پرش به محتوا

بلوهر و بوذاسف: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'فارسى' به 'فارسی'
جز (جایگزینی متن - ' | کتابخانۀ دیجیتال نور =' به '| کتابخانۀ دیجیتال نور =')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'فارسى' به 'فارسی')
خط ۳۱: خط ۳۱:
}}
}}


'''بلوهر و بوذاسف'''، نام داستانى است كه در کتاب «[[کمال الدین و تمام النعمه (جامعه مدرسین)| كمال‌الدين و تمام النعمة]]» [[شيخ صدوق]]، به زبان عربى آمده است و علامه [[محمدباقر مجلسى]]، آن را به زبان فارسى ترجمه نموده و آقاى دكتر [[سيد ابوطالب ميرعابدينى]] در اين كتاب به تحقيق و بررسى و ذكر اين حكايت پرداخته است.
'''بلوهر و بوذاسف'''، نام داستانى است كه در کتاب «[[کمال الدین و تمام النعمه (جامعه مدرسین)| كمال‌الدين و تمام النعمة]]» [[شيخ صدوق]]، به زبان عربى آمده است و علامه [[محمدباقر مجلسى]]، آن را به زبان فارسی ترجمه نموده و آقاى دكتر [[سيد ابوطالب ميرعابدينى]] در اين كتاب به تحقيق و بررسى و ذكر اين حكايت پرداخته است.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۴۱: خط ۴۱:
به‌هرحال نسخه عربى موجود آن، همان است كه شيخ صدوق، محدث مشهور سده چهارم هجرى قمرى، با عنوان «بلوهر و بوداسف» در كتاب «كمال‌الدين و اتمام النعمة» به شيوه راويان اماميه با چند واسطه از حضرت [[امام سجاد]] نقل كرده است.<ref>مشكور، محمدجواد، نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ص405</ref>
به‌هرحال نسخه عربى موجود آن، همان است كه شيخ صدوق، محدث مشهور سده چهارم هجرى قمرى، با عنوان «بلوهر و بوداسف» در كتاب «كمال‌الدين و اتمام النعمة» به شيوه راويان اماميه با چند واسطه از حضرت [[امام سجاد]] نقل كرده است.<ref>مشكور، محمدجواد، نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ص405</ref>


اين متن را علامه محمدباقر مجلسى در جلد هفدهم «[[بحار الانوار]]» نقل كرده و در كتاب مشهور خود، «[[عین الحیات (صحیح: عین الحیاة)|عين الحيات]]»، آن را به زبان فارسى درآورده است.
اين متن را علامه محمدباقر مجلسى در جلد هفدهم «[[بحار الانوار]]» نقل كرده و در كتاب مشهور خود، «[[عین الحیات (صحیح: عین الحیاة)|عين الحيات]]»، آن را به زبان فارسی درآورده است.


«ظاهراً اصل اين كتاب بايستى در اوايل دوران ساسانى به ايران آمده و توسط مانويان به زبان پهلوى ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوى آن كه در ايران نگارش يافته، مبنى بر شرح زندگى بودا و سير و سلوك او براى كشف حقيقت بوده است و بسيارى از نكات و قصه‌ها و حكايات موجود در اين داستان، در اندرزنامه‌هاى پهلوى تكرار شده است. اين ترجمه، سپس به دست مؤلفى مسيحى، تبديل شكل داده و به قالب دين مسيح ريخته شده... و بعدها از زبان پهلوى به سريانى و عربى و از سريانى به زبان گرجى و يونانى ترجمه شد...
«ظاهراً اصل اين كتاب بايستى در اوايل دوران ساسانى به ايران آمده و توسط مانويان به زبان پهلوى ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوى آن كه در ايران نگارش يافته، مبنى بر شرح زندگى بودا و سير و سلوك او براى كشف حقيقت بوده است و بسيارى از نكات و قصه‌ها و حكايات موجود در اين داستان، در اندرزنامه‌هاى پهلوى تكرار شده است. اين ترجمه، سپس به دست مؤلفى مسيحى، تبديل شكل داده و به قالب دين مسيح ريخته شده... و بعدها از زبان پهلوى به سريانى و عربى و از سريانى به زبان گرجى و يونانى ترجمه شد...


بايد دانست كه كتاب «بوذاسف و بلوهر» عربى و فارسى قالب‌ريزى تازه اسلامى همين قصه مسيحى است. كلمه «يوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحيف «بوداسف» است كه در داستان‌ها نام اصلى بودا پيش از بعثت اوست».<ref>همان، ص405 - 406</ref>
بايد دانست كه كتاب «بوذاسف و بلوهر» عربى و فارسی قالب‌ريزى تازه اسلامى همين قصه مسيحى است. كلمه «يوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحيف «بوداسف» است كه در داستان‌ها نام اصلى بودا پيش از بعثت اوست».<ref>همان، ص405 - 406</ref>


گفته مى‌شود كه «عنصرى»، شاعر ايرانى سده پنجم هجرى قمرى، اين داستان را به شكل مثنوى سروده است.
گفته مى‌شود كه «عنصرى»، شاعر ايرانى سده پنجم هجرى قمرى، اين داستان را به شكل مثنوى سروده است.
خط ۵۷: خط ۵۷:
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مى‌زيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است.
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مى‌زيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است.


مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسى ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا(ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «[[حيات الابرار]]» خود آن را آورده است.<ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 4، ص128، ج 17، ص91</ref>
مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسی ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا(ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «[[حيات الابرار]]» خود آن را آورده است.<ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 4، ص128، ج 17، ص91</ref>


داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگ‌زادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگى‌هاى مادى را رها كردند و سال‌هاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند .<ref>زرين‌كوب، 1357 ش، ص4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص30 - 34</ref>
داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگ‌زادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگى‌هاى مادى را رها كردند و سال‌هاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند .<ref>زرين‌كوب، 1357 ش، ص4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص30 - 34</ref>
خط ۶۸: خط ۶۸:
[[سيد محمد عيناثى]]، از علماى سده يازدهم و نبيره [[شهيد ثانى]]، نيز بخشى از كتاب خود، «[[آداب النفس]]» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پاره‌اى حكمت‌هاى مندرج در آن اختصاص داده است .<ref>رجوع كنيد به ج 2، ص198 - 211</ref>
[[سيد محمد عيناثى]]، از علماى سده يازدهم و نبيره [[شهيد ثانى]]، نيز بخشى از كتاب خود، «[[آداب النفس]]» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پاره‌اى حكمت‌هاى مندرج در آن اختصاص داده است .<ref>رجوع كنيد به ج 2، ص198 - 211</ref>


ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسى ترجمه شده و نسخه‌هايى از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است.<ref>زرين‌كوب، 1353 ش، ص142</ref>به نوشته برخى منابع، ترجمه‌اى منظوم از اين داستان به فارسى كهن فراهم آمده كه به گمان محققان از [[رودكى]] است و قطعه‌اى از آن به خط مانوى، مشتمل بر 27 بيت، در مجموعه‌اى خطى از نيمه اول سده چهارم / نيمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان به‌صورت بيلوهر و بوديسف آمده و نشان‌دهنده تكامل اين داستان در آسياى ميانه و به يكى از زبان‌هاى دوره ميانه ايرانى است.
ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسی ترجمه شده و نسخه‌هايى از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است.<ref>زرين‌كوب، 1353 ش، ص142</ref>به نوشته برخى منابع، ترجمه‌اى منظوم از اين داستان به فارسی كهن فراهم آمده كه به گمان محققان از [[رودكى]] است و قطعه‌اى از آن به خط مانوى، مشتمل بر 27 بيت، در مجموعه‌اى خطى از نيمه اول سده چهارم / نيمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان به‌صورت بيلوهر و بوديسف آمده و نشان‌دهنده تكامل اين داستان در آسياى ميانه و به يكى از زبان‌هاى دوره ميانه ايرانى است.


اين داستان، به زبان‌هاى ديگر نيز ترجمه شده است.
اين داستان، به زبان‌هاى ديگر نيز ترجمه شده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش