ابن مالک، محمد بن عبدالله

    از ویکی‌نور
    ابن‌مالک، محمد بن عبدالله
    نام ابن‌مالک، محمد بن عبدالله
    نام‌های دیگر اب‍نم‍ال‍ک‌، اب‍وع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ج‍م‍ال‌ال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌

    اب‍ن‌م‍ال‍ک‌، ج‍م‍ال‌ال‍دی‍ن‌ اب‍و ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ م‍ح‍م‍د

    ابن‌مالک طایی، محمد

    طائی جیانی، جمالالدین محمد

    جیانی، ابوعبدالله محمد

    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 672 ق
    اساتید
    برخی آثار ‏ایجاز التعریف فی علم التصریف

    ‏شواهد التوضیح و التصحیح لمشکلات الجامع الصحیح

    کد مؤلف AUTHORCODE07783AUTHORCODE

    اِبْن مالِك، ابوعبدالله جمال‌الدين محمد بن عبدالله بن مالك طائى جَيّانى، نحوى، لغوى، اديب و ناظم عصر موحدون در اندلس و اواخر عصر ايوبيان و اوايل عصر ممالیک در مصر بود. وى در سال 600ق از قبيله طى برخاست، كه پس از فتح اسلامى، به اندلس كوچيده و در حوالى قُرطُبه، اشبيليه و مرسيه متوطن شده بودند.

    با اين‌كه درباره وى اطلاعات نسبتاً فراوانى در دست است، هنوز گوشه‌هایى از زندگى او بر ما پوشيده مى‌باشد، از جمله از دوران كوتاه زندگى او در اندلس اطلاع چندانى نداريم و نيز از افراد خاندان او جز فرزندش، بدر الدين، معروف به ابن ناظم، اطلاعى در دست نيست.

    ابن مالك در یکى از بحرانى‌ترين دوران‌هاى تاريخ اندلس، در جيّان زاده شد و به همین جهت علاوه بر طائى، نسبت جيانى نيز يافت. قرائت قرآن و نحو را در جيان نزد ثابت بن خيار فراگرفت. مدت كوتاهى نيز از محضر ابوعلى شلوبين بهره برد. در جوانى راه مشرق پيش گرفت و به مصر رفت. از میان تمام منابع، تنها ملوى گفته است كه وى مدتى در قاهره عهده‌دار منصب قضا بوده، اما بعيد به نظر مى‌رسد كه وى در این دوره از زندگى به چنين مقامى دست يافته باشد. در هر حال احتمال مى‌رود كه آشفتگى‌ها و بحران‌هاى سياسى اواخر حكومت موحدون كه شيرازه امور اندلس را از هم پاشيده و عرصه را بر مردم تنگ كرده بود، یکى از عوامل مهاجرت او بوده باشد.

    در آن روزگار، مشرق زمین نيز اوضاع و احوال مناسب‌ترى نداشت، جنگ‌هاى صليبى و هجوم تاتارها از یکسو و برخوردهاى داخلى و اختلافات بين فرزندان صلاح‌الدين ايوبى بر سر تقسيم حكومت از ديگر سو، امنيت و آسايش از مردم ربوده بود. احتمالاً از همین روى ابن مالك جوان، مصر را برای تكمیل دانش خود و كسب مدارج علمى، مناسب نيافت و عازم حجاز شد و از آن‌جا راه شام را در پيش گرفت و در دمشق رحل اقامت افكند. او كه ظاهراً سخت تحت تأثير شرق قرار گرفته بود، مذهب خود را كه قبل از مهاجرت مانند بيشتر اهالى اندلس مالكى بود، به شافعى تغيير داد. شايد سبب این امر آن باشد كه وى از همان ابتدا قصد ماندن در شرق را داشته است، گرچه برخى برآنند كه پذيرفتن مذهب شافعى ضرورتى بوده كه جوّ حاكم بر مدارس عادليه و سلطانيه اقتضا مى‌كرده است. وى در دمشق نزد چند تن از مشاهير به ادامه تحصيل و تكمیل دانش خود پرداخت، سپس راهى حلب شد و در آن‌جا با اهل علم، از جمله ابن عمرون همنشين گشت و از محضر درس استادان و دانشمندانى چون ابن يعيش نيز بهره برد و ضمن آن در مدرسه سلطانيه به تعليم و تدريس نحو و قرائات پرداخت. وى پس از طى مدارج علمى، تلاش خود را صرف زبان و نحو عربى كرد و تدريس را پيشه خود ساخت و در كنار آن، به تأليف نيز روى آورد. به زودى آوازه‌اى بلند يافت و بر همگنان پيشى جست. مدتى را نيز در حماه به سر برد و در آن‌جا هم به تدريس و تأليف پرداخت و کتاب «الخلاصة» را نوشت، سپس به دمشق بازگشت و امامت مسجد و پس از ابوشامه، كرسى استادى در مدرسه عادليه را كه تبحر در قرائات و نحو از شروط آن بود، برعهده گرفت.

    از جمله شاگردان او مى‌توان پسرش بدر الدين محمد، ابن جماعه، ابن عطار، ابن نحاس، ابن منجى، ابوبكر بن جعوان، ابوبكر ابن يعقوب و نيز هبةالله بن ابراهيم بارزى را كه از كودكى در خدمت وى بوده، نام برد. علاوه بر اينان، ابوبكر مزى، ابوعبدالله صيرفى و شهاب‌الدين ابن غانم نيز از او روايت كرده‌اند.

    وى در سال 672ق در دمشق درگذشت و در دامنه كوه قاسيون به خاک سپرده شد. مقام علمى او در لغت، قرائات، حديث و شعر و به خصوص نحو، مورد ستايش بسيار قرار گرفته، تا آن‌جا كه مقام او را در نحو به مقام شافعى در فقه همانند كرده‌اند.

    شخصيت علمى و اخلاقى او سبب شده كه نزد همگان و به ویژه همگنانش اعتبار و احترام خاصى بيابد، چندان‌كه به گفته‌اى، چون از اقامه جماعت فارغ مى‌شد، برخى از علماى آن روزگار از جمله ابن خلكان كه در آن زمان منصب قاضى القضاتى را برعهده داشت، وى را تا خانه همراهى می‌كردند. اما با وجود تواتر این روايت و نيز دوستى عمیقى كه به تأييد منابع كهن بين آن دو وجود داشته، معلوم نيست چرا ابن خلكان در تاريخ خود نامى از وى به میان نياورده است.

    آنچه درباره ابن مالك در منابع آمده، منحصر به ستايش نيست. برخى از جمله ابوحيان اندلسى، نحوى هم وطن و هم روزگار وى، ضمن انتقاد شديد از او، استدلال‌هایش را سست و بى‌اساس خوانده و گفته است كه وى هيچ‌گاه به مباحثه و مناقشه تن در نمى‌داده و پيوسته از آن گريزان بوده است. ابوحيان علت این ضعف ابن مالك را نداشتن استادان برجسته و بنام دانسته است و به همین جهت خود هيچ‌گاه در مجالس درس او شركت نجست. ابن جزرى نيز او را در قرائات ناموفق دانسته، مى‌گوید: «روزها در عادليه به امید رسيدن شاگردى به انتظار مى‌نشست، اما هيچ كس به درس او اقبال نمى‌كرد».

    اگر ما ابن مالك را جداگانه و نه به عنوان حلقه‌اى از زنجيره به هم پيوسته تاريخ نحو، مورد ارزيابى قرار دهيم، او را بزرگ‌ترين نحوى روزگار خود خواهيم يافت، اما در ارزيابى كلى، اگر تاريخ نحو را از آغاز به 3 دوره پيدايى، شكوفايى و ركود تقسيم كنيم، بى‌شك جايگاه وى در رأس منحنى دوره سوم قرار مى‌گيرد. آغاز این دوره را بايد از اواسط سده 5ق دانست، يعنى زمانى كه ديگر عصر پى‌ريزى اصول و مبانى نحو سپرى شده بود و نحویان كه چندان چيز تازه‌اى برای گفتن نمى‌يافتند، ناچار به شرح‌نویسى و يا تأليف «نوادر و غرائب» روى آوردند. سپس عده‌اى این شرح‌ها را كه تفصيل بسيار يافته بود، مختصر كردند، اما به زودى خود این مختصرها نيز از نو شرح شد.

    آنچه درباره آراء نحوى ابن مالك مى‌توان گفت، این است كه در روزگار وى، جدال‌ها و اختلافات بر سر مسائل نحوى فروكش كرده بود و نحویان بهتر مى‌ديدند به جاى كشمكش، مقبول‌ترين رأى را از هر مكتبى كه باشد، بپذيرند. ابن مالك را نيز با توجه به آثارش، نمى‌توان وابسته به مكتب نحوى خاصى دانست، چه وى در برخى مسائل تابع مكتب كوفه، در برخى ديگر پيرو مكتب بصره و گاه نيز دنباله رو نحویان بغداد و اندلس بوده و خود نيز در برخى از موارد، آرائى منحصر به فرد داشته است. ابن مالك همانند ابن خروف، در انتخاب شواهد نحوى، علاوه بر آيات قرآن و اشعار كهن، از احاديث نبوى نيز كمك مى‌گرفت و این امر اعتراض برخى از معاصرانش را بر مى‌انگيخت. بسيارى از نحویان از جمله ابوحيان، ابن هشام و عبدالقادر بغدادى در آثار خود به آراء او اشاره كرده‌اند.

    آثار

    آثار چاپى:

    1. الاعلام بمثلث الكلام

    2. الاعتضاد في الفرق بين الظاء و الضاد

    3. الاعتماد في نظائر الظاء و الضاد

    4. الفيه يا الخلاصه

    5. تحفه المودود في المقصود و الممدود

    6. تسهيل الفوائد و تكمیل المقاصد

    7. شرح عمده الحافظ و عده اللافظ

    8. شواهد التوضيح و التصحيح لمشكلات الجامع الصحيح

    10. الكافية الشافية

    11. لامیة الافعال يا المفتاح في ابنية الافعال

    12. المصباح في علمى المعانى و البيان

    13. الوافيه

    ب- آثار خطى:

    1. ارجوزة في الفرق بين الضاد و الظاء

    2. ارجوزة في الظاء و الضاد

    3. ارجوزة في جمله القسم

    4. اكمال الاعلام بمثلث الكلام

    5. الالفاظ المختلفه في المعانى المؤتلفة

    6. ايجاز التعريف في علم التصريف

    7. تحفة الاحظاء في الفرق بين الضاد و الظاء

    8. تصريف ابن مالك

    9. تنبيهات ابن مالك

    10. رسالة في الالفاظ المتفقة المبنى المختلفة المعنى

    12. رسالة في بعض الصيغ و معانيها و استعمالها

    13. سبک المنظوم و فك المختوم

    14. الشافية شرح الوافية

    15. شرح تحفة المودود

    16. ضوابط ظاءات القرآن

    17. العروض

    18. الفرق بين الظاء و الضاد

    19. القصيدة الدالية المالكية في القراءات يا القصيدة المالكية في القراءات السبع

    20. قصيدة في الاسماء المؤنثة

    21. قصيدة في الفرق بين الضاد و الظاء

    22. مسائل في النحو

    23. معانى ابنية الاسماء الموجودة في المفصل للزمخشرى

    24. نظم كفاية المتحفظ

    25. وفاق الاستعمال في الاعجام و الاهمال

    26. همزية جمال‌الدين

    ج- آثار يافت نشده:

    1. الارشاد في الفرق بين الظاء و الضاد

    2. اكمال العمدة

    3. شرح اكمال العمدة

    4. التعريف في الصرف

    5. شرح التعريف في الصرف

    6. شرح الجزولية

    7. شرح اللامیة في التصريف

    8. شرح النظم الاوجز في مايهمز و مالايهمز

    9. عمدة الحافظ

    10. الضرب في معرفة لسان العرب

    11. الفتاوى في العربية

    12. فَعَل و اَفْعَل

    13. الفوائد

    14. قواعد الاعراب

    15. اللامیة في التصريف

    16. اللامیة في القراءات

    17. المقدمة الاسدية

    18. النظم الاوجز في مايهمز و مالايهمز

    19. نظم الفوائد

    20. نكتة النحویة على مقدمة ابن الحاجب.

    منابع مقاله

    دايرة المعارف بزرگ اسلامى: ج4 ص567


    وابسته‌ها