اصفهانی، سید ابوالحسن

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    اصفهانی، ابوالحسن
    نام اصفهانی، ابوالحسن
    نام های دیگر ابو الحسن اصفهانی

    مدیسه‌یی، ابوالحسن

    موسوی اصفهانی، سید ابوالحسن

    نام پدر
    متولد 1246 هـ.ش
    محل تولد اصفهان
    رحلت 1325 هـ.ش یا 1365 هـ.ق یا 1946 م
    اساتید
    برخی آثار وسیلة الوصول إلی حقائق الأصول / نوع اثر: کتاب / نقش: تقریر

    وسیلة النجاة مع تعالیق الإمام الخمینی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    کد مولف 154


    ولادت

    سيد ابوالحسن در سال 1284 ق در دهكده كوچك «مديسه» لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.

    وى در اصل از سادات موسوى شهر بهبان بود. سالها پيش از تولد وى پدر بزرگش سيد عبدالحميد از بهبهان به اصفهان نقل مكان كرده بود. سيد عبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آية الله شيخ محمد حسن نجفى معروف به «صاحب جواهر» بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساكن شد و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعى اشتغال داشت .

    سيد محمد پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامى كه سيد عبدالحميد به مظنور فراگيرى علوم دينى به عراق مهاجرت كرده بود، در كربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمى شد مردى خداترس و روشن ضمير بود كه پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاك سپرده شد.

    زندگينامه

    تحصيلات:

    سيد ابوالحسن دروس ابتدايى طلبگى را در زادگاه خود روستاى «مديسه» لنجان نزد يكى از روحانيان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايى تصميم گرفت به حوزه علميه اصفهان كه در آن عصر يكى از حوزه‌هاى مهم شيعى به شمار مى رفت مهاجرت نمايد. براى اين منظور با پدرش سيد محمد به مشورت پرداخت اما پدر كه از رنجهاى دروان طلبگى بر فرزند انديشناك بود با وى موافقت نكرد. اين ممانعت رفته رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نيك فرجام شدت بخشيد و وى را بر هدف خود استوارتر مى ساخت تا اينكه سرانجام پدر را بر اين سفر آسمانى با خويش همراه ساخت.

    در اصفهان:

    سيد ابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامى كه فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجره‌اى گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش براى ديدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجارى روبرو شد. حجره او را خالى از هر گونه وسايل ابتدايى براى زيستن ديد. نه فرش و گليم و زيراندازى، و نه چراغى براى روشن كردن حجره. دلسوزيهاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش بار ديگر با كلماتى مأيوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در اين حال رو به سوى قبله ايستاد و امام زمان (عج) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنايتى كارساز را تقاضا كرد شرح توجه و لطف حضرت به وى مجالى ديگر مى طلبد. اما همين اندازه كافى است بدانيم كه در پى آن توسل، روح اميد و گشايش به جان و راه او دميدن آغازيد و توفيقات وى را انبوه ساخت.

    طولى نكشيد كه ايشان پس از مدتى فراگيرى علوم دينى با قلبى شادمان به «مديسه» بازگشت.

    او در اصفهان از محضر استادانى همچون:

    آية الله كلباسى، آية الله چهار سوقى، آية الله درچه اى، آية الله جهانگيرخان قشقايى و... بهره‌هاى فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و فقه و اصول مى پرداخت.

    در عراق:

    او نزديك به ده سال چون پيكارگر ميدانهاى جهاد در حوزه علميه اصفهان، پرتلاش به تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود كه به منظور بالا بردن معلومات خويش در سطح عالى و بهره‌گيرى از دانش شخصيتهاى علمى حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق رهسپار عراق گرديد. وى در آنجا از محضر بزرگانى چون آيات عظام: ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى بزرگ)، ميرزا حبيب الله رشتى، فاضل شربيانى، شيخ محمد حسن مامقانى، سيد محمد كاظم يزدى، آخوند خراسانى، ميرزا محمد تقى شيرازى و آية الله شريعت اصفهانى بسيار استفاده برد.

    وى مدت سه سال در كربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى شركت مى كرد. پس از آن در سال 1310 ق به شهر نجف اشرف رفت و تا پايان عمر در آن ديار ماندگار شد. در اين سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.

    موقعيت علمى و مرجعيت:

    آية الله اصفهانى داراى ذوقى سليم و فهمى نيكو و نظرى صائب در استنباط و درك احكام و مسائل شرعى بود و همين خصوصيت او را در مجالس علمى زبانزد اهل دانش نموده بود. ژرف نگرى سيد و تأمل و تعمق بسيارش در مسائل علمى ستودنى بود.

    جولان فكرى و پژوهش بسيار او در جوانب هر مسأله باعث مى شد كه در يك موضوع، نظريات گوناگونى در طول زمان، ارائه نمايد و در مسائل پيچيده فقهى به گره‌گشايى بپردازد. با اين همه تا مدتهاى طولانى حلقه درس او را شاگردانى اندك تشكيل مى دادند. پس از اينكه ميرزا محمد تقى شيرازى، مرجع تقليد شيعيان مردم را در مسائل احتياطى خويش به وى ارجاع داد، آوازه‌اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مى شد، تا جايى كه پس از درگذشت آية الله سيد محمد كاظم يزدى (1337 ق) حوزه درسش، پررونق‌ترين مجمع علمى در ميان مجامع علمى آن روزگار گرديد.

    پس از درگذشت آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى (1328 ق) و آية الله شريعت اصفهانى (1339 ق) سه نفر از علماى بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند: آية الله نايينى، آية الله كاشف الغطاء و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى ولى با درگذشت آية الله كاشف الغطاء در سال 1344 ق و درگذشت آية الله نايينى در سال 1355 ق مقام مرجعيت و زعامت دينى شيعيان، در وجود آية الله اصفهانى متمركز و منحصر گرديد و تا ده سال بعد كه زندگى را وداع كرد در اين مقام باقى بود.

    ويژگيهاى اخلاقى:

    آية الله اصفهانى افزون بر اينكه در علوم شرعى و معارف اسلامى تبحر خاصى داشت و در اين ميدان، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقى بود. فروتنى، بزرگوارى، خويشتن دارى، ايثار، ساده زيستى و توكل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضايل اخلاقى اين آيت بزرگ الهى بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

    در سال 1349 ق شخصى كه به سببى با آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى خصومت و كينه‌اى شديد در دل داشت دست به جنايت هولناكى زد و فرزند عالم و فاضل وى را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرار داد و به طرز فجيعى او را كشت. پس از دستگيرى قاتل، آية الله اصفهانى شخصى را به نمايندگى از طرف خود به دادگسترى فرستاد تا اسباب آزادى او را فراهم كند. آية الله اصفهانى اين گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتى همگان گرديد.

    آية الله اصفهانى زندگى بسيار ساده‌اى داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده مادى مى زيست. در اوايل طلبگى مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالى كه بر حوزه هاى علميه حاكم بود و هم اكنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالى و شرايط سخت معاش به حدى بود كه او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش در يك خرابه زندگى كند. يكى از علما در اين باره مى گويد: در خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى بودم، وقتى از كوچه‌اى كه در آن خرابه‌اى وجود داشت، گذر كرديم، فرمود: من با خانواده‌ام پانزده روز در اين خرابه ساكن بوديم. چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه ديگر راضى نيست در خانه‌اش باشيم. به ناچار آنجا را تخليه كرديم و به اين خرابه منتقل شديم. تا اينكه بالاخره موفق شدم خانه‌اى ديگر اجاره كنم.

    وى پس از اينكه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اكناف عالم، پول و وجوهات شرعى بسيارى به دستشان مى رسيد، باز همچنان به زندگى ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مى داد، و به زخارف دنيوى به ديده حقارت مى نگريست. با اينكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكى و نه خدمتكارى داشت كه در تهيه و خريد مايحتاج زندگى به وى يارى رساند. با اين حال كمتر روزى اتفاق مى افتاد كه نيازمندى به آية الله اصفهانى مراجعه كند و با دست خالى باز گردد. بسيار اتفاق مى افتاد كه با اينكه خود سخت محتاج بود از بخشش به ديگران دريغ نمى كرد و آنان را بر خود ترجيح مى داد.

    نوشته‌اند: هنگامى كه رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى از تنگدستى سيد ابوالحسن اصفهانى با اطلاع شد، 500 ليره طلا براى او فرستاد تا با آن مبلغ، براى خود منزلى بخرد، ولى آية الله اصفهانى آن 500 ليره را در كمال تنگدستى خود به تعدادى از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفى طلاب علوم دينى و تهيدستان تهيه شود.

    دورنگر و ژرف انديش:

    آية الله امين جبل عاملى درباره آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى مى گويد:

    در سال 1352 ق كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزيابى قرار دادم. ديدم مردى است داراى فكرى بزرگ كه ميدان انديشه‌اش وسيع است. در علم و فقه بسيار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف انديش، داراى رأيى صائب است و تدبيرى نيكو و بسيار موقعيت شناس است.

    بر همه مردم، شفيق و مهربان و داراى نفس سخاوتمند و سياستى بزرگ است. و همين ويژگيها باعث شده كه رياست و زعامت عامه شيعيان را به دست گيرد، چون شايستگى چنين منصب و مقامى را دارد.

    شهامت در فتوا:

    آية الله اصفهانى در بيان احكام الهى و آنچه به نظرش صحيح مى رسيد، بسيار با شهامت بود و از كسى باكى نداشت گر چه در ظاهر به زيان وى تمام مى شد. او مصداق بارز آية شريفه «... يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ...» بود. در راه خدا مجاهده مى كرد و از سرزنش ملامتگران هراسى به خود راه نمى داد.

    از جمله فتواهاى آية الله اصفهانى كه جنجال زيادى بر پا نمود، نظريه وى در مورد پاره‌اى از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وى بر اين باور بود كه قمه زنى و زنجير زنى و كوبيدن طبلها و برخى ديگر كه در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. چون اين فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مى زد و از طرفى با عقايد بسيارى از روحانيون و علماى آن زمان نجف هماهنگى نداشت، باعث اختلافات و سر و صداى شديد شد و برخى از وعاظ در سخنرانيهاى خود آية الله اصفهانى را به سختى مورد انتقاد و حتى اهانت قرار دادند. ولى وى هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد و خوشايند جاهلان و بى خردان سخن بگويد و فتوا صادر كند.

    ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشى و مزدوران داخلى‌شان ايستادگى مى كرد و با فتاواى خود مردم را به ايستادگى در مقابل آنان ترغيب مى ساخت و در اين راه مقدس نيز مرارتها و سختيهاى بسيارى را به جان خريد.

    دخالت در امور سياسى:

    انگليسها به بهانه حفظ پايگاههاى خود در عراق به اين كشور اسلامى لشكركشى كردند و آن را اشغال نمودند. رشيد عالى نخست وزير عراق به ايران گريخت و سپس به مصر رفت. همراه با حمله انگليسى‌ها به عراق و فرار رشيد عالى، اميرعبد الله دائى‌فيصل و نورى سعيد از افسران عراق كه به اردن پناهنده شده بودند با قواى‌امدادى انگليس، به عراق آمدند و دوباره دولت دستورى خود را در عراق تشكيل دادند و در اين موقع انتخابات فرمايشى راه انداختند و آن در سال 1341 هجرى قمرى بود.

    اين انتخابات توسط علماء و فقهاء شيعه تحريم گرديد. مرحوم آية الله نائينى و آية الله اصفهانى، دو مرجع‌بزرگوار و عاليقدر آن روز، فعاليتهاى مرحوم آية الله خالصى را مورد تاييد قرار دادند و اين امر زمينه‌هاى قيام مردم را فراهم مى‌ساخت كه مرحوم آية الله اصفهانى و آية الله نائينى و سيد هبة الدين شهرستانى به ايران تبعيد گرديدند. آن روز بيش از يك سال از تاسيس حوزه علميه قم نمى‌گذشت و حوزه علميه نخستين گامهاى خود را برمى‌داشت و آية الله حائرى مؤسس عاليقدر حوزه، خود بامشكلاتى رو به رو بود كه خبر تبعيد شدن آيات عظام نجف به قم رسيد و مردم ايران آماده استقبال باشكوه از آنان شدند و استقبال بى‌سابقه‌اى از آنان به عمل آمد. پس از ورود به قم، آية الله حائرى حوزه درس خود را در اختيار آن مرجع عاليقدر و حضرت‌آية الله نائينى قرار دادند و آنان فضلاء و طلاب حوزه نوپاى قم را از فيوض علمى‌خويش بهره‌مند ساختند. هنگام مهاجرت اعلاميه‌اى را صادر فرمودند كه متن آن را در زير مى‌آوريم كه نشانه‌اى از عمق اعتقاد قلبى اين مرجع عاليقدر در راه احياء حقوق ملت مسلمان مى‌باشد. اعلاميه‌اى كه امروز نيز مى‌تواند الهام بخش و حركت آفرين باشد.

    متن فتواى آية الله اصفهانى:

    «بسم الله الرحمن الرحيم. سلام بر همه، بالخصوص برادران عراقى. وظيفه دينى بر همه مسلمانان لازم مى‌گرداند كه در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامى تا آنجا كه قدرت دارند بكوشند و بر همه ما واجب و لازم است كه سرزمين عراق را كه مشاهد ائمه هدى عليهم السلام و مراكز دينى ما در آنجا است، از تسلط كفار حفظ نموده و از نواميس دينى آن دفاع كنيم. من شما را بر اين موضوع دعوت كرده و ترغيب مى‌نمايم.

    خداوند ما و شما را براى خدمت به اسلام و مسلمين موفق فرمايد.»

    ابو الحسن الموسوى الاصفهانى

    مورد دوم از دهها مورد دخالت آن فقيه عظيم الشان در امور سياسى، اجتماعى مسلمانان، عكس العمل آن فقيه بزرگ در برابر حوادث مسجد گوهرشاد بود. فاجعه مسجد گوهرشاد مشهد، يكى از دهها و صدها حوادث جنايت‌بار دوران رضاخان پهلوى است كه مردم مسلمان را در راه حمايت از روحانيت به خاك و خون كشيد. آن روز مردم در اعتراض به دستگيرى آية الله العظمى سيد حسين قمى دست به تظاهرات زده بودند. وقتى خبر به رضا شاه رسيد كه دهها هزار نفر از مردم مشهد به دفاع از اهداف اسلام و روحانيت در مسجد گوهرشاد اجتماع كرده‌اند، دستور داد همه مردم را از طرف درها و چهار طرف پشت‌بام مسجد، به رگبار مسلسل ببندند و هيچ نوع رحم به صغير و كبير و زن و مرد نكنند. دستور دژخيم تاريخ، توسط مامورين جنايت كار او عملى شد و مردم بى‌دفاع را به صفير گلوله بستند و چندين هزار نفر از زن و مرد و روحانى و غير روحانى، زائر و بومى را به شهادت رساندند. پس از اين يورش وحشيانه و سبعانه، درهاى مسجد را باز كردند و زندگان را بيرون بردند و كشتگان را به كاميونها ريخته و همه را در خندقى كه در بيرون شهر براى همين منظور حفر كرده بودند، ريختند و روى آن را پوشاندند كه هنوز آن نقطه به «قتلگاه» مشهور است.

    پس از اين ماجرا، «آية الله سيد حسين قمى» در باغ سراج الملك شهر رى محبوس گرديد و هر گونه تماس با ايشان ممنوع اعلام شد. بعد از يك ماه در آخر ماه ربيع الثانى بود كه او را به اتفاق فرزندش و جمعى ديگر به اعتاب مقدسه تبعيد كردند.

    وقتى آية الله سيد حسين قمى وارد كربلا شد، آية الله العظمى مرحوم سيد ابو الحسن‌اصفهانى، دامادشان آقاى سيد ميرزا را با نامه‌اى به نمايندگى از خود خدمت ايشان اعزام‌نمود و آقا سيد مير گفته بود: «آقا به من دستور داده‌اند از طرف ايشان دست شما را ببوسم.» اين عمل آية الله اصفهانى، مرجع تقليد اسلامى اثر خود را بخشيد و به اين‌ترتيب آية الله اصفهانى رضايت خود را از اعمال و خدمات آن عالم ربانى و نارضايى و خشم خود را از اعمال فجيع دولت سرسپرده رضا خانى اعلام نمودند.»

    تأليفات

    مشهورترين اثر آية الله اصفهانى، كتاب جامعى در فقه به نام «وسيلة النجاة» است كه شامل اكثر مسائل فقهى مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسيارى از فقها و مراجع بزرگ بر اين كتاب حاشيه زده و شرح نوشته‌اند. برخى از كتب فقهى كه بنا بر ترتيب كتاب «وسيلة النجاة» نگارش يافته عبارتند از «تحريرالوسيله» اثر امام خمينى و حواشى آيات عظام بجنوردى، حمامى، شاهرودى، ميلانى، خويى، گلپايگانى و...

    ديگر تأليفات آية الله اصفهانى عبارتند از:

    - انيس المقلدين

    - حاشيه بر تبصره علامه

    - حاشيه بر «العروة الوثقى»

    - حاشيه بر نجاة العباد

    - ذخيرة العباد

    - شرح كفاية الاصول

    - منتخب الرسائل

    - مناسك حج

    - وسيله النجاة الصغرى

    - ذخيرة الصالحين

    شاگردان

    در مكتب علمى آية الله اصفهانى بسيارى از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مى شدند كه برخى از آنان عبارت اند از حضرات آيات:

    سيد محمود شاهرودى، سردار كابلى، سيد على يثربى كاشانى، ميرزا آقا اصطهباناتى، محمد تقى آملى، شيخ هاشم آملى، محمد رضا طبسى، سيد ابوالحسن شمس آبادى، سيد عبدالله شيرازى، شيخ على عليارى تبريزى، علامه طباطبايى و ميرزا مهدى آشتيانى

    وفات

    آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى تا واپسين سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج گرديد و به بيماريهاى گوناگونى مبتلا شد. ايشان در آن سالها در فصل تابستان براى در امان ماندن از گرماى زياد شهر نجف به كاظمين و سامرا مى رفت، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مى برد، ولى در عمل اينچنين نبود. او به تنهايى در آنجا به نامه‌هاى زيادى كه از سوى مسلمانان و دوستدارانش به منظور كسب نظرات فقهى و رهنمودهاى علمى وى برايش ارسال مى شد، پاسخ مى داد و با تنى خسته و كوفته سر بر بالين مى گذارد. چند صباحى پيش از اينكه دار فانى را وداع گويد وضعيت مزاجى وى رو به وخامت گذاشت. به او پيشنهاد كردند كه محلى ديگر را كه داراى هوايى مناسب است، برگزيند. او ايران را انتخاب كرد اما خيلى زود از سفر به ايران منصرف شد و سفر به بعلبك لبنان را برگزيد پس از مدت زمان كوتاهى كه ايشان در بعلبك بود بسيارى از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبك، بيروت، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وى ديدار كردند. پس از اينكه وضعيت مزاجى وى تا اندازه‌اى بهبود يافت، روزى در اثر سانحه‌اى به زمين خورد و پس از بازگشت به كاظمين در شب نهم ذيحجه 1365 ق در 81 سالگى دارفانى را وداع گفت.

    پيكر شريف آية الله اصفهانى پس از حمل از كاظمين به نجف و تشييعى كم سابقه در صحن مطهر امير المؤمنين عليه السلام كنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن و آرامگاه آية الله خراسانى به خاك سپرده شد.

    از آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى فرزندان نيك نامى به يادگار ماند كه نام آنان به قرار ذيل است:

    1. علامه شهيد محمد حسن اصفهانى (1349 ق)

    2. حجة الاسلام سيد محمد اصفهانى (متوفاى 1326 ق)

    3. سيد على اصفهانى

    4. حجة الاسلام سيد حسين اصفهانى

    5. فاطمه (همسر حجة الاسلام سيد مير بادكوبه اى)

    6. رباب (همسر آية الله سيد حسين اصفهانى بروجنى)

    7. مريم (همسر حجة الاسلام سيد جواد اشكورى)

    8. زهرا (همسر سيد حسين علوى)

    9. بتول (همسر سيد عبدالخالق موسوى زاده)

    منابع

    - اعيان الشيعه: سيد محسن امين عاملى، ج 2، ص 231، ج 2، ص 332

    - مجله نور علم: دوره سوم، شماره چهارم، ص 95، ص 97، ص 110

    - دائرة المعارف تشيع: ج 2، ص 220، زندگانى حضرت آية الله چهار سوقى، ص 127

    - علماء معاصرين: خيابانى، ص 193

    - وفيات العلماء: جلالى شاهرودى، ص 240

    - هكذا عرفتهم: ج 2، ص 114 - 115

    - گنجينه دانشمندان: محمد شريف رازى، ج 1، ص 220 - 221

    - الثورة العراقية و رسالة الاسلام: شماره 1، سال 6

    - نهضت روحانيون: ج 2، ص 161

    - گلشن ابرار: ج 2، ص 585


    وابسته‌ها

    صلاه المسافر ( للسید الاصفهانی ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    وسیله النجاه (المحشی ) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    وسیلة الوصول الی حقائق الأصول / نوع اثر: کتاب / نقش: محاضر

    منتهی الوصول إلی غوامض کفایة الأصول من إفادات سیدنا العلامة الرباني السید أبوالحسن الإصفهاني قدس سره العالی / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    وسیلة النجاة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    بغیة الهداة في شرح وسیلة النجاة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    صراط النجاه ترجمه (کتاب وسیله النجاه) / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    وسیلة النجاة و بهامشه تعالیق بعض الأعلام / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    شهداء الفضیلة / نوع اثر: کتاب / نقش: تقریظ

    وسیلة النجاة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده