المنطق (ابن مقفع)

    از ویکی‌نور
    المنطق
    المنطق (ابن مقفع)
    پدیدآورانابن مقفع، عبدالله بن دادویه (نویسنده)

    دانش‌پژوه، محمدتقی (مصحح)

    ابن بهريز، حبيب بن بهريز (نویسنده)
    ناشرانجمن فلسفه ایران
    مکان نشرایران - تهران
    چاپ2
    شابک964-94459-7-8
    زبانفارسی عربی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    المنطق تألیف ابن مقفع (حدود 106-142ق) از جمله آثار کهن منطقی است. این کتاب با مقدمه مبسوط و عالمانه محمدتقی دانش‌پژوه همراه با «حدود المنطق» ابن بهریز به طبع رسیده است.

    ساختار

    کتاب مشتمل بر مقدمه تحقیقی مفصلی (در هشتادوهشت صفحه) به قلم محقق اثر، منطق ابن مقفع (مشتمل بر سه کتاب ایساغوجی، فریارمانیس و انولوطیقا) و حدود المنطق ابن بهریز.

    گزارش محتوا

    محقق اثر در مقدمه کتاب درباره تاریخچه ترجمه و شرح بخش‌های نه‌گانه منطق ارسطاطالیسی (ارسطویی) سخن گفته است. وی آثار ابن مقفع و ابن بهریز را از کهن‌ترین آثار در این زمینه می‌داند: «در آغاز بنیاد گرفتن فرهنگ اسلامی نیز به منطق ارسطاطالیسی ارج بسیار نهادند و در حوزه‌های علمی مرو و بغداد به‌ویژه بیت الحکمه مأمونی که به دست مانویان اداره می‌شده است دانشمندان از این دانش بیگانه نبودند. در این مراکز علمی که یاد کرده‌ام این دانش را در نصوص یونانی که زبان آورنده منطق است و سریانی که زبان دانشگاهی دانشمندان آرامی و ایرانی بوده است و پهلوی که زبان رسمی ایران بوده است می‌خوانده‌اند و پس از اسلام خواسته‌اند که آن را به زبان عربی که جانشین زبان سریانی شده و مانند زبان لاتین برای اروپا زبان علمی مسلمانان گشته بود درآوردند. چندین دانشمندان در این روزگار بدین‌کار دست یازیدند و گویا بتوان گفت که ترجمه و تألیفی که ابن مقفع و ابن بهریز از آن کرده‌اند از کهن‌ترین اثر در این دانش خواهد بود»[۱]. وی همچنین علاوه بر تاریخچه نگارش آثار منطقی به ساختمان کتاب و نکاتی در رابطه با مطالب آن اشاره کرده است.[۲].

    ابن مقفع سه کتاب منطقی ارسطو را که در زمینه صورت منطق بودند ترجمه کرد و آن‌ها عبارت بودند از کتاب قاطیغوریاس، کتاب یاری ارمیناس و کتاب آنالوطیقا. گفته‌اند که تا زمان ابن مقفع جز کتاب اول هیچ‌یک از کتاب‌های ارسطو ترجمه نشده بود. وی همچنین مدخل کتاب منطق را که از فرفوریوس صوری و به ایساغوجی معروف است نیز ترجمه کرد و آنچه در این ترجمه‌ها با عباراتی ساده بیان کرده است به مأخذ نزدیک است.[۳].

    ابن ندیم شرح‌حال ابن مقفع را ضمن شرح‌حال کاتبان، وزیران و عاملان خراج و منشیان آورده است و او را یکى از مترجمان فارسی به عربى خوانده است. از نام ترجمه‌هایی که ابن ندیم در الفهرست ذکر کرده است، برمی‌آید که مقصود او کتاب‌هایی است که مؤلفان ایرانى داشته‌اند، اما در فن اول از مقاله هفتم که در اخبار فلسفه طبیعى و منطقى است، نام ابن مقفع در میان نام کسانى آمده است که کتاب‌های منطقى و فلسفى را از فارسی به عربى ترجمه کرده‌اند. دانستن این نکته مهم است، زیرا پاول کراوس پنداشته است که این «ابن مقفع» پسر او، یعنى محمد بن عبدالله بن المقفع است، نه خود او و وی غیر از ابن مقفع «پدر» است که نامش در میان کاتبان و وزیران آمده است. کراوس در مقاله‌ای در «مجله مطالعات شرقى» نوشته است که ترجمه منطق منسوب به ابن مقفع از خود او نیست، بلکه از پسرش محمد بن عبدالله ابن مقفع است. دلیل کراوس نسخه‌ای از این منطق است که به شماره 338 در کتابخانه سن ژوزف بیروت موجود است. در پایان این نسخه ترجمه خلاصه ایساغوجى و قاطیغوریاس و انالوطیقای ارسطو را به «محمد بن عبدالله بن مقفع» نسبت داده است. این نوشته که در پایان نسخه‌های دیگر این کتاب که بعدها به دست آمد، نیز آمده است، برخلاف نظر مؤلفان قدیم، چون ابن ندیم، جاحظ و خوارزمى است که چنین اثری را به ابن مقفع نسبت داده‌اند. چنانکه دانش‌پژوه حدس زده است، این نام در اصل «ابومحمد عبدالله ابن مقفع» بوده است که در دست‌نویس‌های متأخر به «محمد بن عبدالله بن مقفع» بدل شده است[۴].

    اصطلاحات منطقى این کتاب با اصلاحات کتب منطقى دیگر که از سریانى و یونانى به عربى ترجمه شده است‌، فرق دارد. مثلاً اصطلاح علمى و فنى را به «متاع» ترجمه کرده است‌. محققان اروپایى و همچنین دانش‌پژوه گفته‌اند که «متاع» در این کتاب در برابر «موضوع علم» است‌، ولى چنانکه از گفته خود ابن مقفع برمى‌آید «متاع» در برابر «اصطلاح» است‌. ابن مقفع در آغاز کتاب[۵] مى‌گوید: «لکل صناعه متاع و الامتعه اسماء یعرفها اهل تلک الصناعه و یجهلها من سواهم». این جمله به روشنى مى‌رساند که مقصود از متاع‌، موضوع علم نیست‌، بلکه اصطلاحات مخصوص هر علم است‌. او «علم اعلى» یا «علم مابعدالطبیعه» را «علم غیب» مى‌خواند. بعضى از اصطلاحات مهم دیگر این کتاب ازاین‌قرار است‌: علم ادب = علم ریاضى‌؛ صورت = نوع‌؛ عین = جوهر؛ نصبه = وضع‌؛ عام و خاص = جزئى و کلى‌؛ فرقان = فصل‌؛ عدد منظوم و مقطوع = کم متصل و منفصل‌؛ جثه = جسم‌؛ بسیط = سطح‌؛ مثل و لامثل = تساوی و عدم تساوی[۶].

    در مدخل ایساغوجی رساله المنطق، «حکمت» بر دو قسم دانسته شده: علم که اندیشه و تأمل قلبی و عمل که حرکت و توان قلبی است. آنگاه به پیروی از سنت ارسطویی، اما متناظر به تفسیرهای نوافلاطونی و اسکندرانی، هر یک از این دو قسم به سه بخش تقسیم شده است. «علم» مشتمل است بر «علم اعلی» و «علم اوسط» و «علم اسفل». علم اعلی همان «علم الغیب» است که معرفت به غیب با چشم عقل است و علم اوسط نیز همان «علم الادب» باشد که علم حساب و هندسه و نجوم است، ‌و علم اسفل هم یعنی «علم الاجساد» که علم طب و صناعات و تجارات است.[۷].

    پس از «علم» نوبت می‌رسد به «عمل» که از آن به «سیاست و تدبیر» نیز تعبیر شده است و «سیاست عامه»، «سیاست خاصه» و «سیاست خاصه الخاصه» را در بر می‌گیرد. منظور از «سیاست عامه» چگونگی اداره امور شهرها و کشورها است؛ یعنی همان چیزی که در آموزه‌های سیاسی حکمای ایرانی/اسلامی به «سیاست مدن» تعبیر شده است‌؛ «سیاست خاصه» نیز به چگونگی اداره امور خانواده اطلاق شده ‌و در اصطلاح برابر است با «فن تدبیر منزل» در آموزه‌های حکمای ایرانی/اسلام؛ و سرانجام، «سیاست خاصه الخاصه» به چگونگی تسلّط فرد بر اخلاق و رفتارش مربوط می‌شود و همان ‌«علم اخلاق فردی» است‌. تأثیر آموزه ارسطویی در زمینه تقسیم‌بندی علوم بر این رده‌بندی بس آشکار است. مراجعه به فهرست‌های کهن جهان اسلام و منابع برجا مانده از نهضت ترجمه آثار یونانی به زبان عربی نیز برمی‌نماید که «آثار ارسطو در اعمال فلسفی» را چنین رده‌بندی می‌کرده‌اند: در اصطلاح اخلاق فردی‌، در سیاست تدبیر منزل و در سیاست مدن[۸].

    در واقع نظام رده‌بندی علوم در رساله المنطق ابن مقفّع که در رساله حدود المنطق ابن بهریز (در گذشته در اوایل سده سوم هجری) و جوامع العلوم ابن فریغون (تألیف نیمه اول سده چهارم هجری) و رسائل اخوان‌الصفا (تألیف در نیمه دوم سده چهارم هجری) نیز دیده می‌شود، با نظام رده‌بندی آثار ارسطویی یکسره هماهنگی دارد[۹].

    آنچه در رساله المنطق جلب نظر می‌کند، تعبیر «عمل» به «تدبیر» و «سیاست» و همسان گرفتن این دو مفهوم است؛ چنان‌که در این معنی با آنچه ارسطو در کتاب اول سیاست درباره تدبیر منزل و در فصل هشتم از کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس درباره تقسیم فلسفه عملی به تدبیر منزل و قانون‌گذاری و سیاست (به معنای جنبه‌های اجرایی و قضایی آن) آورده است، همسان می‌نماید؛ و می‌دانیم که اندکی پس از ابن مقفع، در اواخر سده دوم هجری، ابن بهریز نیز در این معنا‌، خویش کاری هر یک از گونه‌های سه‌گانه سیاست را بر این چهار قسم برشمرده است: بنیاد نهادن سنّت‌ها، قضاوت‌های استوار، محافظت در برابر دشمنان، مجاهدت برای دستیابی به آنچه کشف شدنی (به دست آمدنی) است‌[۱۰].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدای کتاب پس از مقدمه محقق ذکر شده است.

    تصحیح و تحقیق اثر در پانوشت انتهای کتاب ارائه شده است.

    پانویس

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. کراوس، پل، «ابن مقفع و ترجمه آثار منطقی ارسطو»، ترجمه سید مهدی حسینی اسفیدواجانی، پایگاه مجلات تخصصی نور: اطلاعات حکمت و معرفت، بهمن 1388، شماره 47، صفحه 38 تا 45.
    3. زریاب، عباس، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، جلد4، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.
    4. کریمی زنجانی اصل، محمد، «انواع سیاست به روایت ابن مقفع در المنطق»، پایگاه مجلات تخصصی نور: اطلاعات سیاسی – اقتصادی، آذر و دی 1386، شماره 243 و 244، صفحه 112 تا 121.

    وابسته‌ها