المجید في إعجاز القرآن المجید

‏المجید في إعجاز القرآن المجید نوشته کمال‌الدین عبدالواحد بن عبدالکریم زملکانی (متوفای 651ق) به تحقیق خالد احمد مشهدانی، کتابی است در موضوع اعجاز بلاغی و ادبی قرآن کریم که نویسنده در آن کوشیده است این جنبه از اعجاز قرآن کریم را شرح دهد. این کتاب به زبان عربی در یک جلد به نگارش درآمده است.

‏المجید في إعجاز القرآن المجید
المجید في إعجاز القرآن المجید
پدیدآورانزملکاني، عبدالواحد بن عبدالکريم (نویسنده) مشهداني، خالد احمد (محقق)
ناشردار عمار
مکان نشرعمان
سال نشرمجلد1: 2006م , 1426ق ,
چاپ1
موضوعقرآن - اعجاز

قرآن - مسائل ادبی

قرآن - مسائل لغوی
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏86‎‏ ‎‏/‎‏ز‎‏8‎‏م‎‏3‎‏*
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

کتاب دارای مقدمه‌ای از محقق و مطالب کتاب در ضمن دو بخش است. بخش اول کتاب توسط محقق نوشته شده و مطالب آن درباره نویسنده و چگونگی تحقیق کتاب است و بخش دوم، در سه رکن ارائه شده است.

گزارش محتوا

همان‌طور گذشت بخش اول کتاب به زندگی عبدالواحد بن عبدالکریم زملکانی؛ نویسنده کتاب اختصاص یافته است. او شافعی مذهب و مشهور به ابن خطیب زملکا و از علمای معانی و بیان است که در علوم و فنون مختلفی مهارت داشته است، این شخصیت از خود آثار زیادی را بجا گذاشته است که از جمله آن‌ها:

  1. البرهان الكاشف عن إعجاز القرآن، کتابی است در اعجاز قرآن کریم و بلاغت آن.
  2. التبيان في علم البيان المطلع علی إعجاز القرآن، مختصری است از کتاب البرهان.
  3. رسالة في الخصائص النبوية، رساله‌ای مشتمل بر خصائص و ویژگی‌های رفتاری پیامبر اکرم(ص) بخشی از آن است.[۱].

بخش دوم به متن کتاب اختصاص یافته است. نویسنده، کتابش را به دو بخش مقدمه و ارکان تقسیم کرده است، مقدمه کتاب از دو مبحث تشکیل شده است، بحث اول: در مورد تعریف علم بیان، نحوه تحصیل آن و هدف از این علم است... بحث دوم شناخت چیزهایی است که لفظ و کلام را از اشتباه و غلط حفظ می‌کند و منشأ اشتباهات را می‌توان جهل به ادله سه‌گانه افرادیه، اعرابیه و مواقع ترکیب است و هنگامی‌که شناخت به این ارکان سه‌گانه حاصل شود لفظ ازهرجهت روشن و بی‌عیب می‌شود. در اینجا محقق ادله سه‌گانه را در پاورقی با استفاده از مثال‌هایی آن را توضیح و شرح داده است.[۲].

متن کتاب از سه رکن تشکیل شده است؛ ارکان سه‌گانه مذکور مشتمل بر فروع علم بلاغت؛ یعنی معانی، بیان و بدیع است. رکن اول از آن‌ها، دلالات افرادیه است که متضمن سه باب است؛ اولین از آن باب‌ها حقیقت و مجاز است، هنگامی‌که اراده شود از لفظ دلالت ظاهری آن، در اصطلاح به آن حقیقت گفته می‌شود و هنگامی‌که معنای ظاهر و متبادر آن اراده نشود، بلکه با قرینه‌ای معنای غیر ظاهری اراده شود در اصطلاح به آن مجاز گفته می‌شود و بر کنایه و استعاره و تمثیل تقسیم می‌شود[۳].

باب دوم در دو فصل است که فصل اول آن پیرامون بیان فرق بین جملات اسمیه و فعلیه است که با ذکر مثال‌هایی از قرآن و غیر قرآن به توضیح این باب پرداخته است. نویسنده در فصل دوم، در ضمن تعریف واژگان نکره و معرفه، فرق بین این دو را به معرض نمایش گذاشته است، معرفه آن اسمی است که دلالت بر شیئی معین و شناخته شده‌ای می‌کند و نکره آن اسمی است دلالت بر شیء نامعلوم می‌کند. همان‌طور که معارف در مراتب تعریف خود متفاوت هستند همین‌طور نکره‌ها نیز در مراتب تنکیر متفاوت هستند.

باب سوم در مورد مفرداتی است که تحت قاعده خاصی قرار نمی‌گیرند و مضبوط نیستند. این باب از کتاب را می‌توان به دو دسته اسامی و حروف تقسیم نمود؛ واژه «کل» و واژگان «أ»، «ما» نافیه، «لو»، «لا» از جمله مباحثی است که نویسنده بر شرح و توضیح آن‌ها همت گماشته است.[۴].

رکن دوم در مورد رعایت شرایط تألیف است و آن رعایت نسبت بین مفردات و جمله است که به‌وسیله آن ارتباط صحیح شکل می‌گیرد، این بخش مشتمل بر دوازده فن است:

  1. تقدیم و تأخیر اسم بر فعل؛
  2. مقدم شدن خبر بر مبتدا؛
  3. مقدم شدن بعضی از اسماء بر بعضی دیگر؛
  4. استفاده از مجاز اسنادی در کلام؛
  5. استفاده از تشبیه در کلام؛
  6. استفاده از تأکید؛
  7. حذف بخشی از جمله؛
  8. منصوبات و اقسام آن؛
  9. شناخت فصل و وصل؛
  10. شناخت اسباب تقدیم و تأخیر؛
  11. قوانین کلی که به‌وسیله آن حالات نظم جمله و کلام شناخته می‌شوند[۵].

رکن سوم در باب شناخت احوال و شرایط الفاظ و اصناف اسماء در علم بدیع است که مشتمل بیست‌وشش صنف است.

صنف اول تجنیس است و آن یکسانی و همسانی دو واژه در لفظ و اختلاف در معناست.

صنف دوم تصریع است و آن این است که دو کلمه در وزن مانند یکدیگر باشند و در اعجاز بیانی متفق باشند؛ مانند قول خداوند: «إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ‌» ﴿غاشيه، 26﴾؛ ترجمه در حقیقت، بازگشت آنان به‌سوی ماست، آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست.

صنف سوم اشتقاق است و آن این است که الفاظ مختلفی در یک معنای اصلی اشتراک داشته باشند با یک زیاده معنایی نسبت به سایر مشترکات. مثل علم، عالم، معلوم.

صنف چهارم تطبیق است که تکافؤ هم نامیده می‌شود، و آن این است که یک شیء با ضدش آورده شود مانند «قلیل» و «کثیر» در این قول خداوند: «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزٰاءً بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ» (توبه:82)؛ ترجمه: ازاین‌پس كم بخندند و به جزاى آنچه به دست می‌آوردند، بسیار بگریند.

صنف پنجم لزوم ما لا یلزم است و آن این است که در دو بیت شعر یا دو فاصله نثر یا بیشتر از آن اجرا می‌شود - آن است كه حرف پیش از حرف روی (آخرین حرف اصلی قافیه) در شعر یا پیش از آخرین حرف فاصله در نثر، در هر دو مساوی باشد؛ به‌گونه‌ای كه قواعد علم قافیه آن را نمی‌طلبد. مثل آیه شریفه «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلاٰ تَقْهَرْ* وَ أَمَّا السّٰائِلَ فَلاٰ تَنْهَر» (ضحی، 9-10) که باید فلا تقهره و فلا تنهره باید می‌شد و در اینجا حرف راء به‌منزله روی است و آمدن هاء لازم نیست.

صنف ششم تضمین مزدوج است و آن بدین معناست که گوینده در کلام خود، دو یا چند لفظ بیاورد که در آن سجع و قافیه رعایت شده باشد؛ مانند قول خداوند: «وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ» ﴿نمل‏، 22﴾.

صنف هفتم التفات است، التفات در اصطلاح بدیع، آن است که جهت سخن در اثنای آن تغیر کند و یکی از عناصر خطاب و غیبت و تکلم، به عنصری دیگر درآید مانند قول خداوند: وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ ﴿اعراف، 57﴾؛ ترجمه: و اوست كه بادها را پیشاپیش [باران] رحمتش مژده‏رسان مى‌‏فرستد تا آنگاه كه ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به‌سوی سرزمینى مرده برانیم.

در ادامه، مصنف هر یک از عناوین و اصناف زیر را که از اصطلاحات علم بدیع به شمار می‌رود، شرح می‌دهد: اعتراض، لف‌ونشر، تفسیر، تعدید، تخییل، متواتر، رد عجز، مساوات، عکس و تبدیل، رجوع، استرداد، استهلال، تلخیص، تردید، تتمیم، تفویف، تجاهل، هزل و اراده جد و تنبیه[۶].

وضعیت کتاب

در انتهای کتاب فهارس فنی ذکر شده است.

در پاورقی‌ها توضیح برخی از جملات و آدرس مطالب آمده است.

پانویس

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.

وابسته‌ها