أصول العقائد

    از ویکی‌نور
    أصول العقائد
    أصول العقائد
    پدیدآورانرشتي، کاظم بن قاسم (نويسنده)
    ناشردار المحجة البيضاء
    مکان نشرلبنان - بيروت
    چاپ1
    زبانعربي
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    ‎أصول العقائد، تألیف سید کاظم رشتی، کتابی است با موضوع کلام که در یک جلد به نگارش درآمده است. اصل این کتاب به زبان فارسی نگارش یافته است و سپس توسط میرزا موسی احقاقی حائری به زبان عربی برگردانده شده است.

    محتوای این کتاب، مشتمل بر یک دوره کامل از عقاید استدلالی به‎ترتیب از توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد است. نگارنده جانشین شیخ احمد احسایی بوده و از مدافعان مکتب و عقاید شیخیه محسوب می‎شود.

    ساختار

    کتاب، با زندگی‎نامه سید کاظم رشتی، سیره مترجم و مقدمه مترجم آغاز شده و محتوای اصلی، در ذیل فصول و عناوین متعدد ارائه گردیده است که می‎توان همه را در پنج بخش تنظیم نمود.

    گزارش محتوا

    در مقدمه مترجم آمده است که برخی از افراد طالب علم و حقیقت از بنده این درخواست را داشتند که کتابی در باب اصول عقاید دینی با ادله مختصر تصنیف کنم که محتوی مطالب حق از اصول پنج‎گانه دین و مذهب و برگرفته شده از انوار کلام پیامبر اکرم(ص) و موافق با طریق و مسلک ائمه اطهار(ع) باشد؛ عقایدی که بر پایه حکمت و موعظه حسنه و مجادله احسن باشد که تمام مردم اعم از علما و عوام از آن منفعت برند. در زمانی که مشغول تفحص در بین کتب مفید کلامی بودم، با این کتاب مواجه شدم که به‎واقع بهترین تألیف در زمینه کلام شیعی بود و جامعیت و مانعیت داشت در جمع آوری مطالب و برطرف کننده اکثر شبهات واردشده بر اعتقادات شیعه بود و دریافتم که ترجمه این کتاب به عربی بهتر از آن است که کتابی مستقل در این زمینه تألیف کنم[۱].

    بخش اول کتاب، متضمن مباحث توحیدی است. مبحث اول، در باب اثبات وجود واجب تعالی می‎باشد. مؤلف برای استدلال متوسل به قاعده امکان و وجوب شده است. وی بیان می‎دارد که هر فقیر و محتاجی، «ممکن» خوانده می‎شود و هر غنی و بی‎نیازی، «واجب». بی‎تردید همه موجودات، واجب نیستند؛ چون با حس و وجدان درمی‎یابیم که برخی به برخی دیگر محتاجند. همچنین بی‎شک همه آنها ممکن نیستند، وگرنه موجود نمی‎شدند؛ چون موجود فقیر نمی‎تواند احتیاج خود را برآورده سازد، چه برسد به احتیاج غیر. ناگزیر غنی مطلقی در این میانه وجود دارد که آنها را هستی بخشیده است.

    در ادامه، مؤلف در باب استدلال بر وحدانیت واجب الوجب، از راه دلیل عقلی دایر بین نفی و اثبات، به طرح تمام صور تعدد پرداخته، سپس به وجود تناقض و اشکال در هریک از آنها اشاره می‎کند که در نتیجه یگانگی واجب الوجوب اثبات می‎شود[۲].

    از جمله مباحث مطرح‎شده دیگر این است که خداوند سبحان هیچ مثل و مثالی ندارد و با مثل و مثال شناخته نمی‎شود؛ با این استدلال که: شکی در این نیست که چیزی که مناسبتی با شیء دیگر ندارد، ممکن نیست که مثال آن شیء باشد، مانند اینکه نمی‎توان آب را مثال آتش دانست؛ زیرا مناسبتی بین آنها نیست، تا اینکه تشبیه درست باشد و شکی نیست که هرچه غیر از واجب الوجوب است، ممکن الوجود است و ممکن الوجود نمی‎تواند جز ممکن را بشناسد و درک کند؛ پس وقتی ممکن بخواهد مثالی را برای واجب ذکر کند، ناگزیر می‎بایست اولا ذات واجب را درک کند تا بداند فلان مثال، مثال اوست یا خیر و این محال است؛ ثانیا مثالی را از ممکن بیاورد؛ چون واجب، واحد است و ممتنع هم که موجود نیست و بین مثال و ممثل باید مناسبت باشد، وگرنه مثال آن نخواهد بود..[۳].

    مبحث دیگر در مورد شناخت حق تعالی است و اساسا هدف از خلقت انسان شناخت حق تعالی و عبادت اوست و در قرآن کریم به آن اشاره شده است که جن و انس را خلق نکردیم الا برای عبادت کردن. ثمره معرفت، عبادت است و ثمره عبادت، دست یافتن به نعیم ابدی و بقای سرمدی است و اینکه اثبات کردیم شناخت خداوند ممکن نیست، منظور شناخت ذات حق تعالی بود و معرفتی که مکلف به آن هسیتم، در واقع شناخت آثار و آیات و افعال حق تعالی است. انسان با نگاه به آسمان‎ها و زمین و حرکت ستارگان و خورشید و نظم خارق‎العاده بین آنها و همچنین مخلوقات گوناگون اعم از نباتات و حیوانات پی به عظمت بی‎بدیل ذات حق تعالی می‎برد و معرفت او بالا می‎رود[۴].

    از دیگر مباحث توحیدی مطرح‎شده، موضوع صفات حق تعالی است. صفات خداوند متعال بر دو قسم است: قسم اول، صفات ذاتیه حق تعالی است که در مرتبه ذات الهی است و ذات الهی به‎صورت دائمی متصف به آنهاست، مانند علم و قدرت؛ قسم دوم، صفات فعل خداوند متعال است که در مرتبه ذات الهی نیست، بلکه در مرتبه فعل الهی است، مانند صفات خالقیت و رازقیت و... صفات ذاتیه خداوند متعال، قدیم هستند و عین ذات حق تعالی، ولی صفات فعلیه حادث بوده و قدیم نمی‎باشند[۵].

    بخش دوم، عدل الهی است. عدل الهی در اصطلاح به معنای این است که خداوند متعال به احدی ظلم روا نمی‎دارد. ظلم به معنای قرار دادن چیزی در غیر محل خودش است و این خلاف حکمت است و خداوند متعال حکیم علی الاطلاق است و غیر ممکن است ظلم در ذات مقدسش راه یابد. اما رحمت الهی که به معنای فضل و احسان است، مختص به مؤمنین است در روز قیامت، که خداوند متعال به لطف خویش در آن روز به آنها خیر و ثواب عظیم عطا می‎کند و این قطعا به‎واسطه فضل اوست؛ چون اگر بخواهد به عدل خویش عمل کند، ایشان مستحق چنین اجری عظیم نخواهند بود؛ به‎واسطه تقصیرها و کاستی‎هایی که در بندگی خدا در دنیا داشته‎اند[۶]. بخش سوم، درباره نبوت است. ضرورت ارسال رسل، با برهان قاطع عقلی و فطرت سلیم قابل اثبات است. شناخت و معرفت به حق تعالی و نیل به سعادت حقیقی بشر ممکن نیست الا به ارسال رسل و راهنمایانی از جانب خداوند متعال؛ فلذا مابین خود و بشر وسائطی را گمارد تا راهنمایان بشر باشند؛ راهنمایانی که تکالیف الهی را قبل از هر موجودی در عالم ذر گردن نهاده بودند. خداوند متعال ایشان را وسائط فیض خویش قرار داد تا مأمور ابلاغ اوامر و نواهی حق تعالی به بشر باشند، ایشان تأییدشده از طرف حق تعالی بودند و از انجام هر لغزش و خطایی محفوظ بودند. با توجه به اینکه ثابت شد فعل عبث از خداوند حکیم صادر نمی‎گردد، بر این اساس واجب است بر حق تعالی ارسال رسل و سفرایی که واسطه‎های بین خدا و خلق باشند تا فساد کلی اجتماع حاصل نیاید[۷].

    از جمله مباحث مطرح‎شده در این بخش این است که انبیاء اولا از جنس ماوراء‎الطبیعه و ملک نبوده، بلکه از جنس بشر می‎باشند و در بین آنها زیسته و با آنها ازدواج کرده‎اند. ثانیا انبیاء قطعا برتر از ملائک بوده و درجه تقرب ایشان به خداوند متعال بسیار بیشتر از ملائک است. ثالث پیامبر اکرم(ص)، خاتم النبیین بوده و پس از او هیچ فرستاده‎ای از سوی خدا ارسال نخواهد شد. معجزه، وسیله‎ای برای اثبات حقانیت انبیاء بوده و هریک از پیامبران دارای معجزه مختص خود بوده‎اند و بزرگ‎ترین معجزه تمام پیامبران، معجزه نبی مکرم اسلام، یعنی قرآن بوده که تا ابد اعجازش باقی است و هیچ‎کس توان هماوردی با آن ندارد[۸].

    بخش چهارم، پیرامون موضوع امامت است. نگارنده در این بخش، دلیل بر منصوص بودن امامت از جانب خداوند متعال و پیامبر اکرم(ص) می‎آورد؛ زیرا این منصب جایگاهی است که ادامه جایگاه رسول مکرم اسلام(ص) است و باید اشخاصی بر این منصب تکیه زنند که مانند پیامبر دارای مقام عصمت باشند تا پس از پیامبر جامعه به سمت گمراهی کشیده نشود و اینکه برخی پس از رحلت پیامبر اکرم اسلام(ص)، جانشینی و امامت را بر اساس اجماع امت بر شخص اصلح بیان داشتند، این امری نفسانی و باطل بود و استدلالشان به روایت منسوب به پیامبر اکرم(ص) که: «لا تجتمع أمتي علی الخطأ» (امت من بر امر خطا اجتماع نمی‎کنند)، امری باطل است (نگارنده، وجوه بطلان استناد به این روایت را بیان کرده است).

    در ادامه، موضوع امامت خاصه مطرح شده است و اینکه جانشین پس از پیامبر اکرم(ص) شخص امیرالمؤمنین علی(ع) است به ادله عقلی و نقلی مذکور در مجامع روایی شیعه و اهل سنت که با اسناد گوناگون از پیامبر اکرم(ص) امر ولایت و زعامت علی(ع) نقل شده است[۹].

    بخش نهایی این نوشتار در موضوع معاد است. مؤلف در باب استدلال بر معاد بیان می‎دارد که: شکی نیست که خداوند متعال بشر را خلق کرد و او را به‎وسیله پیامبران مکلف به تکالیف شرعی نمود و با وعد و وعید بر ثواب و عقاب، در او انگیزه برای اطاعت به وجود آورد و قطعا از جلالت و عظمت خداوند متعال به‎دور است که خلف وعده و عهدشکنی کند. در ادامه نگارنده به مباحثی چون کیفیت معاد، محشور شدن مخلوقات، میزان، صراط، شفاعت، بهشت و جهنم، خلود، رجعت، ظهور و... اشاره می‎کند[۱۰].

    وضعیت کتاب

    در انتهای کتاب، فهرست مطالب و فهارس فنی ذکر شده است.

    در پاورقی‎ها توضیح برخی از جملات و آدرس مطالب ذکر گردیده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه کتاب، ص‎16-17
    2. ر.ک: متن کتاب، ص‎18-25
    3. ر.ک: همان، ص‎26
    4. ر.ک: همان، ص34
    5. ر.ک: همان، ص43-42
    6. ر.ک: همان، ص52-51
    7. ر.ک: همان، ص‎102
    8. ر.ک: همان، ص125-108
    9. ر.ک: ر.ک: همان، ص‎132-150
    10. ر.ک: همان، ص‎152-176

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها

    في ظلال العقيدة و الأخلاق

    أصول العقائد في الإسلام

    بحوث عقائدیة

    لوامع الحقائق في أصول العقائد