الفصل في الملل و الأهواء و النحل

    از ویکی‌نور
    الفصل في الملل و الأهواء و النحل
    الفصل في الملل و الأهواء و النحل
    پدیدآورانشمس‌الدین، احمد (حاشيه نويس) ابن حزم، علی بن احمد (نویسنده)
    ناشردار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1416 ق یا 1996 م
    چاپ1
    موضوعادیان - تاریخ اسلام - فرقه‌ها - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانعربی
    تعداد جلد3
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏236‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏2‎‏ف‎‏6
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    الفصل في الملل و الأهواء و النحل كتابى است در سه جلد، به زبان عربى؛ نوشته ابومحمّد على بن احمد؛ معروف به ابن حزم اندلسى ظاهرى (م. 456 ق) در نقد و انكار باورهاى كلامى ديگر فرق اسلامى و غير اسلامى؛ همانند يهود و نصارا.

    ساختار

    كتاب حاضر مشتمل بر مقدمه‌اى به قلم محقق اثر؛ احمد شمس‌الدين، مقدمه مصنف و دو بخش اصلى (فرق غيراسلامى و فرق اسلامى) مى‌باشد كه هر كدام از اين بخش‌ها خود فصول متعددى را دربردارد.

    گزارش محتوا

    اثر مزبور يكى از مشهورترين آثار فرقه‌اى - كلامى است كه توسط يكى از پركارترين دانشمندان اهل سنّت نوشته شده است. نویسنده، سنّى و با گرايش اهل حديث و ظاهريه، به روش توصيفى - تحليلى و همراه با نقد و انكار باورهاى كلامى ديگر فرق اسلامى و غيراسلامى، همچون ديانت يهود و نصارا، اثر خود را سامان داده است. بخش مورد توجهى از اين اثر درباره فرقه‌شناسى و جدال و مناقشه با فرق اسلامى و با هدف اثبات كفر آن‌هاست، اما رسالت اصلى كتاب را مى‌توان تبيين موضوعات مختلف كلامى چهار سده نخست دانست.

    اين كتاب آكنده از اطلاعات و گزارش‌هاى دقيق درباره عقايد و اديان است. ابن حزم در اين كتاب نيز، به شيوه معمول خود، مخالفان و نظريات ايشان را بى‌باكانه به زير تازيانه انتقاد مى‌كشد و از تكفير يا تفسيق آنان پروا ندارد. در الفصل گاه رساله‌هاى مستقلى درباره موضوعات مستقل گنجانده شده است، و گاه نيز در آن از نوشته‌هاى ديگرش نام مى‌برد. انتقادهاى ابن حزم از تورات و انجيل‌ها به ويژه شايان توجه و نشانه احاطه او بر اعتقادات و محتواى آن كتاب‌هاست.

    ابن حزم در برابر فرقه‌ها و نحله‌هایى كه در درون اسلام پديد آمده، حساسيت ويژه‌اى نشان مى‌دهد و پس از تشريح نظريات و باورهاى پيروان آن‌ها، همگى را از دم تيغ انتقاد مى‌گذراند. وى فرقه‌هایى را كه به اسلام اقرار دارند، به 5 گروه تقسيم مى‌كند: اهل سنت، معتزله، مُرجئه (مُرجئيّه)، شيعه و خوارج، و مى‌نويسد كه هر يك از اين فرقه‌ها، شاخه شاخه شده و در درون آن‌ها فرقه‌هاى ديگرى پديد آمده است. از ديدگاه ابن حزم همه اين فرقه‌ها گمراهند، جز اهل سنت كه وى ايشان را «اهل الحق» و جز ايشان را «اهل البدعة» مى‌نامد. وى صحابه و پس از آن تابعين و سپس اصحاب حديث و فقيهان، نسل پس از نسل، و عوام پيرو ايشان در خاور و باختر را در شمار اهل سنت مى‌آورد. وى جز اينان همه فرقه‌ها را «فرق الضّلاله» (گروه‌هاى گمراه) مى‌نامد و مى‌نويسد كه ايشان براى اسلام زيان‌آور بوده‌اند و خداوند به دست ايشان هيچ خيرى به اسلام نرسانده است، و ايشان حتى يك روستا را از سرزمين‌هاى كفر فتح نكرده‌اند و در هيچ جا پرچم اسلام را نيافراشته‌اند. و به مسلمانان توصيه مى‌كند كه دينشان را نگه دارند و بر قرآن و سنن پيامبر وفادار بمانند و هر «نوآورى» را به دور اندازند، زيرا هر نوآورى بدعت است و هر بدعتى گمراهى و هر گمراهى سزاوار آتش دوزخ است.

    ابن حزم زير عنوان «ذِكر العظائم المخرجة الى الكفر...»، كه در واقع فصلى از نوشته ديگر وى با عنوان النَّصائِح المُنجيَة من الفَضائِح المُخزيَة و القَبائِح المُردَية مِن اَقوال اهل البِدَع بوده است، به تشريح عقايد معتزله، خوارج، مرجئه و شيعه و انتقاد از آنان مى‌پردازد. در اين ميان نكته توجه انگيز ديگر اين است كه ابن حزم ایرانیان را باعث و مسئول گمراهى و خروج بيشتر آن گروه‌ها از اسلام مى‌شمارد و چنين استدلال مى‌كند كه ایرانیان داراى كشورى پهناور بودند و بر همه ملت‌ها و امت‌هاى ديگر برترى و سرورى داشتند، چنانكه خودشان را «آزادگان» و انسان‌هاى ديگر را «بردگان» مى‌ناميدند؛ اما چون دولت ايشان به دست اعراب؛ يعنى كسانى كه نزد ايشان كمترين خطر را داشتند - برافتاد، سخت بر آنان گران آمد و مصيبت ايشان بالا گرفت؛ از اين رو كوشيدند كه در كار اسلام حيله‌گرى و بدسگالى كنند. بارها نيز به جنگ با اسلام برخاستند، كه مى‌توان به شورش سِنباد، استاذ سيس، مقنع، بابك و ديگران اشاره كرد. سپس بهتر آن ديدند كه به شيوه‌اى ديگر در كار اسلام حيله‌گرى و با آن نبرد كنند، و بدين سان قومى از ايشان به مسلمانى تظاهر كردند و با اظهار مهرورزى به خاندان پيامبر و نكوهش ستمى كه به على بن ابى‌طالب(ع) رفته بود، به تشيع گرويدند.

    ابن حزم، سپس بدعت‌ها و گمراهى‌هایى را كه (به زعم وى) در درون اين گروه‌ها پديد آمد، برمى‌شمارد. اسماعيليان و قرمطيان را زاييده آنان مى‌داند و مى‌گويد: اين دو طايفه آشكارا از اسلام بيرون شده‌اند و بر آيين مجوسيّت ناب و آيين مزدك باور دارند، از سوى ديگر، ابن حزم مردم را از نظر اعتقادات و ايمان دينى به 4 گروه تقسيم مى‌كند:

    1. گروهى كه استدلال مى‌كنند و استدلالشان ايشان را به حقيقتى كه دو بار پاداش دارد، رهنمون مى‌شود. 2. گروهى كه استدلال و بحث و نظر مى‌كنند و اين كار آنان را يا به دهرى‌گرى و الحاد، آيين برهمايى، مانوى‌گرى و برخى ديگر از انواع كفر مى‌كشاند، كه اينان كافرند و اگر بدان باور بميرند، جاودانه در آتش دوزخند؛ يا اينكه استدلالشان ايشان را به عقايد ازارقه و اصحاب اَصلَح و برخى بدعت‌هاى كُشنده مى‌رساند كه اينان فاسقند. 3. گروهى كه تقليد مى‌كنند و به حقيقت مى‌رسند، ايشان اهل حقند و عوام اهل اسلام همگى از اين گروهند. 4. گروهى كه تقليد مى‌كنند، اما به باطل كشانده مى‌شوند. اينان يا كافرند يا فاسق.

    دشمنى و پيش‌داورى ابن حزم درباره شيعه به نحو بارزى در كتاب نمود دارد. وى با اذعان به خروج فِرَق غالى از زمره مسلمانان، فرقه‌هاى شيعى (به تعبير او، شنيع شيعه) را به سه دسته «جاروديهِ زيديه»، «اماميه» (رافضه) و «غاليه» تقسيم كرده و «كيسانيه» را به عنوان گروهى از «زيديه» برشمرده است. او با تكيه بر پيش فرض‌هاى خود و چه بسا با استناد به روايات شفاهى، گروه‌هایى از تشيّع را برشمرده و يا عقايدى را به شيعه نسبت داده كه به هيچ وجه مورد پذيرش بزرگان شيعى نبوده‌اند. به علاوه اينكه ريشه همه كفريات را شيعه و صوفيه مى‌داند.

    وى مى‌گويد: همه اماميه و متكلّمان آن‌ها معتقد به تحريف و تبديل لفظى آيات قرآن هستند و علم خدا را نيز مُحدَث مى‌دانند. از جمله اعتقادات برخى از آنان اين است كه بر حرمت خوردن بعضى گياهان قايلند؛ چرا كه روييده از خون حسین عليه‌السلام است. برشمارى فرقه «غرابيه» (آنان كه معتقد به اشتباه پيك الهى در رساندن پيام به پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به جاى على عليه‌السلام بودند) و طرح فرقه‌اى با اعتقاد به نبوّت امامان دوازده‌گانه براى شیعیان را اگر برگرفته از دشمنى وى ندانيم، هيچ توجيهى جز عوام‌زدگى وى ندارد.

    در هر صورت، از نویسنده‌اى كه بيشتر عالمان سرشناس مذهبى و حتى امامان فقهى اهل سنّت و نيز اشاعره را مورد طعن قرار داده، تا جايى كه برخى از عالمان اهل سنّت وى را «ناصبى» و زبان او را براى مسلمانان بسان «شمشير حجّاج» دانسته‌اند، انتظار بى‌طرفى نسبت به شیعیان، انتظار بجايى نيست. از فردى كه درباره همه اماميه از گذشته تا عصر خودش بر آن است كه «و القومُ بالجملةِ ذوو اديانٍ فاسدةٍ و عقولٍ مدخولةٍ و عديمو احياءٍ و نعوذُ باللّهِ مِن الضَّلالِ»، انتظارى جز دشمنى نمى‌رود.

    وضعيت كتاب

    چاپ نخست اين كتاب، در قاهره در سال 1317ق1899/م. در 5 جزء (دو مجلد) منتشر شد كه در حاشيه آن ملل و نحل شهرستانى نيز به چاپ رسيده است. چاپ دوم نيز در 5 جزء (دو مجلد) در قاهره‌م. انتشار يافته است.

    نسخه حاضر در برنامه مشتمل بر پاورقى‌هایى به قلم محقق اثر؛ احمد شمس‌الدين و فهرست مطالب در انتهاى هر جلد و فهرست‌هاى ذيل در انتهاى جلد سوم مى‌باشد:

    فهرست آيات، احاديث، اعلام، امم و شعوب، قافيه‌ها (اشعار)، رجزها و نيمه بيت‌ها و فهرست مطالب.

    منابع مقاله

    1. قانورى، على، شيعه و فرقه‌هاى شيعى از نگاه ارباب ملل و نحل (گزارش‌ها و كاستى‌ها)، شيعه‌شناسى، پاييز 1383،‌ش 7، ص76 39.
    2. جعفریان، رسول، گزيده كتاب‌شناسى توصيفى فرق اسلامى، آينه پژوهش، مرداد و شهريور 1369 - شماره 2، ص110 101.
    3. خراسانى، شرف‌الدين، دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج3، ص353-355.