استخدام المصادر و طرق البحث في التاريخ الإسلامي العام و في التاريخ المصري الوسيط

    از ویکی‌نور
    استخدام المصادر و طرق البحث في التاريخ الإسلامي العام و في التاریخ المصري الوسيط
    استخدام المصادر و طرق البحث في التاريخ الإسلامي العام و في التاريخ المصري الوسيط
    پدیدآورانحسن، علی ابراهیم (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرفی التاریخ الاسلامی العام و فی التاریخ المصری الوسیط
    ناشرمکتبة النهضة المصریة
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1980 م
    چاپ3
    زبانعربی
    تعداد جلد1

    استخدام المصادر و طرق البحث في التاريخ الإسلامي العام و في التاريخ المصري الوسيط، اثر دكتر على ابراهيم حسن، معرفى و بحث پيرامون منابع تاريخ اسلامى و نویسندگان آن‌ها مى‌باشد كه به زبان عربى و در عصر حاضر، نوشته شده است.

    پس از استقبال از دو اثر قبلى نویسنده، تحت عنوان «مصر في العصور الوسطى» و «التاريخ الاسلامى العام»، وى تصميم به نوشتن کتاب حاضر گرفته است.

    ساختار

    کتاب، با مقدمه نویسنده آغاز و مطالب، در هشت باب تنظيم شده است.

    نویسنده در اثر حاضر، به دنبال نشان دادن اساس و اسلوب صحيح طرح مباحث تاريخى و مصادرى است كه مورخين در مورد تاريخ اسلام و مخصوصا كشور مصر در دوره‌هاى ميانه نوشته‌اند. وى همچنين در پى نشان دادن طريقه بحث اين مؤلفين، اسلوب ايشان در کتابت، اهميت و محتواى مصادر ايشان و مستشهدات آن‌ها، مى‌باشد.

    گزارش محتوا

    در مقدمه نویسنده، به ویژگى‌هاى عمومى تاريخ اسلام اشاره شده است. نویسنده، معتقد است ظهور اسلام، یکى از مهم‌ترين حوادثى مى‌باشد كه در طول زندگى بشر اتفاق افتاده و فهم آن به‌صورت مستقل و جداى از تاريخ جاهليت، امكان‌پذير نخواهد بود. وى در اين مقدمه، ضمن اشاره به گوشه‌اى از خصوصيات پيامبر(ص)، به‌صورت بسيار مختصر، به بحث از دوران خلافت خلفاى راشدين و حكومت امویان و عباسيان تا سقوط آن به دست مغول پرداخته است.[۱]

    در باب اول، در چهار قسمت زير، به بررسى ویژگى‌هاى اسلامى مصر در قرون وسطى پرداخته شده است:

    1. مصر از ابتداى فتح آن به دست مسلمانان تا قيام دولت طولونيه:
      مصر قبل از لشكركشى مسلمانان به آن، جزء ولايات روم و تحت سلطه آن بوده و از لحاظ اقتصادى و كشاورزى، در شرايط مطلوبى به سر مى‌برد. نویسنده، نارضايتى مردم مصر از سلطه روم بر آن و شجاعت لشكريان اسلام را مهم‌ترين عامل در فتح آن به دست مسلمانان دانسته است.[۲]
      عمرو بن عاص، فاتح مصر، اولين والى آن از طرف خليفه دوم بود و به اعتقاد نویسنده، تحول اقتصادى، سياسى و دينى زيادى در آن به وجود آورد.[۳]
      نویسنده، دوران حكومت امویان و بنى عباس را كه قبل از قيام دولت طولونيه بوده است، عهد فتنه‌ها، اضطرابات و عدم استقرار نظم و امنيت در شهرها و بلاد مصر معرفى كرده و شاهد اين مدعا را، به ولايت رسيدن نود و نه والى، پس از مرگ عمرو بن عاص در سال 43ق، تا قيام دولت طولونيه در سال 254ق، دانسته است. برخى از اين واليان، دو مرتبه و حتى بعضى، سه مرتبه ولايت اين سرزمين را به عهده داشته و متوسط حكومت آنان، حدود دو سال بوده است.[۴]
    2. مصر در دوران طولونيين و اخشيديين:
      نویسنده، اين عصر را، دوران رونق گرفتن شهرها، به دست آوردن قدرت و عظمت گذشته، گسترش تجارت، فعال شدن صنعت و زراعت، نيرومندى ارتش و نيروى نظامى و ايجاد ناوگان دريايى مصر معرفى كرده و معتقد است در اين دوران، مصر به‌صورت یک امپراطورى گسترده، از عراق تا شام و فلسطين درآمد. به نظر وى، اين دوران، عصر صلح و رفاه در مصر و زمانه پيشرفت هنرهاى معمارى، حكاكى و دكوراسيون و تشویق علم و علما بوده است.[۵]
      احمد بن طولون، مؤسس دولت طولونيه، اولين حاكم مستقل اسلامى مصر، در قرون وسطى بوده و نویسنده، معتقد است اشراف و تسلط خلافاى عباسى در اين دوران بر مصر، اشرافى صورى، ظاهرى و به‌صورت نمادين بوده است؛ با اين حال، بين واليان مصر و خلفاى عباسى، مراودات و روابطى به‌صورت پرداخت جزيه و ماليات ساليانه، ضرب سكه به نام خلفا و خطبه خواندن به نام ايشان وجود داشته است.[۶]
      پس از دولت طولونيه، دولت اخشيديه در سال 323ق، در مصر به حكومت رسيد‌ ‎و اين كشور را وارد دوران جديدى از پيشرفت و آبادى نمود. مؤسس اين حكومت، محمد بن طفج الاخشيد بود.[۷]
      نویسنده، اخشيد را حاكمى بزرگ معرفى كرده كه مصر، شام و حجاز را در تصرف داشت و توانست نظم و آرامش را برای مصر به ارمغان آورد؛ به‌گونه‌اى كه در دوران وى، بلاد مصر، از استقلال ذاتى برخوردار گرديد. وى در دمشق، در ذى‌قعده سال 334ق، در شصت و شش سالگى، وفات يافت.[۸]
    3. مصر در دوران حكومت فاطميان:
      پس از زوال سلطنت اخشيديه و بنى عباس از مصر، فاطميان حكومت را در دست گرفتند.[۹]
      از جمله حاكمان اين دولت، العزيز بن المعز نام داشت كه پس از وفات وى در سال 386ق، فرزندش منصور، ملقب به «الحاكم بامر الله» كه نوجوانى يازده ساله بوده و احكام عجيبى از جمله: منع خريد و فروش برخى از محصولات كشاورزى، منع خروج زنان از خانه، نحوه معامله با اهل کتاب و اهل سنت، ویران كردن كنيسه و كليساها و... را وضع كرده بود، به حكومت رسيد.[۱۰]
    4. مصر در دوران حكومت ايوبيون و ممالیک:
      به واسطه وفات العاضد، آخرين خليفه فاطميون در سال 567ق، وزير وى، صلاح‌الدين يوسف بن ايوب، قدرت را به دست گرفته و دولت جديدى تحت عنوان ايوبيه را در مصر تأسيس نمود.[۱۱]
      نویسنده بر اين باور است كه صلاح‌الدين، از بارزترين و شناخته‌شده‌ترين شخصيت‌هاى جهان اسلام و تاريخ مصر بوده و عصر حكومت وى، درخشان‌ترين و پرقدرت‌ترين دوران تاريخى مصر بود كه قدرت كشورهاى اسلامى را در طى جنگ‌هاى صليبى با مسيحيان، به غرب نشان داد.[۱۲]

    تاريخ ممالیک اسلامى در مصر، با اعتلاى سلطان ايبك العرش در سال 547ق / 1250م آغاز گرديد. وى تا سال 655ق، حكومت كرد.[۱۳]

    در باب دوم، در هشت بخش زير، طرق بحث تاريخى، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است:

    الف) انواع مصادر تاريخى كه عبارتند از: مخطوطات (كتبى كه به خط نویسنده نوشته شده و به اتمام نرسيده است)، مصادر الراحله (كتبى كه در سفر نوشته شده و نویسنده مطالب آن را از زبان مردم، اعم از اعيان و يا عوام شنيده است)، منابع منتشرشده قديمى (كه نویسنده، معتقد است اهميت آن‌ها از همه بيشتر مى‌باشد).[۱۴]

    ب) تفكر در موضوع مورد بحث و نحوه استقراء.[۱۵]

    ج) مرتب‌سازى مواد و مطالبى كه به دست آمده است.[۱۶]

    د) کتابت و يادداشت مطالب.[۱۷]

    ه) رعايت امورى كه توجه به آن‌ها در اثناى کتابت، داراى اهميت مى‌باشد، از جمله: رعايت سلاست مطالب و سلامت، سهولت و وضوح آن‌ها، رعايت ترتيب زمانى، رعايت مساوات تعداد اوراق هر فصل در حد امكان و.[۱۸]

    و) حواشى.[۱۹]

    ز) ضمائم و اسناد.[۲۰]

    ح) نوشتن مطالب نهايى.[۲۱]

    باب سوم، به بيان مطالبى پيرامون كاغذ و اوراقى كه مطالب بر روى آن‌ها نوشته مى‌شود و تاريخچه پيدايش آن‌ها، اختصاص يافته است. در اين باب، تصویرى از كاغذها و مخطوطات و مسكوكات قديمى، به نمايش گذارده شده است.[۲۲]

    نویسنده، در ابواب بعدى کتاب، به معرفى مهم‌ترين تاريخ‌نگاران و آثار مهم ايشان، پرداخته است.

    در باب چهارم، ابوالفرج اصفهانى صاحب کتاب «الأغانى»، ابن هانى اندلسى صاحب «ديوان ابن هانى»، الشريف الرضى صاحب «ديوان الشريف»، عماره يمنى صاحب «النكت العصرية في اخبار الوزراء المصرية»، القاضى الفاضل صاحب «ديوان القاضى الفاضل» و عمادالدين اصفهانى صاحب «خريدة القصر و جريدة اهل العصر» معرفى شده‌اند.[۲۳]

    در باب پنجم، سفرنامه‌ها و مصادرى كه موقعيت‌هاى جغرافيايى شهرها را به تصویر مى‌كشند معرفى شده‌اند. اين كتب، بر حسب تاريخ وفات مؤلف، مرتب شده‌اند كه برخى از آن‌ها عبارتند از: «کتاب البلدان» و «تاريخ اليعقوبى» اثر يعقوبى؛ «مسالك الممالك» اصطخرى؛ «التنبيه و الاشراف»، «مروج الذهب و معادن الجوهر» و «اخبار الزمان و من أباده الحدثان و عجائب البلدان» مسعودى؛ «احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم» مقدسى؛ «المسالك و الممالك» ابن حوقل؛ «الآثار الباقية في قرون الخالية» بيرونى و.[۲۴]

    در باب ششم، كتب خطى كه تا پایان قرن هشتم هجرى نوشته شده‌اند، بررسى شده است. اين كتب نيز بر حسب تاريخ وفات مؤلف، معرفى شده‌اند كه برخى از آن‌ها، عبارتند از: «سيرة عمر بن الخطاب» و «المنتظم في تاريخ الملوك و الامم» ابن جوزى؛ «مفرج الكروب في تواريخ بنى ايوب» ابن واصل؛ «زبدة الفكرة في فنون الادب» بيبرس الدوادار؛ «نهاية الارب في فنون الادب» نویرى؛ «التبر المسبوك في تواريخ الملوك» ابن شاهنشاه؛ «تاريخ الجزرى» جزرى؛ «تاريخ الاسلام» ذهبى و.[۲۵]

    در باب هفتم، مصادر و منابع كهن منتشرشده تا پایان قرن هشتم معرفى شده‌اند كه برخى از آن‌ها عبارتند از: «کتاب فتوح مصر و المغرب» ابن عبدالحكم؛ «تاريخ الامم و الملوك» طبرى؛ «تجارب الامم و تعاقب الهمم» مسكویه؛ «ذيل تجارب الامم او تاريخ ابى شجاع» ابوشجاع؛ «الكامل في التاريخ» ابن اثير؛ «نظم الجوهر او التاريخ المجموع على التحقيق و التصديق» سعيد بن بطريق و.[۲۶]

    در آخرين باب نيز منابعى كه در قرن نهم هجرى نوشته شده‌اند، معرفى مى‌شوند كه از جمله آن‌ها، مى‌توان از: «العبر و ديوان المبتدأ و الخبر» ابن خلدون؛ «الانتصار لواسطة عقد الامصار»، «الدر الثمين في سير الملوك و السلاطين» و «نزهة الانام في تاريخ الاسلام» ابن دقماق و «المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار»، «جواهر الاسقاط في اخبار مدينة الفسطاط» و «التاريخ الكبير» مقريزى نام برد.[۲۷]

    وضعيت کتاب

    فهرست مطالب و منابع مورد استفاده نویسنده، در ابتداى کتاب آمده است.

    پاورقى‌ها، بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.

    پانویس

    1. مقدمه کتاب، ص13
    2. متن کتاب، ص17
    3. همان
    4. همان، ص18
    5. همان، ص20
    6. همان
    7. همان، ص23
    8. همان
    9. همان، ص25
    10. همان، 26
    11. همان، ص28
    12. همان
    13. همان، ص29
    14. همان، ص37
    15. همان، ص39
    16. همان، ص42
    17. همان، ص43
    18. همان، ص44
    19. همان، ص47
    20. همان، ص50
    21. همان، ص51
    22. همان، ص53
    23. همان، ص69
    24. همان، ص83
    25. همان، ص107
    26. همان، ص129
    27. همان، ص164

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.