تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق

    از ویکی‌نور
    تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق
    تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق
    پدیدآورانهلالی، عماد (محقق) مسکویه، احمد بن محمد (نويسنده)
    ناشرطليعة النور
    مکان نشر[بی جا] - [بی جا]
    سال نشر1426 ق
    چاپ1
    موضوعاخلاق - فلسفه اخلاق - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BJ‎‏ ‎‏1185‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏4‎‏الف‎‏2‎‏ ‎‏1384

    تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق، رساله‌اى در اخلاق فلسفى از فيلسوف و مورخ بزرگ، ابوعلى احمد بن محمد مسكويه رازى (د 421ق / 1030م) مى‌باشد كه به زبان عربى و بين سال‌هاى 372 - 375ق / 982 - 985م نوشته شده است.

    نويسنده، غرض از نوشتن اين رساله را ارائه اصول و مبادى علم اخلاق به قصد دستيابى به خوبى ذكر مى‌كند كه به واسطه آن، از آدمى كردارهاى نيكو و زيبا سر مى‌زند[۱]او بعدها از اين رساله به‌عنوان بنياد فلسفى اصول حاكم بر گزيده‌گويى‌هاى حكيمانه كتاب جاويدان خرد ياد كرده است. اين كتاب داراى دو نام مشهور است:

    الف) تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق كه در اكثر منابع و كتب تراجم، از اثر برجسته اخلاقى مسكويه با اين نام ياد شده است[۲]

    ب) طهارة الاعراق، چنان‌كه خود مصنف در متن كتاب بدان تصريح مى‌كند.

    خواجه نصير‌الدين طوسى از اين كتاب شديداً اثر پذيرفته و در شأن كتاب و مؤلف آن ابياتى سروده است و كتاب «اخلاق ناصری» را كه ترجمه شرح‌گونه اين كتاب مى‌باشد، نگاشته است.

    كتاب، مورد تمجيد و تحسين بزرگانى مانند علامه طباطبائى و امام خمينى نيز واقع شده است[۳]

    ساختار

    كتاب با دو مقدمه از محقق، عماد الهلالى و نويسنده آغاز و مطالب در هفت مقاله، تنظيم شده است. البته شمار مقالات كتاب را 6 و حتى 8 هم دانسته‌اند. گويا اين اختلاف از تغيير ترتيب مقالات و تلفيق برخى بخش‌هاى اين كتاب در نسخه‌ها و چاپ‌هاى مختلف آن پديد آمده است.

    اين رساله در شمار آثار مهمى است كه در جهان اسلام از منظرى فلسفى به علم اخلاق نگريسته‌اند.

    منابع مختلف ادبى و حكمى كه نويسنده از آن‌ها بهره گرفته است، طيفى از آثار يونانى - اسكندرانى تا نوشته‌هاى ايرانى و اسلامى را در بر مى‌گيرد. مهم‌ترين منابع يونانى عبارتند از:

    1. اندرزهاى منقول يونانى كه سخنان بقراط، فيثاغورس، سقراط و ديگران را شامل مى‌شود؛
    2. آثار افلاطون و به‌ويژه كتاب‌هاى جمهوريت و نواميس؛
    3. آثار ارسطو و به‌ويژه كتاب «اخلاق نيكماخس» كه بهره‌گيرى گسترده ابوعلى مسكويه از آن را در ارتباط او با ارسطوييان بغداد نيز سنجيده‌اند. افزون بر اين از رساله منحول فضائل النفس به ترجمه ابوعثمان دمشقى نيز بايد ياد كرد كه ابوعلى مسكويه آن را از ارسطو دانسته، و مطالبى از آن نقل كرده است؛
    4. جالینوس و كتاب اخلاق النفس كه در بحث لذات حسى و نابسنده خواندن آن‌ها بدان استناد شده است؛
    5. بروسن نوفيثاغورى، متفكر سده 5م كه مسكويه از رساله «تدبير منزل» او به تفصيل نقل كرده است؛
    6. آثار هرمسى و به‌ويژه «لوح قابس» كه در «جاويدان‌خرد» هم بهره‌گيرى او از روايت عربى اين رساله را مى‌بينيم؛
    7. آثار نوافلاطونى كه در تهذيب الاخلاق با عناصر فلسفه ارسطويى و آموزه‌هاى فيثاغورى و هرمسى در هم آميخته‌اند، مانند فقره‌اى درباره برترى خويشاوندى معنوى ميان استاد و شاگرد بر محبت پدر و فرزند.

    از ميان منابع ايرانى نيز به استناد نويسنده به ادب كهن ايرانى و به‌ويژه سخنان اردشير و كتاب كليلة و دمنة مى‌توان اشاره كرد.

    مى‌دانيم كه مؤلف با جريان‌هاى فكرى ساسانى و سنت اندرزنامه‌نويسى ايرانى نيز آشنايى ژرفى داشته است و ترجمه عربى شمارى از آثار ايرانى مانند ايتاكار بزرگمهر را در جاويدان‌خرد او مى‌توان ديد.

    منابع اسلامى و عربى نويسنده، شامل قرآن كريم، احاديث پيامبر(ص)، آثار لغت‌نويسان عرب و به‌ويژه بصرى‌ها، آثار ادبى مانند ديوان متنبى و ابن رومى، رسائل جابر و رازى و فارابى و رساله دفع الاحزان كِندى بوده و سخنان زاهدان نامور مانند حسن بصرى را در بر مى‌گيرد.

    وجود نسخه‌هاى فراوان تهذيب الاخلاق، از شهرت اين كتاب در روزگار پس از ابوعلى خبر مى‌دهد.

    روش اين كتاب كاملاً فلسفى است. وجهه غالب آن، استدلال برهانى است؛ هرچند در مواردى نيز از قياس‌هاى خطابى و جدلى سود جسته است. استدلال و استشهاد نقلى در اين كتاب، به نحو بارز، مشاهده نمى‌شود، البته گاهى از مقبولات شرعى به‌عنوان شاهد بر مدعا بهره‌گيرى شده است؛ مثلاً در مقاله پنجم به بعضى از دستورها و احكام اجتماعى اسلام، تحت عنوان راه‌كارهاى ايجاد محبت اجتماعى - انسانى، اشاره شده است.

    روش اين كتاب در نگاه تربيتى، ناظر به تربيت اجتماعى است؛ يعنى مصنف قائل به تهذيب فردى و عزلت‌گزينى نيست و به‌عنوان يك انديشور اجتماعى به مقوله اخلاق نظر داشته، داراى دغدغه‌هاى اجتماعى است.

    نگارش كتاب، در مقايسه با آثار مشابه، از قلمى نسبتاً سليس و روان برخوردار است؛ اگرچه در مواردى (مانند مقاله سوم)، متن، خالى از پيچيدگى و اغلاق نيست. واژگان و اصطلاحات به‌كاررفته در كتاب نيز بيشتر صبغه فلسفى دارند[۴]

    گزارش محتوا

    در مقدمه محقق، ضمن اشاره به اهميت كتاب و هدف مؤلف از نوشتن آن، دوران زندگانى نويسنده و وصايا و عقايد وى، مورد بررسى قرار گرفته است.

    در مقدمه مؤلف، به غرض وى از نوشتن كتاب كه به دست آوردن اخلاق نيك انسانى مى‌باشد، اشاره شده است.

    مقاله اول در تعريف نفس و نيروهاى آن بوده و از مسائلى مانند اثبات تجرد نفس، فضيلت‌هاى انسانى، قواى نفس و 4 فضيلت حكمت، عفت، شجاعت و عدالت و نظريه ارسطويى اعتدال بحث شده است.

    مقاله دوم به معرفى اخلاق به‌عنوان بهترين صناعت براى نيك‌رفتارى آدمى اختصاص دارد. مهم‌ترين مباحث اين مقاله عبارتند از بررسى طبايع و خلقيات، نسبت نظر و عمل، مراتب قواى نفسانى و شرف هريك، تربيت جوانان، قوه عالمه و قوه عامله، مرتبه عليا و سعادت قصوى، رأى جالینوس در مورد كسانى كه معتقدند سعادت منحصر در لذات حسى است، دستور تهذيب اطفال، مراتب حيوانى و افق انسانى.

    اين مقاله با نقل فصلى از رساله «تدبير منزل» بروسن، متفكر فيثاغورى سده 5م به پايان رسيده است.

    موضوع مقاله سوم، خير و سعادت و شروط به دست آوردن آن‌ها بنا بر آراى اهل فلسفه، مانند فيثاغورس و افلاطون و ارسطوست. از مهم‌ترين مباحث اين مقاله، مى‌توان از: «فرق ميان خير و سعادت»، «اقسام سعادت بنا بر مذهب ارسطوطاليس»، «بررسى سعادت از نظر بقراط»، «فيثاغورس و افلاطون»، «سعادت قصوى» و «شروط تحصيل سعادت» نام برد.

    اين مقاله با بحثى درباره لذات عقلانى و سخن ارسطو درباره معاد پايان مى‌پذيرد.

    مقاله چهارم به بازنمود كردارهاى آدمى و بحث از شجاعت، سخا و عدالت اختصاص دارد. حقِ آفريدگار بر آدمى و اختيارى بودن عدالت و ستمكارى، از مباحث مهم اين فصل است.

    موضوع مقاله پنجم، محبت و انواع آن و نيز دوستى و شرايط آن است كه با نقل سخن ارسطو درباره سعادت تام به پايان مى‌رسد.

    مقاله ششم، از امراض نفسانى و مقابله با آن‌ها از راه محاسبه نفس بحث مى‌كند و سرانجام در هفتمين مقاله، به طب نفسانى و شيوه‌هاى درمان بيمارى‌هاى اخلاقى پرداخته مى‌شود. اين مقاله با بحث از انواع ترس و از جمله ترس از مرگ و علاج حزن و اندوه به نقل از كِندى پايان مى‌پذيرد.

    با بررسى مباحث مطرح‌شده در كتاب، درمى‌يابيم كه مفهوم بنيادى آن، «سعادت» است. در نظر نويسنده، سعادت، غايت زندگانى اخلاقى آدمى است و از آنجا كه سعادت فردى، بخشى از سعادت عمومى جامعه به شمار مى‌آيد، سعادت را تنها از راه زندگى اجتماعى و شهرى مى‌توان كسب كرد و فرد انسانى هر گاه عضو جامعه‌اى نباشد، از سعادت به‌كمال بهره نخواهد برد[۵]

    اعتراض ابوعلى مسكويه بر زاهدان گوشه‌گير را در الهوامل و الشوامل و الفوز الاصغر نيز مى‌توان ديد كه اين گروه را دريغ‌كنندگان از يارى مردم مى‌خواند و مى‌گويد كه آنان با پاسخ ندادن به يارى‌جويى مردمان، به خود و ايشان ظلم مى‌كنند.

    اين دريافت مدنى از فضيلت‌هاى انسانى نزد نويسنده بدان پايه ارجمند است كه آن را از حوزه اخلاق فراتر مى‌برد و به ديانت و شريعت تعميم مى‌دهد. در نظر نويسنده، همچنان كه فلسفه، يگانه آموزش حقيقى و راه رستگارى و نجات است، «ادب الشريعة» نيز انتقال‌دهنده حقيقت به‌صورت گزاره‌هاى دينى است[۶]و آن را با نقش قوانين يونانى در نواميس افلاطون و با نوع موسيقى مباح در جمهوريت او مى‌توان تطبيق داد.

    نويسنده بر آن است كه شريعت، نفوس جوانان را به پذيرش حكمت و طلب فضايل و رسيدن به سعادت انسانى از راه انديشه درست و سنجش صحيح آماده مى‌سازد. اين نظر بى‌گمان با آموزه‌هاى فارابى درباره بايستگى و وجوب آموزش دينى به جوانان و پيش‌شرط بودن تربيت دينى براى مطالعه اخلاق فلسفى مناسبت دارد و ريشه‌هاى نظرى آن را تا «اخلاق نيكُماخس» ارسطو مى‌توان پى گرفت. اين اصرار نويسنده بر هماهنگى دين و فلسفه تا آنجاست كه حتى آموزه‌هاى شريعت را بر اساس مفاهيم يونانى انس طبيعى و جامعه‌پذيرى طبيعى تفسير مى‌كند.

    نويسنده با جمع رأى افلاطون درباره سعادت كامل و نظر ارسطو درباره ممكن بودن دستيابى به سعادت در حيات دنيوى، به دو نوع سعادت دنيوى و اخروى قائل است و دستيابى به سعادت تام را منوط به تحصيل هر دوى آن‌ها مى‌داند و بدين‌سان، كمال سعادت آدمى را هم نظرى و هم عملى به شمار مى‌آورد. البته او با در نظر گرفتن مراتب انسانيت، از ساكنان اقليم‌هاى نامعتدل جهان متمدن، به‌عنوان انسان‌هايى با عقل كم و از ساكنان اقليم‌هاى معتدل به‌عنوان دارندگان طبع سليم و مستعد پذيرش صورت عقل ياد مى‌كند[۷]

    نويسنده معتقد است شمارى از اينان كه بى‌اندازه مستعد پذيرش عقلند، در افقى ميان انسان و فرشته قرار مى‌گيرند و از آن جمله‌اند كسانى كه به طبع خود به الهام حساسند و مى‌توانند به فلسفه بپردازند و قدرت عقل و نور حقيقت در ايشان جريان دارد[۸]بر همين اساس، وى با استناد به ارسطو، برترين مرتبه انسانيت را «الهى» مى‌داند؛ چنان‌كه در سنت نوافلاطونى و در آثار متفكران سده 4ق، لقب «الهى» بر سقراط و افلاطون اطلاق مى‌شود و غايت فلسفه با تشبه به اله پيوند مى‌يابد.

    وضعيت كتاب

    از اين كتاب ترجمه‌هاى چندى به فارسى در دست است كه كهن‌ترين نسخه آن‌ها، متعلق به اوايل سده 11ق است. در سده‌هاى اخير نيز از كار ميرزا ابوطالب زنجانى در ترجمه اين كتاب با عنوان «كيمياى سعادت» مى‌توان ياد كرد كه اين متن را بهترين اثر در فلسفه عملى دانسته است. اين ترجمه در مواردى دقيق و در مواردى گزارش آزاد متن است. همچنين بايد از ترجمه اقتباسى نصرت بيگم امين به نام «اخلاق و راه سعادت» و ترجمه دقيق على‌اصغر حلبى از اين كتاب نام برد كه حواشى سودمندى نيز دارد. قسطنطين زريق ترجمه انگليسى و محمد اركون نيز ترجمه فرانسوى آن را همراه با شرح انتقادى متن منتشر كرده‌اند.

    مطالب با خاتمه مختصر محقق، در جمع‌بندى مطالب و اشاره به اهميت كتاب، پايان پذيرفته است.

    فهرست مطالب به همراه فهرست مصادر و مراجع مورد استفاده محقق، در انتهاى كتاب آمده است.

    پاورقى‌ها توسط محقق نوشته شده و بيشتر به توضيح كلمات و عبارات متن اختصاص يافته است.

    پانويس

    1. تهذيب...، 27 - 28
    2. حاجى خليفه، كشف الظنون، ج 1، ص514
    3. محمدحسين حسينى تهرانى، مهر تابان، ص54
    4. كتاب‌شناخت اخلاق اسلامى
    5. تهذيب، 37، 146 - 147
    6. تهذيب، 64
    7. تهذيب، 62 - 63
    8. همان، 63

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب؛
    2. دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، جلد شانزدهم، ص455، محمد كريمى زنجانى اصل.
    3. كتاب‌شناخت اخلاق اسلامى، جمعى از نويسندگان، 1384ش، بوستان كتاب.