پرش به محتوا

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مخصوصا' به 'مخصوصاً'
جز (جایگزینی متن - 'غالبا' به 'غالباً ')
جز (جایگزینی متن - 'مخصوصا' به 'مخصوصاً')
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
اگر به عوام اجازه داده مى‌شد، همۀ كنيسه‌ها را ویران می‌كردند. من گفتم امشب منتظر بمانيد تا دربارۀ كليساهاى مسيحيان نيز حكم داده شود، عوام این سخن را پسنديدند و پراكنده شدند و من به والى امر كردم تا آنچه را كه به تازگى احداث شده بود، در آن شب ویران كنند و بدين ترتيب از ویرانى همۀ كنيسه‌ها جلوگيرى شد.
اگر به عوام اجازه داده مى‌شد، همۀ كنيسه‌ها را ویران می‌كردند. من گفتم امشب منتظر بمانيد تا دربارۀ كليساهاى مسيحيان نيز حكم داده شود، عوام این سخن را پسنديدند و پراكنده شدند و من به والى امر كردم تا آنچه را كه به تازگى احداث شده بود، در آن شب ویران كنند و بدين ترتيب از ویرانى همۀ كنيسه‌ها جلوگيرى شد.


ابن حجر در رجب 831 در مجلسى كه به امر سلطان برای رسيدگى به امر محمل حج تشكيل شده بود، شركت كرد. علاء‌الدين محمد بن محمد بخارى (د 841 ق) با گرداندن محمل در بازارها و شوارع مخصوصا در شبها مخالف بود و مى‌گفت این امر سبب آذين بستن دكانها و موجب كارهاى زشت و ناشايست مى‌شود و بهانه‌اى به دست مردم برای فساد و اعمال خلاف مى‌دهد. ابن حجر در آن مجلس گفت:
ابن حجر در رجب 831 در مجلسى كه به امر سلطان برای رسيدگى به امر محمل حج تشكيل شده بود، شركت كرد. علاء‌الدين محمد بن محمد بخارى (د 841 ق) با گرداندن محمل در بازارها و شوارع مخصوصاً در شبها مخالف بود و مى‌گفت این امر سبب آذين بستن دكانها و موجب كارهاى زشت و ناشايست مى‌شود و بهانه‌اى به دست مردم برای فساد و اعمال خلاف مى‌دهد. ابن حجر در آن مجلس گفت:


گرداندن محمل هم متضمن مصلحت است و هم موجب مفسده، آنچه متضمن مصلحت است اعلام مردم است به اينكه راهها امن است و مردم مى‌توانند به سفر حج بروند و آنچه موجب مفسده است آذين بستن بازارها و شوارع است كه مردم را به فساد برمى‌انگيزد. پس آنچه موجب مصلحت است بايد حفظ شود و آنچه مايۀ فساد است بايد منع گردد.
گرداندن محمل هم متضمن مصلحت است و هم موجب مفسده، آنچه متضمن مصلحت است اعلام مردم است به اينكه راهها امن است و مردم مى‌توانند به سفر حج بروند و آنچه موجب مفسده است آذين بستن بازارها و شوارع است كه مردم را به فساد برمى‌انگيزد. پس آنچه موجب مصلحت است بايد حفظ شود و آنچه مايۀ فساد است بايد منع گردد.
خط ۱۶۳: خط ۱۶۳:
در ربيع الآخر 832 ابن حجر در منصب قاضى القضاتى در مسأله‌اى مالى و اقتصادى دخالت كرد و مشكلى مهم از مشكلات اقتصادى مردم را برطرف ساخت. این مشكل دربارۀ پول رايج كه فلوس خوانده مى‌شد، پيش آمد. معاملات با فلوس صورت مى‌گرفت، اما قيمت آن بالا و پايين مى‌رفت و مردم متضرر مى‌شدند. در ماه مذكور قيمت فلوس را در مقايسه با نقره بالا بردند و هر رطل آن را 18 درهم اعلام كردند.
در ربيع الآخر 832 ابن حجر در منصب قاضى القضاتى در مسأله‌اى مالى و اقتصادى دخالت كرد و مشكلى مهم از مشكلات اقتصادى مردم را برطرف ساخت. این مشكل دربارۀ پول رايج كه فلوس خوانده مى‌شد، پيش آمد. معاملات با فلوس صورت مى‌گرفت، اما قيمت آن بالا و پايين مى‌رفت و مردم متضرر مى‌شدند. در ماه مذكور قيمت فلوس را در مقايسه با نقره بالا بردند و هر رطل آن را 18 درهم اعلام كردند.


كسانى كه طلبكار بودند يا فلوس داشتند خوشحال شدند و كسانى كه مقروض بودند غمگين شدند و مخصوصا عمال دولتى مردم را مجبور ساختند كه طلب خود را با وزن اول بگيرند.
كسانى كه طلبكار بودند يا فلوس داشتند خوشحال شدند و كسانى كه مقروض بودند غمگين شدند و مخصوصاً عمال دولتى مردم را مجبور ساختند كه طلب خود را با وزن اول بگيرند.


ابن حجر گفت كه چنين الزامى به طور مطلق لازم نيست و تابع شروط معامله است. پس دستور داده شد كه در هيچ معامله و صداق و غير آن سندى بدون تعيين نقره و طلا ننویسند. زيرا در اسناد معاملات فلوس مى‌نوشتند در صورتى كه گاهى فلوس بدست نمى‌آمد. ابن حجر مى‌گوید این قضيه به دست او حل و فصل شد و خداوند او را به این كار موفق ساخت.<ref>همان، 169/8-170، 295</ref>
ابن حجر گفت كه چنين الزامى به طور مطلق لازم نيست و تابع شروط معامله است. پس دستور داده شد كه در هيچ معامله و صداق و غير آن سندى بدون تعيين نقره و طلا ننویسند. زيرا در اسناد معاملات فلوس مى‌نوشتند در صورتى كه گاهى فلوس بدست نمى‌آمد. ابن حجر مى‌گوید این قضيه به دست او حل و فصل شد و خداوند او را به این كار موفق ساخت.<ref>همان، 169/8-170، 295</ref>
خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
شمس‌الدين محمد قاياتى روز دوشنبه 28 محرم 850 پس از یک سال و 15 روز جلوس بر مسند قضا فوت كرد و در روز دوشنبه 5 صفر آن سال ابن حجر به جاى او منصوب گرديد، اما باز در اواخر ذيحجّه همان سال منفصل گرديد و با روز دوشنبه 8 ربيع الثانى 852 به منصب قضا بازگشت تا سرانجام روز 15 جمادى الآخر همان سال به كلى از این منصب كناره‌گيرى كرد و ديگر این منصب را نپذيرفت. مجموع مدت جلوس او بر مسند قضا در سرتاسر زندگیش كمى بيش از 21 سال بود.<ref>سخاوى، الذيل، 84-85</ref>
شمس‌الدين محمد قاياتى روز دوشنبه 28 محرم 850 پس از یک سال و 15 روز جلوس بر مسند قضا فوت كرد و در روز دوشنبه 5 صفر آن سال ابن حجر به جاى او منصوب گرديد، اما باز در اواخر ذيحجّه همان سال منفصل گرديد و با روز دوشنبه 8 ربيع الثانى 852 به منصب قضا بازگشت تا سرانجام روز 15 جمادى الآخر همان سال به كلى از این منصب كناره‌گيرى كرد و ديگر این منصب را نپذيرفت. مجموع مدت جلوس او بر مسند قضا در سرتاسر زندگیش كمى بيش از 21 سال بود.<ref>سخاوى، الذيل، 84-85</ref>


تفصيل دربارۀ ادوار گوناگون جلوس و تصدى منصب قضا از ابن حجر برای آن است كه از روش حكم و داورى او و نيز از شخصيت او، كه مقام قضا محك و معيارى برای آن است، و همچنين از كيفيت و وضع این منصب در آن زمان كه از دورانهاى مهم قضا در عالم اسلام است، نمونه‌هایى به دست داده شود. اهمیت این منصب و اهمیت بزرگانى كه این منصب را در دورۀ ممالیک و مخصوصا در قرنهاى 7-9ق اشغال كرده بودند، هيچ گاه در عالم اسلام سابقه نداشته و پس از آن دوره هم هيچ گاه ديده نشده است.
تفصيل دربارۀ ادوار گوناگون جلوس و تصدى منصب قضا از ابن حجر برای آن است كه از روش حكم و داورى او و نيز از شخصيت او، كه مقام قضا محك و معيارى برای آن است، و همچنين از كيفيت و وضع این منصب در آن زمان كه از دورانهاى مهم قضا در عالم اسلام است، نمونه‌هایى به دست داده شود. اهمیت این منصب و اهمیت بزرگانى كه این منصب را در دورۀ ممالیک و مخصوصاً در قرنهاى 7-9ق اشغال كرده بودند، هيچ گاه در عالم اسلام سابقه نداشته و پس از آن دوره هم هيچ گاه ديده نشده است.


با اينكه در عصر ابن حجر قضا از استقلال نسبى و اهمیت زيادى برخوردار بود، باز سلاطين و امرا از اعمال نفوذ در دستگاه قضايى خوددارى نمی‌كردند، با اينهمه نفوذ دين و روحانیت و قضات عالى مقام سد و مانعى در راه اعمال نفوذ و تسلط كامل دستگاه نظامى و سلطنتى بود. از مقاومتهاى ابن حجر در برابر سلاطين معاصرش شخصيت و تقواى او نمايان مى‌شود، گر چه حرص و ولع او برای این مقام و رقابتها و هم چشمیهاى او با معاصران و اقران خود، كه ناشى از ضعف كلى انسانى است، اندكى از معنویت او كاسته و زبان مخالفانش را بر او دراز كرده بود.
با اينكه در عصر ابن حجر قضا از استقلال نسبى و اهمیت زيادى برخوردار بود، باز سلاطين و امرا از اعمال نفوذ در دستگاه قضايى خوددارى نمی‌كردند، با اينهمه نفوذ دين و روحانیت و قضات عالى مقام سد و مانعى در راه اعمال نفوذ و تسلط كامل دستگاه نظامى و سلطنتى بود. از مقاومتهاى ابن حجر در برابر سلاطين معاصرش شخصيت و تقواى او نمايان مى‌شود، گر چه حرص و ولع او برای این مقام و رقابتها و هم چشمیهاى او با معاصران و اقران خود، كه ناشى از ضعف كلى انسانى است، اندكى از معنویت او كاسته و زبان مخالفانش را بر او دراز كرده بود.
خط ۲۱۹: خط ۲۱۹:
اما انتقاد ابن فهد كه چرا به جاى اشتغال به قضا به تصنيف و زيارت مشغول نشد، بى معنى است، زيرا ابن حجر بارها به زيارت حج رفته است و همۀ اوقات فراغت خود را صرف تدريس و تصنيف كرد و شمارۀ تأليفات او به صد و پنجاه مى‌رسد.
اما انتقاد ابن فهد كه چرا به جاى اشتغال به قضا به تصنيف و زيارت مشغول نشد، بى معنى است، زيرا ابن حجر بارها به زيارت حج رفته است و همۀ اوقات فراغت خود را صرف تدريس و تصنيف كرد و شمارۀ تأليفات او به صد و پنجاه مى‌رسد.


اما حرص و ولع او به منصب چنانكه اشاره شد واقعيت دارد. او هم مانند قضات ديگر در مقابل مناصب «بذل» يا «تقدمه» (هديه و تحفه) مى‌داد. چنانكه از مطالعۀ كتب تاريخ آن زمان برمى‌آيد، این امر به منزلۀ رشوه نبوده است. بلكه صاحبان مناصب بايستى از درآمدهاى حاصل از وظايف خود و مخصوصا تصدى اوقاف بدون پرده پوشى مبلغى به سلطان بدهند و این در حقيقت در حكم ماليات بر درآمد بود. به گفتۀ سخاوى، ابن حجر از درآمد خالص سالانۀ خود از بابت وظايف 13000 دينار به ملك ظاهر مى‌داد، در حالى كه برای وصول این درآمد و مصرف حاصل اوقاف به او سند مى‌دادند.<ref>عز‌الدين، 160، به نقل از سخاوى</ref>اتهام ابن حجر به اينكه در منصب قضا و وظايف ديگر تعدّى و اجحاف كرده نيز نادرست است. او با داشتن مخالفان و دشمنان سرسخت هرگز به تصرف در اموال متهم و محكوم نشد، در صورتى كه بسيارى از قضات و صاحبان مناصب شرعى و متولیان اوقاف تحت تعقيب و مصادره قرار مى‌گرفتند، مانند همان ولى الدين سفطى كه با همۀ سختگيرى در املاك موقوفه و زياد كردن عايدات آن متهم و محكوم به سوء استفاده گرديد.<ref>نك‍: سخاوى، الذيل، 245- 255</ref>
اما حرص و ولع او به منصب چنانكه اشاره شد واقعيت دارد. او هم مانند قضات ديگر در مقابل مناصب «بذل» يا «تقدمه» (هديه و تحفه) مى‌داد. چنانكه از مطالعۀ كتب تاريخ آن زمان برمى‌آيد، این امر به منزلۀ رشوه نبوده است. بلكه صاحبان مناصب بايستى از درآمدهاى حاصل از وظايف خود و مخصوصاً تصدى اوقاف بدون پرده پوشى مبلغى به سلطان بدهند و این در حقيقت در حكم ماليات بر درآمد بود. به گفتۀ سخاوى، ابن حجر از درآمد خالص سالانۀ خود از بابت وظايف 13000 دينار به ملك ظاهر مى‌داد، در حالى كه برای وصول این درآمد و مصرف حاصل اوقاف به او سند مى‌دادند.<ref>عز‌الدين، 160، به نقل از سخاوى</ref>اتهام ابن حجر به اينكه در منصب قضا و وظايف ديگر تعدّى و اجحاف كرده نيز نادرست است. او با داشتن مخالفان و دشمنان سرسخت هرگز به تصرف در اموال متهم و محكوم نشد، در صورتى كه بسيارى از قضات و صاحبان مناصب شرعى و متولیان اوقاف تحت تعقيب و مصادره قرار مى‌گرفتند، مانند همان ولى الدين سفطى كه با همۀ سختگيرى در املاك موقوفه و زياد كردن عايدات آن متهم و محكوم به سوء استفاده گرديد.<ref>نك‍: سخاوى، الذيل، 245- 255</ref>


از مواردى كه احتياط و تعهد ابن حجر را به مبانى شرعى در برابر الزام امرا و سلاطين مى‌رساند، مسألۀ تكفير قرايوسف آق قویونلو است. این تكفير مسأله‌اى سياسى بود و غرض از آن برانگيختن مردم به جنگ با قرايوسف و حمايت از دشمن سرسخت او امیر عثمان قرايولوك امیر آق قویونلو بود. در قاهره محاضرى برای تكفير قرايوسف و پسرش ترتيب دادند و به مشايخ علم نشان دادند تا امضا كنند. ابن حجر مى‌گوید كه این لطف خدا دربارۀ من بود كه ملتزم به امضاى تكفير نامه شدم، اما آن را امضا نكردم. سلطان در 4 شعبان 823 قضات و امرا را جمع كرد و فتاواى فقها را در این باب خوانده شد.
از مواردى كه احتياط و تعهد ابن حجر را به مبانى شرعى در برابر الزام امرا و سلاطين مى‌رساند، مسألۀ تكفير قرايوسف آق قویونلو است. این تكفير مسأله‌اى سياسى بود و غرض از آن برانگيختن مردم به جنگ با قرايوسف و حمايت از دشمن سرسخت او امیر عثمان قرايولوك امیر آق قویونلو بود. در قاهره محاضرى برای تكفير قرايوسف و پسرش ترتيب دادند و به مشايخ علم نشان دادند تا امضا كنند. ابن حجر مى‌گوید كه این لطف خدا دربارۀ من بود كه ملتزم به امضاى تكفير نامه شدم، اما آن را امضا نكردم. سلطان در 4 شعبان 823 قضات و امرا را جمع كرد و فتاواى فقها را در این باب خوانده شد.
خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
از کتاب‌هاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مى‌گوید: در این کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نویسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابوحيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب‌الدينبن فضل‌الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830ق تمام شده ولى تا 837ق آن را تكمیل مى‌كرده، با این حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكمیل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد‌‎جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است.<ref>الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز‌الدين، 475-476</ref>کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در این کتاب حوادث زمان خود را از 773ق تا 850ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتاب‌هاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى‌الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر‌الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى یک ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است.<ref>انباء، 2/1-3</ref>
از کتاب‌هاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مى‌گوید: در این کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نویسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابوحيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب‌الدينبن فضل‌الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830ق تمام شده ولى تا 837ق آن را تكمیل مى‌كرده، با این حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكمیل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد‌‎جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است.<ref>الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز‌الدين، 475-476</ref>کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در این کتاب حوادث زمان خود را از 773ق تا 850ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتاب‌هاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى‌الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر‌الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى یک ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است.<ref>انباء، 2/1-3</ref>


کتاب انباء الغمر از کتاب‌هاى مهم تاريخ ممالیک در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصا طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مى‌كرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر این کتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مى‌شود.
کتاب انباء الغمر از کتاب‌هاى مهم تاريخ ممالیک در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصاً طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مى‌كرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر این کتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مى‌شود.


در اينجا بايد افزود كه بعضى ابن حجر را به عدم رعايت اصول بى طرفى در شرح حال معاصران خود متهم داشته‌اند، مثلاًگفته‌اند: ابن حجر به سبب اشتغال به شعر و ادب و مدح و هجا از جوانى به جست و جوى خطاها در تراجم رجال پرداخته و گاه آنان را حتى اگر از اصحاب و شيوخ او بوده‌اند، انتقاد كرده است. و بقاعى گفته است: او كسانى را كه واقعا شايستۀ اكرام بوده‌اند، چنانكه بايست وصف نكرده است. ابن شحنۀ حنفى نيز در مقدمۀ شرح هدايه دربارۀ ابن حجر گفته است كه او بر مشايخ و احباب و اصحاب خود سخت حمله كرده است و مخصوصا بر حنفيان سخت تاخته است، همچنانكه [[ذهبى]] نيز دربارۀ شافعيه و حنفيه چنين كرده است و بهمین جهت سبکىگفته است نبايد در ترجمۀ حال شافعيان و حنفيان از [[ذهبى]] نقل كرد، همچنانكه نبايد در ترجمۀ حال هيچ حنفى اعم از متقدم و متأخر به ابن حجر مراجعه كرد.<ref>نك‍: طهطاوى، 327-328</ref>
در اينجا بايد افزود كه بعضى ابن حجر را به عدم رعايت اصول بى طرفى در شرح حال معاصران خود متهم داشته‌اند، مثلاًگفته‌اند: ابن حجر به سبب اشتغال به شعر و ادب و مدح و هجا از جوانى به جست و جوى خطاها در تراجم رجال پرداخته و گاه آنان را حتى اگر از اصحاب و شيوخ او بوده‌اند، انتقاد كرده است. و بقاعى گفته است: او كسانى را كه واقعا شايستۀ اكرام بوده‌اند، چنانكه بايست وصف نكرده است. ابن شحنۀ حنفى نيز در مقدمۀ شرح هدايه دربارۀ ابن حجر گفته است كه او بر مشايخ و احباب و اصحاب خود سخت حمله كرده است و مخصوصاً بر حنفيان سخت تاخته است، همچنانكه [[ذهبى]] نيز دربارۀ شافعيه و حنفيه چنين كرده است و بهمین جهت سبکىگفته است نبايد در ترجمۀ حال شافعيان و حنفيان از [[ذهبى]] نقل كرد، همچنانكه نبايد در ترجمۀ حال هيچ حنفى اعم از متقدم و متأخر به ابن حجر مراجعه كرد.<ref>نك‍: طهطاوى، 327-328</ref>


از جمله مواردى كه ابن حجر جانب عناد و تعصب را گرفته و جانب حق و ايمان و عدالت و تقوا را رها كرده، شرح حالى است كه از [[شهيد اول]] در انباء الغمر آورده است و در آنجا مى‌گوید: «در این سال محمد بن مكى رافضى در دمشق كشته شد و این به جهت آن بود كه بر ضدّ او به الحاد و اعتقاد به مذهب نصرانيت و حلال شمردن شراب و قبايح ديگر[! ]گواهى دادند و این در جمادى الاول 781 بود و بعضى از اصحاب ما آن را در 786ق نوشته‌اند» (311/1). و در حوادث سال 786ق نوشته است: محمد بن مكى عراقى داناى اصول و عربیت بود.او را به جهت مذهب رفض و نصيرى در جمادى الاول كشتند.<ref>همان، 181/2</ref>از دو قطعۀ مذكور كه در شرح حال یکى از پارساترين و بزرگ‌ترين فقهاى شيعه است، مقدار تعصب و بى دقتى ابن حجر معلوم مى‌شود كه گاهى او را به مذهب نصرانيت و گاهى به نصيريت متهم داشته است و اگر نصيريت درست باشد و نصرانيت تحريف آن باشد، باز از شدت اتّهام نمى‌كاهد زيرا نصيريّت در نظر فقهاى شيعه و همین [[شهيد اول]] از نصرانيت بدتر بوده است، زيرا نصرانيها را اهل کتاب مى‌دانند ولى نصيريها را به غلو و الحاد متهم مى‌دارند.
از جمله مواردى كه ابن حجر جانب عناد و تعصب را گرفته و جانب حق و ايمان و عدالت و تقوا را رها كرده، شرح حالى است كه از [[شهيد اول]] در انباء الغمر آورده است و در آنجا مى‌گوید: «در این سال محمد بن مكى رافضى در دمشق كشته شد و این به جهت آن بود كه بر ضدّ او به الحاد و اعتقاد به مذهب نصرانيت و حلال شمردن شراب و قبايح ديگر[! ]گواهى دادند و این در جمادى الاول 781 بود و بعضى از اصحاب ما آن را در 786ق نوشته‌اند» (311/1). و در حوادث سال 786ق نوشته است: محمد بن مكى عراقى داناى اصول و عربیت بود.او را به جهت مذهب رفض و نصيرى در جمادى الاول كشتند.<ref>همان، 181/2</ref>از دو قطعۀ مذكور كه در شرح حال یکى از پارساترين و بزرگ‌ترين فقهاى شيعه است، مقدار تعصب و بى دقتى ابن حجر معلوم مى‌شود كه گاهى او را به مذهب نصرانيت و گاهى به نصيريت متهم داشته است و اگر نصيريت درست باشد و نصرانيت تحريف آن باشد، باز از شدت اتّهام نمى‌كاهد زيرا نصيريّت در نظر فقهاى شيعه و همین [[شهيد اول]] از نصرانيت بدتر بوده است، زيرا نصرانيها را اهل کتاب مى‌دانند ولى نصيريها را به غلو و الحاد متهم مى‌دارند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش