پرش به محتوا

المنقذ من التقليد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مي‌' به 'می'
جز (جایگزینی متن - 'كسي' به 'کسی')
جز (جایگزینی متن - 'مي‌' به 'می')
خط ۴۳: خط ۴۳:




حمصي در آغاز هر بحث نوعاً خلاصه مطالب را بيان مي‌كند و دورنمايي از مباحث را به دست خواننده مي‌دهد. هنگام شروع بحث، اكثراً موضوع را تعريف كرده و ادله مدعایش را ارائه مي‌كند؛ سپس ديدگاه ديگران و همچنين ابهامات موجود در بحث را به صورت سؤال و جواب مورد بحث قرار مي‌دهد. مطمئناً می‌توان گفت در طرح مباحث از كتاب [[جمل العلم و العمل]] علم الهدي پیروی كرده است.
حمصي در آغاز هر بحث نوعاً خلاصه مطالب را بيان میكند و دورنمايي از مباحث را به دست خواننده میدهد. هنگام شروع بحث، اكثراً موضوع را تعريف كرده و ادله مدعایش را ارائه میكند؛ سپس ديدگاه ديگران و همچنين ابهامات موجود در بحث را به صورت سؤال و جواب مورد بحث قرار میدهد. مطمئناً می‌توان گفت در طرح مباحث از كتاب [[جمل العلم و العمل]] علم الهدي پیروی كرده است.


== اثبات خداوند ==
== اثبات خداوند ==




ادله‌اي كه ايشان برای اثبات خداوند ارائه مي‌دهد، در واقع بر اجسام و حدوث آن‌ها بنا شده است؛ از اين‌رو ابتدا اجسام و حدوث آن‌ها را پيش مي‌كشد و در ادامه ابراز مي‌دارد:
ادله‌اي كه ايشان برای اثبات خداوند ارائه میدهد، در واقع بر اجسام و حدوث آن‌ها بنا شده است؛ از اين‌رو ابتدا اجسام و حدوث آن‌ها را پيش میكشد و در ادامه ابراز میدارد:


وقتي اجسام حادث باشند، به محدِث نياز دارند، و محدث از دو حال خارج نيست: يا مختار است (تواناي در كارها) و يا موجَب (از روي اضطرار و ناچاري كار را انجام مي‌دهد.) در حالت دوم، يا قديم است و يا حادث، و اگر قديم باشد، به قديم بودن اجسام؛ منجر می‌شود، در حالي كه ما خلاف آن را ثابت كرديم، و در صورت حادث بودن، خودش نيازمند به محدث خود خواهد بود كه در محدث دوم كلام قبلي جاري خواهد بود (يا مختار است و يا غير مختار) در صورت دوم، باز هم به محدث نياز دارد. اين سلسله ادامه يافته و موجب تسلسل می‌شود، و مي‌دانيم كه تسلسل باطل است؛ امّا در صورت مختار بودن محدث، مطلوب ثابت می‌شود، و از طرفي اثبات خواهد شد كه محدث اجسام، قادر هم است؛ زيرا كارهايش از روي اختيار و صحت است، و هر چه بخواهد انجام می‌شود، و هر چه را كه نخواهد صورت نمي‌پذيرد. اين محدث با چنين ويژگي، بارى‌تعالي است.
وقتي اجسام حادث باشند، به محدِث نياز دارند، و محدث از دو حال خارج نيست: يا مختار است (تواناي در كارها) و يا موجَب (از روي اضطرار و ناچاري كار را انجام میدهد.) در حالت دوم، يا قديم است و يا حادث، و اگر قديم باشد، به قديم بودن اجسام؛ منجر می‌شود، در حالي كه ما خلاف آن را ثابت كرديم، و در صورت حادث بودن، خودش نيازمند به محدث خود خواهد بود كه در محدث دوم كلام قبلي جاري خواهد بود (يا مختار است و يا غير مختار) در صورت دوم، باز هم به محدث نياز دارد. اين سلسله ادامه يافته و موجب تسلسل می‌شود، و میدانيم كه تسلسل باطل است؛ امّا در صورت مختار بودن محدث، مطلوب ثابت می‌شود، و از طرفي اثبات خواهد شد كه محدث اجسام، قادر هم است؛ زيرا كارهايش از روي اختيار و صحت است، و هر چه بخواهد انجام می‌شود، و هر چه را كه نخواهد صورت نمیپذيرد. اين محدث با چنين ويژگي، بارى‌تعالي است.


== نبوَّت ==
== نبوَّت ==




حمصي هنگام ورود به بحث، نبوت و رسالت را تعريف مي‌كند، سپس فرق اين دو را بيان می‌نماید. نبي را اين گونه به تصوير مي‌كشد: «نبي اسم لمن علت منزلته و ارتفع قدره لقيامه باعياء الرسالة و العزم علي أدائها اذ كان من البشر» نبي اسم است برای کسی كه دارای جايگاه رفيع و مقام عالي است، به دليل توجه و اهمّيت به اقامه رسالت و عزم بر اداي آن. قيد «اذ كان من البشر» را مي‌آورد تا فرق ميان نبي و رسول گذارد؛ زيرا معتقد است كه نبي به بشر اختصاص دارد و رسول اعم از آن است؛ به دليل آيه قرآن كه مي‌فرمايد: '''«وَ لَمّا جائَتْ رُسُلُنا لوطاً سِيءَ بِهِمْ'''؛ هنگامي كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند از آمدن‌شان ناراحت شد؛ از اين رو رسول را کسی مي‌داند كه حامل رسالت برای غير باشد.
حمصي هنگام ورود به بحث، نبوت و رسالت را تعريف میكند، سپس فرق اين دو را بيان می‌نماید. نبي را اين گونه به تصوير میكشد: «نبي اسم لمن علت منزلته و ارتفع قدره لقيامه باعياء الرسالة و العزم علي أدائها اذ كان من البشر» نبي اسم است برای کسی كه دارای جايگاه رفيع و مقام عالي است، به دليل توجه و اهمّيت به اقامه رسالت و عزم بر اداي آن. قيد «اذ كان من البشر» را میآورد تا فرق ميان نبي و رسول گذارد؛ زيرا معتقد است كه نبي به بشر اختصاص دارد و رسول اعم از آن است؛ به دليل آيه قرآن كه میفرمايد: '''«وَ لَمّا جائَتْ رُسُلُنا لوطاً سِيءَ بِهِمْ'''؛ هنگامي كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند از آمدن‌شان ناراحت شد؛ از اين رو رسول را کسی میداند كه حامل رسالت برای غير باشد.


حمصي بعد از تعريف اين دو واژه مي‌كوشد تا ضرورت بعثت را تحت عنوان «حسن البعثه» اثبات كند و در اين جهت اهداف و اغراض بعثت را باز مي‌گويد كه عبارتند از: آگاه كردن بندگان به مصالح و مفاسدشان و استحقاق عقاب در گناهان، دوام ثواب مؤمنان و دوام عقاب كفر، قطع به اين كه خداوند مستحق عقاب را عقاب مي‌كند، وحدانيّت خداوند و آگاه كردن مردم از اين كه اين اهداف در صورت محقق می‌شود كه بعثت باشد، و از آن جايي كه خداوند بندگانش را به اطاعت دعوت كرده، بر وي واجب است كه قبلاً آنان را از افعال و مصالح و مفاسدشان آگاه سازد. خداوند از طريق بعثت انبياء اين آگاهي را به دست بشر مي‌دهد؛ بنابراین هدف از بعثت، آگاهي بشر از مصالح و مفاسد است.
حمصي بعد از تعريف اين دو واژه میكوشد تا ضرورت بعثت را تحت عنوان «حسن البعثه» اثبات كند و در اين جهت اهداف و اغراض بعثت را باز میگويد كه عبارتند از: آگاه كردن بندگان به مصالح و مفاسدشان و استحقاق عقاب در گناهان، دوام ثواب مؤمنان و دوام عقاب كفر، قطع به اين كه خداوند مستحق عقاب را عقاب میكند، وحدانيّت خداوند و آگاه كردن مردم از اين كه اين اهداف در صورت محقق می‌شود كه بعثت باشد، و از آن جايي كه خداوند بندگانش را به اطاعت دعوت كرده، بر وي واجب است كه قبلاً آنان را از افعال و مصالح و مفاسدشان آگاه سازد. خداوند از طريق بعثت انبياء اين آگاهي را به دست بشر میدهد؛ بنابراین هدف از بعثت، آگاهي بشر از مصالح و مفاسد است.


حمصي شناخت پيامبر را تنها از طريق معجزه ممكن مي‌داند. او معجزه را اين گونه تعريف مي‌كنند: «فهو خارق العادة الذي يظهر من جهة الله تعالي الدال علي صدق من ظهر عليه؛ معجزه خارق‌العاده است كه از جانب پروردگار ظاهر می‌شود تا دليل باشد بر صدق کسی كه معجزه بر او ظاهر شده است.
حمصي شناخت پيامبر را تنها از طريق معجزه ممكن میداند. او معجزه را اين گونه تعريف میكنند: «فهو خارق العادة الذي يظهر من جهة الله تعالي الدال علي صدق من ظهر عليه؛ معجزه خارق‌العاده است كه از جانب پروردگار ظاهر می‌شود تا دليل باشد بر صدق کسی كه معجزه بر او ظاهر شده است.


در ضمن سه شرط برای معجزه بيان مي‌كند كه عبارتند از: خارق‌العاده بودن، جز ديگران از اتيان آن اختصاص به فردی كه برای اثبات ادعای خود معجزه مي‌آورد.
در ضمن سه شرط برای معجزه بيان میكند كه عبارتند از: خارق‌العاده بودن، جز ديگران از اتيان آن اختصاص به فردی كه برای اثبات ادعای خود معجزه میآورد.


حمصي درباره پيامبر اسلام(ص) نيز، همين سخن را مي‌گويد ظاهرترين معجزه پيامبر را قرآن مي‌داند؛ زيرا قرآن كريم با دعوت به معارضه، همه را به مبارزه مي‌طلبد تا مثل قرآن را بياورند و از اين راه عجز همه را به اثبات مي‌رساند؛ از اين رو قرآن معجزه‌اي جاويد است. به اعتقادي از آن جايي كه معجزه برای اثبات ادعاست، بر غير انبيا و نيز ائمه(ع)، صالحان و كساني كه نزد خداوند مقام منزلتي دارند جايز است كه معجزه بياورند.
حمصي درباره پيامبر اسلام(ص) نيز، همين سخن را میگويد ظاهرترين معجزه پيامبر را قرآن میداند؛ زيرا قرآن كريم با دعوت به معارضه، همه را به مبارزه میطلبد تا مثل قرآن را بياورند و از اين راه عجز همه را به اثبات میرساند؛ از اين رو قرآن معجزه‌اي جاويد است. به اعتقادي از آن جايي كه معجزه برای اثبات ادعاست، بر غير انبيا و نيز ائمه(ع)، صالحان و كساني كه نزد خداوند مقام منزلتي دارند جايز است كه معجزه بياورند.


== امامت ==
== امامت ==




حمصي براساس شيوه بحث خود، امامت را اين گونه تعريف مي‌كند: «عبارة عن رئاسة عامة في امور‌الدين بالاصالة لانيابة عن غير هو في دار التكليف».
حمصي براساس شيوه بحث خود، امامت را اين گونه تعريف میكند: «عبارة عن رئاسة عامة في امور‌الدين بالاصالة لانيابة عن غير هو في دار التكليف».


در اين تعريف نكات قابل توجهي وجود دارد كه ضرورت دارد به صورت گسترده در مورد آن‌ها بحث شود؛ ولي از آن جا كه اين نوشتار اقتضاي بحث وسيع را ندارد، به صورت خلاصه مطرح خواهد شد.
در اين تعريف نكات قابل توجهي وجود دارد كه ضرورت دارد به صورت گسترده در مورد آن‌ها بحث شود؛ ولي از آن جا كه اين نوشتار اقتضاي بحث وسيع را ندارد، به صورت خلاصه مطرح خواهد شد.


الف) رياست عامه: قيد «عامه» امامت را از ديگر منصب‌هاي تحت ولايت امام (مانند قضاوت و حكومت ايالت‌هاي مختلف) متمايز مي‌كند. رياست عامه و زعامت جامعه، نخستين مرتبه امامت است یکی از شئون پيامبري كه پس از درگذشت پيامبر بلاتكليف مي‌مانند، رهبر يا اجتماع است اين منصب الاهي را به عهده مي‌گيرد. بنابراین، امامت عالي‌ترين منصب در جامعه ديني پس از رسالت است؛ هر چند براساس تعريفی كه ارائه شد، اين منصب در امور ديني خواهد بود.
الف) رياست عامه: قيد «عامه» امامت را از ديگر منصب‌هاي تحت ولايت امام (مانند قضاوت و حكومت ايالت‌هاي مختلف) متمايز میكند. رياست عامه و زعامت جامعه، نخستين مرتبه امامت است یکی از شئون پيامبري كه پس از درگذشت پيامبر بلاتكليف میمانند، رهبر يا اجتماع است اين منصب الاهي را به عهده میگيرد. بنابراین، امامت عالي‌ترين منصب در جامعه ديني پس از رسالت است؛ هر چند براساس تعريفی كه ارائه شد، اين منصب در امور ديني خواهد بود.


ب) امور دين: براساس ظاهر تعريف و اين قيد (امور دين)، امامت منحصر به امور ديني است و نكته قابل توجه همين جاست؛ زيرا برخلاف ايشان، اكثر بلكه اجماع علماي شيعه امامت را ولايت بر امت در امورد ديني و دنيوي تعريف كرده‌اند؛ البته ناگفته نماند كه بعضي از معاصران نيز خرق اجماع كرده و بر اين ديدگاه تأكيد مي‌ورزند كه: اخذ ولايت در امور دنيوي در مفهوم امامت، به معناي تنزل منصب امامت است.
ب) امور دين: براساس ظاهر تعريف و اين قيد (امور دين)، امامت منحصر به امور ديني است و نكته قابل توجه همين جاست؛ زيرا برخلاف ايشان، اكثر بلكه اجماع علماي شيعه امامت را ولايت بر امت در امورد ديني و دنيوي تعريف كرده‌اند؛ البته ناگفته نماند كه بعضي از معاصران نيز خرق اجماع كرده و بر اين ديدگاه تأكيد میورزند كه: اخذ ولايت در امور دنيوي در مفهوم امامت، به معناي تنزل منصب امامت است.


به هر حال بايد گفت: آوردن قيد «امور ديني و دنيوي» در تعريف امامت، امر مستحدثي نيست؛ بلكه - چنانچه بيان شد - اجماع در ميان متكلمان شيعه از زمان [[شيخ صدوق]] و [[شيخ مفيد]](ره) تا به امروز در اين زمينه وجود دارد. به علاوه به نظر مي‌رسد بيان ايشان درباره انحصار امامت به امور ديني با كلامشان در مورد اوصاف امامت ناسازگار است؛ زيرا یکی از صفات امام را علم به سياست بر مي‌شمارد.29 همچنين اقامه حدود، جلوگيري از ظلم و ايستادگي در مقابل ستمگران را از اختيارات امام مي‌داند؛ در حالي كه اين امور به مسائل دنيوي مرتبط است؛ گرچه ايشان در توضيح امور ديني، آن را بسيار گسترده در نظر مي‌گيرد، و همه امور دنيوي را به نوعي با امور ديني مرتبط مي‌داند. وي معتقد است كه زعامت امام، به لحاظ همان امور ديني است و هدف امامت در آن‌ها متمركز شده و اگر مسائل دنيوي در نظر گرفته شود، هدف اصلی نيست، بلكه از آن جهت كه با دين رابطه برقرار مي‌كنند، مورد نظر قرار مي‌گيرد.
به هر حال بايد گفت: آوردن قيد «امور ديني و دنيوي» در تعريف امامت، امر مستحدثي نيست؛ بلكه - چنانچه بيان شد - اجماع در ميان متكلمان شيعه از زمان [[شيخ صدوق]] و [[شيخ مفيد]](ره) تا به امروز در اين زمينه وجود دارد. به علاوه به نظر میرسد بيان ايشان درباره انحصار امامت به امور ديني با كلامشان در مورد اوصاف امامت ناسازگار است؛ زيرا یکی از صفات امام را علم به سياست بر میشمارد.29 همچنين اقامه حدود، جلوگيري از ظلم و ايستادگي در مقابل ستمگران را از اختيارات امام میداند؛ در حالي كه اين امور به مسائل دنيوي مرتبط است؛ گرچه ايشان در توضيح امور ديني، آن را بسيار گسترده در نظر میگيرد، و همه امور دنيوي را به نوعي با امور ديني مرتبط میداند. وي معتقد است كه زعامت امام، به لحاظ همان امور ديني است و هدف امامت در آن‌ها متمركز شده و اگر مسائل دنيوي در نظر گرفته شود، هدف اصلی نيست، بلكه از آن جهت كه با دين رابطه برقرار میكنند، مورد نظر قرار میگيرد.


حمصي به مباحث معاد هم پرداخته است كه در اين مختصر مجال اشاره به ديدگاه‌هاي او نيست و خواننده گرامي مي‌تواند به منابعي كه در پي‌نوشت معرفي شده‌اند، مراجعه كند.
حمصي به مباحث معاد هم پرداخته است كه در اين مختصر مجال اشاره به ديدگاه‌هاي او نيست و خواننده گرامي میتواند به منابعي كه در پي‌نوشت معرفي شده‌اند، مراجعه كند.


== نسخه شناسى ==
== نسخه شناسى ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش