پرش به محتوا

بلوهر و بوذاسف: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
خط ۵۹: خط ۵۹:
داستان «بلوهر و بوداسف» در سده دوم پيش از ميلاد، به زبان سانسكريت به نگارش درآمده و در عهد خسرو انوشيروان، از سانسكريت به پهلوى ترجمه شده و ظاهراً [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه |ابن مقفع]] آن را به عربى برگردانيده و گفته مى‌شود كه «[[ابان لاحقى]]» نيز آن را به شعر عربى درآورده است.
داستان «بلوهر و بوداسف» در سده دوم پيش از ميلاد، به زبان سانسكريت به نگارش درآمده و در عهد خسرو انوشيروان، از سانسكريت به پهلوى ترجمه شده و ظاهراً [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه |ابن مقفع]] آن را به عربى برگردانيده و گفته مى‌شود كه «[[ابان لاحقى]]» نيز آن را به شعر عربى درآورده است.


به‌هرحال نسخه عربى موجود آن، همان است كه شيخ صدوق، محدث مشهور سده چهارم هجرى قمرى، با عنوان «بلوهر و بوداسف» در كتاب «كمال الدين و اتمام النعمة» به شيوه راويان اماميه با چند واسطه از حضرت [[امام سجاد]] نقل كرده است <ref>مشكور، محمدجواد، نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ص 405</ref>
به‌هرحال نسخه عربى موجود آن، همان است كه شيخ صدوق، محدث مشهور سده چهارم هجرى قمرى، با عنوان «بلوهر و بوداسف» در كتاب «كمال الدين و اتمام النعمة» به شيوه راويان اماميه با چند واسطه از حضرت [[امام سجاد]] نقل كرده است .<ref>مشكور، محمدجواد، نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ص 405</ref>


اين متن را علامه محمدباقر مجلسى در جلد هفدهم «[[بحار الانوار]]» نقل كرده و در كتاب مشهور خود، «[[عین الحیات (صحیح: عین الحیاة)|عين الحيات]]»، آن را به زبان فارسى درآورده است.
اين متن را علامه محمدباقر مجلسى در جلد هفدهم «[[بحار الانوار]]» نقل كرده و در كتاب مشهور خود، «[[عین الحیات (صحیح: عین الحیاة)|عين الحيات]]»، آن را به زبان فارسى درآورده است.
خط ۶۵: خط ۶۵:
«ظاهراً اصل اين كتاب بايستى در اوايل دوران ساسانى به ايران آمده و توسط مانويان به زبان پهلوى ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوى آن كه در ايران نگارش يافته، مبنى بر شرح زندگى بودا و سير و سلوك او براى كشف حقيقت بوده است و بسيارى از نكات و قصه‌ها و حكايات موجود در اين داستان، در اندرزنامه‌هاى پهلوى تكرار شده است. اين ترجمه، سپس به دست مؤلفى مسيحى، تبديل شكل داده و به قالب دين مسيح ريخته شده... و بعدها از زبان پهلوى به سريانى و عربى و از سريانى به زبان گرجى و يونانى ترجمه شد...
«ظاهراً اصل اين كتاب بايستى در اوايل دوران ساسانى به ايران آمده و توسط مانويان به زبان پهلوى ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوى آن كه در ايران نگارش يافته، مبنى بر شرح زندگى بودا و سير و سلوك او براى كشف حقيقت بوده است و بسيارى از نكات و قصه‌ها و حكايات موجود در اين داستان، در اندرزنامه‌هاى پهلوى تكرار شده است. اين ترجمه، سپس به دست مؤلفى مسيحى، تبديل شكل داده و به قالب دين مسيح ريخته شده... و بعدها از زبان پهلوى به سريانى و عربى و از سريانى به زبان گرجى و يونانى ترجمه شد...


بايد دانست كه كتاب «بوذاسف و بلوهر» عربى و فارسى قالب‌ريزى تازه اسلامى همين قصه مسيحى است. كلمه «يوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحيف «بوداسف» است كه در داستان‌ها نام اصلى بودا پيش از بعثت اوست» <ref>همان، ص 405 - 406</ref>
بايد دانست كه كتاب «بوذاسف و بلوهر» عربى و فارسى قالب‌ريزى تازه اسلامى همين قصه مسيحى است. كلمه «يوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحيف «بوداسف» است كه در داستان‌ها نام اصلى بودا پيش از بعثت اوست» .<ref>همان، ص 405 - 406</ref>


گفته مى‌شود كه «عنصرى»، شاعر ايرانى سده پنجم هجرى قمرى، اين داستان را به شكل مثنوى سروده است.
گفته مى‌شود كه «عنصرى»، شاعر ايرانى سده پنجم هجرى قمرى، اين داستان را به شكل مثنوى سروده است.
خط ۷۷: خط ۷۷:
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مى‌زيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است.
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مى‌زيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است.


مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسى ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا(ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «[[حيات الابرار]]» خود آن را آورده است <ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 4، ص 128، ج 17، ص 91</ref>
مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسى ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا(ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «[[حيات الابرار]]» خود آن را آورده است .<ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 4، ص 128، ج 17، ص 91</ref>


داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگ‌زادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگى‌هاى مادى را رها كردند و سال‌هاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند <ref>زرين‌كوب، 1357 ش، ص 4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص 30 - 34</ref>
داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگ‌زادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگى‌هاى مادى را رها كردند و سال‌هاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند .<ref>زرين‌كوب، 1357 ش، ص 4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص 30 - 34</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==




روايت مفصل صدوق را مجلسى نيز به‌تمامى در «بحار الانوار» نقل كرده است و [[سيد مصطفى نقوى]] (متوفى 1323) و [[سيدهاشم ميلانى]] (از معاصران) هم در دو ترجمه «عين الحيات» مجلسى به عربى، تمام اين داستان را از روى آن كتاب به عربى برگردانده‌اند <ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 21، ص 240</ref>
روايت مفصل صدوق را مجلسى نيز به‌تمامى در «بحار الانوار» نقل كرده است و [[سيد مصطفى نقوى]] (متوفى 1323) و [[سيدهاشم ميلانى]] (از معاصران) هم در دو ترجمه «عين الحيات» مجلسى به عربى، تمام اين داستان را از روى آن كتاب به عربى برگردانده‌اند .<ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 21، ص 240</ref>


[[حسن بن نوح هندى بهروچى]](متوفى 973)، از دانشمندان اسماعيليه در روزگار داعى حسن بن ادريس، در جلد سوم «[[الازهار و مجمع الانوار الملقوطة من بساتين الاسرار]]» تمثيل‌هايى را كه در كتاب «بلوهر و بوذاسف» در باب چگونگى همدستى مردم براى دشمنى با اهل حق آمده، ياد كرده است.
[[حسن بن نوح هندى بهروچى]](متوفى 973)، از دانشمندان اسماعيليه در روزگار داعى حسن بن ادريس، در جلد سوم «[[الازهار و مجمع الانوار الملقوطة من بساتين الاسرار]]» تمثيل‌هايى را كه در كتاب «بلوهر و بوذاسف» در باب چگونگى همدستى مردم براى دشمنى با اهل حق آمده، ياد كرده است.


[[سيد محمد عيناثى]]، از علماى سده يازدهم و نبيره [[شهيد ثانى]]، نيز بخشى از كتاب خود، «[[آداب النفس]]» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پاره‌اى حكمت‌هاى مندرج در آن اختصاص داده است <ref>رجوع كنيد به ج 2، ص 198 - 211</ref>
[[سيد محمد عيناثى]]، از علماى سده يازدهم و نبيره [[شهيد ثانى]]، نيز بخشى از كتاب خود، «[[آداب النفس]]» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پاره‌اى حكمت‌هاى مندرج در آن اختصاص داده است .<ref>رجوع كنيد به ج 2، ص 198 - 211</ref>


ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسى ترجمه شده و نسخه‌هايى از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است <ref> زرين‌كوب، 1353 ش، ص 142</ref> به نوشته برخى منابع، ترجمه‌اى منظوم از اين داستان به فارسى كهن فراهم آمده كه به گمان محققان از [[رودكى]] است و قطعه‌اى از آن به خط مانوى، مشتمل بر 27 بيت، در مجموعه‌اى خطى از نيمه اول سده چهارم / نيمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان به‌صورت بيلوهر و بوديسف آمده و نشان‌دهنده تكامل اين داستان در آسياى ميانه و به يكى از زبان‌هاى دوره ميانه ايرانى است.
ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسى ترجمه شده و نسخه‌هايى از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است .<ref> زرين‌كوب، 1353 ش، ص 142</ref> به نوشته برخى منابع، ترجمه‌اى منظوم از اين داستان به فارسى كهن فراهم آمده كه به گمان محققان از [[رودكى]] است و قطعه‌اى از آن به خط مانوى، مشتمل بر 27 بيت، در مجموعه‌اى خطى از نيمه اول سده چهارم / نيمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان به‌صورت بيلوهر و بوديسف آمده و نشان‌دهنده تكامل اين داستان در آسياى ميانه و به يكى از زبان‌هاى دوره ميانه ايرانى است.


اين داستان، به زبان‌هاى ديگر نيز ترجمه شده است.
اين داستان، به زبان‌هاى ديگر نيز ترجمه شده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش