أصول التفسير و قواعده

‏ أصول التفسير و قواعده،‏ نوشته خالد عبدالرحمن عک، کتابی است در موضوع اصول و قواعد تفسیری قرآن کریم، که دربردارنده مجموعه‌ای از قواعد و اصولی است که راه‌های استخراج معانی و مفاهیم قرآن کریم را برای مفسر روشن می‌کند. این کتاب به زبان عربی، در زمان معاصر و در یک جلد به نگارش درآمده است.

‏أصول التفسير و قواعده
أصول التفسير و قواعده
پدیدآورانعک، خالد عبدالرحمن (نویسنده)
ناشردار النفائس
مکان نشرلبنان - بيروت
سال نشرمجلد1: 2007م , 1428ق ,
چاپ5
موضوعتفسير - تاريخ تفسير - فن
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏91‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏8‎‏الف‎‏6
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

کتاب دارای دو مقدمه است و متن اصلی در ضمن شش بخش به شرح زیر مطرح شده است: بخش اول، در ذیل شانزده مبحث ارائه شده است؛ بخش دوم، دارای یک مقدمه و دو فصل مفصل مجزا می‌باشد؛ بخش سوم، مشتمل بر سه فصل است؛‌ بخش چهارم، پنجم و ششم همچنین هریک از سه فصل مجزا تشکیل شده است و در ذیل هرکدام از فصول، مباحث مرتبط با آن به‌همراه مصادر آن ارائه شده است.

گزارش محتوا

در بخش اول کتاب، در بحث اول آن، مؤلف به بحث جایگاه مهم تفسیر قرآن کریم و عنایت ویژه بزرگان دین به آن پرداخته است و آیاتی از قرآن کریم و روایات متعددی از پیامبر اکرم(ص) در تأیید شرافت بالای پرداختن به قرآن و تفسیر آن ارائه می‌کند؛ مانند روایتی از رسول‌اللّه(ص) در کتاب الترغيب و الترهيب، که فرمودند: «إنّ للّه أهلين من الناس؛ قالوا: يا رسول‌اللّه من هم‌؟ قال: هم أهل القرآن، أهل اللّه و خاصّته»؛ «خداوند، دو اهل از میان مردم دارد؛ گفتند آنان چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: آنان اهل قرآنند، اهل خداوند و خاصان وی»[۱].

در بحث دوم، به تعریف اصول تفسیر می‌پردازد. اصول تفسیری را آن ملاک‌ها و قواعد ثابت برای مفسر بیان می‌کند که موجب محافظت مفسر از خطا و اشتباه می‌شود؛ زیرا این علم میزانی است که به‌وسیله آن تفسیر صحیح از تفسیر فاسد تمییز داده می‌شود؛ همان طور که به‌وسیله علم نحو کلام صحیح از غیر صحیح تمییز داده می‌شود[۲].

در بحث سوم از این بخش به این موضوع پرداخته که علم اصول تفسیر از چه زمانی و توسط چه کسی نشأت گرفته است؟ ابتدای شروع این اصول را در زمان پیامبر اکرم(ص) و نزول آیات بیان می‌کند و اینکه صحابه وقتی با آیات صعب و مشکل روبه‌رو می‌شدند برای روشن شدن مفهوم حقیقی آیات قرآن کریم به رسول گرامی اسلام(ص) مراجعه می‌کردند و مشکلات خود را با توضیحات ایشان برطرف می‌نمودند. از اینجا بود که رفته‌رفته علم اصول تفسیر قرآن کریم شکل گرفت و پروش یافت[۳].

در مباحث بعدی از بخش اول، به‌ترتیب عناوین زیر را مورد طرح و تفصیل قرار می‌دهد: قرآن کریم و وحی، علوم قرآن و علم تفسیر، استمداد علم تفسیر، انواع تفسیر و اقسام آن، تأویل قرآن کریم، فرق بین تأویل و تفسیر قرآن کریم، تأویل از نظر سلفیون و متکلمین شیعی، تکامل علم تأویل قرآن کریم نزد اصولیون، شروط تأویل قرآن کریم نزد اصولیون، انواع تأویل قرآن کریم نزد اصولیون، هدف و انگیزه مفسر از تفسیر قرآن کریم، شناخت قصه‌های قرآنی و فواید آن‌ها، تفسیر و قصه‌های قرآنی[۴].

بخش دوم این کتاب پیرامون قواعد تفسیری قرآن کریم در روش‌های عقلی و نقلی است. در این بخش در ابتدا مقدمه‌ای از مباحث مرتبط مطرح می‌کند؛ مباحثی چون: بهترین راه تفسیر قرآن کریم؛ روش‌هایی که واجب است مفسر مطابق آن‌ها سلوک کند؛ اسباب اختلاف در تفسیر قرآن کریم؛ ملاحظات نقل اقوال مفسرین؛ ضرورت تبحر مفسر در تمامی علوم مرتبط با علم تفسیر قرآن کریم[۵].

سپس در فصل اول از این بخش به روش تفسیر نقلی قرآن کریم پرداخته؛ ابتدا تفسیر نقلی را تعریف کرده و آن را مشتمل بر تفسیر آیه به آیه و سنت نبی اکرم(ص) دانسته. تفسیر آیه به آیه این‌گونه است که آیاتی از قرآن کریم را که در آن‌ها اجمال وجود دارد، به‌وسیله آیاتی دیگر که در آن‌ها توضیح و بسط بیشتری وجود دارد تفسیر کنیم و تفسیر به‌وسیله سنت نبی اکرم(ص) بدین صورت است که آیاتی از قرآن کریم که اجمال آن‌ها به‌وسیله آیات قرآن برطرف نمی‌شود، به‌وسیله روایات مأثوره از نبی اکرم(ص) منظور از آن‌ها روشن می‌گردد؛ یا اینکه آیاتی که دارای عمومیت یا اطلاق هستند به‌وسیله روایات نبی اکرم(ص) تخصیص و تقیید خورده می‌شود. سپس در ادامه، بحث مصادر تفسیر نقلی و تدریجی بودن تفسیر مأثور را به میان می‌آورد[۶].

مؤلف در بخش سوم کتاب به موضوع قواعد تفسیری که بیانگر نظم قرآن کریم است می‌پردازد. در فصل اول از این بخش چهار مبحث را مطرح می‌کند که اولین از آن‌ها به موضوعاتی چون الفاظ غریب، معرب و مترادف در قرآن پرداخته شده. مؤلف ابتدا هریک از این سه اصطلاح را تعریف کرده، سپس با ذکر مثال‌هایی به بیان توضیحات بیشتر و نظر شخصی خود در این زمینه می‌پردازد.

در مبحث دوم از این فصل به موضوعاتی چون فصل، وصل، ایجاز و اطناب در قرآن پرداخته شده است. مراد از وصل را عطف بیان می‌کند و مراد از فصل را ترک عطف؛ ‌مثال برای فصل در قرآن کریم: «وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ‌» (البقرة: 14)، که این آیه از مابعدش منفصل آمده: «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ‌» (البقرة: 15) و مثال وصل: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ» (الانفطار: 13 و 14)[۷].

در ادامه به بیان موارد و اقسام ایجاز و اطناب در قرآن کریم پرداخته و با ذکر مثال‌هایی این دو اصطلاح را تشریح می‌کند.

نویسنده در مبحث سوم به موضوع استعاره و تشبیه و علاقه بین این دو می‌پردازد. برای استعاره پنج قسم را برشمرده است: استعاره تبعیه، تخیلیه، بالکنایه، مکنیه و ترشیحیه. سپس به تعریف هریک پرداخته و در ادامه به بیان معنای تشبیه پرداخته و در مورد علاقه بین استعاره و تشبیه بیان می‌دارد که تشبیه اصلی است که به‌وسیله آن استعاره قوام می‌یابد و هرجایی که استعاره باشد قطعاً تشبیه است، ولی برعکس آن صادق نیست[۸].

در مبحث چهارم به موضوعاتی چون: حقیقت و مجاز، صریح و کنایه و تعریض در قرآن کریم پرداخته‌شده است. حقیقت در اصطلاح، لفظی است که در ما وضع له خود استعمال شده است که مشتمل بر وضع لغوی، شرعی، عرفی و اصطلاحی می‌شود و مجاز فرع حقیقت است و استعمال لفظ در غیر ما وضع له به‌خاطر علاقه و نسبتی بین حقیقت و مجاز می‌باشد. مجاز بر دو قسم است: مجاز در ترکیب و مجاز در مفرد. در ادامه به فرق بین حقیقت و مجاز و حکم آن‌ها و تشریح اصطلاحات صریح، کنایه و تعریض در قرآن کریم می‌پردازد[۹].

مؤلف در بخش چهارم کتاب به قواعد تفسیر در مورد وضوح و ابهام الفاظ قرآن کریم و دلالات آن‌ها بر احکام، در سه فصل می‌پردازد. در فصل اول پیرامون الفاظ واضح الدلاله سخن به میان آورده و اقسام واضح الدلاله را ظاهر، نص، مفسر و محکم بیان می‌کند که در مقابل آن‌ها به‌ترتیب، خفی، مشکل، مجمل و متشابه قرار می‌گیرد. سپس به تشریح هریک از اقسام آن می‌پردازد[۱۰].

فصل دوم در مورد الفاظ مبهم الدلاله است و اقسام مبهم الدلاله خفی، مشکل، مجمل و متشابه است که در مقابل آن‌ها به‌ترتیب ظاهر، نص، مفسر و محکم قرار می‌گیرد. مؤلف در تعریف مبهم این‌گونه می‌نویسد: مبهم آن لفظی است که دلالت آن مخفی باشد و این خفا یا ذاتی است یا عارضی می‌باشد، که این ابهام گاهی به‌وسیله اجتهاد مجتهد زایل می‌شود و گاهی فقط به‌وسیله بیانی از شارع امکان رفع آن وجود دارد[۱۱].

فصل سوم از این بخش در مورد دلالت الفاظ بر احکام است. مؤلف در تقسیمی، طرق دلالت الفاظ را چهار طریق معرفی می‌کند: دلالت عبارت، دلالت اشاره، دلالت نص و دلالت اقتضاء؛ سپس به تعریف و تشریح هریک از دلالات و ذکر امثله برای هریک می‌پردازد[۱۲].

بخش پنجم کتاب مؤلف به قواعد تفسیر در مورد حالات شمول و عدم شمول الفاظ قرآن کریم بر دلالت بر احکام، می‌پردازد. این بخش مشتمل بر سه فصل است، که فصل اول از این سه فصل پیرامون تعریف عموم و الفاظ آن، سپس تخصیص عام و انواع مخصصات عام و درنهایت اقسام عام و حکم آن است. فصل دوم از این بخش راجع به مشترک است، که مؤلف در این فصل به تعریف، تشریح اسباب مشترک، دلالت مشترک و حکم مشترک می‌پردازد[۱۳].

نگارنده در بخش ششم کتاب به موضوع قواعد تفسیری در ضوابط الفاظ قرآنی از جهات مختلف می‌پردازد. در فصل اول از این بخش درمورد لهجه‌ها و قرائت‌های هفت‌گانه سخن به میان آورده و اشاره به اختلافات در این زمینه دارد و پنج قول متفاوت در این موضوع را مطرح می‌کند و در ادامه این فصل، مطالب خود را در مورد علم قرائات، انواع قرائات، قرائات متواتره و تدوین قرائات پیش می‌برد[۱۴].

در نهایت، مؤلف در فصل دوم و سوم کتاب به‌تفصیل به بررسی رسم‌الخط عثمانی در قرآن کریم و موضوع نقل و ترجمه قرآن به انواع و شرایط و ضوابط آن می‌پردازد[۱۵].

وضعیت کتاب

در انتهای کتاب فهارس فنی کتاب ذکر شده است. در پاورقی‌ها توضیح و اضافات برخی از عبارت‌ها و آدرس مطالب ذکر شده است.

پانویس

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.


وابسته‌ها