پرش به محتوا

النفس من كتاب الشفاء: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' :' به ':'
جز (جایگزینی متن - 'آیت‌الله' به 'آیت‌الله ')
جز (جایگزینی متن - ' :' به ':')
خط ۶۵: خط ۶۵:
نويسنده، به جاى تعبير اصلِ حياتى يا محرك بودن، ويژگى مدبّر بودن را براى نفس در نظر گرفت. وى همانند ارسطو، ماهيت و تعريف نفس را به بحث مى‌گذارد و جوهريت، صورت بودن و كمال بودن را براى نفس مى‌پذيرد، اما هم در معناى صورت و هم در معناى كمال، متفاوت با ارسطو سخن مى‌گويد و مهم‌تر آن‌كه ويژگى«در بدن» بودن نفس را جانشين ويژگى«با بدن» بودن مى‌كند و به تعبير ساده‌تر، جسمانيت و انطباع نفس در بدن را نمى‌پذيرد و به روحانيت و تعلق نفس به بدن معتقد مى‌شود.
نويسنده، به جاى تعبير اصلِ حياتى يا محرك بودن، ويژگى مدبّر بودن را براى نفس در نظر گرفت. وى همانند ارسطو، ماهيت و تعريف نفس را به بحث مى‌گذارد و جوهريت، صورت بودن و كمال بودن را براى نفس مى‌پذيرد، اما هم در معناى صورت و هم در معناى كمال، متفاوت با ارسطو سخن مى‌گويد و مهم‌تر آن‌كه ويژگى«در بدن» بودن نفس را جانشين ويژگى«با بدن» بودن مى‌كند و به تعبير ساده‌تر، جسمانيت و انطباع نفس در بدن را نمى‌پذيرد و به روحانيت و تعلق نفس به بدن معتقد مى‌شود.


[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در باره اينكه نفس، صورت بدن است يا كمال آن، مى‌گويد: كمال دو گونه است : كمال اول و كمال ثانى. كمال اول آن است كه نوع، به سبب آن به صورت بالفعل نوعيت مى‌يابد؛ مثل شكل براى شمشير و كمال ثانى امرى است كه در فعل و انفعال خود تابع نوعِ شىء است؛ مثل بريدن براى شمشير و فكر و احساس براى انسان. وى در باره بهتر بودن كاربرد صورت يا كمال در تعريف نفس، بر خلاف ارسطو كه هر دو را به كار برده، نفس را صورت و صورت را كمال دانسته و مى‌گويد: تعريف نفس به كمال بهتر است؛ زيرا هر صورتى كمال است، اما هر كمالى صورت نيست؛ مثلاً سلطان كمال شهر است، اما صورت آن نيست بنا بر اين، كمال‌هاى مفارق[مثل نفس] در حقيقت صورت ماده و فى الماده نيستند؛ زيرا صورت، منطبع در ماده و قائم به آن است. البته مگر اينكه قرارداد شود كه به كمال نوع، صورت نوع گفته شود.
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در باره اينكه نفس، صورت بدن است يا كمال آن، مى‌گويد: كمال دو گونه است: كمال اول و كمال ثانى. كمال اول آن است كه نوع، به سبب آن به صورت بالفعل نوعيت مى‌يابد؛ مثل شكل براى شمشير و كمال ثانى امرى است كه در فعل و انفعال خود تابع نوعِ شىء است؛ مثل بريدن براى شمشير و فكر و احساس براى انسان. وى در باره بهتر بودن كاربرد صورت يا كمال در تعريف نفس، بر خلاف ارسطو كه هر دو را به كار برده، نفس را صورت و صورت را كمال دانسته و مى‌گويد: تعريف نفس به كمال بهتر است؛ زيرا هر صورتى كمال است، اما هر كمالى صورت نيست؛ مثلاً سلطان كمال شهر است، اما صورت آن نيست بنا بر اين، كمال‌هاى مفارق[مثل نفس] در حقيقت صورت ماده و فى الماده نيستند؛ زيرا صورت، منطبع در ماده و قائم به آن است. البته مگر اينكه قرارداد شود كه به كمال نوع، صورت نوع گفته شود.


ارسطو و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] هر دو، نفس را جوهر مى‌دانند، اما آيا هر دو يك معنا براى اين جوهريت قائلند؟ ارسطو براى جوهر سه معنا مطرح مى‌كند: ماده، صورت، و شىء مركب از آن دو؛ يعنى جوهر مادى، جوهر صورى و جسم كه مركب از آن دو است. وى در اين مورد، اجسام را از ساير اشيا سزاوارتر به جوهريت مى‌خواند، آن‌گاه بيان مى‌كند كه نفس بالضروره جوهر است، بدين معنا كه صورت براى جسمى است كه حيات بالقوه دارد، اما [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] نفس را منطبع در بدن نمى‌داند و در نتيجه جوهريت آن را همانند جوهريت صورت قلمداد نمى‌كند. در واقع، او به جاى رابطه انطباعى، رابطه تعلقى نفس و بدن را مطرح كرده است.
ارسطو و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] هر دو، نفس را جوهر مى‌دانند، اما آيا هر دو يك معنا براى اين جوهريت قائلند؟ ارسطو براى جوهر سه معنا مطرح مى‌كند: ماده، صورت، و شىء مركب از آن دو؛ يعنى جوهر مادى، جوهر صورى و جسم كه مركب از آن دو است. وى در اين مورد، اجسام را از ساير اشيا سزاوارتر به جوهريت مى‌خواند، آن‌گاه بيان مى‌كند كه نفس بالضروره جوهر است، بدين معنا كه صورت براى جسمى است كه حيات بالقوه دارد، اما [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] نفس را منطبع در بدن نمى‌داند و در نتيجه جوهريت آن را همانند جوهريت صورت قلمداد نمى‌كند. در واقع، او به جاى رابطه انطباعى، رابطه تعلقى نفس و بدن را مطرح كرده است.
خط ۷۱: خط ۷۱:
در باره اثبات وجود نفس، به اين دليل مى‌رسد: ما اجسامى را مشاهده مى‌كنيم كه حس داشته و به اراده خود حركت مى‌كنند، بلكه اجسامى را مشاهده مى‌كنيم كه تغذيه، نمو و توليد مثل دارند. اين ويژگى‌ها به خاطر جسميت آنها نيست، پس به خاطر دليل ديگرى غير از جسميت آنهاست و جز اين نيست كه در ذات آنها يك مبادى غير جسمانى براى اين كار باشد. آن چيزى را كه مبدأ صدور اين افعال است و به طور خلاصه هر چه را كه مبدأ صدور افعال گوناگون باشد و نه فعل واحد كه بدون اراده هم ممكن است، نفس مى‌ناميم.
در باره اثبات وجود نفس، به اين دليل مى‌رسد: ما اجسامى را مشاهده مى‌كنيم كه حس داشته و به اراده خود حركت مى‌كنند، بلكه اجسامى را مشاهده مى‌كنيم كه تغذيه، نمو و توليد مثل دارند. اين ويژگى‌ها به خاطر جسميت آنها نيست، پس به خاطر دليل ديگرى غير از جسميت آنهاست و جز اين نيست كه در ذات آنها يك مبادى غير جسمانى براى اين كار باشد. آن چيزى را كه مبدأ صدور اين افعال است و به طور خلاصه هر چه را كه مبدأ صدور افعال گوناگون باشد و نه فعل واحد كه بدون اراده هم ممكن است، نفس مى‌ناميم.


[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مجموعه سخنان ارسطو را نظمى نو بخشيده و دو نوع ادراك غير عقلى را مطرح كرده است: ادراك حس ظاهر و ادراك حس باطن. در ادراك حس باطن، وى پنج حس يا قوه ادراكى را برمى‌شمارد : حس مشترك، خيال، تخيل، وهم و حافظه(يا ذاكره). اين پنج نوع حسّ، به صورت محدود در نفس حيوانى و به گونه كمال يافته در نفس ناطقه حصول يافته‌اند. نام‌گذارى اين پنج حس به ادراكات باطنى درست به موازات هستى شناسى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] صورت گرفته است كه نفس را عالم ميانِ عالم حس و عالم عقل قلمداد مى‌كند؛ زيرا اين ادراكات هم واسطه‌اى ميان ادراكات حسى و ادراكات عقلى هستند.
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مجموعه سخنان ارسطو را نظمى نو بخشيده و دو نوع ادراك غير عقلى را مطرح كرده است: ادراك حس ظاهر و ادراك حس باطن. در ادراك حس باطن، وى پنج حس يا قوه ادراكى را برمى‌شمارد: حس مشترك، خيال، تخيل، وهم و حافظه(يا ذاكره). اين پنج نوع حسّ، به صورت محدود در نفس حيوانى و به گونه كمال يافته در نفس ناطقه حصول يافته‌اند. نام‌گذارى اين پنج حس به ادراكات باطنى درست به موازات هستى شناسى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] صورت گرفته است كه نفس را عالم ميانِ عالم حس و عالم عقل قلمداد مى‌كند؛ زيرا اين ادراكات هم واسطه‌اى ميان ادراكات حسى و ادراكات عقلى هستند.


نظريه عقل و نظريه معرفت(فرآيند پيدايش علم در نفس آدمى) در ديدگاه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] جزئيات فراوان دارد. تعريف عقل، تقسيم آن به نظرى و عملى، تقسيم عقل نظرى به مراتب هيولانى، بالملكه، بالفعل و بالمستفاد، تطبيق اين مراتب با آموزه‌هاى قرآنى مثل مشكات، زجاجه، نار، عقل فعال، عقل قدسى، مفهوم تفكر، قدرت حدس، معنا و فرآيند تعقل، قدرت تصرف نفس در خارج از وجود خود كه در دانش نبوات تبيين شده است، نحوه ساخته شدن يك مفهوم عقلى از معلومات حسى، عمليات ذهنى و عقلى، تجريد و... همه از مسائل اين دو نظريه محسوب مى‌شوند.
نظريه عقل و نظريه معرفت(فرآيند پيدايش علم در نفس آدمى) در ديدگاه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] جزئيات فراوان دارد. تعريف عقل، تقسيم آن به نظرى و عملى، تقسيم عقل نظرى به مراتب هيولانى، بالملكه، بالفعل و بالمستفاد، تطبيق اين مراتب با آموزه‌هاى قرآنى مثل مشكات، زجاجه، نار، عقل فعال، عقل قدسى، مفهوم تفكر، قدرت حدس، معنا و فرآيند تعقل، قدرت تصرف نفس در خارج از وجود خود كه در دانش نبوات تبيين شده است، نحوه ساخته شدن يك مفهوم عقلى از معلومات حسى، عمليات ذهنى و عقلى، تجريد و... همه از مسائل اين دو نظريه محسوب مى‌شوند.
۶۱٬۱۸۹

ویرایش