پرش به محتوا

اشراق هياکل النور: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'براى' به 'برای'
جز (جایگزینی متن - '==پانویس== <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - 'براى' به 'برای')
خط ۴۰: خط ۴۰:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
درباره نام کتاب، دوانى واژه «هیکل» را به معناى «صورت» گرفته و با استناد به عقیده حکماى باستان در ظل و نمود انوار مجرده دانستن ستارگان، «هياكل النور» را نام بناهایى ذکر مى‌‏کند که صورت فلزى ساخته‌شده براى هریک از «کواکب سبعه» (سیارات هفت‌گانه) را در آنها نهاده و در زمان خاص هریک از این سیارات، آهنگ آن کرده و روشنى برمی‌افروختند و قربانى می‌‏کردند. به نظر دوانى، سهروردى این رساله را به این دلیل هياكل النور نامیده که در آن از احوال انوار مجرده سخن گفته و در واقع، الفاظ و عبارت‏هاى آن به طلسم‏هاى یادکرده آن حکما مانند است‏. مراجعه به فحواى منابع کهن نیز، ادعاى دوانى را به لحاظ تاریخى تأیید مى‌‏کند. بااین‌حال، به نظر مى‏‌رسد که سخن غیاث‌الدین منصور دشتکى در این‌ باره، با توجه به الگوى اصلى هستى‏شناسى سهروردى، به واقعیت نزدیک‏تر باشد؛ چه، او ضمن اشاره به اینکه واژه «هیکل» در اصل به بناهاى بزرگ و به‌ویژه به بتخانه‏‌ها و خانه ترسایان اطلاق مى‌‏شود، از معنى دیگر آن، یعنى «تعویذ و دعا» نیز یاد کرده و علت نام‏گذارى این رساله توسط سهروردى به هياكل النور و بخش‏بندى هفت‌گانه‏ آن را در این معناى اخیر بازجسته است‏.<ref>ر.ک: کریمی زنجانی اصل، محمد، ص38؛ مقدمه مصحح، ص47-46</ref>
درباره نام کتاب، دوانى واژه «هیکل» را به معناى «صورت» گرفته و با استناد به عقیده حکماى باستان در ظل و نمود انوار مجرده دانستن ستارگان، «هياكل النور» را نام بناهایى ذکر مى‌‏کند که صورت فلزى ساخته‌شده برای هریک از «کواکب سبعه» (سیارات هفت‌گانه) را در آنها نهاده و در زمان خاص هریک از این سیارات، آهنگ آن کرده و روشنى برمی‌افروختند و قربانى می‌‏کردند. به نظر دوانى، سهروردى این رساله را به این دلیل هياكل النور نامیده که در آن از احوال انوار مجرده سخن گفته و در واقع، الفاظ و عبارت‏هاى آن به طلسم‏هاى یادکرده آن حکما مانند است‏. مراجعه به فحواى منابع کهن نیز، ادعاى دوانى را به لحاظ تاریخى تأیید مى‌‏کند. بااین‌حال، به نظر مى‏‌رسد که سخن غیاث‌الدین منصور دشتکى در این‌ باره، با توجه به الگوى اصلى هستى‏شناسى سهروردى، به واقعیت نزدیک‏تر باشد؛ چه، او ضمن اشاره به اینکه واژه «هیکل» در اصل به بناهاى بزرگ و به‌ویژه به بتخانه‏‌ها و خانه ترسایان اطلاق مى‌‏شود، از معنى دیگر آن، یعنى «تعویذ و دعا» نیز یاد کرده و علت نام‏گذارى این رساله توسط سهروردى به هياكل النور و بخش‏بندى هفت‌گانه‏ آن را در این معناى اخیر بازجسته است‏.<ref>ر.ک: کریمی زنجانی اصل، محمد، ص38؛ مقدمه مصحح، ص47-46</ref>


برخى از شارحان آثار سهروردى، کاربرد گسترده واژه هیکل را در این اثر، دالّ بر‌ این‌ دانسته‌اند‌ که او تحت تأثیر آموزه‌هاى اسماعیلى بوده است؛ زیرا‌ اسماعیلیان نیز از هیاکل هفت‌گانه نام برده‌اند.<ref>مرادخانی، زهرا، ص49</ref>
برخى از شارحان آثار سهروردى، کاربرد گسترده واژه هیکل را در این اثر، دالّ بر‌ این‌ دانسته‌اند‌ که او تحت تأثیر آموزه‌هاى اسماعیلى بوده است؛ زیرا‌ اسماعیلیان نیز از هیاکل هفت‌گانه نام برده‌اند.<ref>مرادخانی، زهرا، ص49</ref>


هياكل النّور متنى فلسفى و مختصر، امّا از دیدگاه اشراقى بس ژرف است و مشتمل بر هفت هیکل بدین‌ شرح: هیکل یکم درباره جسم در حدود نود کلمه که در آن ضمن بحث از ویژگى‏هاى جسم، برخلاف رأى متکلّمان و در ادامه سخنش در مقالت سوم از قسم اوّل حكمة الإشراق و رساله‏‌هاى دیگرش مانند الواح عمادى و پرتونامه‏، ترکب جسم از اجزای لا یتجزى را مردود دانسته است. هیکل دوم در اثبات تجرد نفس و آنچه از قواى ظاهر و باطن بدان تعلّق دارد؛ در این هیکل، سهروردى آشکارا استقلال و موجود بودن نفس پیش از بدن را انکار کرده و آن را حادث به حدوث بدن دانسته است. هیکل سوم درباره برخى مبادى مشائیان؛ یعنى سه حالت وجوب و امکان و امتناع است که در آن با بحث از رابطه ضرورى میان علّت و معلول و محتوم عقلى دانستن ظهور معلول در صورت حصول علّت کامله، زمینه را براى ارائه هیکل چهارم درباره توحید به معنى اشراقى و نه عددى آن آماده مى‌‏کند. هیکل پنجم در بیان حرکت دورى است در دو فصل:
هياكل النّور متنى فلسفى و مختصر، امّا از دیدگاه اشراقى بس ژرف است و مشتمل بر هفت هیکل بدین‌ شرح: هیکل یکم درباره جسم در حدود نود کلمه که در آن ضمن بحث از ویژگى‏هاى جسم، برخلاف رأى متکلّمان و در ادامه سخنش در مقالت سوم از قسم اوّل حكمة الإشراق و رساله‏‌هاى دیگرش مانند الواح عمادى و پرتونامه‏، ترکب جسم از اجزای لا یتجزى را مردود دانسته است. هیکل دوم در اثبات تجرد نفس و آنچه از قواى ظاهر و باطن بدان تعلّق دارد؛ در این هیکل، سهروردى آشکارا استقلال و موجود بودن نفس پیش از بدن را انکار کرده و آن را حادث به حدوث بدن دانسته است. هیکل سوم درباره برخى مبادى مشائیان؛ یعنى سه حالت وجوب و امکان و امتناع است که در آن با بحث از رابطه ضرورى میان علّت و معلول و محتوم عقلى دانستن ظهور معلول در صورت حصول علّت کامله، زمینه را برای ارائه هیکل چهارم درباره توحید به معنى اشراقى و نه عددى آن آماده مى‌‏کند. هیکل پنجم در بیان حرکت دورى است در دو فصل:
# حرکت فلک خودجوش و از نفس ازلى اوست‏؛
# حرکت فلک خودجوش و از نفس ازلى اوست‏؛
# خود فلک و حرکت آن، فیض ازلى الهى است، پس آغاز و انجام ندارد. هیکل ششم نیز در اثبات جاودانگى روان آدمى است که پس از مرگ از بدن جدا شده و به جهان نور می‌‏پیوندد و سخن شیخ در آن به رأى فارابى در این زمینه بسیار ماننده است‏ و سرانجام هیکل هفتم به بیان نبوات و معجزات و کرامات و منامات و بیان چگونگى پیوند روان آدمى با جهان نور در حالت خواب یا جنون مى‏‌پردازد.<ref>ر.ک: کریمی زنجانی اصل، محمد، ص35-33</ref>
# خود فلک و حرکت آن، فیض ازلى الهى است، پس آغاز و انجام ندارد. هیکل ششم نیز در اثبات جاودانگى روان آدمى است که پس از مرگ از بدن جدا شده و به جهان نور می‌‏پیوندد و سخن شیخ در آن به رأى فارابى در این زمینه بسیار ماننده است‏ و سرانجام هیکل هفتم به بیان نبوات و معجزات و کرامات و منامات و بیان چگونگى پیوند روان آدمى با جهان نور در حالت خواب یا جنون مى‏‌پردازد.<ref>ر.ک: کریمی زنجانی اصل، محمد، ص35-33</ref>


با مقایسه «شواكل الحور» و «إشراق هياكل النّور»، از چشم‏اندازى فلسفى و متناظر به الگوى هستى‌شناختى سهروردى، درمی‌یابیم که‏ بیشتر اعتراض‏ها و خرده‏گیرى‏هاى دشتکى بر دوانى درست و برحق است؛ بااین‌حال، بدزبانى و بى‏حرمتى‏هاى دشتکى، بسا که خواننده را آزرده و حتّى به طرف‌دارى از دوانى برمی‌انگیزد. نکته دیگرى که از مقایسه این شرح‏هاى هياكل النّور برمی‌آید، رابطه پیوسته‏‌اى است که میان جایگاه و پایگاه اجتماعى هریک از این دو عالم نامدار سده‏‌هاى نهم و دهم هجرى با چگونگى پرده‏پوشى و تقیه کردنشان وجود دارد. در واقع، علّت اصلى قشرى‏تر بودن دوانى از دشتکى بازمی‌‏گردد به این که جلال‌الدین به‌عنوان عالمى گنوستیک، روزى‌خوار حاکمان سنّى و ترکمانان متعصّب سده نهم بوده و قشرى نبودن براى او حکم ارتداد یا لااقل قطع ‌روزى روزانه را فرجام می‌‏داده؛ درحالى‌که غیاث‌الدین به خاندانى تعلّق داشته که علم و ثروت و روحانیت را در شیراز سده‏‌هاى نهم و دهم هجرى در خود گرد آورده و به همین دلیل هم به فروتنى براى حاکمان سنى نیازى نداشته‏‌اند و گنوستیسیسم خود را آشکارتر بیان می‌‏کرده‌‏اند.<ref>ر.ک: همان، ص54-53</ref>
با مقایسه «شواكل الحور» و «إشراق هياكل النّور»، از چشم‏اندازى فلسفى و متناظر به الگوى هستى‌شناختى سهروردى، درمی‌یابیم که‏ بیشتر اعتراض‏ها و خرده‏گیرى‏هاى دشتکى بر دوانى درست و برحق است؛ بااین‌حال، بدزبانى و بى‏حرمتى‏هاى دشتکى، بسا که خواننده را آزرده و حتّى به طرف‌دارى از دوانى برمی‌انگیزد. نکته دیگرى که از مقایسه این شرح‏هاى هياكل النّور برمی‌آید، رابطه پیوسته‏‌اى است که میان جایگاه و پایگاه اجتماعى هریک از این دو عالم نامدار سده‏‌هاى نهم و دهم هجرى با چگونگى پرده‏پوشى و تقیه کردنشان وجود دارد. در واقع، علّت اصلى قشرى‏تر بودن دوانى از دشتکى بازمی‌‏گردد به این که جلال‌الدین به‌عنوان عالمى گنوستیک، روزى‌خوار حاکمان سنّى و ترکمانان متعصّب سده نهم بوده و قشرى نبودن برای او حکم ارتداد یا لااقل قطع ‌روزى روزانه را فرجام می‌‏داده؛ درحالى‌که غیاث‌الدین به خاندانى تعلّق داشته که علم و ثروت و روحانیت را در شیراز سده‏‌هاى نهم و دهم هجرى در خود گرد آورده و به همین دلیل هم به فروتنى برای حاکمان سنى نیازى نداشته‏‌اند و گنوستیسیسم خود را آشکارتر بیان می‌‏کرده‌‏اند.<ref>ر.ک: همان، ص54-53</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش