ابوزید، احمد بن سهل

    از ویکی‌نور
    ابوزید، احمد بن سهل
    نام ابوزید، احمد بن سهل
    نام‌های دیگر اب‍وزی‍د ب‍ل‍خ‍ی‌، اح‍م‍د ب‍ن س‍ه‍ل

    اح‍م‍د ال‍ب‍ل‍خ‍ی

    ب‍ل‍خ‍ی‌، اب‍وزی‍د اح‍م‍د ب‍ن س‍ه‍ل‌

    نام پدر سهل
    متولد 235ق
    محل تولد روستاى شامستيان بلخ
    رحلت 322 ق
    اساتید يعقوب بن اسحاق كندی
    برخی آثار المسالک و الممالک (اصطخري، لیدن)

    مصالح الأبدان و الأنفس

    البدء و التاريخ

    کد مؤلف AUTHORCODE02992AUTHORCODE

    ابوزید بلخی، احمد بن سهل (ح 235 ـ 322ق)، ادیب، متکلم، فیلسوف. جغرافی‌دان و متفنن در علوم گوناگون.


    قدیم‌ترین منابع آگاهی ما درباره این دانشمند کتاب الفهرست ابن ندیم و کامل‌ترین آنها معجم الأدباء یاقوت است. منابع متأخر تمام اطلاعات خود را از یاقوت گرفته‌اند و یاقوت اخبار مربوط به ابوزید را از کتابی که ابوسهل احمد بن عبیدالله بن احمد تألیف کرده بود. به دست آورده است. منبع سخنان ابوسهل نیز ابومحمد حسن بن محمد وزیری است که از شاگردان ابوزید بوده و کتابی با عنوان اخبار ابی زید داشته است.

    تولد

    ابوزید در ناحیه شامیستیان، از روستاهای نزدیک نهر غربنکی، یکی از 12 نهر بلخ، متولد شد.

    تحصیلات

    پدرش سیستانی و معلم کودکان بود. ظاهراً ابوزید نیز یک‌چند همین شغل را داشته است. در جوانی همراه قافله حاجیان به عراق سفر کرد تا در مذهب امامیه ـ که خود از پیروان آن بود ـ تحقیق کند و «امام» را دریابد. در آنجا به محضر یعقوب بن اسحاق کندی‌ (185 ـ 258ق) راه یافت و نزد او به کسب علوم عقلی پرداخت. وی 8 سال در عراق به سر برد و با بزرگان و دانشمندان در ارتباط بود. در این مدت فلسفه، نجوم، طب و طبیعیات را آموخت و در علم کلام و دیگر دانش‌های متداول اسلامی تبحر یافت. سپس از راه هرات به بلخ بازگشت و به سبب دانش وسیع و اطلاعات فراوانی که در علوم گوناگون و زمینه‌های مختلف داشت. موردتوجه امرا و بزرگان قرار گرفت و نزد ابوعلی جیهانی، وزیر نصر بن احمد سامانی (301 ـ 330ق)، راه یافت. جیهانی و همچنین بزرگانی مانند حسین بن علی مرورودی و بردارش صعلوک، مقدم او را گرامی شمردند و برای وی مستمری و عطایایی مقرر داشتند، اما پس از مدتی رابطه میان آنان تیره شد و صله‌ها و عطایا قطع گردید. علت این امر، چنانکه ابوزید خود اشاره می‌کند، این بود که وی دو کتاب تألیف کرده بوده است: یکی کتابی درباره کیفیت تأویل آیات قرآن و ایراد به تأویلات اسماعیلیان ـ روشی که مبلغان اسماعیلی از جمله مرورودی در آن مبالغه می‌کردند ـ و دیگری کتاب القرابین و الذبائج که به مذاق جیهانی ـ که تمایلات ثنوی (مانوی؟) داشت ـ خوش نیامد.

    کتابی که ابوزید درباره کیفیت تأویلات نوشت و موجب تیرگی رابطه او با مروردی گردید. بعدها موردتوجه دانشمندان اسلامی و تمجید و تحسین مجامع مذهبی قرار گرفت و حسن قبول یافت، تا بدانجا که یاقوت می‌گوید: «ما صنّف فی الاسلام کتاب انفع للمسلمین من کتاب البحث عن التأویلات، صنّفه ابوزید البلخی».

    هنگامی‌که احمد بن سهل بن هاشم مروزی در 306 ق به بلخ آمد و بر آن سامان مستولی شد، وزارت خود را به ابوزید پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت؛ سرانجام ابوالقاسم بلخی کعبی را که با ابوزید دوستی داشت، وزارت داد و ابوزید را به کاتبی برگزید. کعبی نیز به ابوزید توجه خاصی داشت و در استفاده از مستمری‌ها جانب او را مراعات می‌کرد.

    ابوزید به زادگاه خویش علاقه بسیار داشت. به همین جهت پس از بازگشت به بلخ و بهبود وضع معاش خود، در ناحیه شامستیان ضیاع و عقاری خرید. این املاک پس از او در اختیار خویشاوندان و فرزندان و نوادگان او بوده است. ابوزید در علوم اوایل و نیز علوم اسلامی دست داشت. در نوشته‌های خود از روش فلاسفه و اصحاب عقل پیروی می‌کرد، با این تفاوت که کتاب‌هایش به نوشته‌های اهل ادب شبیه‌تر و به آنان نزدیک‌تر بود. به علت آگاهی از فلسفه و به کار بردن روشن فیلسوفان، متهم به کفر و الحاد گردید، اما به‌رغم این اتهامات، به گزارش برخی منابع مردی نیکو اعتقاد بود و در به‌جای آوردن وظایف مذهبی و عمل به احکام دین غفلت نمی‌ورزید. علما و فقهای بلخ نیز او را دارای اعتقادی نیک و مذهبی استوار می‌دانستند و بر آن بودند که در مصنفات انبوه وی کلمه‌ای که دلالت بر سستی عقیده و قدح در اعتقاد او کند، پیدا نمی‌شود. ابوالقاسم بلخی کعبی که از معاصران و دوستان نزدیک او بوده است، در ردّ این اتهامات می‌گوید: ابوزید مردی مظلوم است؛ مردی است موحد و من به حال او آگاه‌تر از دیگران هستم، چراکه با یکدیگر بزرگ‌شده‌ایم و با یکدیگر منطق خوانده‌ایم و سپاس خدای را که ملحد نشده‌ایم.

    ابوزید به گفته معاصران و دوستانش هوای امامت (طلب امام) در سر داشت و گفته‌شده که یکی از انگیزه‌های سفر او به عراق همین امر بوده است. در مقابل این نظر، برخی عقیده دارند که ابوزید بااینکه در جوانی مذهب امامیه داشت، بعدها از آن بازگشت و به تسنّن گرایید، اما ابوحیان توحیدی از زیدی بودن وی سخن گفته است.

    شاگردان

    ابوزید علاوه بر تألیفات گران‌قدر، شاگردانی نیز داشته است که از آن جمله‌اند:

    ابن فریغون که کتاب جوامع العلوم از آثار اوست. ابوالحسن محمد بن یوسف عامری (د 381ق) که در فلسفه از ابوزید استفاده کرد و همچنین ابومحمد حسن بن محمد وزیری که کتابی در شرح احوال استاد خود نوشته بوده است. برخی از محققان، محمد بن زکریای رازی (251 ـ 313ق) را نیز در فلسفه از شاگردان ابوزید دانسته و گفته‌اند رازی به سبب تعلیمات او به فلسفه نوفیثاغوری متوجه گردید.

    جایگاه ابوزید نظر دیگران

    ابوزید به سبب وسعت دانش و عمق اندیشه و فصاحت و بلاغت نوشته‌هایش، موردستایش و تمجید متقدمان و متأخران قرار گرفته است. ابو حیان توحیدی که مردی دشوارپسند بوده، او را «بحر البحور» و «عالم العلماء» خوانده است و در کتاب الإمتاع و المؤانسة نیز از او با عبارت «سید أهل المشرق فی أنواع الحکمة» یاد کرده است. شهرستانی در کتاب الملل و النحل وی را در ردیف کندی، ابن مسکویه، ابوسلیمان سجستانی،‌ فارابی، ابن‌سینا و ابوالحسن عامری و در شمار فلاسفه متأخر اسلامی ذکر می‌کند.

    افکار و عقاید

    1. ابوزید از کسانی است که می‌کوشیدند میان شریعت و فلسفه تلفیق کنند و آن دو را با یکدیگر هماهنگ سازند.
    2. وی از تفضیل صحابه و نیز از مفاخرت عرب و عجم بر یکدیگر خودداری می‌کرد و در این مورد به حدیث منسوب به پیامبر (ص): «اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» که در منابع حدیث اهل سنت نقل شده و نیز آیه‌های «فَلا اَنسابَ بَینَهُمْ یومَئِذٍ وَ لا یتَسائِلونَ» و «اِنَّ اَکرَمَکمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقیکمْ» استناد می‌کرد.
    3. وی به مباحث و مسائل کلامی علاقه‌مند بود و در این فن مهارت داشت، تا آنجا که او را هم‌ردیف جاحظ دانسته و جاحظ خراسانش لقب داده‌اند.
    4. ابوزید به فلسفه فیثاغوری جدید توجه داشت و این تمایل شاید در اثر شاگردی او نزد کندی باشد، چرا که در افکار کندی نیز چنین گرایشی دیده می‌شود.
    5. هانری کربن در کتاب فلسفه اسلامی، بی‌آنکه به مأخذی استناد کند، می‌نویسد: ابوزید معتقد بوده است که نام‌های خداوند که در قرآن آمده، از سریانی اقتباس شده است.
    6. فخرالدین رازی در کتاب شرح اسماء الله الحسنی (یا لوامع البّینات) می‌نویسد: ابوزید حدیث «انّ لله تسعة و تسعین اسماً،‌ من احصاها دخل الجنّة» را مطعون می‌دانست.
    7. ابوزید درباره تفسیر قرآن معتقد بود که باید به ظاهر آیات اکتفا کرد و از تأویلات بعید به روش اسماعیلیان اجتناب نمود. در این مورد کتاب‌های نظم القرآن و البحث فی التأویلات را نوشته بوده است.
    8. وی درباره کیمیا و حقیقت آن عقیده داشت که «کیمیا محال است و اساسی ندارد و حکمت حق‌تعالی درستی آن را اثبات نمی‌کند و نیز برای عامه مردم تباهی‌آور است».

    آثار

    آز آنجا که ابوزید در علوم گوناگون دست داشته است،‌ نوشته‌هایش بسیاری در زمینه‌های مختلف: فلسفه، کلام، احکام نجوم، طب، سیاست، تفسیر، تاریخ، جغرافیا، اخلاق و آداب امم، لغت، صرف و نحو، طبقه‌بندی علوم و حتی جانورشناسی، به او نسبت داده‌اند. به گفته علی بن محمد بن ابی زید، نوه ابوزید، وی نزدیک به 70 تألیف داشته است.

    دو اثر معروف او به نام‌های ذیل می‌باشد:

    1. صور الأقالیم یا کتاب الأشکال، درباره نقشه‌های جغرافیایی.
    2. مصالح الأبدان و الأنفس، کتابی است درباره سلامت تن و روان و بیان ارتباط تنگاتنگ آن دو با یکدیگر، چنانکه گویی یک واحدند.

    کتابی دیگر با عنوان البده و التاریخ به ابوزید نسبت داده شده است. اما چنانکه محققان نوشته‌اند یادآور می‌شود، این کتاب را ابوزید نیست، بلکه مؤلف آن مطهربن طاهر مقدسی است مهم‌ترین دلیل بر اینکه نویسنده این کتاب جز ابوزید است،‌اینکه مؤلف در مقدمه آن تصریح می‌کند که کتاب را در 355ق تألیف کرده است[۱].

    پانویس

    1. موحد، صمد، ج5، ص502


    منبع مقاله

    موحد، صمد، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1378ش.

    وابسته‌ها