صحرايى رسيد و چون ميوه درخت عظيمى را چشيد، از تمامى ميوه‌ها شيرين‌تر يافت و درخت را نشانه‌اى از بشارت نبوت دانست. خداوند، احوال عالم ارواح، عالم ابدان، قيامت و احوال امور آينده را بر او ظاهر گرداند، پس به دعوت و هدايت مردم پرداخت و به اين منظور سفرهاى بسيار كرد و در لحظات پايانى زندگى نيز يكى از شاگردان نزديك خود به نام «يابد» را به دل نبستن به زندگى مادى و ملازمت حق برانگيخت.


از بسيارى تعبيرات موجود در اين روايت مى‌توان دريافت كه يوذاسف در نظر صدوق و همه كسانى كه آن را پذيرفته و ترويج كرده‌اند، مقام نبوت داشته است؛ چنان‌كه مجلسى، ذيل روايتى كه در آن [[امام على (ع)]] به «بوداسكفت» تشبيه شده، آورده است: «و گفته‌اند كه آن، نام شاهزاده‌اى است كه بلوهر به سراغ وى آمد و پيامبر شد» و نيز نبوت بودا را تصديق كرده و [[آل کاشف‌الغطاء، محمدحسین |محمدحسين آل كاشف الغطاء]] او را با عنوان «النبى الهندى» ياد كرده و برخى مانند فريد وجدى، نبوت بودا را بعيد ندانسته‌اند.
از بسيارى تعبيرات موجود در اين روايت مى‌توان دريافت كه يوذاسف در نظر صدوق و همه كسانى كه آن را پذيرفته و ترويج كرده‌اند، مقام نبوت داشته است؛ چنان‌كه مجلسى، ذيل روايتى كه در آن [[امام على(ع)]] به «بوداسكفت» تشبيه شده، آورده است: «و گفته‌اند كه آن، نام شاهزاده‌اى است كه بلوهر به سراغ وى آمد و پيامبر شد» و نيز نبوت بودا را تصديق كرده و [[آل کاشف‌الغطاء، محمدحسین |محمدحسين آل كاشف الغطاء]] او را با عنوان «النبى الهندى» ياد كرده و برخى مانند فريد وجدى، نبوت بودا را بعيد ندانسته‌اند.


اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مى‌زيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است.
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مى‌زيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است.


مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسى ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا (ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «[[حيات الابرار]]» خود آن را آورده است <ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 4، ص 128، ج 17، ص 91</ref>.
مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسى ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا(ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «[[حيات الابرار]]» خود آن را آورده است <ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 4، ص 128، ج 17، ص 91</ref>.


داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگ‌زادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگى‌هاى مادى را رها كردند و سال‌هاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند <ref>زرين‌كوب، 1357 ش، ص 4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص 30 - 34</ref>.
داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگ‌زادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگى‌هاى مادى را رها كردند و سال‌هاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند <ref>زرين‌كوب، 1357 ش، ص 4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص 30 - 34</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش