تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن

    از ویکی‌نور
    تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
    تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
    پدیدآورانامین، نصرت‌بیگم (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرمخزن العرفان در تفسیر قرآن کنز العرفان در علوم قرآن
    ناشر[بی نا] ج: 1, 7, 11, 12, 13, 14, 15
    مکان نشر[بی جا] - [بی جا] ج: 1, 7, 11, 12, 13, 14, 15
    چاپ1
    موضوعتفاسیر شیعه - قرن ۱۴
    زبانفارسی
    تعداد جلد15
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏98‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏8‎‏ت‎‏7
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مخزن العرفان در تفسير قرآن، تفسيرى عرفانى به زبان فارسى است كه توسط سيده نصرت امين (بانوى اصفهانى) نوشته شده است.

    نویسنده درباره انگيزه تأليف اين تفسير و چگونگى آن مى‌نويسد:

    «مدت زمانى بود كه گاه و بى‌گاه در فكر بودم كه تفسير مختصرى بنويسم و از كلمات آل عصمت(ع) اقتباس نموده و از بيانات مفسرين خوشه‌چينى نمايم كه شايد به اين واسطه از مفسرين و از متدبرين در قرآن محسوب گردم، لكن متأسفانه موانعى جلو راه خود مى‌ديدم كه طى اين طريق پرخطر را متعذر، بلكه متعسر مى‌پنداشتم. از طرفى ضعف نفس و فرومايگى سد راه مى‌شد، از طرفى تهديد و منع شارع از تفسير به رأى جلوگير بود و جرأت وارد شدن در اين وادى هولناك را نمى‌كردم، لكن از طرف ديگر حس طلب نمى‌گذاشت، راحت باشم. مدتى بين خوف و رجا بودم، گاهى حس طلب امر مى‌نمود، گاهى خوف و جبن غالب مى‌گشت و يأس كلى دامن‌گيرم مى‌شد، لكن پس از آنكه مأيوس شدم كه بتوانم تفسير كاملى بنويسم، نظر به اينكه «الميسور لا يسقط بالمعسور» بنا گذاردم اقتباس نمايم از مشكات انوار ولايت و اقتصار نمايم به ترجمه تحت اللفظى آيات و توضيح دهم بعض آيات محكمات را و پيرامون متشابهات نگردم».[۱]

    ساختار

    اين تفسير، در 15 جلد ترتيب يافته است.

    مفسر، اغلب، در آغاز سور به بيان تعداد آيات، مكى يا مدنى بودن سوره و فضايل قرائت سوره پرداخته است، سپس آيه را ترجمه كرده و در توضيح آيات، به بيان و شرح لغات و كلمات آيه از قبيل نماز، انفاق، رزق، تقوى، كفر، علم و غيره مى‌پردازد.

    در بيان لغت‌ها، بيشتر از گفتار مفسران استفاده برده است. در آغاز تفسير، آيات را دسته‌دسته، در تعداد كم (2 الى 3) آيه ذكر كرده، سپس به توضيح آنها همت گماشته و در مواردى كه توضيح و تفسير آيات كم بوده، آيات بيشترى را يك‌جا با هم آورده است.

    با اينكه در سراسر تفسير، چهره مفسر به‌عنوان يك عارف واقعى جلوه‌گر است، لكن آيات و احاديث را به روشى باطنى و تأويلات عرفانى بيان نمى‌كند.

    گزارش محتوا

    مفسر، قرآن را چنين توصيف مى‌كند:

    «بايد دانست كه قرآن مجيد كلام بزرگى است كه از معدن الوهيت نازل گرديده و البته مطالب مندرجه در آن، از حيطه ذهن كوچك بشر خارج است و مخصوص به آن كسى است كه مخاطب به آن گرديده و پس از آن محول به خلفا و جانشينان آن بزرگوار است و مثل گفت‌وگوها و مكاتبات بشر با يك‌ديگر نيست... اگر تمام خصوصيات و جزئيات از شرايط و مقدمات عبادات و معاملات و حدود و غير اينها را به تفصيل در آن درج می‌نمود، از حد فصاحت و بلاغت و اعجاز خارج مى‌گشت و يكى از كتاب‌هاى مفصل معمولى به شمار مى‌رفت...

    در كافى از صادق آل محمد(ص) روايت مى‌كند: «خداوند، قرآن را تبيان هر چيزى قرار داده و قسم به خدا كه فرونگذارده چيزى كه مردم محتاج به آن باشند، مگر آنكه در قرآن نازل شده و پيغمبر(ص) بيان فرموده...

    قرآن، دواى هر دردى و درمان هر مرضى است... قرآن حبل الله متين است... و آن ريسمان محكمى كه از حق تعالى به‌سوى خلق كشيده شده... به تعليمات قرآن، صميميت و قوميت بين افراد بشر تحقق مى‌پذيرد. به تعليمات قرآن، امور آشفته زندگانى بشر جمع مى‌گردد و هر كس وظيفه اجتماعات و تكاليف زندگانى خود را مى‌شناسد.

    قرآن جامع تمام قوانين اجتماعى و افرادى بشر است. وظايف عبادات، طريق تهذيب اخلاق، قانون معاملات و معاشرات، قانون حقوق، قانون اقتصادى، قانون جنايى و جزايى، قانون قضايى، هر يك را به جاى خود و روى قانون عدل به نيكوترين وجهى تأسيس فرده. خلاصه قرآن، حاكم عادلى است كه وظايف زندگانى بشر را از آغاز تا انجام (از وقتى كه نطفه در رحم مادر قرار گرفته تا وقتى كه وى را در قبر نهند) به نيكوتر وجهى و شيرين‌ترين بيانى و صحيح‌ترين طريقى دستور فرموده.

    تمام قوانين و دستوراتى كه از اين كتاب مقدس آسمانى فهميده مى‌شود، روى ميزان عقل و منطق است، بلكه اگر تمام عقلاى عالم و قانون‌گذاران روزگار، اجتماع نمايند، هرگز نتوانند مثل كوچك‌تر قانونى از قوانين قرآن تأسيس نمايند.

    هر كس اين كتاب آسمانى را پيش روى خود دارد و برنامه زندگانى خويش را روى ميزان و قوانين و دستورات آن اجراء نمايد، هيچ‌وقت قدم وى از صراط انسانيت نلغزد و حقيقت عبوديت و روح صميميت و علاقه مليت در وى ايجاد گردد و فضيلت و سعادت نشئتين نصيب او مى‌گردد. قرآن، رهبر هدايت و خورشيد حقيقت است كه از مطلع نور ازلى پرتو انداخته و روز اميدوارى و رجاء به انسان مى‌نمايد.

    نگه‌دارى ميزان اعتدال در پرورش روح و جسم، بسته به عمل نمودن به دستورات و تعليمات قرآن است، پيدا نمودن راه تكامل و عمل نمودن به ميزان اعتدال، همان عمل نمودن به مقررات قرآن است.

    در فهم قرآن، بايستى از نور ولايت اقتباس نمود. چنانچه [چنان‌كه] اشاره شد اسرار و رموز قرآن منحصر به كسى است كه مخاطب به وى است و پس از آن، محول به كسانى است كه تالى قرآن و مظهر و نماينده او و خلفاء و جانشينان اويند و آنها كسانى مى‌باشند كه آيه تطهير در شأن ايشان نازل گرديده... و راسخين در علمند... و در حديثى از صادق آل محمد(ص) است كه: «ماييم راسخون در علم و ما مى‌دانيم تأويل قرآن را». شيخ طبرسى در تفسير خود از رسول اكرم(ص) در حديثى صحيح چنين روايت مى‌كند كه: «براى احدى جايز نيست تفسير نمايد قرآن را مگر به حديث صحيح و نص صريح» و از اين قبيل اخبار بسيار است كه تفسير به رأى را منع نموده‌اند و در بيان تفسير و تأويل فرموده: «تفسير [التفسير]، كشف المراد عن اللفظ المشكل و التأويل رد أحد المحتملين الى ما يطابق الظاهر».

    لكن از طرف ديگر در قرآن مجيد، تعريف و تمجيد مى‌نمايد كسانى را كه استنباط از قرآن مى‌نمايند... و از رسول اكرم(ص) است كه: «آيات قرآن، تاب معانى بسيار دارد؛ حمل نماييد بر بهترين معانى آن» و در جاى ديگر، قرآن را «تبيان هر چيزى قرار داده» و امثال اين آيات و اخبار بسيار است كه امر به تدبر و تفكر در آيات قرآن فرموده تا آنكه فهم معانى مندرجه در آن ميسر گردد و اگر تفسير نمودن قرآن جايز نبود، تدبر در آن لغو و بى‌ثمر مى‌نمود و نيز هرگز روا نبود كه مذمت و سرزنش نمايند كسانى را كه تدبر و تفكر در قرآن نمى‌نمايند...

    بديهى است كه تفكر و تدبر در قرآن، همان فهم معانى مندرجه در آن است كه به تفكر در قرآن بعضى از اسرار و رموز آن كشف مى‌گردد و فهم معنى لفظ، غير از تفسير به رأى است».

    ايشان پس از يك بحث طولانى درباره تدبر و تفسير به رأى مى‌گويد:

    «در فهم ناسخ و منسوخ و تميز [تمييز] بين محكم و متشابه و نيز در متشابهات و آنچه از آيات معنى آن ظاهر و جلى نيست، بايستى تمسك نماييم به ابواب علم پيغمبر(ص) و از مشكات نور ائمه طاهرين استضائه و استفاده نماييم و به فهم ناقص خود متكى نباشيم كه در خلاف افتيم.»

    مرحومه امين، در مقدمه تفسيرش، به فضيلت خواندن قرآن و تدبر در آن مى‌پردازد و اقوال مختلفى را از رسول خدا(ص) و امام سجاد(ع) و ساير ائمه(ع) درباره فضيلت قرائت قرآن ذكر مى‌كند؛ به‌عنوان مثال مى‌نويسد:

    «در منهج از عبدالله مسعود و او از پيغمبر اكرم(ص) چنين روايت كرده: «قرآن خواندن، احسان خداوند است كه به آن تمامى افراد بشر را دعوت فرموده، پس از خواندن [خوان] نعمت او بهره‌مند شويد و هرچند توانيد فايده آن را برگيريد، زيرا قرآن ريسمان محكم است، هر كس دست در آن زند، هرگز از رحمت واسعه حق تعالى محروم نگردد...».

    وى، حديث ظهور قرآن در قيامت به بهترين وجه را، ذكر مى‌كند و مى‌گويد: اخبار درباره مجسم شدن قرآن در قيامت و شفاعت كردن آن زياد است و گمان مكن كه اخبار و احاديثى كه از طرف معصومين(ع) رسيده كه قرآن در قبر به‌صورت نيكو انيس مؤمن مى‌گردد و در آخرت مجسم مى‌شود و تكلم مى‌كند و شفاعت مى‌نمايد، ضرب‌المثل باشد و تأويل كنى و حمل بر غير ظاهرش نمايى.

    روح حاكم و جنبه قوى در تفسير «مخزن العرفان» بعد اخلاقى، درس سير و سلوك و تربيت نفوس است كه رنگ اخلاقى و تربيتى، اين تفسير را از ديگر زمينه‌هاى آن قوى‌تر ساخته است. اهتمام مفسر، در تربيت نفس انسانى و دور كردن آن از ظواهر فريبنده و ماديات و نزدیک كردن به ذات حق تعالى است؛ در عين اينكه وظايف دنيوى او را متذكر مى‌شود.

    در بيان مقام الهى و منزلت شخص، نزد پروردگار مى‌گويد:

    «اهل معرفت گويند: هر كس خود را به صفت عبوديت شناسد، پروردگار خود را به صفت ربوبيت شناسد و هر كس خدا را به عظمت و بزرگوارى و سلطنت شناسد، خود را به فقر و ذلت و مسكنت شناسد. از يكى از عرفا پرسيدند خدا را به چه چيز شناختى؟ گفت به اين شناختم كه هر وقت قصد معصيتى مى‌نمايم، عظمت و جلال خداوندى را به ياد مى‌آورم و از معصيت خوددارى مى‌كنم.

    آرى اگر ذره‌اى از نور معرفت در قلبى بتابد اثر آن در ظاهر پديد مى‌گردد و پديد شدن آثار، نتيجه ذوق و حال است، نه حاصل علم و تصور...».

    درباره وظايف دنيوى انسان، وظايف زناشويى را مطرح مى‌كند و حديثى را از پيامبر اكرم(ص) نقل مى‌نمايد كه مضمونش چنين است: «بهترين مردهاى امت من كسى است كه نسبت به زن خود بهتر باشد و بهترين زنان امت من زنى است كه نسبت به شوهر خود بهتر باشد. بهترين زنان امت من زنى است كه در آنچه معصيت نباشد، رضايت شوهر را به دست آرد و بهترين مردان امت من مردى است كه با اهلش با لطف و مدارا زندگى كند، مانند مادر نسبت به اولاد و چنين مردى در هر شبانه روزى اجر شهيدى كه در راه خدا كشته شده است، دارد». مؤلف پس از ذكر برخى اقوال در اين باره، خود مى‌گويد:

    «زن و مرد اگرچه، در انسانيت شريكند، لكن شالوده خلقت زن و مرد از قواى دماغى، جسمى، احساسات طبيعى و مزاجى تفاوت دارد»، سپس گفتار برخى از دانشمندان را مى‌آورد و پس از آن، گفتار صاحب تفسير «الميزان» را در اين خصوص ذكر مى‌كند بدين مضمون: «خلاصه آنكه زن و مرد در غالب احكام عبادات و حقوق اجتماعى مساوى مى‌باشند و همان‌طورى‌كه مرد مستقل در امور اجتماعى است، زن نيز استقلال دارد و در غالب امور اجتماعى حق مداخله دارد، مثل كسب، عمل، ارث، تجارت، زراعت، تعليم، تعلم، اخذ حقوق، دفاع در برابر دشمن و غير اينها از مواردى كه خلاف اقتضاى طبعش نباشد».

    مؤلف، در ضمن تفسير آيات، به مباحث علوم قرآنى از قبيل اعجاز، حروف مقطعه، محكم و متشابه و به‌ندرت به شأن نزول پرداخته است. درباره اعجاز در آيات، تحدى را بيان و اعجاز قرآن را از جنبه‌هاى مختلف بررسى مى‌كند.

    با آنكه در آغاز سوره بقره درباره حروف مقطعه به تفصيل صحبت كرده، در آغاز سور داراى حروف مقطعه چون آل عمران، يونس، هود، يوسف، قصص، نمل و... نيز مطالبى را در همين باره متذكر شده است. در تفسير متشابهات مى‌گويد: براى فهم آنها بايد به گفتار معصومين(ع) رجوع كرد و چيزى از پيش خود نگفت. وى در اين باره مى‌نويسد:

    «خود را كوچك‌تر از آن مى‌دانم كه از دانشمندان عالى انتقاد كنم و به گفتارشان خرده‌گيرى نمايم. روى سخن به ديگران است. آن‌هايى كه چندان بصيرتى در فهم آيات قرآن ندارند، از اين فرمايشات (متشابهات) ممكن است خود را ببازند و از حد خود تجاوز كنند و در تفسير و تأويل كلام الله به فريب نفس گرفتار گردند و گمان كنند به محض فراگرفتن اندازه‌اى از قواعد عربى مى‌توانند بدون تمسك به اخبار آل عصمت(ع) آيات متشابهات را به رأى و سليقه خود تفسير و تأويل كنند و مبتلا به تفسير به رأى منهى‌عنه گردند.»

    مفسر در ضمن تفسير، به مباحث كلامى نيز مى‌پردازد و در مباحثى از قبيل اضلال خداوند، عصمت انبيا، جبر و اختيار، نعمت الهى در آيه «انعمت عليهم» و... مطالبى را ايراد مى‌كند؛ به‌عنوان مثال، در بحث «ليضل به كثيرا»، بحثى درباره جبر و تفويض مى‌كند و نظريه اشاعره و معتزله را باطل مى‌شمارد و گفته معصوم را كه فرمود: «امر بين الامرين» ذكر مى‌كند و در رد هر مسلك، دليل مى‌آورد و به آيات قرآن و گفتار معصومان و استدلال عقلى تمسك مى‌جويد و در اين باره همت ايشان در بيان نظرات و ديدگاه‌هاى شيعه، مشهود است.

    در ذكر صفات و اسماى الهى، به ارتباط عارف با اين اسما يا صفات مى‌پردازد و در پايان گفتار، درباره حمد و ثنا و شكر و صفات خداوند در اول سوره حمد مى‌گويد:

    «اول سوره، بيان حال عارف است از ذكر و فكر و تأمل در اسما و اوصاف جلال و جمال آن فرد بى‌همتا و تفكر و تدبر در لطايف صنع و آثار خلقت و اقتدار او تا آنكه سرانجام منتهى گردد به جايى كه خوض مى‌نمايد در لجه وصول او؛ يعنى واصل مى‌گردد به رحمت حق تعالى و از اهل مشاهده و عيان مى‌گردد و گويا او را عيانا مى‌بيند و شفاها با او سخن مى‌گويد.»، سپس گفتار ماديين را درباره روح و روان ذكر مى‌كند و مفصلا پاسخ مى‌گويد.

    وى گاهى از نظرات فلاسفه بهره مى‌برد، مثلاًدر بيان حروف تهجى از گفتار فلاسفه اسلامى، چون صدر المتألهين و بوعلى سينا و در توجيه آيه نور از كلام ملا صدرا استفاده كرده است. در بيان اوصاف آتش جهنم، خلاصه كلام صدر المتألهين را ترجمه مى‌كند كه امتياز جهنم از ساير آتش‌ها به چند چيز است:

    1. آن آتش اخروى است، نه دنيوى و به اين حواس درك نمى‌شود، مگر وقتى كه از اين نشئه تحول نمايد به نشئه قيامت؛ آن وقت مى‌توان آتش را به عين‌اليقين مشاهده نمود؛ چنانچه [چنان‌كه] الآن علما مشاهده مى‌كنند آن آتش را به علم‌اليقين و شاهد بر اين مطلب، قول حق تعالى است در سوره تكاثر، آيه 9؛
    2. آن آتشى است كه در كمون اشياء واقع است و از باطن به ظاهر سرايت مى‌نمايد...؛
    3. آن آتشى است كه از سيئات و متابعت شهوات توليد مى‌گردد، نه از چوب و زغال و غير آن...؛
    4. آن آتشى است كه در قلب نفوذ مى‌نمايد...؛
    5. آتش دنيا تقريبا يك نوع است، چندان اختلافى بين اقسام آن نيست، لكن آتش جهنم هفت طبقه دارد...

    مفسر گرامى، به لغت و اشتقاق و غير آن هم پرداخته، اما نه به دقت تفاسيرى چون «مجمع البيان».

    از آنجا كه بخشى از قرآن كريم را آيات احكام تشكيل مى‌دهد، مؤلف، مثل اكثر نگارندگان تفاسير به اين مباحث نيز پرداخته و آيات فقهى و عبادى را تا حد نياز شرح داده و درباره وظايف انسان‌ها گفتارى را آورده و در صورت لزوم حديثى را نقل و شرح كرده است؛ نمونه گفتارش در آيات احكام را در آيات ارث و صوم (آيه 180 و 182 سوره بقره) مشاهده مى‌كنيم.

    مفسر، در باب وصيت مى‌نويسد: ظاهرا از جمله «كتب عليكم...»، حكم لزومى برمى‌آيد و دلالت دارد بر وجوب وصيت كه هر كسى هنگام مردنش اگر مالى دارد بايستى وصيت كند و براى هر يك از پدر و مادر و نزدیک ان، سهمى از مال خود را معين نمايد؛ خصوصا به قرينه «حقا على المتقين» كه در آخر آيه ذكر شده، لكن نظر به آياتى كه راجع به ارث رسيده و ورثه معين شده، جمع بين آيات، اين‌طور مى‌شود كه نسبت به خويشاوندان حكم وجوبى برداشته مى‌شود، لكن استحباب آن به حال خود باقى مى‌ماند.

    مفسر به گفتار خود ادامه مى‌دهد و نتيجه مى‌گيرد كه لازمه آدم متقى اين است كه هنگام مردنش وصيت نمايد براى خويشاوندان خود و آنان را از مال خود محروم ننمايد؛ گرچه، بر او واجب نيست.

    مؤلف، در اين تفسير، از تفاسير و روايات عامه و خاصه و نيز گفتار عرفا بسيار بهره برده است.

    پانويس

    1. مقدمه مخزن العرفان، 1 - 2

    وابسته‌ها